#با_تو_هرگز_20
یعنی چی؟من خودم تصمیم میگیرم کجا برم
پس بهتره عاقلانه تصمیم بگیری
از نظر من زندگی با دیوونه ها بهتر از زندگی با تواه
عصبانی شد فشار دستشو رو مچ دستم زیادتر کرد
د لعنتی آخه واسه چی؟
-واسه اینکه دوست ندارم
آخه واسه چی دردت چیه؟
برای اینکه تو یه پسر از خود راضیه لوس خودشیفته ی مغروری
لبخند غمگینی زد و گفت:هیچ وقت فکر نمیکردم دیدگاهت از من تا این
حد بد باشه
چند دقیقه نگام کرد بعد دوباره مثل دفعه های قبلی قرص ومحکم گفت:
ولی من عوضش میکنم
-نمیتونی
نگاه نافذی کرد وگفت :انگار حرفای قبلیم یادت رفته من هرکاری که بخوام انجام میدم
برای چند لحظه هر دو سکوت کردیم
-ببین تو دورو برت پر از دخترهای مناسبه چرا یکی از اونا رو انتخاب
نمیکنی؟
چیزی نگفت
تو همین جشن نگاه کن ببین چقدر دختر هست که دوست دارن تو ازشون خواستگار کنی خیلی هم خوشگلتر از منن
عصبانی نگام کرد:
اولا که ما بحثمون رو در این موضوع کرده بودیم دوما من هیچ دختری رو غیر از تو نه میبینم ونه میخوام ببینم در ضمن همه اون دختر ها یه مشت نقاشی آب و روغن ان
_خندم گرفت راست میگفت بیشتر دخترهای بیرون با یه لایه ی ضخیم
آرایش صورتشون رو پوشونده بودن ولی من یه ارایش خیلی محوی کرده
بودم
_اگه نصف اونا آرایش کنی میدزدنت
لبخند زد از همونا که خیلی به قیافه ش میومد
-نگاش کردم یه جور خاصی نگام میکرد دستمو از تو دستش در آوردم
اصلا مقاومتی نکرد .فورا از بالکن اومدم تو. با اینکه هوای بیرون سرد بود
ولی من گرمم بود
یه جوری شده بودم خودمم نمیدونستم چرا....
صبح زود بود خوابیده بودم که یه دفعه یکی منو بشدت تکون داد از خواب پرید گیج میزدم چشامو به زور باز کردم ودیدم ستاره ست
_تو آدم بشو نیستی دیوونه این چه طرز بیدارکردنه
خواستم غافلگیرت کنم
-غالفگیرم نکردی دیوونه م کردی
_هاهاهاهاها...
-صبرکن ببینم اصلا تو صبح الا طلوع اینجا چه غلط میکنی
_با دستش زد به سرم وگفت:بی شعور به تو خوبی نیومده منو باش که واسه خاطر تو کوبیدم اومدم اینجا
_نمیشد یه کم دیرتر میومدی؟
-نخیر اونوقت نمیرسیدیم
خوب حاضر میشدی بعد موقع رفتن میومدی برا خداحافظی.
-اونوقت تو نمیرسیدی
-من؟
-اره دیگه تو اومدم تو رو ببرم خونه مون؟
خونه تون؟ کدوم خونه؟
بیشعور مگه من چندتا خونه دارم
-من از کجا بدونم
دستمو گرفت وخواست از جام بلندم کنه :پاشو پاشو برو دست وصورتتو بشور شاید یه کم بیدار شی وهی چرت وپرت نگی
_از جام بلند شدم ورفتم یه آبی به دست وصورتم زدم وبعد اومدم
_خوب حالا درست وحسابی حرف بزن ببینم چی میگی؟
-هیچی اومدم توی نفهم رو مهمون ببرم خونه مون
_خودم نمیتونستم بیام خونه ی عموم که تو رو فرستادن؟
_میگم خنگی میگی نه .من گفتم خونه مون یا گفتم خونه ی عمو
_چه فرقی داره
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_21
_کلاامروز تعطیلی .اومدم تورو ببرم خونه خودم یعنی خونه ی من و وحید
ته مانده ی خوابم از چشام پرید
–چی؟گفتی کجا؟
-من ازبابات اجازه گرفتم این چند روز رو که تعطیله تو با ما بیای
-بابامم اجازه داد؟
قهقه ی مستانه ای زد واز اتاق دوید
البته اما اولش زنگ زد واز اقا دانیال اجازه تو گرفت بعد ...
مگه اینکه دستم بتو نرسه دختره ی پر رو
از دور شکلی در آورد ورفت سمت آشپزخونه منم دنبالش رفتم اونجا نشسته بودچپ چپ نگاش کردم
-مامان این بچه چی میگه؟
ستاره رو نشون دادم وگفتم اینومیگم دیگه
ستاره رو میگی؟مگه چی گفته؟
-میگه اومدم تو رو ببرم خونه مون
_ستاره جون و آقا وحید پشنهاد دادن این چند روز تعطیلی رو با اونا بری
_بابا قبول کرد؟
_آره تو که میدونی بابات حرف ستاره رو زمین نمینداز
_وا چرا پس چرا از خودمم نپرسیدید؟؟
ستاره:من از عمو خواستم نگه خواستم سورپرایزت کنم
_دیوونه نمیگی من الان چه جوری تو ۲ ساعت حاضر شم
_اولا ۲ساعت نیست و ۴ -۵ ساعت بعدشم مگه میخوای سفر قندهار بری دوتا لباس برمیداری تموم اونم بر نداشتیم برنداشتی از لباس های من میپوشی
_برو بابا تو هم با این کارهات مامان رفتم حاضر شم
از اشپزخانه اومدم بیرون ته دلم خیلی خیلی خوشحال بودم اولا دارم از اینجا دور میشم و برای چند روز از دست مزاحم ها راحت میشم دوما دارم میرم چند روزی رو با ستاره باشم
ستاره هم دنبال من از اومد باهم رفتم وسایلم رو جمع کنیم
ستاره:خوشحالی داری با ما میای؟
-نه
-چرا؟
مجبورم اون قیافتو چند روز بیشتر تحمل کنم همین.
