ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی
نشستهام سرِ راهی شکستهام به چه حالی
به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی
خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی
خدا کند که بریزم به پات خون حلالی
قلم گرفتم و نقشت به قبلهگاه کشیدم
ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم
نه کعبه را که تورا تکیهگاه کشیدم
تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم
که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی
مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی
نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی
و آمدی و سرودند اُمیدِ این برهوتی
چه جلوهای چه جلوسی، چه جذبهای جبروتی
عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی
مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی*
که کردگار صراطی محمدی و جناتی
همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی
چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی
که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی
همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری
علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری
شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری
تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری
رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی
خدای غیرت و قدرت علیِ همت و صولت
نجف تبارِ شهامت شرفنژادِ شجاعت
به تیغ هول و مهابت بزن به ریشهی ذلت
که جهل و تلخی و غارت رسیدهاست به غایت
که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی
برس به دادِ زمانه که کفر را بتکانی
که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی
برای اینهمه غزه ، برای قبرِ نهانی
حرم بساز و به آنجا سلامِ ما برسانی
تویی و لشگر ایرانیات ، ببین چه وصالی
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی*
به کشتگانِ خودت خوان نماز بر سرِ راهی
شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی
به عاشقان تو مانده نه قوَّتی نه مجالی
مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم
در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم
در این هوای گرفته در این غبار بمیرم
بیا که آخرِ عمری کنارِ یار بمیرم
خدا کند که جوابی دهی به غرقِ مَلالی
گرفتهام به اُمیدی دوباره دست دعا را
که گفتهاند برایم حدیثِ شاه و گدا را
نشستهام که بگیرم کمی نگاه خدا را
برای مادرم امشب برات کرببلا را
که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی
شنیدهام که شب و صبح گریه نانِ تو است و
هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و
هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و
هنوز عمهی سادات روضهخوان تو است و
که در برابر زینب به نیزه هست هلالی
*سعدی
*فروغی بسطامی
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
#حسن_لطفی
✾📚 @Dastan 📚✾