eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
سه پند لقمان به پسرش : در زندگی بهترین غذا را بخور ... در بهترین رختخواب جهان بخواب ... در بهترین خانه ها زندگی کن ... پسر گفت : ما فقیریم چطور این کارها را بکنم ؟ لقمان گفت : اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری ، هر غذایی ، طعم بهترین غذای جهان را میدهد ... اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی ، هر جا که بخوابی بهترین خوابگاه جهان است ... و اگر با مردم دوستی کنی ، در قلب آنها جای میگیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست... ‌‌‎‎‌‌ ‌‌ ‌ ☀️@Dastan1224
👌دخترکی دو سیب در دست داشت🍎🍃 مادرش گفت : یکی از سیب هاتو به من میدی؟ دخترک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب ! لبخند روی لبان مادر خشکید! سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش ناامید شده اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت : بیا مامان! این یکی ، شیرین تره! مادر ، خشکش زد چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود. هر قدر هم که با تجربه باشید قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد . ‌‌‎‎‌‌ ‌‌ ‌ ☀️@Dastan1224
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند و خودش برای شکار بیرون رفت و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند و پنجه هایش خون آلود است. مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند. زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است. قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد تا به دلیل قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید... تا قاضی خداست قضاوت ممنوع... ‌‌‎‎‌‌ ‌‌ ‌ ☀️@Dastan1224
امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) فرمودند : در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته می‌شود.هر سالی به قدرت یک ماه هر ماهی به قدر یک هفته، هر هفته ای به اندازه یک روز و هر روزی به قدر یک ساعت می‌گذرد. و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه می‌گردد. ( کنز العمال ، ج۱۴ ، ص۲۴۴) ☀️@Dastan1224
انس بن مالک، سال ها در خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله خدمت کار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله این افتخار را داشت. او بیش از هر کس دیگر، به اخلاق و عادات شخصی رسول اکرم صلی الله علیه وآله آشنا بود و آگاه بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خوراک و پوشاک، چقدر ساده و بی تکلف زندگی می کند. در روزهایی که روزه می گرفت، همه افطاری و سحری او مقداری شیر یا شربت بود. گاهی برای افطار و سحر، جداگانه، این غذای ساده، تهیه می شد و گاهی به یک نوبت غذا اکتفا می کرد و با همان، روزه می گرفت. یک شب، طبق معمول، انس بن مالک مقداری شیر یا چیز دیگری برای افطاری رسول اکرم صلی الله علیه وآله آماده کرد؛ اما رسول اکرم صلی الله علیه وآله آن روز وقت افطار، نیامد. پاسی از شب گذشت و وی باز نگشت. انس مطمئن شد که رسول اکرم صلی الله علیه وآله خواهش بعضی از اصحاب را اجابت کرده و افطاری را در خانه آنان خورده است. از این رو، آن چه را تهیه کرده بود خودش خورد. طولی نکشید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله به خانه برگشت. انس از یک نفر که همراه آن حضرت بود، پرسید: «پیامبر صلی الله علیه وآله امشب کجا افطار کرد»؟ گفت: «هنوز افطار نکرده است». انس از کار خود پشیمان و شرمسار شد؛ زیرا شب، گذشته بود و تهیه چیزی ممکن نبود. او منتظر بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله از او غذا بخواهد و او از کرده خود معذرت خواهی کند؛ اما رسول اکرم صلی الله علیه وآله فهمید چه شده و نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود، موضوع آن شب را بازگو نکرد و به روی من نیاورد. ☀️@Dastan1224