-بی شعور خوبی به تو نیومده.ولی تو بگو من که باور نمیکنم
خندیدم:راست میگی خیلی خوشحالم واسه چند روزم که شده راحت
میشم
-از چی؟
هیچی از دست این شهر و آدم هاش.
با یه لحن خاصی گفت:منظورت از آدم هاش دانیاله
نگاش کردم غمگین بنظر میومد
-منظورم همه هست
اره اون ادم هایی که ازت میخوان به دانیال جواب مثبت بدی.
اه بابا بیخیال مهم اینکه دارم با تو میام بریم خوش گذرانی
لبخند زد امه تلخ
چند دقیقه به سکوت گذشت.
تو عروسی دیدم دانیال همه ش چشمش به تو بود
_مهم نیست
_وقتی رفتی بالکن دنبالت اومد
_چیزی نگفتم
باهم حرف زدید.چی بهت گفت؟
نگاش کردم
البته اگه دوست نداری نگو
_چیز خاصی نبود که بگم درضمن دیوونه کی من حرفی رو از تو قائم کردم که این دومی اش باشه
گفتم شاید دوست نداری بگی
_نه بابا چرت پرت میگفت چرا جواب نه میدی .ومگه من چه عیبی دارم
وخودت اخر سر جواب مثبت میدی و از اینجور چیزها بعدا مفصل برات میگم
چیزی نگفت ولی من بغض گلوشو حس کردم سرش پایین بود ولی اشک تو چشماشو فهمیدم قلبم درد گرفت بدجورم درد گرفت.
عصر من وستاره ووحید باهم سوار ماشین شدیم واز شهرمون دور شدیم
واین یعنی آزادی .حتی اگه برای چند روزم که باشه منو خوشحال میکرد
توراه خیلی بهمون خوش گذشت از هر دری گفتیم وخندیدیم از خاطره های زیادی که منو ستاره باهم داشتیم گفتیم وچقدر یاداوری اون
خاطرات قشنگه.
شب دیر وقت بود که رسیدیم .
قرارشد من وستاره به یاد قدیم ها باهم تو یه اتاق بخوابیم بااینکه
خوابمون میومد تا ساعت ۴ صبح یک ریز صحبت کردیم چند بار ستاره خواست بحث دانیال رو بکشه وسط ولی من حرف وعوض کردم دوست نداشتم دوباره زخم های گذشته روشون باز بشه از طرفی هم میترسیدم
از اینکه وحید حرف هامون وبشنوه .
صبح دیر از خواب بلند شدیم وحید میدونست وقتی ما دو تا باهم باشیم شب ها رو تا دیر وقت نمیخوابیم برای همین بیدارمون نکرده بود
موقع خوردن صبحانه وحید خبر داد که میخواد فردا با برادرش و پسرعموهاش برن گردش چند روزه ی مجردی. میدونستم وحید اهل این کارها نیست چون اون معتقد بود وقتی یه نفر ازدواج کرد باید دور
کارهای دوران مجردی خط قرمز بکشه .الانم که داشت میرفت بخاطر من بود دوست داشت این چند روز من و ستاره راحتتر باشیم. میخواست مارو تو خلوت دونفره ی خواهرانه مون تنها بذاره .
وچون فردا صبح میرفتن قرار شد شام باهم بریم بیرون .اولش من مخالفت کردم دوست نداشتم اونا تو زحمت بیفتن ولی اونا خیلی اصرارکردن.
عصر از خونه زدیم بیرون یه کم رفتیم توشهر گشت زدیم بعدشم رفتیم یه رستوران خوب . شب خوبی بود.
رسیدیم که خونه ستاره تا سرشو رو بالشت گذاشت خوابش برد ولی من هر چی زور زدم خوابم.....
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_22
رسیدیم خونه، ستاره تا سرشو رو بالشت گذاشت خوابش برد ولی من هر چی زور زدم خوابم
نیومد بلند شدم ورفتم تا یه لیوان آب بخورم آب رو که خوردم ایستادم
جلوی پنجره ی پذیرایی و بیرون رو نگاه کردم خیابون تو سکوت خودش
فرو رفته بود و هر از گاهی صدای عبور یه ماشین سکوتشو میشکست
-خوابت نمیاد؟
ناخودآگاه از جام پریدم صدای وحید بود
نه ایرادی نداره تقصیر تونیست انتظار نداشتم بیدار باشی نکنه من باعث بیداری ت شدم
نه اصلا
رنگت پریده
مهم نیست
چرانخوابیدی؟
نمیدونم اصلا خوابم نمیومد
چند لحظه ایی چیزی نگفت
ببخش که این سوال میپرسم ولی بی خوابیت مربوط به قضیه
خواستگارته؟
لبخند تلخی زدم:خودمم نمیدونم
اگه چند تا سوال بپرسم ناراحت میشی.قصدم فضولی نیست ها
نه راحت باش
چرا بهش جواب رد میدی؟اون که خیلی ایده آله
خوب برای اینکه از نظر من ایده آل نیست
از چه لحاظ؟
چیزی نگفتم بازم مثل همیشه جوابی نداشتم دلم میخواست خودموخالی کنم ولی نمیشد.
