eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان قسمت صدوهفتادونهم کیان:همه جاتو امانه ارباب...البته تا یک ساعته پیش همین جوری از همه جا وارده روستا میشدن...اما الان تقریبا یک ساعتی هست که دیگه همه چی ارومه... فکر کنم سهراب فهمید نمیتونه با مادر بیوفته کشید عقب. یه جای قضیه بو میداد سهراب ادمی نبود که به همین راحتی عقب بکشه... این کارش ناراحت کننده بود. _نه کیان... سهراب زرنگ تر از این حرفاس... اون بی برنامه جلو نمیاد... همه ی اینارو از قبل برنامه ریزی کرده... اما این عقب نشینی کردنه یه هوییش برام عجیبه.... بگو کجایین میخوام بیام اونجا. کیان ادرسه جایی رو که بودنو گفت، از عمارت خارج شدم، جلو در به محافظا عمارتو سپردمو رفتم.... رسیدم جایی که کیان گفته بود... تقریبا یه جا اخره روستا بود...جای خوبی هم بود... وارد که شدم، برا هزارمین بار از داشتنه کیان به خودم بالیدم... مثله همیشه مورده اعتماد ترین افرادا رو جمع کرده بود.... عالی بود عالی همه سلام کردن...از همه برا کارایی که انجام میدادن توضیح خواستم...هر کدوم یه منطقه ای رو زیره نظر داشتن... هر کی این عقب نشینیه سهراب و یه جور میدونست اما نظره یکدومشون ذهنمو مشغول کرد. شاهینی...یکی از کار کشته ترین و سن بالاترین افرادم بود و البته مطمئن ترینش شاهینی:ارباب نظره همه محترمه... صد البته که نظره شما همیشه نظره درستی بوده اما به نظره من سهراب داره یه کارایی میکنه... اون میدونه الان همه جا زیره کنترله شماس و هر کاره اشتباهش مواجه میشه با نابودیش... همه ی ما سهراب و میشناسیم خیییلی زرنگه...همیشه از جایی ضربه میزنه که به ذهنه هیچ کس نمیرسه.... به نظرم اون این حرکتو کرده تا هواسه شمارو پرت کنه و به هدفش برسه... ما هر کدوم یه منطقه ای رو زیره نظر داریم... درسته قدرت داره اما نه انقدری که بخواد با ما مقابله کنه... زورم نداره مستقیم بیاد سمته عمارت... اون میخواد کاری کنه که شمارو تنها بکشه خارج از روستا و شمارو مجبور کنه که همه چی رو واگذار کنید بهش.... _حرفات بد نیست شاهینی... اما نمیتونه من و بکشونه... من انقدرام سست نیستم. شاهینی:نظرمو گفتم ارباب... تصمیم باشماس. بعد از شاهینی بقیه نظراتشونو گفتن اما ذهنه من هنوز درگیره حرفای شاهینی بود. منظورش این بود که سهراب میخواد دست بذاره رو نقطه ضعفم، اما نقطه ضعفم چی میتونست باشه چیییی؟؟؟!!!! بد تو فکر بودم که یه دفه یاده حرفه کیان افتادم. کیان:چشمتون روشن ارباب شنیدم ارباب زاده بدنیا اومده... اره... این بود... نقطه ضعفم بچم بود... پسرم بود... کیان فهمیده بود بعید نمیدونستم که سهرابم فهمیده باشه. ازجام بلند شدم. کیان:ارباب... اتفاقی افتاده!!!! _کیان... کیان... سهراب... سهرابه پست فطرت دست رو بد چیزیم کیان... پسرم...پسرم ادامه دارد.... 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رمان قسمت صدوهشتادم )سوگل( چشمامو که باز کردم چیزی اطرافم نبود،یکم نور تواتاق افتاده بود، اتاق اصال برام اشنا نبود....اصلا تو عمارت از این اتاقا نداشتیم..... صبر کن ببینم...من که تو اتاق خواب بودم...امیر عباس کنارم خواب بود.... از خواب که بیدار شدم امیر کنارم نبود....مرده سیاه پوش... دسمال.... _وااای....وااای...امیرم... امیر عباسم.... بالاخره ارباب کاره خودشو کرد...بالاخره بچمو گرفت.... رفتم سمته درو محکم زدم بهش. _باز کنین...باز کنین این درووو.... ارباب.... ارباب سالار.... گریم گرفته بود...نشستم جلودرو اروم اروم گریه کردم. _چیکار کنم....حالا دیگه چیکار کنم؟؟؟؟!!!! دوباره زدم به در. _اررررباب...اربابه سنگ دل... اربابه مغرور... باز کن این درووو...