eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید : من در سه مورد با زاهد و شيخ و غيره مخالفم. یک اینکه می گویند خدا دیده نمی شود . پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گویند : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گویند : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. استاد اینها را شنید و شرمنده شد و از جای برخاست و رفت... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📚سرسبز شدن و به بارنشستن درخت خشکیده مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنِ اَلْقَاسِمِ اَلنَّهْدِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ اَلْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:خَرَجَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي بَعْضِ عُمَرِهِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ اَلزُّبَيْرِ كَانَ يَقُولُ بِإِمَامَتِهِ فَنَزَلُوا فِي مَنْهَلٍ مِنْ تِلْكَ اَلْمَنَاهِلِ تَحْتَ نَخْلٍ يَابِسٍ قَدْ يَبِسَ مِنَ اَلْعَطَشِ فَفُرِشَ لِلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ تَحْتَ نَخْلَةٍ وَ فُرِشَ لِلزُّبَيْرِيِّ بِحِذَاهُ تَحْتَ نَخْلَةٍ أُخْرَى قَالَ فَقَالَ اَلزُّبَيْرِيُّ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ لَوْ كَانَ فِي هَذَا اَلنَّخْلِ رُطَبٌ لَأَكَلْنَا مِنْهُ فَقَالَ لَهُ اَلْحَسَنُ وَ إِنَّكَ لَتَشْتَهِي اَلرُّطَبَ فَقَالَ اَلزُّبَيْرِيُّ نَعَمْ قَالَ فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَدَعَا بِكَلاَمٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَاخْضَرَّتِ اَلنَّخْلَةُ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى حَالِهَا فَأَوْرَقَتْ وَ حَمَلَتْ رُطَباً فَقَالَ اَلْجَمَّالُ اَلَّذِي اِكْتَرَوْا مِنْهُ سِحْرٌ وَ اَللَّهِ قَالَ فَقَالَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَيْلَكَ لَيْسَ بِسِحْرٍ وَ لَكِنْ دَعْوَةُ اِبْنِ نَبِيٍّ مُسْتَجَابَةٌ قَالَ فَصَعِدُوا إِلَى اَلنَّخْلَةِ فَصَرَمُوا مَا كَانَ فِيهِ فَكَفَاهُمْ امام صادق علیه السلام فرمودند : امام حسن علیه السلام در یکی از سفرهای حج عمره اش، همراه مردی از فرزندان زُبِير بود که به امامت ایشان معتقد بود، در یکی از آبگاه‌ها زیر درخت که از تشنگی خشک شده بود آمدند. در زیر آن درخت فرشی برای امام حسن علیه‌السلام انداختند، و در برابرش فرشی برای زٌبِیری، زیر درخت خرمای دیگر. آن زبیری سر بالا کرد و گفت : اگر این درخت خرمای تازه داشت از آن می خوردیم ؛ امام مجتبی علیه السلام فرمودند : خرما میل داری؟ زبیری گفت : آری 👈 زبیری گفت : آن حضرت دست به سوی آسمان برداشت و دعا کرد به سُخنی که من آن را نفهمیدم؛ 👈👈 پس درخت سبز شد و به حال خود برگشت و برگ و خرما برآورد. ساربانی که شتر از او کرایه کرده بودند، گفت : به خدا این جادو است. امام حسن علیه السلام فرمود : وای بر تو جادو نیست بلکه دعای مستجاب پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است. پس به سوی درخت بالا رفتند و هرچه خرما داشت چیدند و آنها را کفایت کرد ✔️ سند روایت هم صحیح است :: الحديث الرابع : صحيح. 📗📕نام کتاب : مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 5 صفحه : 35 داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