اگه دوست نداری بگو
بغض کردم:راستشو بخوای من یه دلیلی برای جوابم دارم ولی نمیتونم بهتون بگه
مطمعن باشین که نمیخام
بازم چیزی نگفت
اون روز تو جشن خیلی بهش توجه کردم راستشو بخوای کنجکاو بودم
خواستگار سمجتو ببینم اخه پیش خودم خیلی بهش احترام میذاشت
باخودم میگفتم این از منم عاشق تره این همه جواب رد میشنوه ولی
بازم پای تو مونده راستش من اگه جای اون بودم همون چند بار اول
میبریدم ولی اون بدجور تو رو میخواد اون روز که دیدمش فهمیدم که
عاشقته خیلی خیلی میخوادت همه اش چشمش به تو بود تا
میخواستی دو کلام با یه پسری حرف بزنی عصبانی وغیرتی میشد
راستش دخترهای زیادی دور وبرش پرسه میزدن ولی اون اصلا بهشون
توجه نمیکرد فقط چشاش تو رو میدیدن یه جورایی میشه گفت مجنونته......
لبخندی زد وادامه داد:آخه میدونی چیه؟فقط یه عاشق میتونه حال یه عاشق رو درک کنه من میدونم اون چه حالی داره درسته که داره خودشو قوی و باصلابت نشون میده ولی از درون داغونه اینو میشد از چشمای غمگین و نگاه حسرت زده اش فهمید
برگشت سمت منو وگفت:ازت خواهش میکنم یه کم بهتر نگاش کن عمیقتر .اون بدجور شکسته است تمام قلب اون تو رو میخواد تا آخر عمر .اگه بهش نه بگی ومال اون نشی دیگه هیچ وقت نمیتونه زندگی کنه نمیتونه خوشبخت شه اون کنار تو میتونه همه ی درد های دنیا رو به جون بخره اون حاضر جونشو بده ولی تو مال اون شی دلشو نشکن آه دل عاشق بدجور آدمو میگیره
یاد ستاره افتادم دانیال دل اونو شکست وآه دل عاشق ستاره اونو گرفت
الان دانیال عاشقه .عاشقه که کسی که نه تنها دوسش نداره بلکه ازش متنفره اون باید تقاص پس بده....
خوب فکر کن من نه نصحیتت میکنم ونه به زور عقایدمو بهت تحمیل میکنم فقط خواستم برات از حال کسی بگم که آروم آروم داره مثل یه شمع از حرارت عشقت آب میشه نذار بیهوده تموم شه
شب بخیر.
وحید رفت و مثل همه ی ادم های دیگه منو با افکارم دردهام وغصه هام تنها گذاشت.....
ادامه دارد......
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_23
صبح دیر از خواب بلند شدم میدونستم که وحید رفته رفتم بیرون دنبال ستاره میگشتم وارد پذیرائی که شدم با دیدن صحنه ای سر جام خشکم زد.
ستاره نشسته بود روی مبل سرش پایین بود وموهاش جلو صورتش ریخته بود .روی میز جلوی اون یه دسته گل رز قرمز بود.
-دانیال
تنها چیزی بود که به ذهنم رسید وناخوداگاه اسمشو وبا صدای بلند گفتم
.ستاره سرشو بلند کرد وتا منو دید دستپاچه اشک های روی صورتشو
پاک کرد.از جاش بلند شد وزل زد به من نمیدونم چقدر اینجوری ایستادیم تا اینکه ستاره رفت وخودشو تو اتاقشون حبس کرد ومنم رفتم
وروی همون مبلی که ستاره نشسته بود نشستم وزل زدم به دسته گل یه یاداشت روش بود
اگه به کهکشان دیگه ایم بری من مثل مسافر کوچولو دنبالت میام.
تقدیم به گل سرخ وحشی ایم عاشق ابدیت
لعنت به تو لعنت...اینجام دست از سرم بر نمیداری آخه ازم چی میخوای.
بی اختیار زدم زیر گریه :این رسمش نبود .نباید اینکارو میکردی لعنتی
لااقل اینجا نه دلمو سوزوندی خیلیم سوزوندی.
یه کم که گریه کردم به خودم اومدم
- ستاره. حتما حال اون بد تر از منه .با اعتماد به نفس از جام بلندشدم
-اون تقاص این کارشو میده به وقتش تلافی میکنم نشونش میدم به من میگن سوگند.