ارباب... اربابه با انصاف... این انصاف نیست... من تازه زایمان کردم... من تازه مادر شدم...هنوز از بچم سیر نشدم... هنوز سیر نگاهش نکردم.... ارباب پسرم شیر میخواد... ارباب منم دل دارم...کی انتقامت تموم میشه؟؟؟!!!! کی منم به چشمه زن نگاه میکنی؟!! کی به منم رحم میکنی؟؟؟!!! کی به منم نگاه میکنی.... چرا انقدر بی رحمی... چرا به من رحم نمیکنی... دوباره محکم زدم به در. _تو رو خدا... تورو خدا این درو باز کنین... ارباب خواهش میکنم... خواهش میکنم بذارین یه بار دیگه بچمو ببینم.... هیچ صدایی نبود...هیچ صدایی... نشستم پشته درو گریه کردم... کی این بدبختیام تموم میشه... کی میمیرم... چرا ارباب نمیکشتم...چرا از این همه غم و غصه نمیمیرم راحت شم... من چه گناهی به درگاهه خدا کردم که انقدر عذاب میکشم... مگه من ازارم به کی رسیده بود... مگه من به کی ظلم کرده بودم که اینهمه ظلم میدیم... چرا انقدر بدبختم که باید دقیقا عاشقه کسی بشم که حاظره منو بکشه... اونم بخاطره انتقامی که حتی من یه گوشه ی کوچیکشم نبودم... داشتم خودمو تکون میدادم و گریه میکردم که یه صدایی شنیدم... یه صدای پا که داشت نزدیک میشد... از جام پریدم و شرو کردم با گریه به در زدن. _کسی اونجا نیست؟؟؟!!! اهایییی... یکی این دره واموندرو باز کنه.... دستگیره ی در چرخید، از در فاصله گرفتم که در باز شد و یه مرده قد بلند و چارشونه اومد تو. ترسیدمو خودم و کشیدم عقب. مرد:چته؟؟؟!!!چیه همه جارو گذاشتی رو سرت!!!! _شما کیین؟؟!!از من چی میخواین؟؟؟ اربا... مرد:اه...خفه شو دیگه... هی ارباب...ارباب...راه بیوفت بریم ببینم اقا کارت داره. اقا؟؟؟؟ اقا کیه دیگه؟؟!!! _اقا کیه؟؟؟ از بازوم گرفت و کشید و گفت حرف بی حرف راه بیوفت ببینم. بازومو ول کرد و با یه دسمال چشممو بست و از دستم کشید و بردتم. میترسیدم، این کارا چی بود!!! چرا مرده گفت اقا؟؟ مگه همه به ارباب، ارباب نمیگفتن؟؟؟!!! بعد از چند دیقه مرده وایساد و منم کنارش نگه داشت. صدای در زدنشو شنیدم و بعدم صدای همون مرد. مرد:اقا اجازه هست بیام تو؟؟؟!!!!! یه صدایی اومد، یه صدا که خیلی برام اشنا بود اما یادم نمیومد صاحب صدا کی بود؟!!! صاحب صدا:بیا تو. ادامه دارد... 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رمان قسمت صدوهشتادویکم مرد درو باز کرد و منو با خودش کشید تو. مرد:بفرمایید اقا طبقه خواستتون صحیح و سالم اوردمش. مرد اشنا:کارت خوب بود برو. دیگه صدای مرد نیومد، باشنیدنه بسته شدنه در چشم بند و از چشمم باز کردم. نور چشمم و زد... اول چیزی رو ندیدم اما همین که چشمم به نور عادت کرد به مردی که جلوم وایساده بود نگاه کردم. این.... این.... سهراب بود. _تووووو سهراب:سلاااام برگه برندم... سلام نقطه ضعفه اربااااااب ساالار )ارباب( با سرعت رفتم سمته ماشین و سوار شدم و بی توجه به دادای کیان که پشتم بود یه راست رفتم سمته عمارت.... تو دلم اشوووب بود... به حرفای شاهینی که فکر میکردم، بدتر میشدم.... گوشیمو از جیبم دراوردم و به یکی از محافظا زنگ زدم. _الوووو عماد....عماد عمارت تو چه وضعیه؟؟؟!!! عماد:سلام ارباب... زیره سایتون، ارومه، ارومه همه جا ساکتو بی خطره. _عماد خوب گوش کن، همه ی محافظارو خبر کن هوشیار باشن.... تا نگفتم چشم از عمارت برنمیدارین. عماد:اتفاقی افتاده ارباب؟؟؟؟!!! _سوال نکن عماد، فقط هرچی رو که گفتم انجام بده، خودمم دارم میام عمارت. گوشی رو قط کردم و انداختم روصندلیه کناریم و به زنگ زدنای پشته همه کیانم توجه نکردم و پامو محکم رو گاز فشار دادم تا زودتر به عمارت برسم. عماد گفته بود عمارت ارومه، قطعا دله منم باید اروم میشد...اما نمیشد... دلنگران بودم... سهراب تیز بود...