eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 آیت الله بهجت (ره) : ✍ وداع از این دنیا برای ما بسیار نزدیک است. ولی ما آن را بسیار دور می بینیم و گرنه این قدر با هم نزاع @Dastan1224
✅شاکر باشیم ✍️چراکه، کار سختی که تو داری : آرزوی هر بیکاری است خانه ی کوچکی که تو داری: آرزوی هر کرایه نشینی است دارایی کم تو: آرزوی هر قرض داری است لبخند تو: آرزوی هر مصیبت دیده ای است بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت، و بخاطرشان خدا را شکر کن @Dastan1224
🔴 کمیت و کیفیت عبادت 🔹 حاج اسماعیل ره: 🔺 در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله می‌شود، ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، می‌گويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّه‌ی كوچكی از آن چوبها را می‌گيرد و حسابی روی آن كار می‌كند و بر رو‌ی‌ آن نقش می‌اندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر می‌فروشد. گاهی اوقات آن قدر نفيس می‌شود كه نمی‌توان روی آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش @Dastan1224
⚜پیـــر پاره دوز (پالان دوز) و میــرداماد روزی از روزها سید محمد باقر (میرداماد) و شیخ‌بهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است) برخورد میکنند. تصمیم میگیرند نعلین را جهت مرمت به پیر بسپارند. در حین کار هر دو - که از مستثناهای قـــرن بودند - متوجه میشوند که پیر در حین کار مشغول به ذکر گویی است و همه ذکــــــــــرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار میگیرد. شیخ بهایی به میرداماد اشاره میکند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند - چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود - میرداماد دست میبرد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا تبدیل میکند. پیر متوجه میشود و به میرداماد میگوید این به کار من نمی آید مشته ی خــودم را برگردان. از این دو بزرگوار اصرار که به دردت میخورد و از پیر پاره دوز انکار که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد ابراز عجز میکند که برگردان مشته به فولاد کار من نیـــست. پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن ۳ مرتبه تغییرش میدهد: آهن میشود طلا میشود و دوباره آهــــــــــن!!❗️ سپس رو به میرداماد میکند و میگوید دلــــــــــت را کیمیا کن! هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را میبوسند و از مریدانش میشوند. 👈اینجاست که خـــدای رحمان در حدیث قدسی میفرماید : (( يا عبدي اطعني اجعلك مثلي انا اقول كن فيكون انت تقول كن فيكون )) ✨بنــــده مـــــن مــــــــــرا اطاعت ڪن تا تو را مانند خـــود ڪنم مــــــــــن مي گويم باش پس بوجود مي آيد تــــــــــو هم مي گويي باش پــــــــــس مي شود . @Dastan1224
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت یک فلوس (سکه سیاه) به او بده. درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟ خواجه گفت: ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد... 📙کشکول شیخ بهائی @Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 ماه شعبان از اول تا آخرش عید است 🔻رهبر انقلاب: از ماه شعبان نباید غفلت کرد. ماه شعبان از اوّل تا آخرش است، مثل ماه رمضان. ماه رمضان هم از اوّل تا آخرش عید است، عیدِ اولیاء‌الله. هر روزی که در آن موقعیّتی وجود داشته باشد که انسان بتواند به صفای نفسِ خود، به نورانیّتِ دلِ خود بپردازد، آن روز، روزِ مغتنم و روزِ عید است. @Dastan1224