دسته گل وبرداشتم بردمش دم در گذاشتم وبرگشتم ورفتم آبی به سر وصورتم زدم توآینه نگاهی به خودم کردم ولبخند تلخی زدم .رفتم سمت اتاقی که ستاره بود روی تخت نشسته بود وسرشو رو زانوهای بغل کرده اش گذاشته بود رفتم جلوو موهاشو بوسیدم اروم سرشو بلند کرد
چشماش قرمز بود خواست چیزی بگه انگشتمورولب هاش گذاشتم و نذاشتم چیزی بگه
_اصلا میزبان خوبی نیستی مردم ازگشنگی نمیخوای صبحانه بدی بذار برگردم همه جا میشینم جا میزنم ستاره منو مهمون برد بهم گشنگی داد
البته موقع برگشتن وقتی دیدن لاغر شدم همه خودشون میفهمن.
خندید تلخ اما دوست داشتنی دستمو به طرفش دراز کردم دستمو گرفت
وبلند شد دنبال خودم کشوندمش
-دختر زود باش کلی کار داریم نمیرسیم ها.باید منو ببری گردش
نشستیم سر میز صبحانه .
-باید بازارم بریم ها سوغاتی نخرم نمیشه
یهوگفت-خیلی برات گل میخره؟
_بیخیال
-دوست نداری جواب بدی
-نه .ببین عزیزم خوب گوش کن من اینجا اومدم تا اسم اونو نشنوم
دوست ندارم راجع به اون صحبت کنیم الان مهم نیست اون چکارها میکنه دوست دارم منو تو اتفاق صبح رو فراموش کنیم ونذاریم روزمونو خراب کنه باشه؟اصلا بیا فکر کنیم اون گل اشتباهی اومده بود شایدم واقعا اشتباهی اومده بود اصلا از کجا معلوم کار وحید نیست
_کارت روشو خوندی؟
کارت یادم رفته بود.- بالاخره. لطفا بیخیالش شو خوب؟
-باشه اگه اینجوری دوست داری من حرفی ندارم فقط از رو کنجکاوی پرسیدم.
- اون هرکاری که بدونه منو اذیت کنه رو انجام میده.
-ولی گل فرستادن که خوبه اونم گل قرمز
آره خوبه ولی نه گلی که اون بخره.
-میخواد بگه خیلی .......دوست داره
دوست داره رو با بغض گفت.
اولا اصلا اینطور نیست دوما من همین الان اتمام جلسه رو اعلام
میکنم.اوکی؟
با سر تایید کرد
-ممنون از تاییدتون.
خندید با دستم یه بوس براش فرستادم.
شروع کردم به صحبت کردن
میخواستم حواسشو کمی پرت کنم میدونستم نمیشه ولی میخواستم
زورمو بزنم
صبحانه رو که خوردیم زدیم بیرون تا بریم جاهای دیدنی شهر رو ببینیم .
کمی حال وهوامون عوض شد واین منو خوشحال میکرد وراضی بودم
همه چیز بر وفق مراد بود
ولی همیشه وقتی ادم فکر میکنه همه چیز روبه راهه مطمئنا اتفاقی در راهه .
ادامه دارد.....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاک کن های نسل جدید که نوشته های چاپی رو هم پاک میکنه !
حالا زمان ما یه پاک کن هایی بود که جوهر خودکار رو هم پاک میکرد البته با سوراخ کردن کاغذ 😑🙌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨ نشر پیام صدقه جاریه است ✨
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴شاگرد و عابد
شاگردی از عابدی پرسید::
تقوا را برایم توصیف کن؟
عابد گفت:
اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟
شاگرد گفت:
پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم.
عابد گفت:
در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار
زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍃🌼🌼
🍃🍃
🍃🍃
#تلنگر
🔸عجیب است گاهی ما به کسی
که در پُست و مقام یا ثروت از ما پیشی
گرفته حسادت میورزیم اما هنگامی که کسی:
🔺در صف اول نماز یا در حفظ
قرآن ازما پیشی گرفته، غبطه نمیخوریم
🔸و علت آن بسیار واضح است و آن
عشق به دنیا و فراموش نمودن آخرت است.
•{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى }•
🔺بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح
میدهید، در حالی که آخرت بهتر و پایندتر است.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✅پند شیطان به حضرت موسی
✍شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم فرمود: آنچه که مےدانی من بیشتر مےدانم، نیازی به پند تو ندارم. جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند مےفرماید: هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو. حضرت موسی به شیطان فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو. شیطان گفت:
❶ چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم.
❷ اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار میکنم.
❸ چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم.
اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم. موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید، ندا رسید : یا موسی! شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود. شیطان گفت: یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر میشوم، خاک قبر او را سجده کنم!؟
📚 کتاب قصص الله،جلد ۱
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#کنترل_شهوت
✨﷽✨
✅شیخ رجبعلی خیاط:
✍در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان
دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت،
مرا به دام انداخت، با خود گفتم:
رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند،
بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام
آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
سپس به خداوند عرضه داشتم:"خدایا! من این
گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای
خودت تربیت کن!"
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه
ترک این گناه، باز شدن دید برزخی او می شود،
به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و
نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار
برای او کشف می شود.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرنده کاغذی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی کودکانه
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشین رکابی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✅داستان واقعی حاج حسین خیّر
✍امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیهالسلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد...
خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! » رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟»
از خواب پرید و به کربلا برگشت...
