eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
☘✨ ﷽ ✨☘ 🖐 ‌ به پنج علت بدبخت شد: 🔥اقرار به نکرد 🔥از کرده‌اش نشد 🔥خود را نکرد 🔥تصمیم به نگرفت 🔥و از رحمت نامید شد ✔_________________________________✔ 👈اما به پنج علت سعادتمند شد: اقرار به کرد🌹 از کرده‌اش پشیمان شد🌷 خودش را سرزنش کرد🌾 تصمیم به گرفت🌻 و به رحمت امید داشت🌼 اقرار می کنیم که کاریم تنها تو را و تنها از تو می جوییم...❤️ از سر بگذر بخاطر بزرگی و پاک و منزه بودنت از هر و پلیدی... 💝 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
"""💥""""""""""💥""""""""""💥""""""" 🍎 👈 دزد امانتدار ﻓﻀﻴﻞ ﺑﻦ ﻋﻴﺎﺽ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺁﻳﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﺪ، ﺭﺍﻫﺰﻥ ﺑﻮﺩ. ﻭﯼ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺑﺎﻥ ﻣَﺮﻭ ﺧﻴﻤﻪ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﻠﺎﺳﯽ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ، ﻫﻤﻪ ﺩﺯﺩ ﻭ ﺭﺍﻫﺰﻥ. 💟 ﺭﻭﺯﯼ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺯﺩ ﺷﻨﻴﺪ. ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﯼ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﭘﻮﻟﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺮﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻴﺎﺑﺎﻥ ﺭﻓﺖ، ﺧﻴﻤﻪﺍﯼ ﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭘﻠﺎﺱ ﭘﻮﺷﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ، ﭘﻮﻝ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﭙﺮﺩ. ﻓﻀﻴﻞ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺧﻴﻤﻪ ﺭﻭ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭ، ﺧﻮﺍﺟﻪ ﭘﻮﻝ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ. 💟 ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﯼ ﺗﺼﺮﻑ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻗﺼﺪ ﺧﻴﻤﻪ ﭘﻠﺎﺱ ﭘﻮﺵ ﮐﺮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ، ﻣﻦ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ! ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ، ﻓﻀﻴﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺪﻳﺪ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﻴﺎ. ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺟﻬﺖ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ. ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭ! ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ. 💟 ﻳﺎﺭﺍﻥ، ﻓﻀﻴﻞ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻫﻴﭻ ﺯﺭ ﻧﻴﺎﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺯﺭ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯽ! ﻓﻀﻴﻞ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻴﮑﻮ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻴﮑﻮ ﻣﯽ‌ﺑﺮﻡ، ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺗﺤﻘﻖ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺗﺤﻘﻖ ﺩﻫﺪ. 📗 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 """💥""""""""💥""""""""""💥""""