📚کلک کسی را کندن ! کلک آتشدان کلی و سفالین است که آهنگران از آن برای سرخ کردن فلزات استفاده می کردند تا بتوانند آهن و فلز گداخته را در روی سندان و زیر چکش به هر شکلی که بخواهند در بیاورند . کلک مزبوربه شکل تقریبی گلدانهای معمولی ساخته می شد و در زیر آن سوراخی داشت که لوله دمیدن را از زیر زمین به آن متصل می کردند . آن گاه در داخل مقداری آتش و بر روی آن زغال سنگ یا زغال چوب می ریختند و با تلمبه مخصوصی از زیر کلک به آن می دمیدند تا زغالها کاملاً سرخ شود .  سپس آهن مورد نظر را در درون آتش می گذاشتند و باز هم به شدت می دمیدند تا آهن نیز گداخته شده به شکل آتش درآید و از آن تیشه و داس و تبر و بیل و کلنگ و انبر و... بسازند . شبها که هوا تاریک می شود وسکنه دهات و روستاها در خانه های خویش خوابیده اند در دل شب به همان روستاها و روستاهای مجاور می روند و دستبرد می زنند . مردان جوگی هم برخی اسب و گاو می دزدند و شبانه به وسیله ایادی خویش حیوانات مسروقه را به نقاط دور دست می فرستند و به قیمت نازل می فروشند .  همین مسائل موجب می شود که بعضی مواقع بین روستاییان و جوگی ها اختلاف بروز می کند و گهگاه به منازعه و زد و خورد منتهی می شود . در این موقع کشاورزان قبل از هر کاری جلوی چادر جوگی می روند و کلکش را میکنند و به دور می اندازند . وقتی کلک کنده شد جوگی مجبور می شود اثاث و زندگی را جمع وبه جای دیگر کوچ کند .  "کلک را کندن"  یعنی دفع و رفع مزاحمت کردن است که در ادوار گذشته به علت بی نظمی و نابسامانی کشور و عدم وجود امنیت بیشتر مورد استعمال داشت و به همین جهت در اصطلاحات عامیانه به صورت ضرب المثل درآمده است . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
. 🔵تعداد حروف ابجد 14 معصوم: ✨نام مقدس رسول الله محمد صلی الله علیه و اله وسلم که به حروف ابجد می شود : 92 پس 92 مرتبه صلوات ✨نام مقدس علی علیه السلام می شود: 110 پس 110 مرتبه صلوات ✨نام مقدس ابوتراب علیه السلام می شود : 612 پس 612 مرتبه صلوات / یا حیدر علیه السلام ،که 222 میباشد. ✨نام مقدس فاطمه سلام الله علیها : 135 پس 135 مرتبه صلوات ✨نام مقدس زهرا سلام الله علیها :213 پس 213 مرتبه صلوات ✨نام مقدس اما حسن علیه السلام :118 پس 118 مرتبه صلوات ✨نام مقدس اما حسین علیه السلام : 128 پس 128 مرتبه صلوات ✨نام مقدس امام سجاد علیه السلام :68 پس 68 مرتبه صلوات ✨نام مقدس امام باقر علیه السلام : 303 پس 303 مرتبه صلوات ✨نام مقدس امام جعفر صادق علیه السلام هر دو نام با هم :548 پس 548 مرتبه صلوات . اگر فقط به نام جعفر علیه السلام باشد :353 مرتبه و اگر فقط بنام صادق علیه السلام باشد :195 مرتبه صلوات . ✨نام مقدس امام موسی کاظم علیه السلام هردو نام با هم :1077 پس 1077 مرتبه صلوات . اگر فقط به نام موسی علیه السلام باشد :116مرتبه و اگر فقط به نام کاظم علیه السلام باشد :961 مرتبه باید صلوات بفرستد . ✨نام مقدس امام رضا علیه السلام :101 پس 101 مرتبه صلوات ✨نام مقدس امام جواد علیه السلام :14 پس 14 مرتبه صلوات ✨نام مقدس امام هادی علیه السلام :20 پس 20 مرتبه صلوات. ✨نام مقدس امام حسن عسکری علیه السلام :478 پس 478 مرتبه صلوات . البته اگر تنها به نام اما حسن علیه السلام باشد :118 مرتبه صلوات. ✨نام مقدس امام زمان علیه السلام که هم نام رسول خداست(محمد) به همان تعداد یعنی :92 مرتبه نیت کرده و صلوات