در ماه رمضان چند جوان،پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا می‌خورد. بـه او گفتند:اي پیرمرد مگر روزه نیستی؟   پیرمرد گفت:چرا روزه ام،فقط آب و غذا می‌خورم. جوانان خندیدند و گفتند:واقعا؟   پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، بـه کسی بد نگاه نمیکنم،کسی را مسخره نمیکنم   با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمیکنم چشم بـه مال کسی ندارم و…   ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمی‌توانم معده را هم روزه دارش کنم.   بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟   یکی از جوانان در حالی‌که سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما فقط غذا نمی‌خوریم!!!   ماه مهمانی خدا بر همه ی آنان کـه چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان در خدمت خلق خداست و زمین را آب را و گل و سبزه را و دیگر موجودات را اسیب نمیرسانند و…..خجسته باد. ☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : ☘ من برای مومنی که مصیبت جد شهیدم را یادآور شود ، سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا نماید دعا میکنم. 📚 مکیال المکارم
(علیه السلام) وقتی به منبر می رفت می فرمود: شایسته است مسلمان از دوستی با سه گروه اجتناب کند: از بی حیای تبهکار، نادان، و دروغگو. امّا بی حیای تبهکار کارش را برایت خوب جلوه می دهد و دوست دارد تو مانند او باشی، و در امر دین و آخرت به تو کمک نمی کند، و نزدیک شدن به او ستم و باعث سختدلی، و رفت و آمد با او برای تو مایه بی آبرویی است. امّا نادان، امید خیری از او برایت نیست و ضرری از تو دفع نمی کند اگر چه خودش را به زحمت افکند، و چه بسا که بخواهد به تو سود برساند ولی زیان می رساند، سکوت او بهتر از سخن گفتنش، و دوری او بهتر از نزدیک بودن اوست. امّا دروغگو، زندگی تو با او گوارا نیست، زیرا خبری را از تو برای دیگران و از دیگران برای تو نقل می کند، و هر گاه خبری به پایان رسید خبر دیگری پیش می کشد که وانمود کند راست می گوید در صورتی که راست نمی گوید، و با ایجاد عداوت بین مردم تفرقه می اندازد و بذر کینه در دلها می کارد، پس از خدا بترسید و درباره خود بیندیشید. ☀️@Dastan1224
صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت می‌کند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد. از امام صادق (علیه‌السّلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همان‌گونه که اگر سر برود بدن نیز از بین می‌رود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین می‌رود». و درباره پاداش صبرامام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «هر مؤمنی به بلایی گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت». ☀️@Dastan1224
جوانی به محضر رسید و آن بزرگوار را به شدت مورد فحش و اهانت قرار داد. آن مرحوم همچنان ساكت بود تا او گفتارش تمام شد و رفت. سپس آیت‌الله شیرازی تعدادی هندوانه خرید و به خانه‌‌ وی فرستاد و فرمود: این جوان حرارت بدنش بالا رفته و همان سبب شده است كه آن همه دشنام و ناسزا به ما بگوید. این هندوانه‌‌ها مزاج او را خنک خواهد كرد. به این می‌‌گویند «کظم‌غیظ»؛ به جای عصبانیت به او هندوانه می‌‌دهد تا عصبانیتش فروکش کند. پس اگر عصبانی شدیم آنجا را ترک کنیم و آبی به سر و صورت خود بزنیم، وضویی بگیریم، دوری بزنیم و برگردیم. سپس اگر خواستیم جوابی بدهیم با آرامش جواب دهیم، که معمولا هم بعد آن جوابی نمی‌‌دهیم. ☀️@Dastan1224
وقتی نتوانست اربعین به برود، پای پیاده راهی مشهد شد. با پاهای تاول‌زده رو‌به‌روی پنجره‌فولاد زانو زد و گفت: «یا امام رضا! این همه راه رو فقط برای گرفتن یه حاجت اومدم…» اشکش جاری شد و گفت: «اللهم عجّل لِولیکَ الفَرَج» و صدایی از پشت سرش، آمین گفت. ☀️@Dastan1224