✨﷽✨ 🔸 ملامت جاهلانه 🔸 ✍🏻 محمد پسر منكدر، يكى از دانشمندان اهل سنت مى گويد: روزى در وقت شدت گرماى هوا به بيرون از مدينه رفته بودم. ديدم امام باقر عليه السلام با اندام توانمند و فربه خود به دو تن از غلامانش تكيه كرده و مشغول كشاورزى است.با خود گفتم: پيرمردى از بزرگان قريش در اين وقت در هواى گرم در طلب مال دنياست ! تصميم گرفتم او را موعظه كنم. نزديك رفته، سلام كردم و گفتم: آيا سزاوار است مرد شريفى مثل شما در اين هواى گرم با اندام سنگين در پى دنيا طلبى باشد؟ اگر در اين موقع و در چنين حال مرگت فرا رسيد، چه خواهى كرد؟ حضرت دستهايش را از دوش غلامها برداشت و روى پا ايستاد و فرمود: - به خدا سوگند! اگر در اين حال بميرم، در حال فرمانبردارى و طاعت خداوند جان سپرده ام. تو خيال مى كنى عبادت فقط نماز و ذكر و دعا است؟ تأمين مخارج زندگى از راه حلال خود نوعى عبادت است. زيرا من مى خواهم با كار و كوشش، خود را از تو و ديگران بى نياز سازم .آري! فقط آن گاه از فرا رسيدن مرگ بترسم كه در حال انجام دادن گناه باشم و در حالت نافرمانى خدا از دنيا بروم. خداوند ما را موظف كرده بار دوش ديگران نباشم و اگر كار نكنيم، دست نياز بسوى تو و امثال تو دراز خواهيم كرد. 💥محمد بن مكندر عرض كرد: خدايت رحمت كند ! من مى خواستم شما را موعظه كنم، شما مرا موعظه كرديد. 📚 بحار الأنوار ، ج 46 ، ص 287 ‌‌‌ @Dastan1224
‍ ✨﷽✨ 🌼 اى كاش ✍ از مرحوم شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى نقل گرديده كه فرمود: من مى ‏توانم كارى انجام دهم كه مردم با كوبيدن درب خانه ‏ام مشكلاتشان حل شود، بدون اينكه آن را به من بگويند! چون موجب سست شدن اعتقاد مردم به حضرت رضا (ع) مى‏ شود آن را انجام نمى ‏دهم. ايشان از كودكى تمام ختومات و اعمالى كه انجام داده، يادداشت كرده بود و اسرار و نكات مهم را در آن درج كرده بود، به همين خاطر صلاح نمى‏ دانستند در اختيار همگان قرار دهند. مؤلف كتاب صحيفه مهديه گويد: پدرم فرمودند: مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى در اواخر حيات خود آن كتاب را به مرحوم آيت الله حاج سيد على رضوى از علماى ربانى مشهد دادند. حاج شيخ در آخر آن كتاب چنين نوشتند كه : بايد درس مهمى براى همه كسانى كه در راه معنويات و سير و سلوك شرعى سعى مى ‏كنند باشد... اى كاش اين اذكار و ختومات و اين اوراد و زحمات را در راه نزديك شدن و تقرب به امام زمان (ع) انجام مى ‏دادم. 📚 تحفه معلم @Dastan1224
✨﷽✨ 🌼سیر از گرسنه خبر ندارد ✍️اشراف‌زاده‌ای، در راه پیرمردی دید که بار سنگینی از هیزم بر پشت حمل می‌کند، لنگ لنگان قدم برمی‌داشت و نفس نفس صدا می‌داد. به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می‌بری. هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند. گاری برای بار بردن است. پیرمرد خنده ای کرد و گفت: این گونه هم که فکر می‌کنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می‌بینی؟ اشراف‌زاده با لبخندی گفت: پیرمردی که بار هیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است. پیرمرد گفت: می‌دانی آن مرد، اولادش از من افزون‌تر است ولی فقرش از من بیشتر است؟ اشراف‌زاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر می‌آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد. پیرمرد گفت: اعلی حضرت! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه کودکانش مرا آزار می‌داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. بار سنگین هیزم، با صدای خنده کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می‌شود. آنچه به من فرمان می‌راند خنده کودکان است. ‌ @Dastan1224
