eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 ✍عذاب وجدان گرفته بود و حس می کرد سنگدل شده. روی لبه ی تخت نشست و پرسید: _ترانه، تو اگه بودی، توی این شرایط نوید رو ول می کردی و بری قهر؟ _کدوم شرایط؟ ببخشیدا انگار حواست نبود که خود شوهرت خیلی محترمانه داشت بیرونت می کرد! _اون عصبی بود یه چیزی گفت، اما تو نباید سکه یه پولش می کردی ترانه چشمانش را گرد کرد و جواب داد: _به! تازه یه چیزیم بدهکار شدیم... آدم قرار نیست وقتی عصبی میشه دست از دهن بکشه ها. اونم جلوی غریبه هایی مثل اون پسر وکیله _بهرحال دل نگرانم. اگه حالش بد بشه چی؟ ارشیا یه لیوان آبم نمی خوره وقتی تنهاست. از طرفی الانم موقعیت خوبی نیست برای قهر و... ترانه کنارش نشست و پرسید: _چرا؟ آهان منظورت از شرایط، حامله بودنته؟ حالا توام اینهمه سال بچه دار نشده بودیا! _ترانه! _والا خب راست میگم دیگه، به قول خانوم جون خدا بیامرز، نونت نبود دختر، آبت نبود دختر، دیگه الان... این بار تقریبا فریاد زد: _بس کن ترانه! _چته بابا چرا داد می زنی سکته کردم؟ جنبه نداری حرف نمی زنم دیگه باهات اه... ناراحت شده بود، بلند شد و رفت سمت در. اما هنوز دستش روی دستگیره بود که ریحانه با بغض گفت: _آخه تو... تو هیچی نمی دونی ترانه... هیچی! و بغضش ترک خورد و شکست. اما انگار نمی توانست ساکت بماند که بین گریه ها شروع به گفتن کرد: _ده ساله که این راز مونده تو قلبم و به هیچکس حرفی نزدم. تنها کسی که می دونست خانوم جون بود که بعد مرگش داغش رو برام سنگین تر کرد. _از چی حرف می زنی؟ مگه چیزیم تو زندگی ما بوده که من ازش بی خبر باشم؟! با پشت دست اشک هایش را پاک کرد،نگاهش را دوخت به ساعت دیواری و شروع کرد به گفتن: _تو هنوز بچه بودی و با دخترای طیبه خانوم خاله بازی می کردی که من فهمیدم بدبختی هوار شده روی سرم... تازه هجده سالم بود! یه دختر جوان با کلی امید و آرزو. تازه کنکور داده بودمو منتظر جوابش نشسته بودم که... سکوت کرد، صدای نفس عمیقش توی گوش خودش پیچید، انگار باید قوای رفته اش را بر می گرداند برای توضیح دادن. نگاه کرد به چشم های ترانه و رازش را برملا کرد بالاخره: _من بچه دار نمی شدم! خواهرش که تکیه داد به در، فهمید ضربه کاری بوده! اما حالا مطمئن بود که او درکش می کند... _دکتر گفته بود مگر اینکه معجزه ای بشه تا تو آینده بچه دار بشی وگرنه... هعی! نمی تونی تصور کنی خانوم جون چی کشید و من اون وسط نمی دونستم باید غصه ی آینده ی مبهمو نامعلوم خودم رو بخورم یا قلب ضعیف مادرم؟ برای یه دختر چه نقصی بالاتر از اینکه بفهمه هیچ وقت ممکن نیست مادر بشه؟ که بچه ای رو که از وجود خودشه بزرگ کنه و به ثمر برسونه... خانوم جون صبح که می شد می گفت: این دکترا کی تشخیص درست درمون دادن مادر که ایندفعه بدن آخه؟ اوووه اونم چیزی رو که نه به باره نه به داره. نبینم بیخودکی چنبره زدی یه کنجی و غم به دلته ها. من که نمردم، تازه هزاریم که درست گفت باشن تا تو درست تموم بشه و شوهر کنی و بری سر خونه زندگیت، علم پیشرفت می کنه و صدتا قرص و داروی جدید می ریزن تو بازار اما شب که می دیدم با چشمای به خون نشسته آه می کشید و همون جوری که با گوشه روسری بلند نخیش اشکاش رو پاک می کرد می گفت:" امروز یه سفره حضرت ابوالفضل نذر کردم برات مادر، مگه میشه آقا دست گداییمو پس بزنه؟ باب الحوائجه... مراد میده. توام از ته دلت بخواه که حاجت بگیری" دلم گر گر براش می سوخت، می فهمیدم چه سخته براش درک کردن اوضاع... اما کاری هم از دستم برنمیومد. به قدری بد شده بود همه چیز که من حتی به فکر جواب کنکور و درس و دانشگاه و هیچی نبودم! دقیقا همون موقع هام بود که طاها، مادرش رو فرستاده بود خواستگاری... ⇦نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 *رمان عاااالی*😍 بسم الله الرحمن الرحیم بعد سیاسی از ابتدای غیبت امام عصر دوحکومت سیاسی در جهان بود ۱.دموکراسی غرب ۲.کمونیسم این دو حکومت همانند گرگان وحشی بشریت دریدن حدیث داریم تا زمان ظهور حضرت حجت همه افرادی که ادعای حکومت دارن حکومت میکنن تا زمان ظهور کسی نگه اگه من حکومت میکردم فلان کار میشد ۴.بعد تاریخی مهدویت در راستای مسئله امامت است که امامت ادامه دهنده نبوت است ۵.بعد فرهنگی دخترا تو بعد فرهنگی باید به نکات زیر توجه کرد *شناخت وضعیت موجود بشریت *ترسیم وضعیت نامطلوب دوران غیبت نسبت به ظهور *شناخت و آماده سازی بشریت برای ظهور در مقابل نباید یاس و ناامیدی به بشریت تزریق کرد و مفهوم انتظار از دیدگاه اسلام تعریف کرد دخترا جلسه بعد امامت و غیبت خسته نباشید تعجیل در فرج مهدی زهرا صلوات اللهم صلی علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم ... نام نویسنده :بانو....ش آیدی نویسنده 🚫کپی بشرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
بسم رب العشاق دوروز تمام درگیری و به زانو دراومدن حرومزاده ها طول کشید با علی جان حرف میزدیم -علی جان قدم نو رسیده مبارک علی:داداش دیگه نورسیده نیست ماشالله ۳ماهه ۱۷روزشه و منتظر عمو -علی توکه میدونی من نمیتونم بیام ایرانـ علی:داداش بیا برگرد خیلی چیزا شده شما بیخبری -چی ؟ علی:شوهر یسنا فوت کرده یسنا ۳ماهه تو سکوت محضه داداش به کمکت احتیاج داره -شوهر یسنا منظورت محمد ستوده است دیگه ؟ علی:شما از کجا میدونی -یسنا به من گفت کسی دوست داره و ازدواج بامن حق الناسی گردنش منم دنبال ماموریت خارجی افتادم اما روز عقد فهمیدم محمده اون پسر ه حالا چرا فوت کرد؟ علی: تو سرش تومور داشت داداش شما شبیه محمدی بیا برگرد شاید یسنا با دیدنت حرف زد -بذار این دوره تمام بشه نام نویسنده :بانو.....ش ادامه دارد📝 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤️ داشتم حاضر میشدم که صدای زنگ گوشی اومد نگاه بهش کردم نوشته فنقل مامان -سلام فنقل مامان فرزانه سادات: سلام مامان خانم کجایی؟ -فرزانه سادات الان راه میفتم فرزانه سادات: مامان خانم من میدان انقلابم -منم با مترو میام زودی میرسم فقط الان برات ۷۵تومن کارت ب کارت میکنم تو کتابا را بگیر تا من بیام یاعلی فرزانه سادات: یاعلی کتاب گرفتم بامترو رفتیم مزار شهدا آب میوه کوچولو گرفته بودیم با کیک و شکلاتو پاستل. کتابچه های ک زندگینامه شهید کاوه بود خریداری کرده بودیم چندتا از همرزم های شهید که تو تهران بودن را دعوت کردیم آخرای مراسم بود آقای جوادی صدام کرد خانم موسوی میشه چندلحظه وقتتونو بگیرم؟ -بله درخدمتم ..... نام نویسنده: بانو.....ش 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662