در مدینه یک جایی به نام ستون حنانه است. زمانی که پیامبر عظیم الشان به مدینه آمدند هنوز مسجد آن سر و وضع را نداشت جای این ستون درختی بود پیامبر عظیم الشان بعد از نماز اگر سخنرانی می کردند به آن درخت تکیه می دادند و ایستاده برای مردم صحبت می کردند. یکی از خانم ها مدتی در نماز پیامبر شرکت کرد دلش برای پیامبر سوخت که به حالت ایستاده برای مردم صحبت می کند. پسرش نجار بود به پسرش دستور داد یک منبر سه پله ایی برای حضرت درست کرد. و آمدند به حضرت گفتند: آقا منبری درست کردیم تا هم جمعیت شما را ببیند و هم ایستاده سخنرانی نکنید اذیت می شوید. پیامبر هم قبول کردند رد احسان نکردند. فردای آن روز که خواستند سخنرانی کنند به آن درخت تکیه ندادند و روی منبر نشستند تا شروع به خطبه خواندن کردند روایات و تاریخ اسلام می گوید که از آن درخت ناله ایی به گوش ها رسید که همه شنیدند. این درخت مثل مادری که بچه اش از دنیا رفته یا می خواهد از دنیا برود ناله می زند گریه می کرد. حنانه یعنی ناله کننده، حنین یعنی ناله از ته دل و جگر و جانسوز، این درخت آن چنان ناله زد که همه متحیر شدند که این درخت چطور دارد ناله می زند. درخت حنانه از هجر رسول هم چون ارباب عقول ناله اش بلند شد. آن قدر ناله کرد که پیامبر از منبر پائین آمدند و آن درخت را بغل کردند نوازش کردند دست کشیدند. مثل یک مادر مهربانی که بچه اش بی تابی می کند بچه را بغل می کند دست می کشد نوازش می کند. آن قدر این درخت را نوازش کردند تا ناله اش خوابید. امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر پیامبر از منبر به زیر نمی آمدند و این درخت را نوازش نمی کردند این درخت تا روز قیامت ناله می کرد. پیامبر او را آرام و ساکت کردند. از یک چوب خشک کمتر نباشیم یک چوب خشک با پیامبر مانوس شد. ☀️@Dastan1224
جوانی بادوچرخه‌اش با پیرزنی برخورد کرد و به جای اینکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جایش بلندشود، شروع به خندیدن و مسخره کردن او نمود. سپس راهش را کشید و رفت. صدایش زد و گفت: «چیزی از تو افتاده است.» جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود. پیرزن به او گفت: «زیاد نگرد. مروت و مردانگی‌ات به زمین افتاد و هرگز آن را نخواهی یافت.» ☀️@Dastan1224
🔊 شهید مدافع‌حرم محمدهادی ذوالفقاری من یقین دارم چشمی که به نگاه حــــرام عادت کند خیلی چیزها را از دست می دهــــد چشم گناهکــــار لایــــق شهــــادت نمی‌شــــود هدیه به روح مطهر شهید صلوات ☀️@Dastan1224
🔸🍃اخلاق عملی یعنی همین: خیلی از رفقایم را میدیدم که به خاطر دوستانشان از خدا دور شده بودند و دستورات خدا رو زیر پا میگذاشتند. تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای دوستانش خیلی دل میسوزاند و برای هدایت آن ها تلاش میکرد. چند نفر از دوستانش شب ها سر کوچه آتش روشن میکردند و دور آن جمع میشدند و سر و صدای آنها مردم را اذیت میکرد. ابراهیم شب های متوالی کنار آنها می‌نشست و آن ها را راهنمایی میکرد‌. و این کار کم کم باعث شد دیگر آنجا ننشینند و پایشان به مسجد باز شود. ☀️@Dastan1224
‍ ✍️فرمانده ای متواضع ، از جنس فرماندهانِ شهیدِ دفاع مقدس : محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود و به ما سفارش می‌کرد ‌که بریم و با نیروهای‌تحت امرش صمیمی بشیم. یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانستانی گفت: این فرمانده کیه؟ ما داریم اینجا این همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه؟ محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند... اون برادر افغانستانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید. بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بی‌ادعا کار می‌کرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه... 📌خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده 📚منبع:  سالنامه مدافعان حرم13‌96 ☀️@Dastan1224