✅ فوایدصلوات ❤️وقتی که خداوندصلوات میفرستدچرا ما نفرستیم⁉️ 🌷«إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تسلیما»خداوند وفرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای كسانی كه ایمان آورده اید بر او درود فرستید و سلام گوئید. 🍃صلوات: تنها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود. 🍂صلوات : بهترين هديه از طرف خداوند براي انسان است. 🍃صلوات : تحفه‌اي از بهشت است 🍂صلوات : روح را جلا مي‌دهد. 🍃صلوات : عطري است كه دهان انسان را خوشبو مي‌كند. 🍂صلوات : نوري در بهشت است. 🍃صلوات : نور پل صراط است. 🍂صلوات : شفيع انسان است. 🍃صلوات : ذكر الهي است. 🍂صلوات : موجب كمال نماز مي‌شود. 🍃صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن مي‌شود. 🍂صلوات : موجب تقرب انسان است. 🍃صلوات : رمز ديدن پيامبر در خواب است. 🍂صلوات : سپري در مقابل آتش جهنم است. 🍃صلوات : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است. 🍂صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است. 🍃صلوات : انسان را در سه عالم بيمه مي‌كند. 🍂صلوات : از جانب خداوند رحمت است و از سو فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است. 🍃صلوات : برترين عمل در روز قيامت است. 🍂صلوات : سنگين‌ترين چيزي است كه در قيامت بر ميزان عرضه مي‌شود. 🍃صلوات : محبوب‌ترين عمل است. 🍂صلوات : آتش جهنم را خاموش مي‌كند. 🍃صلوات : فقر و نفاق را از بين مي‌برد. 🍂صلوات : زينت نماز است. 🍃صلوات : بهترين داروي معنوي است. 🍂صلوات : گناهان را از بين مي‌برد. ❤️فورواردباذکرصلوات👇👇 🌱 اللَّـهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدَ وآلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم 🌱 👇👇 باذکرصلوات بزن روی لینک عضوشوید 👇🌹👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸شبتون بخیر 💫💫💫 🌸و به امید فردایی بهتر ✨✨✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇 🌸‿🌸 ╯http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
*🌾بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ🌾* 🌹سلام ؛ صبح شما بخیر و نیکی .🌹 🍃ذکر روز پنجشنبه🍃 🍀💯 مرتبه " لا اِلهَ اِلّا اللّٰهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین " ( نیست خدایی جز اللّٰه فرمانروای حق و آشكار )🍀 🌷به امید خداوند🌷 ☘☘☘☘☘☘ *🌾در محضر قرآن🌾* 🍀سوره ی مبارکه ی اَلْحَجّ ، آیه ی ۱۱🍀 🌹وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين ؛🌹ُ 🍃بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می‌پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) ؛ همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد ، حالت اطمینان پیدا می‌کنند ؛ اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد ، دگرگون می‌شوند (و به کفر رومی‌آورند) ، (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده‌اند ، و هم آخرت را ؛ و این همان خسران و زیان آشکار است .🍃 ☘☘☘☘☘☘ *🌾در محضر معصومین🌾* 🍀امام علی(ع)🍀 🌹عَلَامَةُ الْإِيمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ؛🌹 🍃نشانه ايمان ، گزينش راستگويی بر دروغگويی است آنجا كه راستی به زيانت و دروغ به سودت باشد . ديگر آنكه بيش از داناييت سخن مگو ، و سوم آنكه در باره ديگران با احتياط و خداترسی سخن گو .🍃 🌷نهج البلاغه ، حکمت ۴۵۰🌷 ☘☘☘☘☘☘ *🌾در محضر شهدا🌾* 🍀شهید غلامحسین حسینیان🍀 🍃تمام هم و غم و كوششتان فــے ســـبیل اللـہ بـاشــد .🍃 ☘☘☘☘☘☘ *🌾در محضر علما🌾* 🍃اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آن كه به اندازه ی ركوع خم شود ، امام سر از ركوع بردارد ، میتواند نيت فرادى كند ، يا صبر كند تا امام براى ركعت بعد برخيزد و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند ولى اگر برخاستن امام به قدرى طول بكشد كه نگويند اين شخص نماز جماعت میخواند ، بايد نيت فرادى نمايد .