✅داستان کوتاه مهمان خدا ✍️در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شب‌گیر شدند، و راه به جایی نبردند، نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی. بالاخره یکی از آن‌ها گفت، من اینجا یک آشنای دوری دارم می‌روم شاید بتوانم امشب سربار او شوم. دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت می‌روم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم. سومی هر چه فکر کرد چیزی به یادش نیامد. گفت: ما هم می‌رویم مسجد و مهمان خدا می‌شویم. فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبی‌های طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیرایی‌ها صحبت کردند. ولی سومی گفت: حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم. به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Dastan1224
🟣شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم. حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند: 1- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند. 2- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم. 3- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم... 📚کشکول ممتاز، ص 426 @Dastan1224
📚علی علیه السلام و داوود نبی نام مقدّس حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در زبور داوود علیه‌السلام چون خورشید می درخشد. داوود علیه السلام از متولد شدن امیرالمؤمنین علیه‌السلام با صراحت و دقت در جزئیات، خبر می دهد. حكیم سیالكوتی در كتاب "علی و پیامبران" نوشته‌ای را از نسخه بسیار قدیمی زبور كه نزد "احسان الله دمشقی" پیشوای دینی مسیحیان شامات موجود بوده، نقل می كند كه به شرح زیر است: « مطعنی شل قثو تینمر قث پاهینوا فی وز "ایلی" متازه امطع ملغ شلو شمائت پزانان همنیقته خلذ وقث فل "حدار" كمرتوه شیهو پلت انی قاة بوتاة خزیماه رث جین "كعاباه" بنه اشود كلیامه كاذو قثوتی قتمر عند و بریما برینم فل خلذ ملغ خایوشنی پم مغلینم عت جنحاریون ». امام علی علیه السلام ترجمه : «اطاعت آن بزرگواری كه "ایلی" نام دارد، واجب است و فرمانبرداری از او تمام كارهای دین و دنیا را اصلاح می كند. آن شخصیت والامقام را "حدار" (حیدر) نیز می‌گویند، او دستگیر و مددكار بی كسان و شیر شیران باشد. نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در "كعابا" (كعبه) خواهد بود. بر همه واجب است كه دامن آن بزرگوار را بگیرند و همانند غلام حلقه به گوش اطاعتش كنند. بشنود هر كه گوش شنوا دارد، بفهمد هر كه عقل و هوش دارد، بیندیشد هر كه دل و مغز دارد، كه چون وقت بگذرد، دوباره باز نمی گردد». ✍️عباد محمدتبار (عضو گروه علمی ادیان ابراهیمی حوزه های علمیه کشور) ع @Dastan1224
✨﷽✨ ✅بندگی خدا کن ✍پادشاهی را وزیری عاقل بود که از وزارت دست برداشت. پادشاه از دگر وزیران پرسید: وزیر عاقل کجاست؟ گفتند: از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید: از من چه خطا دیده‌ای که وزارت را ترک کرده‌ای؟ گفت: از پنج سبب؛ اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم، اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن می‌‌کند. دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم، اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که او نمی‌خورد و مرا می‌‌خوراند. سوم: آنکه تو خواب می‌‌کردی و من پاسبانی می‌کردم، اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند. چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد، اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید. پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهانم را @Dastan1224