؟ در زمان پیامبر صلى الله عليه و آله مؤ منى از اهل صفه سخت فقير و مستمند بود. وى تمام نمازها را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواند. رسول خدا صلى الله عليه و آله بر او ترحم مى كرد و به نيازمندى و غريبى او توجه داشت و مى فرمود: اى سعد! اگر چيزى به دستم برسد تو را بى نياز مى سازم . مدتى گذشت چيزى به دست پيغمبر نيامد. حضرت به حال سعد بيشتر اندوهگين شد. خداوند سبحان به اندوه پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئيل را با دو درهم خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاد. جبرئيل به حضرت عرض كرد: اى محمد! خدا از اندوه تو براى سعد آگاه است . آيا دوست دارى او را بى نياز سازى ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله : آرى ! جبرئيل : اين دو درهم را به او مرحمت كن و دستور بده با آن تجارت كند. پيامبر صلى الله عليه و آله در درهم را گرفت . وقتى كه براى نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را ديد كه در خانه ايستاده و منتظر آن حضرت است . فرمود: اى سعد! آيا تجارت خوب بلدى ؟ عرض كرد: سرمايه اى ندارم كه با آن تجارت كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت كن و روزى خدا را به دست آور. سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با رسول خدا صلى الله عليه و آله خواند. آن گاه حضرت فرمود: - برخيز به دنبال روزى برو! همواره به حال تو غمگين بودم . سعد مشغول تجارت شد خداوند بركتى به او داد. هر چه مى خريد به دو برابر مى فروخت . دنيا به سعد روى آورد. كم كم سرمايه اش ترقى كرد و مالش فراوان شد و معامله اش رونق گرفت . به طورى كه در كنار در مسجد دكانى گرفت و سرمايه و كالاى خود را در آنجا جمع كرده ، تجارتش را انجام مى داد. وقتى كه بلال اذان مى گفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى نماز حركت مى كرد، سعد را مى ديد كه سرگرم خريد و فروش بوده ، مشغول دنيا است . هنوز وضو نگرفته و خود را براى نماز مهيا نكرده است . با اينكه قبل از اين پيش از اذان مهياى نماز مى شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: اى سعد! دنيا تو را از نماز باز داشته است ؟ سعد مى گفت : چه كنم ؟ سرمايه ام را تلف كنم ؟ به اين مرد جنسى فروخته ام ، مى خواهم پولم را از او بگيرم و از آن ديگرى كالايى خريده ام بايد پول او را بدهم . رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن حال سعد بيشتر از فقرش غمگين شد. جبرئيل محضر آن جناب رسيد، عرض كرد: اى پيامبر! خداوند از غم تو براى سعد آگاه است . كدام يك را بيشتر دوست دارى ؟ حالت اول يا حالت فعلى او را؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل ! حالت اول (تنگدستى ) او را دوست دارم . زيرا دنيا آخرت او را از دستش گرفته است . جبرئيل عرض كرد به راستى محبت و اموال دنيا امتحان بوده و بازدارنده از آخرت مى باشد. آن گاه عرض كرد: - يا رسول الله ! به سعد بگو آن دو درهمى كه به او داده اى به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول برمى گردد. پيامبر به سعد فرمود: آيا آن دو درهم را به من باز مى گردانى ؟ عرض كرد: به جاى دو درهم ، دويست درهم مى دهم . حضرت فرمود: نه ! همان دو درهم را مى خواهم . سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چيزى نگذشت كه دنيا از وى روى گرداند و هر چه داشت از دستش رفت . سعد دوباره به حال فقر و ندارى افتاد ☀️@Dastan1224
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى مرا به معراج بردند، وارد بهشت شدم . در آنجا فرشتگانى ديدم كه با خشت طلا و خشت نقره ساختمانى مى سازند ولى گاهى دست از كار مى كشند از فرشتگان پرسيدم : شما چرا گاهى كار مى كنيد و گاهى از كار دست مى كشيد؟ سبب چيست ؟ -پاسخ دادند: هر وقت مصالح ساختمانى به ما برسد مشغول مى شويم و هرگاه نرسد از كار باز مى ايستيم . گفتم : مصالح ساختمانى شما چيست ؟ -جواب دادند: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر» -وقتى مؤمن اين ذكر را مى گويد ما ساختمان را مى سازيم . وقتى كه ساكت مى شود ما نيز دست از كار مى كشيم. امام صادق علیه السّلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر » را زیاد بگوئید. چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات الصالحات می باشند. ☀️@Dastan1224