خیلی تیز بود... امکانشو داشت بی سرو صدا وارده عمارت بشه و من از همین میترسیدم... میترسیدم که اینهمه ساده گرفتنش کار دستم بده... بالاخره رسیدم عمارت. ظاهرا بیش از حده معمول ساکت بود اما من بازم خوووف داشتم... خوووف از یه ادمه خوفناک. رفتم تو و به محافظا دستوراته لازم و دادم و رفتم تو عمارت. _خاتون... خاتووون... خاتون از طبقه ی پایین اومد بالا و با تعجب نگاهم کرد. خاتون به ساعت نگاه کرد. خاتون:تو این ساعت خیره ارباب، امری داشتین؟؟؟؟!!!! _بچم کجاس؟؟؟!!! خاتون:پیشه ارام خانم خوابیدن ارباب. یه راست رفتم سمته اتاقه ارام، خاتونم پشتم با عجله راه میومد. باید میرفتم، باید میرفتم و از سالم بودنه بچم مطمئن میشدم. دره اتاقه ارام و باز کردم خاتون راست میگفت.... پسرم اروم و بی صدا کناره ارام خوابیده بود... درو بستمو ازاتاق خارج شدم... خدارو شکر که سالم بود. _چرا پیشه ارام خوابیده؟؟؟ مگه سوگل هنوز بیهوش نیومده؟؟!!!! ادامه دارد... 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🏴 اعمال شب ماه مبارک رمضان 🏴 شب ، اول شبهای است و شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب (شب قدر) امور سال می شود و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل می شوند و به خدمت (عج) مشرف می شوند و آنچه برای هر کس مقدر شده است بر حضرت (عج) عرض می کنند ... 👈 اعمال مشترک شبهای قدر و : 1️⃣ اول: غسل (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز شام را با غسل خواند) 2️⃣ دوم: نماز دو رکعت نماز است که در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ . 3️⃣ سوم: دعا و ذکر خداوند قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: (اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماؤُکَ الحُسنی وَ یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار) پس هر حاجت که دارد بخواند... 4️⃣ چهارم: قرآن بر سر گذاشتن مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید: اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ ده مرتبه: بِعلیٍّ ده مرتبه: بِفاطِمَةَ ده مرتبه: بِالحَسَنِ ده مرتبه: بِالحُسَین ِ ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ ده مرتبه: بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ بنِ عَلِیِّ ده مرتبه: بِعَلیِّ بنِ محمد ده مرتبه: بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ده مرتبه: بِالحُجَّةِ پس هر حاجتی داری طلب کن. 5️⃣ پنجم: زیارت امام حسین (ع) در شبهای قدر زیارت امام حسین (ع) است؛ که در خبر است که چون شب قدر میشود منادی از آسمان هفتم ندا میکند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین (ع) آمده. 6️⃣ ششم: احیا و شب زنده داری احیا داشتن این شبها است که در روایت آمده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوهها و کیل دریاها باشد. 7️⃣ هفتم: دعای شب نوزدهم اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ.... 8️⃣ صد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَاَتوبُ اِلَیه 9️⃣ صد مرتبه اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ 🔟 قرائت دعای و دعای فرج و سلامتی حضرت حجت بن الحسن (عج) 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ایده های خانه داری😍 اگه بین سرامیکهاتون سیاه و کثیف شده این ترفند هم زیباش میکنه هم تمیز با استفاده از مصالح بندکشی کمی رنگ طلایی و اکلیل 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍🔻عجیب ترین طلاق سال😳😟 🌺 تا آخربخوانید 💢شنبه گذشته مردی بە دادگاە مراجعه کرد و دادخواست طلاق خود را به قاضی ارائه داد و بیان کرد که پس از گذشت 1سال از زندگی مشترک، هنوز همسرش اجازه خرید خانه را به او نمی‌دهد وهنگامی که علت را ازش میپرسد زن تفره میرود،اما پس از مدتی و با نصب دوربین مرد متوجه میشود که همسرش هرشب ساعت3:17دقیقه بامداد به زیر زمین میرود و وقتی مرد به زیر زمین مراجعه میکند درکمال تعجب میبیند که همسرش در زیرزمین..... 