‼️هنگام مرگ می آیند‼️ موسی‌بن‌یسار می‌گوید : روزی به همراه عليه السلام بودم . هنگامى كه نزديك ديوارهاى شهر طوس رسيده بودند ، ناگهان صداى ناله و فريادى شنيدم و به دنبال آن صدا رفتم ، ديدم جنازه‏ اى است ! همينكه چشمم به جنازه افتاد ، امام رضا علیه السلام را ديدم كه مى‏ خواهد از اسب پياده شود ، سپس طرف جنازه آمد و آن را بلند كرد و همانند برّه‏ اى كه مادرش را در برمى‏ گيرد و به او مى‏ چسبد ، جنازه را دربرگرفت . آنگاه رو كرد به من و فرمود : اى موسى بن يسار ! هر كس جنازه ی دوستى از دوستان ما را تشييع كند از گناهان خارج مى‏شود مانند روزى كه از مادر متولّد شده است و هيچ گونه گناهى ندارد . موسی بن یسار می گوید : چون جنازه را كنار قبر نهادند ، ديدم آقا و سرورم جلو آمد و مردم را كنار زد تا ميت براى آن حضرت پديدار شد ، دست مبارك خود را بر روى سينه ی او نهاد و فرمود : اى فلان بن فلان ! تو را بشارت باد به بهشت ، و بعد از اين ساعت ديگر هراس و وحشتى نخواهى داشت . من كه اين رفتار حضرت و فرمايش او را درباره ی اين شخص شنيدم عرض كردم : فدايت شوم ! آيا اين مرد را مى‏ شناسيد ؟ بخدا قسم اين سرزمينى است كه قبلاً در آن قدم نگذاشته‏ايد ؟! حضرت فرمود : اى موسى بن يسار ! آيا نمی ‏دانى اعمال شيعيان هر صبح و شام به ما عرضه مى ‏شود ؟ اگر در اعمال آنها تقصيرى مشاهده كنيم از خداوند گذشت و بخشش براى آنان طلب مى‏ كنيم و اگر در پرونده ی او اعمال نيكو ثبت شده باشد ، توفیق شكرگزاری را براى آن فرد تقاضا مى‌کنیم . 📚منبع : مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ، ص 341 بحارالأنوار ، ج 49 ، ص @Dastan1224
✨﷽✨ ✍امامت امام جواد علیه السلام روزى يكى از شيعيان در محضر امام رضا (ع) پرسيد: مولاى من! اگر خداى ناكرده براى وجود مقدس شما حادثه اى پيش آيد، به چه كسى رجوع كنيم؟ امام رضا (ع) با كمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد). آن مرد از شنيدن اين سخن تعجب كرد، چرا كه امام نهم (ع) كودكى بيش نبود و آن مرد وى را كم سن و سال ديد. امام رضا (ع) از سيماى متعجب و نگاه هاى ترديدآميز او، انديشه ناباورانه اش را دريافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عيسى بن مريم (ع) را به عنوان پيامبر و فرستاده خود برگزيد و او را صاحب شريعت معرفى كرد، در حالى كه خيلى كوچكتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1) امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد (ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آيات قرآن و دلايل تاريخى بهره مى گرفت و گاهى نيز از تفضلات الهى و تأييدات غيبى استفاده مى كرد. در اين رابطه حسن بن جهم مى گويد: در حضور امام هشتم (ع) نشسته بودم كه فرزند خردسالش را صدا كرد. آن سلاله پاك نبوى نيز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پيوست. امام رضا (ع) لباس آن كودك را كنار زده و به من فرمود: ميان دو شانه اش را بنگر! چون به ميان دو كتف او نگاه كردم، چشمم به يكى از شانه هايش به مهر امامت افتاد كه در ميان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آيا اين مهر امامت را مى بينى؟ شبيه همين در روى شانه پدرم نيز وجود داشت.(2) 📚1_كشف الغمه، على بن عيسى اربلى، مكتبه بنى هاشمى، تبريز،ج 2، ص353. 📚2 .ارشاد شيخ مفيد، چاپ كنگره، قم،ص618 @Dastan1224
🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرين @Dastan1224
✨﷽✨ 🌼از كجا دانستند؟ ✍ يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند. ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛ براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی ‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @Dastan1224