روزی الله _علیه_و_آله از مدینه خارج شد، دید مرد عربی سر چاه ایستاده و از برای شتر خود آب می­کشد. گویا خواست آن عرب را کمک کند. پیغمبر: «ای مرد عرب! آیا اجیر می‌خواهی که تو را کمک کند و از برای شتران تو آب بکشد؟» عرب: «بلی، به هر دلوی سه خرما اجرت می‌دهم.» حضرت راضی شد و شروع کرد از چاه آب کشیدن، پس‌ از آن که هشت دلو کشید در دلو نهمی، ریسمان قطع شد و دلو و قسمتی از ریسمان به چاه افتاد. عرب، عصبانی شد به حدّی که جسارت نموده و سیلی به ‌صورت آن بزرگوار زد. ولی آن حضرت با کمال بردباری دست در میان چاه کرد، (و به قدرت اعجاز) دلو را از چاه بیرون آورد. و به عرب تحویل داد. عرب از حسن خلق و آقایی و بزرگواری پیغمبر دانست که آن حضرت پیغمبر بر حق است، از کرده خویش بی‌نهایت پشیمان شد ☀️@Dastan1224
📚در زمان های گذشته،پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند،خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ رد میشدند و بسیار هم غر میزدند این چه شهر بی نظمی است،حاکم اینجا چقدر بی عرضه است و... با وجود این هیچ کسی تخته سنگ را برنمیداشت. نزدیک غروب،یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود،نزدیک تخته سنگ شد.بار هایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد.ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ بود.کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد👌 کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
اسم : زیبایی انسان اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟ ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ. ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ. ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: به این دو کاسه نگاه کنید. اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسه‌ای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه می‌نوشید؟ شاگردان یک‌صدا جواب دادند: از کاسه گلی. استاد گفت: ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسه‌ها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍ‌یتاﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا می‌کند درونش و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیباکنیم نه صورتمان را. کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
🔰 امیرالمؤمنین علے علیہ السلام: 💟 ای ڪمیل اگر سختے و فشار بہ تو روی آورد، زیاد بگو: لا حول و لا قوہ الا باللہ العلے العظیم، تا سختے ها بر طرف گردد. 💟 اگر نعمتے از جانب خدا بہ تو رسید زیاد بگو: الحمدللہ، تا نعمتت افزون گردد. 💟 و چون روزیت دیر رسید زیاد بگو: استغفراللہ ربے و اتوب الیہ، تا روزیت، وسعت یابد. . ☀️@Dastan1224
🔆 ✍ حضرت عزرائیل نزد مردی ثروتمند آمد تاجانش را بگیرد. مرد،گریه وزاری ڪرد و مہلت خواست،اما عزرائیل نپذیرفت؛ ✍ مرد گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یڪ روز به من مہلت بده! قبول نکرد... گفت: پس فقط بہ اندازۀ نوشتڹ یڪ جملہ به مڼ وقت بده. عزرائیل پذیرفت؛ ✍ او نوشت: مڹ خواستم "" "" عمرم را 300 هزار دینار بخرم، اما نشد!! قدر عمرتان را بدانید.... . ☀️@Dastan1224
🔴 توصیه امام زمان (عج) برای چگونگی غلبه بر شیطان 🔹 سستی و بی‌حالی در عبادت و نماز، نشان ضعف ایمان است. به فرموده رسول خدا(ص): آفت عبادت، سستی و تنبلی است. 📚 بحارالأنوار، ج۶۶، ص۳۸۹ 🔹 بنابراین بخشی از اوقات روزانه یک مسلمان باید به عبادت بگذرد تا لحظات عمرش روشن و سرشار باشد. 🌕 حضرت مهدی علیه السلام نماز را یکی از راه‌های غلبه بر شیطان دانسته و می‌فرماید: 🔺 «...هیچ چیز مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی‌ساید، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بسای...». 📚 کمال‌الدین، ج۲، باب۴۵، ح۴۹ 🔵 تقویت رابطه با خدا با نماز و عبادت، سلطه ابلیس را از بین می‌برد و ما را مصون می‌سازد ☀️@Dastan1224