💥حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود، می بینی اگر اینروزها زائر اربعينی را یا اینکه اصلا گرفته است اگر چشم حضرت زهرا سلام الله علیها تورا و خودت زائر اربعين هستی، حتماً و تا می توانی بازار دعایِ فرج مولا جانت را گرم کن،به همه ی مسافران جاده ی کربلا بگو مهمترین احتیاج و دعای ما ظهور امام زمانمان است...
ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود
📚پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
🌼خسارت بزرگ
✍مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امام از آن استخاره در تعجب بود پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد:
یابن رسول الله ! یادتان هست چندی قبل به خدمت شمارسیدم، برایم استخاره کردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراوانی کردم و به من خوش گذشت.
امام صادق(علیه السّلام) تبسمی کرد و به او فرمود: (در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟
عرض کرد آری . حضرت فرمود: اگر خداوند دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شد. ۱
قال امیر المومنین علیه السلام:
لَا یَخْرُجِ الرَّجُلُ فِی سَفَرٍ یَخَافُ مِنْهُ عَلَى دِینِهِ وَ صَلَاتِهِ
انسان نباید به سفری برود که ترس آن دارد به دین یا نمازش لطمه وارد شود.۲
📚۱-جهاد با نفس، جلد ۱ صفحه ۶۶
📚۲-وسائل الشیعه جلد ۱۱ صفحه ۳۴۴
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 زمانی دست از غذا خوردن بکشيد که حدود 80 درصد احساس سيری ميكنيد ؛ محققان ميگويند مغز ما حدود 20-10 دقيقه از معدهمان عقبتر است !
• اگر 100 درصد خودتان را سير و ميز غذا را ترک کنيد، بعد از 20 دقيقه کاملا متوجه خواهيد شد که بيش از نياز بدنتان غذا خوردهايد
• همين پرخوریها به مرور زمان باعث اضافه وزن، بالا رفتن کلسترول بد خون و ابتلا به ناراحتیهای قلبی روحی میشود !
حالا با این عکس دلیل چاقیتون رو بدونید و کنترلش کنید
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#خانهداری
سلام خانم گلا، من بخوام پفیلا تو خونه درست کنم، ذرت هارو روز قبل چهار پنج ساعت خیس میکنم، میریزم سبد آبش میره، رو پارچه خشک میکنم، بعد که دونه ها خشک خشک شدن، میریزم تو قابلمه که توش یه قاشق روغن و یه قاشق نمک ریختم، شعله هم متوسط میکنم، قابلمه رو سه چهار ثانیه یه بار تکون میدم، اینجور پفیلاها عااالی و بزرگ میترکن!
اینو از یکی از دوستام که همسرش کنار خیابون پفیلا درست میکنه میفروشه یاد گرفتم که ذرت خیس خورده بهتره.
بخوام یه ذره مزه سرکه هم بده، تو آبش سرکه میریزم..
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#خانهداری
سلام وقتتون بخير
تعداد كشوهام كم بود مخصوصا واسه لباس زير.... اين تيشرت نخي رو هم ديگه نمي پوشيدم ...آستين و يقه رو برش زدم و قسمت پاين رو هم جمع كردم و با نخ بستم و آويزش كردم به رگال..... خيلي جا باز شد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوریگامی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
برای از بین بردن گرد و خاک از پورتهای موبایل، یک سرنگ را با هوا پر کنید، سوزن آن را درون پورت بگذارید و بعد هوای سرنگ را درون پورت شارژ خالی کنید. به این ترتیب، عمر دستگاه موبایلتان را افزایش دادید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
الاکلنگ باحالیه
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی با چنگال
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 خانمها حتما پیشبند ببیندید !
• خانمها حتما موقع شستن ظروف و کار با آب پیشبند ببندید، چون وقتی شکمتون خیس یا نمدار میشه، باعث سرد شدن رحم و مستعد شدنش برای انواع کیست، عفونت، قارچ، نازایی و مشکلاتی از این دست میشه!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨ نشر پیام صدقه جاریه است ✨
#ضرب المثل
📚دست شستن از کاری
این اصطلاح که به معنی کنارهگیری کردن از کاری، استعفا دادن و از خود سلب مسئولیت کردن است اصطلاحی فارسی نیست و از تاریخ مسیحیت و ماجرای به صلیب کشیدن مسیح وارد زبانهای جهان، از جمله زبان فارسی شده است.
در تاریخ مسیحیت آمده است که ملایان یهودی (فریسیان) چون از هیچ راهی نتوانسنتند زبان عیسای مسیح را خاموش کنند، به "پونتیوس پیلاتس" حاکم رومی شهر اورشلیم شکایت بردند و ادعا کردند که عیسا افزون بر "کافر بودن" بر حکومت شوریده است و دعوی سلطنت نیز دارد. پونتیوس پیلاتس در آغاز زیر بار نرفت ولی چون میترسید که در نتیجهی اقامت مسیح در اورشلیم شورشی بر پا شود، وی را بازداشت کرد و قصدش این بود که پس از چند روز او را آزاد کند. فریسیان چون به قصد و نیت حاکم پی بردند، به شدت پافشاری کردند و آن قدر کوشیدند تا عیسا را به مرگ محکوم کردند.
