بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_دوم
#شهدا_راه_نجات
پایگاه تا ساعت ۶غروب دست خواهرا بود
۷شیفت برادران
امروز ساعت ۱۱صبح با اعضای شورا جلسه داشتیم درمورد هفته ""دفاع مقدس""""
وارد پایگاه شدم
بچه های شورا بین ۱۸-۲۵سال بود
باهمه سلام علیک کردم
همه بچه ها دوباره مشغول کارشون شدن
منم لب تاپ درآوردم
میترا رو صدا کردم
میترا:جانم زهرا
-میترا بیا بشین یه طرح برای غرفه کودک بزن از مطهره کمک بگیر
میترا:چشم فرمانده
یه چشم غره بهش رفتم
اخه خوشم نمیاد از این که فرمانده بهم بگن
رفتم سمت کمدم زوکن آوردم بیرون
۱۰:۳۰بود که کم کم بچه ها آمدن
خواهرم فاطمه مسئول تربیت بدنی پایگاه بود
شروع کردم جلسه رو
بسم الله الرحمن الرحیم
دخترا خوب میدونید که ده روز دیگه هفته دفاع مقدس
بچه ها من فکر کردم غرفه تو طلائیه بگیریم
دوتا بغلدست هم یدونه اش مشاوره میکنیم
یه دونه اش غرفه کودک
محدثه :همین ؟
-نه بابا دیدار از خانواده شهدا
دیدار از بسیجی نمومه پایگاه
دیدار با جانباز
با برنامه آقایون هم که همکاری و با پایگاه حضرت مرضیه هم که هستیم
رو به فاطمه گفتم :خانم صالحی با بسیج دانشگاهتون هماهنگ کن
ببین میان با تیم فوتبال حوزه مسابقه بدن
فاطمه :بله حتما
محدثه :چرا ساره نیومده جلسه
تا محدثه این حرف زد گوشیم زنگ خورد
اسم وعکس ساره رو گوشی نمایان شد
گوشیم جواب دادم :الو سلام ساره جان
کجاییـ خانم ؟
ساره : سلام زهرا من دارم با زینب دوستم میام پایگاه
ظاهرش یه ذره باما فرق داره
تورو خدا بچه ها بدبرخود نکنن
-نه حواسمون هست
گوشی که قطع کردم جریان برای بچه ها گفتم
فاطمه :خواهری جلسه تموم شد؟
-آره عزیزم
فاطمه: پس من یه زنگ بزنم به محمد آقا بیاد دنبالم
فاطمه:الوسلام محمدجان خوبی آقا
-....
فاطمه:میایی دنبالم جلسه تموم شده
بعداز تموم شدن صحبتش رو به من گفت آجی محمد میاد دنبالم
حدود یه ربع بعد شوهر خواهرم اومد
چادر سرکردم رفتم بیرون پایگاه
-سلام محمدآقا خوبی؟خانواده خوبن ؟
محمد:مرسی آجی همه خوبن
-جلسه شب هستی؟
محمد:بله حتما
یادم رفت بگم ما سه تا بچه ایم زهرا،فاطمه، محدثه
فاطمه از من ۲سال کوچکتره چندماهه نامزد کرده
پدرم جانبازجنگه
مادرم خانه دار
نام نویسنده:بانو.....ش
آیدی نویسنده :
ادامهـ دارد 📝
🚫کپی فقط به شرط هماهنگی با نویسنده
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💝🌺💝🌺💝🌺💝🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_پنجاه_هشتم
#شهدا_راه_نجات
حدودای ساعت ۷غروب رسیدیم مکانی که باید ساکن میشدیم
بعداز اینکه همه بچه ها جابه جا شدن
نسرین را صدا کردم
-نسرین جان
یه لحظه میای ؟
با نسرین رفتیم تو راهرو
-نسرین منو آقا مرتضی میریم کیک سفارش بدیم
برای منطقه طلاییه
نسرین: باشه
رفتیم تو خوابگاه چادر و کیفم برداشتم
زینب:کجا ان شاءالله ؟
-میرم شارژ بخرم
زینب :عصرقجره تو با گوشیت چرا شارژ نمیگیری
-ای بابا
با آقا مرتضی رفتیم یک کیک به طرح سه راهی شهادت سفارش دادیم
روز اول سفرمون ما رو بردن مسجد جامع بعدش رفتیم فکه 😭😭
اول منطقه فکه یه ایستگاه صلواتی بود که شربت آبلیمو میدادن 😋
علی آقا دوتا لیوان خورد
محمد به شوخی زد رو شانه اش گفت:اخوی کم بخور مفقودالاثر میشیا 😆😆
علی:اگه لایق بودیم همون حلب مفقودالاثر میشدیم 😔😔
محمد: به جان علی شوخی کردم
منطقه فکه رملی بود به سختی میشید توش راه رفت
منطقه فکه خیلی گویا نزدیک منطقه ای بود که گردان حنظله و گردان کمیل بود
گردان کمیل جایی بود که شهید ابراهیم هادی عاشقانه از توش پرواز کرد
روای شروع کرد:بسم رب الشهدا
بچه ها اینجا محل عروج عاشقانه سیداهل قلم سید مرتضی آوینی هست
کسی که بعداز جنگ اومد درمورد شهدا کار کرد
تو همین منطقه شهیدی بود که پدر شد نرفت بچه اش ببینه