تفسیر ناقوس کلیسا از زبان مولا علی علیه‌السلام 📚از حارث اعور نقل شده راهبی که با تفسیر صدای ناقوس کلیسا مسلمان شد!؟ به سند معتبر از حارث اعور نقل شده است که روزی با حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به شهر حیره می رفتم که ناگاه به دیری رسیدیم که ترسایی در آنجا ناقوس می نواخت، پس حضرت فرمود: ای حارث؛ آیا می دانی این ناقوس چه می گوید؟! روزی با حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به شهر حیره می رفتم که ناگاه به دیری رسیدیم که ترسایی در آنجا ناقوس می نواخت، پس حضرت فرمود: ای حارث؛ آیا می دانی این ناقوس چه می گوید؟! عرض کردم: خدا و رسول خدا و پسر عمّ رسول خدا بهتر می دانند. سپس حضرت علی (علیه السلام) بیان داشتند: مَثَل می زند برای دنیا و خرابی و بی وفایی آن و می گوید: لا اله الا الله حَقاً حَقاً صِدقاً صِدقاً اِنَّ الدُّنیا قَد غَرَّتنا وَ شَغَلَتنا وَ استَهوَتنا، یَابن الدُّنیا مَهلاً مَهلاً یَابن الدُّنیا دَقّاً دَقّاً یَابن الدُّنیا جَمعاً جَمعاً تُفَنی الدُّنیا قَرناً قَرناً، ما مِن یَومٍ یَمضی عَنا اِلا اَوهی مِنا رُکناً، قَد ضَیّعنا داراً تَبقی وَ اَستَوطَنا داراً تَفنی لَسنا نَدری ما قَرَّطنا فِیها اِلا لَو قَدمتنا؛ شهادت می دهم به یگانگی خداوند و حال آن که حق است، راست است راست است، بدرستی که دنیا ما را فریب داد و مشغول کرد و در رابطه با آخرت عقل ما را ضایع و نابود نمود و ما را گمراه ساخت. ای فرزند دنیا؛ پس انداز و به تأخیر انداز کارهای دنیوی را، ای فرزند دنیا؛ هر روز کوبیده می شوید و در فشارید از مصیبت ها و تا چند یکدیگر را در فشار می گذارید برای بدست آوردن دنیا؟ و به زودی در هم شکسته خواهید شد. ای فرزند دنیا؛ تا کی جمع می کنی اسباب و مال دنیا را؟ پس بدان دنیا از بین می برد مردم قرن را از پس قرنی دیگر، هیچ روز نمی گذرد از عمر ما مگر آن که یک رکن از ارکان بدن ما ضعیف تر گردد، به راستی که نابود کردیم خانه ی باقی را و وطن خود گردانیدیم خانه ی فانی را، نمی دانیم که برای آن دنیا کوتاهی کردیم، مگر پس از اینکه می میریم. پس حارث عرض کرد: یا امیرالمومنین؛ آیا نصاری می دانند که صدا و نوای ناقوس این معنی را بیان می دارد؟ حضرت فرمودند: اگر می دانستند، مطمئن باش مسیح را شریک خداوند نمی گردانیدند. حارث می گوید: من روزی دیگر به نزد آن نصاری که در آن دیر بود رفتم و گفتم: تو را به حق مسیح این ناقوس را مجدد بنواز به آن ترتیبی که پیشتر می نواختی؛ پس چون شروع کرد به زدن هر مرتبه من یک فقره از آنچه حضرت علی (علیه السلام) فرموده بود می خواندم و بر نوای آن منطبق می گردید تا به پایان رسید، پس آن راهب گفت: به حق پیغمبر شما سوگندت می دهم تو را که بگویی چه کسی این را به تو آموزش داده و بیان نموده است؟ حارث عرض کرد: آن شخصی که دیروز با من همراه بود، او این را به من تعلیم داد. راهب پرسید: آیا میان آن بزرگوار و پیغمبر شما خویشاوندی وجود دارد؟ حارث پاسخ داد: پسر عمّ اوست. راهب پرسید: آیا این را از پیغمبر شنیده است؟ گفت: بلی. پس آن دیرنشین مسلمان گردید و گفت: والله که من در تورات خوانده ام در آخر پیغمبران پیغمبری خواهد آمد که صدای ناقوس را تفسیر خواهد کرد و پیغمبر شما خاتم الانبیا می باشد و دینتان بر حق. 1- امالی شیخ صدوق: @Dastan1224
✨﷽✨ 🔴رضای خدا یا خودنمایی؟ ✍می‌گویند عده‌ای مسجدی می‌ساختند. بهلول سر رسید و پرسید: چه می‌کنید؟ گفتند: مسجد می‌سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند: «مسجد بهلول» و شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است: «مسجد بهلول» و ناراحت شدند. بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می‌کنی؟ بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته‌ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته‌ام، خدا که اشتباه نمی‌کند. ‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @Dastan1224