در آن روزگار در میان یهودیان رسم بر آن بود که حاکم شهر در روز عید پاک (عید فصح، روز یادبود خروج بنی اسراییل از مصر) یکی از محکومان به مرگ را به انتخاب مردم میبخشید و آزاد میکرد. پس چون روز عید پاک فرا رسید و به جز عیسا، مرد شرور و بد سابقهای نیز به نام "باراباس" محکوم به مرگ شده بود قرار شد یکی از آن دو بخشیده شده و آزاد گردد، که به تحریک و تبلیغ فریسیان سرانجام مردم یهودی اورشلیم نیز آزادی باراباس را بر آزادی مسیح ترجیح دادند. پیلاتس که عیسا را شایستهی مجازات نمیدانست در حالی که دست ها را به آسمان بلند کرده بود به فریسیان و یهودیان اورشلیم که او آنان را مسئول سرانجام عیسا میدانست گفت: «من در مرگ این مرد درستکار بیتقصیرم و این شمایید که او را به مرگ میسپارید».
آن گاه برای سلب مسئولیت از خود دستور داد آب آوردند و دست هایش را در آب شست و از آن جا است که اصطلاح "دست شستن از کاری" در زبان های لاتینی به معنی سلب مسئولیت کردن از خود نیز به کار میرود.
اصطلاح فرانسوی این اصطلاح عبارت هم به معنی "سلب مسئولیت کردن از خود" و هم به معنی "از چیزی چشم پوشیدن" است و در فارسی بیشتر معنی دوم آن به کار گرفته میشود.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_24
ناهار رو بیرون خوردیم وتصمیم گرفتیم بعد از ناهار بریم خرید چون هر
دوی ما به شدت عاشق خرید بودیم ولی کاش نمیرفتیم.....
جلوی یک فروشگاه بزرگ مانتو ایستاده بودیم وداشتیم مانتوی فوق العاده شیکی رو که تو ویترین گذاشته بودن نگاه میکردیم یه مانتو گلبهی رنگ بود که کنارش ست کیف وکفششم گذاشته بودن مانتو اونقدر قشنگ بود که هر کی از جلوی مغازه رد میشد می ایستاد وبرای چند دقیقه اونو نگاه میکرد یه دفعه شیطنتم گل کرد
-ستاره بیا بریم تو این مانتو رو برا پرو بخوایم .
میخوای بخریش؟فکرکنم گرون باشه ها.
نه بابا میخوام ببینم ازاین مانتو ها به ماهاهم میاد
_دیوونه.زشته برفرض که رفتیم تو و پوشیدی وبهت اومد بعد چی میگیم میگیم آقا ما میریم یه دور بزنیم بعد برگردیم
برو بابا.نمیشه ضایعست
-بابا شاید قیمتش مناسب باشه میخریم
-نه واقعا تو فکر میکنی این قیمتش مناسب باشه اگه مناسب بود همه ی اینایی که دارن نگاش میکنن میخریدنش.
-بابا تو بیا بریم بقیه اش بامن.
چه جوری؟
من میرم تو پرو بپوشم تو این مدت تو قیمتشو بپرس بعد من میام بیرون میگم بهم نمیاد تن خورش خوب نیست واز این حرفها
-نمیری تورو. دیدم هوا پسه من میزنم به چاک گفته باشم
باشه حالا تو بیا
رفتیم تو یکی از فروشنده ها اومد جلو
–بفرمایید خانم ها در خدمتم
-میخواستم اون مانتو رو پرو کنم
کدوم دقیقا؟
با دستم نشون دادم وگفتم اون مانتو
فروشنده یه نگاهی به سرتا پای ما انداخت وبعد رفت تا مانتو رو بیاره
ستاره:خوبه سرو وضعمون درست وحسابیه والا میفهمید اومدیم برا مسخره بازی..
-حالا تو ضایعش نکن تابعد
-فرشنده بااحتیاط مانتورو تو دستاش آورد.
-ما از این مانتو فقط ۳تا داریم البته یکیشو فروختیم دوتاش مونده
.پارچه اش ایتالیاست مدلشو یه دیزاینر ایتالیایی داده دوختشم باز مال یه خیاط ایتالیاییه کلا بهتون بگم که کار کار سفارشی وتک ایه
بله پشت ویترین که خیلی شیک دیده میشه باید دید تن خورش چطوره
مطمئناً عالیه
ستاره:دختر عموی من یه کم تو انتخاب لباس وسواس داره
_این لباس متفاوته
رفتم تو اتاق پرو و لباس وپوشیدم باید اعتراف کنم فوق العاده بود خیلی ام بهم میومد رفتم بیرون تا ستاره هم لباسو ببینه وسط فروشگاه ایستادم وآروم چرخی زدم.
_خانم فوق العاده ست خیلی بهتون میاد
ولی من خودم که اینطور فکرنمیکنم به نظرم یه جوریه
_چه جوریه؟
_فکر کنم زیادی عروسکیه
_خوب واسه همینه که زیباست
نه تو ویترین شیکتر دیده میشد
ستاره: عزیزم خیلی بهت میاد
-عزیزم مسئله این نیست که بهم میاد یا نه مسئله اینکه خوشم نیومد
از فروشنده اصرار واز من انکار تااینکه بالاخره گفتم :فعلا روش فکر کنم
بعد
هر طور مایلید ولی به نظر من که خیلی بهتون میومد
_خداحافظ
خداحافظ
از فروشگاه که اومدیم بیرون ستاره زد زیر خنده حالا نخند کی بخند.