میفرستید. ✨ و اگر به نام قائم آل محمد علیه السلام قصد فرستادن صلوات را دارید باید به تعداد :278 مرتبه صلوات بفرستید. ✨و اگر به نام امام زمان علیه السلام قصد فرستادن صلوات را دارید باید به تعداد :180 مرتبه صلوات بفرستید. ✨و اگر به نام مهدی علیه السلام قصد فرستادن صلوات را دارید به تعداد : 59 مرتبه صلوات بفرستید. ✨و اگر به نام مقدس مادر امام زمان علیه السلام نرجس سلام الله علیها قصد فرستادن صلوات را دارید باید به تعداد :313 مرتبه صلوات بفرستید. 👈تمام این صلوات ها را می توانید به نیت رفع گرفتاریها و غم و غصه ها و برآورده شدن حوائج داشته باشید. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔶 مهدویت در کلام امام حسین علیه السلام ▫️شعيب بن ابی‌حمزه گويد : به محضر امام حسين(ع) تشرّف يافته، عرض كردم : آقا جان آيا شما صاحب الامر هستيد؟ ▫️فرمودند : نه.. عرض كردم : پس فرزند شماست؟ فرمودند : نه... عرض كردم: آيا فرزند فرزند شماست؟ فرمودند: نه.. ▫️پرسيدم : پس صاحب الامر كيست؟ فرمودند : آنكه زمين را پر از عدل خواهد كرد، همان گونه كه پر از ظلم گشته باشد. او پس از زمانی طولانی كه امامان پيشين رفته باشند، خواهد آمد، همان گونه كه رسول خدا (ص) پس از مدتی دراز كه از زمان پيامبران پيشين گذشته بود مبعوث شد.. 📕 عقدالدرر / ص ١۵٨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
ایده متفاوت و صحیح استفاده از آبکش 👌😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
هر وقت که دستت از همه جا کوتاه شد بگو:  وأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَادِ  کارم را به خدا می‌سپارم  خداوند بینای به بندگان است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
بعد از غذا صحبت به خانواده کاظم خان کشیده شد مادر گفت:یکی دو بار ناهید و مادرش به دیدن من اومدن ناهید هنوز امیدواره و گفته غیر از تو تن به ازدواج با کس دیگه نمیده.از تصمیم ناهید خنده ام گرفت گفتم:خیلیا از این حرفا زدن...با وجود اونهمه خواستگار بالخره اونم شوهر میکنه. صحبت از بهمن شیبانی همان که زمینهای کشاورزی ما در اجاره اش بود پیش آمد طبق قرار داد بعد از کاشت و برداشت یک سوم محصول بما تعلق میگرفت بعد از رفتن من به تهران قرار داد را نصف به نصف بنفع ما تغییر داده بود.از حاتم بخشی او تعجب کرده بودم.مادر میگفت آدم بسیار خوبی است و تا بحال چند مرتبه پیغام فرستاده اگر تا قبل از برداشت محصول پول لازم داشتیم او را در جریان بگذاریم.به هز حال غیر از اینکه باور کنم بهمن خان شیبانی تغییر کرده و آدم مهربان و با گذشتی شده چاره ای دیگر نداشتم و هیچ دلیلی هم نداشت به او بدبین باشم. بعدازظهر آنروز تصمیم گرفتیم همگی به گورستان دارالسلام برویم.لندرور پردم داخل گاراژ بود.آنطور که مادر میگفت چند روز پیش جمشید اتومبیل را روشن کرده و به در و دیوار گاراژ زده بود.زیاد پیگیر قضیه نشدم با زبان خوش به جمشید گفتم که چون گواهینامه ندارد هرگز پشت اتومبیل ننشیند. گلگیر لندرور کمی فرو رفته بود.جای شکر داشت که این اتفاق در گاراژ افتاده بود و باعث گرفتاری نشده بود. اتومبیل را روشن کردم و همگی سوار شدیم و به قبرستان رفتیم. مادرم در حالیکه روی سنگ قبر پدرم افتاده بود همراه با گریه صدای حزن انگیز او را صدا میزد و میگفت:بلند شو پسرت از تهرون اومده.گریه امانم نداد.