✨﷽✨ 🔴عاقبت تملّق ✍کریم خان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس های فاخر به او بپوشانند. چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (ع) جامی از آب کوثر به او می داد. کریم خان اخم هایش را در هم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت آمیز را جویا شدند. کریم خان گفت: من پدر خود را می شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی (ع) باشد. این مرد می خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به صورت عادت در آید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی رسد. 📚به نقل از: کیهان نیا، راز موفقیت در بازار کار، صفحه 239 ‌‌‌ @Dastan1224
✨﷽✨ 🌼هر چیزی حکمتی دارد ✍️حضرت موسی علیه السلام فقیری را دید که از شدت تهیدستی، برهنه روی ریگ بیابان خوابیده است. چون نزدیک آمد، او عرض کرد: ای موسی! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکی به من بدهد که از بی‌تابی، جانم به لب رسیده است. موسی علیه السلام برای او دعا کرد و از آنجا (برای مناجات به کوه طور) رفت. چند روز بعد موسی علیه السلام از همان مسیر باز می‌گشت. دید همان فقیر را دستگیر کرده‌اند و جمعیتی بسیار در گردن اجتماع نموده‌اند، پرسید: چه حادثه‌ای رخ داده است؟ حاضران گفتند: تا به حال پولی نداشته تازگی مالی به دست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجویی نموده و شخصی را کشته است. اکنون او را دستگیر کرده‌اند تا به عنوان قصاص اعدام کنند! پس موسی علیه السلام به حکمت الهی اقرار کرد و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود. خداوند در قرآن میرفرماید: اگر خدا رزق را برای بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم می‌کنند. چه زیباست در برابر حوادث و اتفاقاتی که از علت آن‌ها بی‌خبریم، به خداوند مهربان اعتماد کنیم و زبان حالمان همیشه این باشد: "الهی رضا برضائک، صبرا علی بلائکْ و تسلیماً لاَمرْک" 📚حکایت‌های گلستان، ص161 ‌ @Dastan1224
✨﷽✨ 🌼حکایت بسیار شنیدنی مرتاض هندی ✍️استاد حجت الاسلام تهرانی می‌گفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم، این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود: در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش می‌گفتیم، بهت می‌گفت که طرف زنده‌اس یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌اس یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسم‌ها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چند هزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می‌فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و می‌گفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی می‌گه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ما هم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم: محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن؛ به مرتاض گفتیم: این امام زمان ماست. گفت: هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه! @Dastan1224
✍خدایا! به عزت و جلالت قسم بینا کن چشم دل ما را در دنیا به حقیقت عبث دنیا قبل از آن که در گور تاریک، چشم ما را به حقیقت دنیا بیدارمان کنی که بیدارشدگان از خواب جهالت در دنیای‌شان خفتگان با آرامش در گورهای خود هستند؛ و خفتگان در دنیا که لذت خلقت‌شان را فقط در دنیا می‌دیدند، بیدارشدگان گور خود هستند که بیدار شدن در گور جز تاریکی هدیه‌ای بر آنان ندارد و بیدارشدگان در دنیا، گورشان جز نور چیزی بر آنان نخواهد داشت. @Dastan1224