🍃 🍀رساله ی امام خمینی(ره) ، مساله ی ۱۴۲۹🍀 ☘☘☘☘☘☘ *🌾انرژی مثبت🌾* 🌹هیچگاه یک روز خوب را با فکر کردن به یک دیروزِ بد خراب نکنید . رهایش کنید .🌹 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🍀اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّکَ الْفَرَجْ🍀 🌹لبیک یا حسین(ع)🌹 🌷التماس دعا🌷 📢 لطفاً رسانه باشید 📢 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷🍃 يااباعبدالله ❤️ 🌷حاضرم جان بدهم 🍃تا كه ببينم حرمت 🌷جان عالم به فداي 💕 حرم محترمت #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله #کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
با عرض سلام حضور اعضای خوب کانال رمان با تو دیروز به پایان خودش رسید و از امروز با رمان فوق العاده جذاب دیگری به نام دختر رویاها در خدمتتون هستیم همراه با ما باشید😊🖖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🎀🍀🎀🍀🎀🍀🎀🍀🎀🌺هوالرزاق قال امیرالمؤمنین (ع) : "جانبو الاشرار و جالسو الاخیار" «از بدان دوری کن و با نیکان همنشین شو» الهی به امید خودت!🙏 بسم ألّله... جلوی آینه می ایستم و دکمه های پیرهن سفید رنگم رو به ترتیب میبندم؛از بالا به پایین.دستی به موهام میکشم و مرتبشون میکنم.کمی از عطر مشهد رو به مچ دستم میزنم و کیفم رو از روی صندلی بر میدارم.از اتاق خارج میشم.به طرف آشپزخونه میرم و به مامانم میگم:مامان چیزی نمیخوای برات از بیرون بخرم؟ _کجا میری؟ _هیئت،پیش بچه ها.چیزی تا محرم نمونده. _نه مادر،خدا پشت و پناهت. _پس خداحافظ...راسی شاید دیر بیام.برا نهار منتظرم نمونید. _باشه. از خونه خارج میشم.قصددارم کمی قدم بزنم.به هیئت میرسم و وارد میشم.صدای امیرعلی تو فضا میپیچه:به به!ببین کی اومد. _سلام به رفیق های گلم. _و علیکم السلام برادر.چرا دیر کردی؟خیلی وقته منتظرتیم. _ببخشید.پیاده اومدم. _عیب نداره.حالا بیا بشین.داریم برنامه هایی که میخوایم برای محرم اجراکنیم رو مرور میکنیم. _اومدم. تاعصر باهم تو هیئت بودیم.به طرف خونه حرکت کردم.روزها در پی هم میگذشتند.بالاخره ماه نوکری رسید. اول محرم؛مراسم زیارت عاشورا و سینه زنی برگزار کرده بودیم.بین مهمونای آشنا،پسر جوونی رو دیدم که غریبه به نظر میرسید.تا حالا اونو تو محله کوچیکمون ندیده بودم.قیافه جذابی داشت.یه فنجون چایی و دو حبه قند برداشتم و به طرفش رفتم... ادامه دارد... ✍نویسنده: ریحانه غیبی 🎀🍀🎀🍀🎀🍀🎀🍀🎀 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🌺هوالرزاق _سلام اخوی.قبول باشه. کنارش نشستم و فنجون رو به طرفش گرفتم. _ممنون. _تا حالا ندیده بودمت.تازه اومدی اینجا؟ _آره...آره،راستش خانودمو تو یه تصادف از دست دادم.اومدم اینجا،که محله کوچیکو خونه مونه توش ارزونه،تاشاید بتونم یه خونه زندگی برا خودم دست و پا کنم. _چقد بد!متأسفم.خدا پدرومادرت رو بیامرزه. _بازم ممنون. حسین به طرفمون اومد و گفت:یاسین داداش،پاشو چایی بگیر.بچه ها کار دارن. _باشه،الان میام. پسر غریبه:اسمت یاسینه؟ _بله. _اسم من امینه.خوشحال شدم از آشناییت. _منم همینطور.یاعلی،التماس دعا. پسر مؤدبی بود.از برخوردش خوشم اومد.بعداز پایان مراسم،امین به طرفم اومد و گفت که از من خوشش اومده و قصد داره بامن دوست بشه.منم درخواستشو قبول کردم.شماره تلفنش رو به من داد و خداحافظی کرد. روز دوم هم تو مهمونا دیدمش.هرروز میومد مراسم ما.ظاهرش مذهبی نبود.ولی بنظرم عقایدش قوی بود.تو چند برخوردی که باهاش داشتم،از اخلاقش خیلی خوشم اومد.