بیاد آنروزها که پدرم زنده بود و زندگی آرامی داشتیم های های گریستم آنقدر که بقیه مار دلداری میدادند. نزدیک غروب گورستان را ترک کردیم.چون خانه دایی نصرالله سرراهمان بود به آنجا رفتیم.دایی و زندایی از دیدن من خوشحال شدند و به اصرار ما را برای شام نگه داشتند.آنچه در تهران اتفاق افتاده بود غیر از دیدن سیما برای دایی شرح دادم. از موضوعهای مختلف حرف به میان آمد دایی هم از مردانگی و گذشت بهمن خان شیبانی تعجب کرده بود. زندایی صحبت ناهید را پیش کشید که ادعا کرده هرگز ازدواج نخواهد کرد .سپس در یک فرصت کوتاه مرا کنار کشید و با زیرکی از سیما پرسید.چون میدانستم اغلب زنها سر نگه دار نیستن و زندایی هم از دیگران مستثنی نبود گفتم:فکر سیما رو از سرم بیرون کردم.باورش برای او مشکل بود.ولی منم اصراری نداشتم حرفم را باور کند. چیزی به نیمه شب نمانده بود که بخانه خودمان برگشتیم روز بعد به قصر الدشت نزد بهرام رفتم هنوز باور نمیکرد تصمیم دارم 1 سال در تهران و دور از خانواده باشم.میگفت آن دختر تهرانی عقل و دین از من ربوده و اینده خوبی د رانتظارم نیست. از پیش بینی او خنده ام گرفت.به گمان اینکه مسخره اش میکنم عصبانی شد و سرم داد کشید.گفت:مادرت جوونه و خواهرات و برادرات احتیاج به سرپرست دارن.نباید اونا رو تنها بذاری.دختر کاظم خان سر زبونا افتاده و مثل جنس بازار زده شده دیگه کسی سراغش نمیره اگر هم روزی شوهر کنه بی شک مورد سرزنش قرار میگیره که قبلا دلش در گرو دیگری بود.چطور به همه چیز پشت پا زدی ؟مگه تو پسر بهادر خان نیستی؟ هر چه میگفت حقیقت داشت ولی عشق سیما چنان بر دلم آتش زده بود که گوشم بدهکار آن حرفها نبود.با قهر و غیظ از او خداحافظی کردم و باغ قوام رفتم.اسدالله پاکار و حسن باغبان به محض دیدن من اشک در چشمانشان حلقه.... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
زد و برای پدرم فاتحه خواندند.من ابتدا بیاد خاطراتی که با پدرم در آن باغ داشتم افتادم و بعد بیاد سیما حدود 2 ساعت اطراف باغ قدم زدم و سپس به شیراز برگشتم. مادرم اوقاتش تلخ بود با جمشید بگو مگو کرده بود میگفت جمشید دیگر از او حرف شنوی ندارد و میخواهد ترک تحصیل کند.سرم داد کشید:اگه تو به تهرون نمیرفتی اینقدر پرخاشگر و سربه هوا نمیشد. شب که جمشید بخانه برگشت ابتدا با زبان خوش او را نصیحت کردم از ترک تحصیل منصرف شود.اما گوشش بدهکار نبود .میگفت از درس خواندن خوشش نمی آید.کم کم صدایم بلند شد و با توپ و تشر او را تهدید کردم.بر خالف انتظار در برابرم جبهه گرفت میگفت دیگر بزرگ شده و هرکاری دلش بخواهد انجام میدهد.چنان عصبانی شدم که او را زیر لگد گرفتم.در حالیکه از دستم فرار میکرد گفت:چطور تو بخاطر سیما رفتی تهرون؟خودم شما رو ته باغ دیدم خلوت کرده بودین.از پشت درخت حرفاتونو شنیدم که با هم قول و قرار میذاشتین.من تابحال به مادر چیزی نگفته بودم ولی حالا از تهرون برگشتی که منو بزنی.... دنبالش کردم فرار کرد. مادرم گوشه ای نشست و به فکر فرو رفت.از اینکه با جمشید تند برخورد کردم پشیمان شدم. پس از لحظاتی سکوت مادر گفت:آره مادر اگه میخوای با سیما ازدواج کنی اگه بخاطر او بما پشت کردی خب بگو. از خجالت سرم را بلند نکردم.یک مرتبه پشیمان شدم که به شیراز برگشتم.صدای زنک در ما را از آن حال و هوا بیرون اورد.خاله ام به دیدن من آمده بود.اندکی بعد یکی دو نفر دیگر از اقوام هم آمدند با جمشید سرسنگین بودم ولی مصلحت این بود از راه دیگر او را متوجه اشتباهش کنم.