_بیچاره خودشو کشت تا تو رو راضی کنه
_اره ولی انصافا خیلی قشنگ بود
-آره قیمتشم قشنگ بود
-راستی قیمتش چندبود؟
نهصد هزارو هشتاد و شش تازه اونم با تخفیف۲۰ درصدی-
چه خبره....من که برا یه لباس این همه پول نمیدم
_خوش به حال اونایی که اینقدر پول بر لباس میدن
-اه بابا بی خیال .زندگی که همه اش پول نیست....
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_25
_اره دیگه اگه پول واست مهم بود زن دانیال میشدی
_ا ه ه ه ه ....تو که باز پای اونو کشیدی وسط جان مادرت بیخیال
_چیزی نگفت سرشو انداخت پایین
رفتیم سمت یه پارک که کنار مرکز خرید بود داشتیم قدم زنان میرفتیم که یه دفعه یکی جلومونو گرفت
یه پسر خوش تیپ با یه قیافه ی معمولی
معذرت میخوام خانم میشه وقتتونو بگیرم
بامن بود-با منید
_بله منظورم شمایید
_بفرمایید
-راستشو بخواین من شما رو تو اون مانتو فروشی دیدم از پشت ویترین
-خوب؟
راستشو بخوای خیلی ازتون خوشم اومد
_خواستم بگم شما خیلی بیجا کردین ولی چیزی نگفتم
یه کارت گرفت جلوم از اونا که عکس وشماره ی خودشونو میزنن روش
این شماره منه، اگه افتخار بدین بیشتر باهم آشنا شیم
_خیر
_خانم به خدا من قصدم ازدواجه
_متاسفانه من قصد ازدواج ندارم
_خوب تا هروقت که شما بخواین صبر میکنم فعلا باهم آشنا شیم
_آقای محترم من که گفتم خیر
-ولی من از شما خوشم اومده
_شما خیلی بیجا میکنید که از خانم خوشتون میاد
این جمله رو کسی از پشت سر من گفت صدا آشنا بود جرات نداشتم
برگردم میخواستم باور کنم که اشتباهی گرفتم
تا به خودم بیام دانیال یقه ی پسره رو گرفته بود وپشت سرهم مشت حواله ی صورتش میکرد پسره ام میگفت چرا میزنی؟
دوست پسره که دورتر وایستاده بود اومد جلو تا اونارو از هم جدا کنه تو این گیر ودار یه مشتم اون زد تو صورت دانیال که باعث شد از بینی دانیال خون بیاد اونم چه خونی ولی دانیال دست بردار نبود یقه ی پسره
رو ول نمیکرد چندنفراز آدم هایی که دور وبربودن اومدن تا اونا رو از هم جداکنن .
مثل ادم های منگ وایستاده بودم ونگاه میکردم حرف های دانیال
ومیشنیدم که میگفت:
-عوضی بیشعور مگه تو خودت ناموس نداری که چشت دنبال ناموس مردمی کثافت اگه یکی به نامزد خودت همچین چیزهایی رو میگفت چکار
میکردی؟.............
دیگه نه چشام میدید ونه گوشام میشنیدبه خودم که اومدم دستای ستاره رو دور شونه هام احساس کردم صورتم خیسه از اشکهام بود که نمیدونم کی اجازه گرفتن برای سرازیر شدن دور وبرمون شلوغ بود دانیال نشسته بود رو جدول کنار پیاده رو وچند نفر دوروبرش بودن وباهاش حرف میزدن با دستمال کاغذی جلوی بینی شو گرفته بود ولی خون بند نیومده بود یه نفر از آب معدنی که دستش بود ریخت تا صورتشو یه کم پاک کنه رفتم بالا سرش ایستادم سایه ام که روش افتاد سرشو بلند کرد.هردو نگاه کردیم بی هیچ حرفی...
نمیدونم چقدر تو چشمای هم دنبال جواب سوالامون گشتیم تا اینکه دستمو کردم تو جیبم دستمال کاغذی روگرفتم طرفش خون بینی ایش آروم آروم دوباره سرازیر شده بود دستمالو که گرفتم طرفش صورتمو برگردونم ازش .دستمالو گرفت خواستم برم که دستمو گرفت برنگشتم تا نگاش کنم بلندشدو کنارم ایستاد خواست چیزی بگه ولی نگفت چند لحظه که گذشت دستمو ول کردومن اروم آروم دور شدم دور دور .....
رسیدیم که خونه رفتم تو اتاق درو بستم. حال گریه داشتم ولی فکر ستاره نذاشت به زور خودمو کنترل کردم وخواستم عادی باشم رفتم
بیرون وبه ستاره گفتم میخوام برم حموم واونم چیزی نگفت مطمئنا حال اون بدتر از من بودرفتم حموم شیر اب وباز کردم و زیرش نشستم وگریه کردم ...
همیشه تو خیالم دوست داشتم یکی دوستم داشته باشه روم غیرت داشته باشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که بخاطر من باهمه ی دنیا بجنگه منو نشون بده وبگه این مال منه دنیای منه کسی حق نداره چپ نگاش کنه ......
هیچوقت فکر نمیکردم رویاهام اینقدر خوب تبدیل به واقعیت شن اما چه واقعیت وحشتناکی دوست داشته شدن ودوست نداشتن..........