دقیقا همون شخصیتی رو داشت که من دوست داشتم.بعداز عاشورا هرروز بعداز تموم شدن کلاسم چندساعتی رو باهم میگذروندیم.هرچی بیشتر بهش نزدیک میشدم،بیشتر برام عحیب میشد.عقاید عجیبی داشت.اصلا به وجود بهشت و جهنم اعتقاد نداشت.به وجود خدا هم شک داشت.میگفت چطور وقتی خدارو نمیبینیم باورش کنیم؟ امین میگفت:چند وقتیم رفته فرقه شیطان پرستی.میگفت خیلی اعتقادای باحالی دارن.کارای جالبی میکنن. بعدشم فهمیدم که اون ده روز محرم رو فقط بخاطر من میومد هیئت... ادامه دارد... ✍نویسنده: ریحانه غیبی 🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌺🎗🌺🎗🌺🎗🌺🎗🌺🌺هو الرزاق روزها میگذشت.وقتی باامین درباره مسائل عقیدتی و دینی حرف میزدم،به همه چی شک میکردم؛به خودم،به ایمانم،به خدا،به جهان پس از مرگ.هروقت میخواستم امین رو متقاعد کنم که اشتباه فکرمیکنه و نسبت به خداو اسلام خوش بینش کنم،اون با دلایل محکمش منو سست تر میکرد.وقتی به خودم اومدم،دیدم دیگه نمازامونمیخونم،ظاهرم تغییر کرده،هیئت نمیرم،طرز حرف زدنم تغییر کرده،تقریبا بادوستامم قطع رابطه کرده بودم.به جاش،بیشتر وقتمو باامین میگذروندم.باهم به مهمونی های مختلط میرفتیم.تو یکی از این مهمونیا،به یه دختری به اسم سهیلا دوست شدم.تقریبا به هم علاقه مند و وابسته شده بودیم.خانوادم از این تغییر رفتارم خیلی ناراحت وعصبانی شده بودن.هربار که میرفتم خونه،امکان نداشت که با پدرومادرم سراین قضیه جنگ و دعوا نکنیم.تو محله انگشت نما شده بودیم.واسه خانوادم آبرو نذاشته بودم.یه جورایی میشدگفت که از خانوادم جداشده بودم.به ندرت میرفتم خونه.رفیقام متوجه شده بودن.ازهر راهی که میتونستن،حتی آخرش با جنگ و دعوا سعی کردن منو از ادامه این حماقت،منع کنن؛ولی من وقاحت تمام اونا پس زدم و با بددهنی از خودم روندمشون... ادامه دارد... ✍ نویسنده : ریحانه غیبی 🌺🎗🌺🎗🌺🎗🌺🎗🌺 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹🎗🌹🎗🌹🎗🌹🎗🌹🌺هوالرزاق یه گاز بزرگ به ساندویچم زدم و به منظره روبروم خیره شدم.یهو چیز سیاهی از جلو چشام رد شد.به خودم اومدم.دختری زیبارو مثل رویا،با چادر مشکی از جلو چشام رد شد و رفت.بوی یاس🌼تو هوا پیچید.بی اختیار بلند شدم و دنبالش رفتم.صدای فروشنده رو شنیدم که داد میزد: آقا پول ساندویچتو ندادی.آقا...آقا... اهمیتی ندادم.به راهم ادامه دادم.بااینکه یک لحظه دیدمش،اما انگار سالهاست میشناسمش.پیچید تویه کوچه.عطر یاس،کوچه رو پر کرده بود.تا خواستم ببینم توچه خونه ای میره،تلفنم زنگ خورد.سریع پشت دیوار قایم شدم و گوشی رو از جیبم درآوردم. جواب دادم:الو سهیلا؟چی میگی این وقت شب؟ _چته؟دم درآوردی؟صداتو میبری بالا...چیه؟از ما بهترونو پیدا کردی؟ _نه...ببخشید...ببخشید.اصلا حواسم نبود...خوبی گلم؟ _میسی.من خوبم.تووَم خوبی؟ _اوهوم. _کجایی؟ _تو خیابون. (نگاهی به داخل کوچه انداختم،هیچکس نبود.) _توخیابون چیکار میکنی؟ _هیچی،هیچی. _برو خونه،نمون تو کوچه.باشه؟ _باشه چشم. _بای،شب بخیر. _شب بخیر. (اه لعنتی.آخه الان وقت زنگ زدن بود؟) ناامیدانه برگشتم و به طرف خونه امین رفتم... ادامه دارد... ✍ نویسنده : ریحانه غیبی 🌹🎗🌹🎗🌹🎗🌹🎗🌹 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🌺🌸🌺🌹 ✅فریاد رسی در قبـر شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟ گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟ گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم. 📚 آثار و برکات صلوات ص۱۳۱ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662