وقتی همه مهمانان رفتند او را به اتاق خودم بردم و مثل یک دوست نصیحتش کردم.جمشید از اینکه عصبانی شده و موضوع من و سیما را بزبان آورده بود معذرت خواست.گفتم:مهم نیست.فقط باید بمن قول بدی مادر رو اذیت نکنی.از او قول مردانه گرفتم و سپس او را نزد مادرم بردم و وادارش کردم دستش را ببوسد.برای اینکه خیالم از اتومبیل راحت شود تصمیم گرفتم آنرا به تهران ببرم. چند روز بیشتر به اول مهر نمانده بود .ترگل و اویشن و جمشید خودشان را برای مدرسه آماده میکردند. من تا آخرین روز اواقتم را با بچه ها گذراندم و آنها را با اتومبیل به گردش بردم قول دادم در هر فرصتی به شیراز بیایم و به آنها سر بزنم.شبی که فردایش قرار بود شیراز را تکر کنم.مادرم با من خلوت کرد حالتش تغییر کرده بود.خیلی جدی و مصمم گفت:برای آخرین میگم اگر ممکنه تهرون رو فراموش کن.این بچه ها پدر ندارن هر چه باشه تو برادر بزرگ اونا هستی. گفتم:این غیر ممکنه ما خونه خریدیم مستاجر داریم برنامه چیدیم... میان حرفم آمد.آهی از ته دل کشید و گفت:مهم نیست تو بزرگ شدی و اختیارت دست خودته منم میدونم چیکار کنم.از حرفهای او سردرنیاوردم هر چه فکر کردم از این حرفها چه منظوری دارد چیزی دستگیرم نشد.خواهش کردم بیشتر توضیح بدهد. گفت:کاری به این کارها نداشته باش.تو کار خودت رو بکن منم کار خودم رو میکنم اصلا ناراحت نباش. صبح زود عازم تهران شدم .ترگل و اویشن و جمشید ناراحت بودند.مادرم سعی داشت نسبت بمن بی تفاوت باشد.با این وجود صورتم را بوسید.از ضربان تند قلبش و حرارت بدنش مشخص بود هرگز نمیتواند احساس مادری را پنهان کند.تقریبا تا سرکوچه بدرقه ام کردند و مرا به اما خدا سپردند.... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 چای را با شکر شیرین نکنید ! • شکر همراه با نوشیدنی داغ به ویژه در وعده صبحانه، سلامت دندان ها و کبد را به خطر می اندازد، وزن را بالا میبرد و کارایی مغز را کاهش میدهد، میتوانید به جای شکر از عسل استفاده کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✅سهم امام علی از سفره بیت‌المال ✍امیر المؤمنین امام علی علیه‌السلام در مسجد در حال عبادت بودند که وقت افطار شد. امام علی سفره خود را باز کردند و به پیرمرد غریبی که نزدیک ایشان بود تعارف کردند. اما پیرمرد غریب، نتوانست از غذای خشک و ساده امام عل چیزی بخورد. پس غذایی که به او تعارف شده بود را در پارچه‌ای گذاشت و از مسجد بیرون رفت؛ پیرمرد غریب، کوچه به کوچه می‌گشت تا به خانه‌ای برسد که غذای خوبی داشته باشد و خود را سیر کند. تا این که به خانه امام حسن علیه‌السلام رسید‌. وارد منزل شد و از غذای آن‌ها خورد. وقتی سیر شد، غذای خشک آن پیرمرد را از پارچه درآورد و به امام حسن علیه‌السلام نشان داد و گفت: در مسجد، پیرمرد غریبی را دیدم که از این عذای خشک می‌خورد. به من هم داد ولی اصلا از گلویم پایین نرفت. دلم به حالش سوخت. از غذای خود بدهید تا برای او نیز ببرم. امام حسن علیه‌السلام به گریه افتادند و فرمودند: آن پیرمرد، امیرالمومنین، امام علی علیه‌السلام، پدر ماست! 📚ینابیع الموده، صفحه ۱۷۴ ↶【به ما بپیوندید 】↷ _____________ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
39.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃روضه امام حسین(ع) 🍃بله آوارا قالیب 🎤 🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