حضرت علی (ع) در نامه خود به ابن عباس می فرماید: «…خوشحالی تو از چیزی باشد که در آخرت برای تو مفید است و اندوه تو برای از دست دادن چیزی از آخرت باشد…. بر آنچه از دنیا از دست می دهی زاری کنان تأسف مخور…. و همت خویش را به دنیای پس از مرگ واگذار.» ☀️@Dastan1224
نقل است روزی حضرت علی اكبر (علیه السلام) به نزد والی مدینه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد، در آخر والی مدینه از علی اكبر سئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی. سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی. آن شخص عصبانی شد و چند بار گفت: علی، علی، علی، «ما یُریدُ اَبُوك؟» پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد. این پیغام را علی اكبر (علیه السلام) نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برد. ایشان فرمود: والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت كند نام همه آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا نماید نام همه آنها را نیز فاطمه می گذارم. درباره شخصیت علی اكبر (علیه السلام) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود: ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (صلی الله علیه وآله) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله (صلی الله علیه وآله) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم. ☀️@Dastan1224
...🕊 بچه ی تهران بود،متولد ۱۳۷۴ حدود ۴۰روز عاشقانه ازحرم اهل‌بیت(ع) دفاع کرد تا سرانجام عصر روز ۲۱ آبان ماه سال ۹۴ در حالی‌که تنها ۲۰ سال داشت به آرزویش که شهادت بود،رسید. مادر شهید : شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است آن موقع نیمه‌شب از خواب بیدار شدم.  حالت غریبی داشتم، آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است.  صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود.  به بچه‌ها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا(س) من خانه را مرتب کنم،احساس می‌کردم مهمان داریم. . ‌ عصر بود که همسرم، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا(س)آمدند. صدای زنگ در بلند شد. به همسرم گفتم حاجی قوی‌باش خبر شهادت محمدرضا را آورده‌اند.  وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه محمدرضا زخمی شده است.  من می‌دانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است.... " : جمله ی آخر شهید دهقان : " به قول شهید آوینی شهادت بال نمیخواد حال میخواد.این جمله ی آخر منه" ☀️@Dastan1224
🔴 اینجوری از امام زمان دور میشیم️ 🔵 شیخ عباس قمی می‌گوید یک مرتبه یک بنده خدای مؤمنی بود که من را به منزلش دعوت کرد، از باب این‌که دعوت او را رد نکنم، به خانه‌ی آن‌ها رفتم. خیلی نمی‌دانستم درآمد و حقوق او چیست و از کجاست. غذایی خوردم و بعدها فهمیدم که او یک جاهایی در معامله رعایت حلال و حرام را نمی‌کند. 🔺 بعد از این‌که از خانه‌ی آن شخص آمدم، تا چهل شب شب‌ها برای سحر بیدار نمی‌شدم یا اگر بلند می‌شدم حال نماز شب نداشتم. تاچهل شب وضع من این طور بود. 🌕 رعایت نکردن حلال و حرام الهی توفیقات رو از انسان سلب می‌کنه و ما رو از امام زمانمون دور میکنه. ☀️@Dastan1224
مردی از (علیه السلام) سؤالات متعددی کرد و امام به همه آنها پاسخ داد. مرد خداحافظی کرد و هنوز از در خانه بیرون نرفته بود که با خودش گفت بهتر است تا اینجا هستم سؤالات دیگری هم بپرسم، شاید بعدها به دردم بخورند. مرد هنوز حرفی نزده بود که امام به او گفت در کتاب مقدس انجیل نوشته شده از آنچه که نمی توانید به آن عمل کنید نپرسید، زیرا علمی که به آن عمل نشود باعث دوری از خداوند می شود ☀️@Dastan1224