📚 شخصی میگوید نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است.» پس مردی از انصار درحالی که آب وضو از محاسنش می چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رخت خواب ذکر خدا را می گفت و بعد می خوابید و برای نماز صبح بیدار می شد. بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمی‌زند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمی‌بینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمی‌ورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمی‌آید. ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚 چون آدم علیه السلام به زمین هبوط کرد و حوا را ندید، از برای او می گشت تا عبورش به زمین کربلا افتاد. پیش از آنکه حادثه ای واقع شود غمناک شد، سینه اش تنگی گرفت و چون به مقتل حسین علیه السلام رسید پایش لغزید و خون از پای وی جاری شد. پس سر بسوی آسمان بلند کرده و گفت: ای پروردگار! آیا من مرتکب گناه دیگر شده ام و اینک مرا کیفر می کنی؟ زیرا که من تمام زمین را طی نمودم و با چنین حادثه ای روبه رو نشدم. خداوند وحی فرستاد: ای آدم! جرمی تازه از تو صادر نگشته ولی فرزند تو حسین علیه السلام در این سرزمین به ظلم کشته می شود. اینک خون تو به موافقت وی ریخته شد. آدم عرض کرد پرودگارا! حسین پیغمبر است؟ خطاب رسید: پیامبر نیست، ولکن فرزند زاده پیامبر من محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. عرض کرد: قاتل وی کیست؟ ندا رسید: قاتلش یزد که ملعون اهل آسمانها و زمین است. آدم علیه السلام رو کرد به جبرئیل و گفت: چه کار بکنم؟ گفت:لعن بکن بر یزید. پس آدم علیه السلام چهار مرتبه بر یزید لعنت کرد و چند قدمی برداشت تا به کوه عرفات رسید و حوا را دریافت. @Dastan1224
📚 گوید: شنیدم بازرگانی صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل غلام خدمتکار که شهر به شهر برای تجارت حرکت می‌کرد. یک شب در جزیره کیش مرا به حجره خود دعوت کرد. به حجره‌اش رفتم، از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت، مکرر پریشان گویی می‌کرد و می‌گفت: فلان انبارم در ترکمنستان است و فلان کالایم در هندوستان است، این قباله و سند فلان زمین می‌باشد، و فلان چیز در گرو فلان جنس است، فلان کس ضامن فلان وام است، در آن اندیشه‌ام که به اسکندریه بروم که هوای خوش دارد، ولی دریای مدیترانه طوفانی است. ای سعدی! سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم، باقیمانده عمر گوشه نشین گردم و دیگر به سفر نروم. پرسیدم، آن کدام سفر است که بعد از آن ترک سفر می‌کنی و گوشه نشین می‌شوی؟ در پاسخ گفت: می‌خواهم گوگرد ایرانی را به چین ببرم، که شنیده‌ام این کالا در چین بهای گران دارد، و از چین کاسه چینی بخرم و به روم ببرم، و در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم، و در هند فولاد هندی بخرم و به شهر حلب (سوریه) ببرم، و در آنجا شیشه و آینه حلبی بخرم و به یمن ببرم، و از آنجا لباس یمانی بخرم و به پارس (ایران) بیاورم، بعد از آن تجارت را ترک کنم و در دکانی بنشینم. او این گونه اندیشه‌های دیوانه وار را آن قدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گرفتار نداشت، و در پایان گفت: ای سعدی! تو هم سخنی از آنچه دیده ای و شنیده ای بگو، گفتم: آن را خبر داری که در دورترین جا از سرزمین غور (میان هرات و غزنه) بازرگان قافله سالاری از پشت مرکب بر زمین افتاد، یکی گفت: چشم تنگ و حریص دنیاپرست را تنها دو چیز پر می‌کند: یا قناعت یا خاک گور. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚ای کاش مثل می کرد ! رسول خدا(ص)پيش از اسلام در طائف بر مردی شد و آن مرد از ایشان پذيرائى كرد و او را گرامى شمرد و چون خداوندش بمردم كرد بدان مرد گفتند آيا ميدانى اينكه خدا عز و جل بمردم فرستاده كيست‌؟ گفت:نه،گفتند او محمد بن عبد الله يتيم ابى طالب است و وى همان كسى است كه در روز چنان و چنين بطائف آمد و تو او را ارجمند داشتى و پذيرائى كردى. آن مرد نزد (ص) آمد و بر او سلام كرد و مسلمان شد و سپس گفت يا رسول الله مرا ميشناسى‌؟ رسول خدا(ص) پرسید تو كيستى‌؟ مرد طائفى گفت من صاحب همان منزلم كه شما در زمان جاهليت در طائف بدان نزول كردى در روز چنان و چنين و من از شما پذيرائى كردم و احترام نمودم. رسول خدا(ص) فرمود خوش آمدى حاجت خود را بخواه. آن مرد طائفى گفت من از شما دويست سر با هاى آن خواستارم . رسول خدا(ص) دستور داد تا آنچه را خواست بوى بدهند سپس به خود فرمود: چه می شود این مرد مثل از من خواهش می کرد . اصحاب در مورد عجوزه بنی اسرائیل سوال کردند که حضرت اینگونه شرح داد : حضرت (ع) را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت (ع) می‎خواست با بنی اسرائیل از خارج شود. مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (برای حرکت از مصر به طرف شام احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم می‎کردند) خداوند به حضرت موسی (ع) کرد که تابوت یوسف را از قبر بیرون آورد و به ببرد و با انجام این دستور ماه ظاهر خواهد شد موسى (ع) از كسى كه محل يوسف را مى‌دانست سراغ گرفت ، به ايشان عرض شد:در اين جا پيرزنی است كه او مى‌داند،حضرت دنبالش فرستاد،پس پیر زنی زمين گير و را آوردند،حضرت به او فرمود:آيا محل قبر يوسف عليه السّلام را مى‌دانى‌؟ گفت:آرى. حضرت فرمود:مرا از آن خبر مى‌دهى‌؟ گفت:خير مگر چهار خصلت به من عطاء كنى،پاهايم را روان گردانى،چشمم را به من برگردانى، مرا را بازگردانى،مرا با خودت در قرار دهى (در برخی از روایات آمده در و نیز درخواست کرد: مرا به همسری قبول کنی). اين درخواست بر موسى گران آمد،حقّ‌ تعالى وحى نمود : اى موسى آنچه را كه خواسته به او عطا كن چه آن كه در قبال فعل او به وى خواهى داد،بارى آن پير زن موسى را بر قبر يوسف راهنمايى نمود پس از كنار نيل استخوانهايش را كه در صندوقى مرمر بود بيرون آوردند و وقتى آن را خارج كردند ماه طلوع نمود پس استخوانها را به شام حمل كردند . 📚منبع : الکافي , ج 8 , ص 155 - علل الشرائع صفحه @Dastan1224
🕌 گناه و مهلت توبه ✍امام صادق علیه السّلام : بنده چون گناهى کند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود. 📝شـــرح:در روایتی دیگر آمده است که چون کسى گناهى کند هفت ساعت مهلت دارد و در این حدیث از صبح تا شب مهلتش ذکر شده است و براى جمع میان دو حدیث علامه مجلسى (ره) فرماید: یعنى به اندازه این مدت، و ممکن است مدت این مهلت نسبت به اشخاص و حالات و گناهان متفاوت باشد یا مقصود از (((غدوة))) و بامداد پیش از ظهر باشد و مقصود از شب نزدیکهاى شب. 📚اصول کافى جلد 4 ‌‎‌‌‌‎‌💠: @Dastan1224
✍امام على عليه السلام: هر كه بدون عاقبت انديشى، در كارها فرو رود، خود را به بلاهاى سختِ رسواكننده دچار كند 📚تحف العقول، صفحه ۹۳ 💠: @Dastan1224
✍سیب‌زمینی دو برابر قیمتش شده است. سیب‌زمینی‌ها را با کلی گِل از زمین برداشت می‌کنند چون گِل آن‌ها هم قیمت می‌خورد و وزن می‌شود. به جای این‌که سیب‌زمینی گران شده است گِل آن پاک شود تا بر مردم هزینۀ بیشتری تحمیل نشود شیطان کار خود را می‌کند. احمد تا دیروز منتظر بود قیمت طلا کاهش یابد تا مردم راحت شوند ولی از وقتی که طلا خریده است از افت قیمت طلا ناراحت است و هزاران مثال شبیه به آن که دنیا با انسان بازی می‌کند. وقتی قرآن می‌فرماید: زندگی دنیا بازیچه و متاع غرور است یعنی همین، که هر کس را به نوعی که به او نزدیک می‌شود فریب می‌دهد. 📖 وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (آل‌عمران) و زندگی دنیا، چیزی جز سرمایۀ فریب نیست! 💠: @Dastan1224