😳 ادامه این داستان عجیب 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک صبح پر از ترانه تقدیم شما شور خوش جاودانه تقدیم شما یک سفرہ مهیا شدہ از عشق و غزل با خندہ های عاشقانه تقدیم شما صبحتون بخیر ❤️ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚عذاب عجیب ابن ملجم نقل شده است که: ابوالقاسم محمد که به ابن رقا مشهور است، نقل نموده است که: در مسجدالحرام و مقام حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) راهبی را دیدم که جمع کثیری به دورش حلقه زده بودند، وسبب اسلام اوردن خودرابیان میکرد. وچنین میگفت که، من درصومعه ی خودنشسته بودم روزی دیدم مرغی بزرگ ازهوا پایین آمدوبرسرسنگی که کناردریابود نشست وربع جسد کسی را قی کرد() وسپس پروازنموده وبعداز دقایقی آمدوربع دیگری را قی کرد. وهمچنین کرد تااینکه تمامی جسدشخص نامعلوم راقی کردوپرواز کرد. سپس اعضای قی شده بهم نزدیک شده وبه یکدیگر چسبیدندوشخصی کریه المنظر()تشکیل شودوبرخاست وبه هرطرف نگاه کرد. من درتعجب فرو رفته بودم که به یکباره دیدم بازهمان مرغ ازهوابه زیرآمدویک ربع بدن آن شخص راازبدنش جدانموده وفروبرد وسپس به پرواز درآمده ورفت. وبعدازلحظاتی آمدوربع دیگررابردوبه همان طریق می آمدتااینکه تمامی اعضای اورافروبرده وازنظرم غایب شد. ومن متفکر بودم وحسرت می خوردم که چراازآن شخص نپرسیدم که توکیستی واین چه حالتی است؟ امادرروزی دیگر بازهمان ماجرا درهمان وقت روی دادوچون دیدم اوزنده شده وایستادنزداورفتم وپرسیدم: توکیستی؟ اماجواب نداد. به اون گفتم به خق کسی که تورا خلق کرده است بگو توچه کسی هستی ونامت چیست؟ چه کرده ای که چنین درعذابی؟ گفت: من هستم کشنده ی حضرت علی ابن ابی طالب(ع) ازآن روز خدای تعالی این مرغ رابرمن موکل کرده است که هرروز به جزای آن عمل، مرابه این نحوی که دیدی میکشدوزنده میکند، دراین حال بودیم که مرغ سررسیدوبه همان صورت قبل ربعی ازبدنش را بلعید وپرواز نمود، وماجرایش همچنان تکرار میشد. من دراحوال علی بن ابی طالب تحقیق وجستجو نمودم. گفتند اوپسرعموی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ووصی اوبود ومن به این سبب ایمان آوردم. 📚مردگان زنده شده اثرستارپورابراهیمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📔 روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟ خداوند فرمود: ای موسی! می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی. این سوال از علم برمی‌خیزد. هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد. آنگاه خداوند فرمود: ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت و مشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد: پروردگارا! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندم ها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای. خداوند فرمود: پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روح های پاک هست، روح های تیره و سیاه هم هست. همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمت های نهان الهی آشکار شود. ✨ خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن. 📔 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