داشت بین بچه ها شیرینی پخش میکرد که گلوله توپ سرش رو زد بدن چند ثانیه جلوی چشمای همه بچه ها راه رفت بعد افتاد 😭😔
آخ شهدا چقدر بوی خدا میدادن
#ادامه_دارد
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
💝🌺💝🌺💝🌺💝🌺#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💕💌💕💌💕💌💕💌
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_پنجاه_نهم
#شهدا_راه_نجات
شب که برگشتیم محل اسکان زنگ زدم به علی آقا
چون مرتضی پاسدار اتوبوس بود نمیشد بامن بیاد
برای همین گفتم علی آقا بیاد
کل ماجرا را که براش گفتم خیلی خوشحال شد و گفت:آجی ازت ممنونم
-ازمن چرا
از شهید احمد مکیان تشکر کن
صبح اول میرفتیم منطقه طلاییه
منو علی آقا با توتیا رفتیم کیک گرفتیم
با بچه های روایت فتح هم هماهنگ کرده بودیم
خداروشکر ما زودتر رسیدیم
همه چیز هماهنگ بود
با فاطمه و نسرین هم هماهنگ کرده بودم
که زینب مستقیم بیارن سه راهی شهادت
زینب که رسید هنگ بود
کیک با صلوات برید و جلابیب سر کرد
کیک بین همه زائرین پخش کردیم
بعدش با زینب مصاحبه کردن
همش با گریه تعریف میکرد
#ادامه_دارد
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
💕💌💕💌💕💌💕💌#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💕💝💕💝💕💝💕💝
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_شصت
#شهدا_راه_نجات
اونشب تو محل اسکان حال هوایی همه فرق میکرد
واقعا خیلی همه خوشحال بودیم
روز دوم سفرمون رفتیم شلمچه
وای من فدای این سبحان فنقلی بشم
بااون کوچکیش تو این مناطق پابرهنه میومد
تو شلمچه همه از هم جداشدیم
منم دو رکعت نماز خوندم
نمازم که تمام شد
دیدم سبحان و زهرا (بچه های مرتضی) پیشم هستن 😍😊
سبحان:زهلا جون
بابا گفت با عمو علی حرف بژنی درمولد زینب جون همین جا
بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم:باشه عزیزم با بابا الان حرف میزنم
به علی آقا نزدیک شدم
و صداش کردم:پسرعمو میشه باهم حرف بزنیم؟
علی:بله بفرمایید
-پسرعمو خوب زینبم که محجبه شد
نمیخای حرف دلتو بزنی؟
علی :دخترعمو الان مشکلم با وضعی هست که شاید تو آینده بوجود بیاد
-عشق زینب عمیقه بهش شک نکن
علی:میدونم😔😔
یه ماموریت دارم به کرمانشاه ۱۸ فروردین
ان شاءلله شهید میشم
اگه بازم لایق نبودم
میریم خواستگاری
-خب خداروشکر
بعد از شلمچه رفتیم هویزه
سفرمون عالی بود واقعا
#ادامه_دارد...
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
💕💝💕💝💕💝💕💝#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💝💝💝💝💝💝💝💝
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_شصت_یکم
#شهدا_راه_نجات
شب تو خوابگاه سرم تو گوشی بود که یهو زینب گفت:تو گوشیت چه خبره؟
-کوفته دارم براتون بحث مهدویت تایپ میکنم
زینب :آفرین تایپ کن😜
شروع کردم
بسم رب المهدی
موضوع بحث:مهدویت در احادیث اهل تشیع و اهل سنت
زمینه های مشترک
*اصل ظهور و وجوب اعتقاد به آن
*اسم،لقب،کنیه
*حکومت جهانی حضرت
*اقتدای حضرت مسیح (ع) بعدازظهور به حضرت مهدی(عج)
••عرصه های اختلافی اهل تشیع و اهل تسنن ••
شیعه براین باور است حضرت مهدی در نیمه شعبان سال ۲۵۵ ه.ق در سامرا از ذریه پاک حضرت زهرا(ص) متولد شد
اما اهل تسنن میگویند حضرت مهدی(عج) هنوز متولد نشده
چندین سال قبل از ظهور متولد میشود
در منابع شیعه و سنی به ظهور حتمی اشاره شده
منابع اهل تشیع در مهدویت
*الغیبه:مرحوم نعمانی
*کمال الدین تمام النعمه: شیخ صدوق
*بحارالانوار ج ۵۱-۵۳ شیخ مجلسی
*معجم الاحادیث
کتب اهل سنت در زمینه مهدویت
۱.صحیح بخاری
۲.صحیح مسلم
۳.سنن ابن ماجد
۴.سنن ابی داوود
با آرزوی سال مهدوی و ظهور حضرت مهدی(عج)
#ادامه_دارد...
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
💝💝💝💝💝💝💝💝#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662