خدایا چی میشد جای دانیال یکی دیگرو میفرستادی باهمین عشق با همین غیرت .....واونوقت تا ابد عاشق بودم وخوشبخت....
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_26
_سرمو به دیوار تکیه دادم همه چیز دوباره از جلوی چشمام مثل یه فیلم
رد شد اتفاقات چقدر سریع وپشت سر هم اتفاق افتادن ومن.....
حتی نتونستم مثل همیشه سرش داد بزنم حتی نتونستم بگم تو اینجا چکار میکنی هیچ کاری نتونستم بکنم حتی اونم کاری نکرد نه معذرت خواست ونه اصرار کرد ونه زور گفت هردو تاییمون فقط نگاه کردیم
نگاهایی که هزاران حرف نگفته داشت از نگاهش عصبانیت پشیمانی التماس وغم ومهم تر از همه عشق رو خوندم اما دلم نمیخواد باور کنم
.....
زل زده به سقف ودستم زیر سرم بود.ستاره هم کنارم دراز کشیده بود
اونم نخوابیده بود
ستاره:امروز دلم خیلی براش سوخت
چیزی نگفتم برگشت سمت من
_امروز همه ی نفرتم تبدیل شد به یه حس دلسوزی راستش من اونو درک میکنم میدونم الان چه دردی میکشه بیچاره
_مگه تو همینو نمیخواستی؟
_خوب اره
_پس دیگه دلت برا اون نسوزه اون داره تاوان پس میده حقشه
به نظرت بس نیست
_نه مگه برا تو بس بود ببین چند ساله که داری زجر میکشی
_چون خودم زجر کشیدم طاقت دیدن زجر دیگران رو ندارم
_اون دیگران نیست دانیاله
-خوب اونم آدمه
_آره ولی یه روزی همه آرزوت این بود که اونوتو این حال ببینی
_اره ولی دیگه براش بسه نذار آه اون تورو بگیره
_مثلا اگه بگیره چی میشه بدتر از اینم مگه میشه
_آره توهم میشی مثل اون عاشق کسی که عاشقت نیست
_آره اگه اقا دانیال بذاره کسی دور وبر من پیدا شه منم عاشق میشم
شاید یه روز اونم خسته شه
_بهتر
تو هیچ وقت حال یه عاشق ونمیفهمی
احساس کردم الانه که قلبم منفجر شه بلند شدمو نشستم با فریاد گفتم
چیه ؟چرا هر کی به من میرسه این حرفو میگه چرا خر کی نیستم میفهمم حال وروز تورو دیدم حال وروز دوستامو دیدم همه ی شما اینو عین یه چماق میکوبید رو سرم بابا به خدا دارم دیوونه میشم چرا نمیفهمین چرا همه ی شما طرفدار اونید؟پس من این وسط چی میشم
پس دل من کجای این قصه است من نمیخوام زن کسی بشم که هنوز که هنوز تو دل خیلی هاست خیلی ها چشمشو دنبال اونه من میخوام مردم فقط و فقط مال خودم باشه همه میگن اون عاشقه بذار به
عشقش برسه نذار ناکام بمونه پس کی قرار من عاشق بشم پس کی قرار من به کامم برسم منم عشق میخوام زندگی میخوام دوست دارم صبح به صبح که چشامو باز میکنم صورت عشقمو ببینم نه صورت کسی رو که ازش متنفرم تا حالا عاشق نشدم چون دوست داشتم همه ی عشقم برای شوهرم بمونه اما حالا... بخدا دارم میمیرم دیگه طاقت ندارم دیگه طاقت نداارم........
هق هق گریه هام اوج گرفت چنگ زدم تو موهام چرا این قصه تموم نمیشه
ستاره بغلم کرد موهامو نوازش کرد سرمو گذاشت رو سینه اش اشکاش رو صورتم ریخت
-فدات شدم به خدا منظوری نداشتم من خوشبختی تو میخوام اگه میگم زنش شو واسه اینکه اون بهترین مرد دنیاست اون برات لایقترین اون میتونه تو رو سرشار از عشق کنه اون کسیه که با حرفاش فقط با حرفاش من و ده ها نفر دیگه رو عاشق خودش کرده دیوانه وار. مایی که براش هیچی نبودیم جز چندتا عروسک برا دلخوشیش اما تو....
اون تو رو میپرسته عاشقته واگه اون عاشق کسی باشه همه دنیاشو به پای اون میریزه اون میتونه تو رو با اغوش گرمش و با بوسه هاش عاشق ترین کنه تو کنار دانیال میتونی عشق و با همه ی وجودت لمس کنی پس به اون وبه خودت فرصت بده بذار عاشق شی.....
گریه کردم باز هم گریه کردم اینا از من چی میخوان عاشق شم؟ عاشق کسی که ازشش خوشم نمیاد
سخته جایگزینی نفرت وعشق
تو بغل ستاره میون گریه ها خوابم بود صبح که پاشدم با خودم عهد کردم فعلا همه چیزو فراموش کنم وبه خودم لبخند زدم امروز روز
جدیدیه.....
تصمیم گرفتیم با هم یه ناهارعالی درست کنیم وبخوریم کلا هر دوتا سعی میکردیم تا اوضاع رو آروم وعالی جلوه بدیم.میگفتیم میخندیدیم و سربه سر هم میذاشتیم که زنگ خونه رو زدن....
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازم یه موشک جالب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662