🌸امام علی(ع)
ریاکار ظاهرش زیبا🍃
و باطنش بیمار است.🍂
امالی صدوق،ص398
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚خلافت و حكومت داوود عليهالسلام بر روى زمين
از ويژگىهاى حضرت داوود عليهالسلام و پسرش سليمان عليهالسلام آن است كه خداوند مقام رهبرى و حكومت دارى را به آنها داد.
و اين موضوع بيانگر آن است كه: دين از سياست جدا نيست، دين منهاى سياست، به معنى انسان بىبازو است، زيرا سياست بازوى اجرايى دين است و سياست بدون دين نيز عامل مخرب و ويرانگر است.
پيامبران هرگاه زمينه را فراهم مىديدند، به تشكيل حكومت اقدام مىنمودند.
حضرت داوود عليهالسلام سپس پسرش سليمان عليهالسلام شرايط زمينه را براى تشكيل حكومت فراهم ديدند، خداوند آنها را حاكم مردم نمود.
يا داوُودُ اءنّا جَعَلناكَ خَليفَة فِى الاَرضِ فَاحكُم بَينَ النّاسِ بالحقِّ؛ اى داوود! ما تو را خليفه (و نماينده) خود در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به حق داورى كن.
نيز مىفرمايد:
وَ شدَدنا مُلكُه وَ آتَيناهُ الحِكمَةَ وَ فَصلَ الخِطابِ؛ و حكومت داوود عليهالسلام را استحكام بخشيديم و به او دانش و شيوه داورى عادلانه عطا كرديم.
حضرت سليمان عليهالسلام پس از داوود عليهالسلام وارث حكومت پدر شدو آن را به طور وسيعتر در اختيار گرفت (كه در داستانهاى زندگى او خاطرنشان خواهد شد)
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#داستانآموزنده
دوستی نقل میکرد: روزی عالم و عارف ربانی، استاد اخلاق آیتالله حقشناس موقع شروع نماز، نماز جماعتی که خودشون پیش نماز بودند را رها کردند و رفتند!
و دقایقی بعد با تاخیر وارد شدن و نماز رو خوندن؛
.
بعد نماز بازاریان به ایشان اعتراض کردند که: حضرت آقا ما مشتری داریم؛ چقدر باید منتظر شما بشیم؟!
ایشان فرمود: اعتراض نکنید! دفعه قبل اتفاقی رخ داد! چند وقت پیش مرد گرفتاری به من مراجعه کرد و درخواست کمک مالی کرد؛ پولی در بساط نداشتم و از ایشان عذر خواستم… و به نماز جماعت ادامه دادم...
مدتها (از عالم غیب) نماز مرا قبول نمیکردند و من هر چه التماس میکردم و زار میزدم عذر منو قبول نمیکردن و بهم میفرمودن: آقای حقشناس پول نداشتی، قبول! آیا اعتبار هم نداشتی ؟! چه کسی به تو آبرو داده؟ چه کسی به تو عزت و اعتبار داده؟ تو اراده کنی جماعت اهل انفاق هستن...
امروز باز هم گرفتاری از من درخواستی کرد و من پولی نداشتم و ایشان رو به حجره دوستان بردم و مشکلشون حل شد...
آقایان فردا از اعتبارات همه سوال خواهد شد.
خود دانید!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣دخترایی که تو خیابون و فضای مجازی دنبال شوهر میگردن نمیدونند ارزش زن چقدره
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🕌فضیلت روزه در روزهای پایانیِ ماه رجب
ابن بابویه به سند معتبر از سالم روایت کرده است که گفت:
رفتم به خدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا در این ماه روزه گرفته اى؟
گفتم: نه والله اى فرزند رسول خدا.
فرمود: که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر خدا کسى نمى داند به درستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و #حرمت آن را عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده است.
پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه داران آن نائل مى گردم؟
فرمود: اى سالم هر که یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت #سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روزه دارد بر صراط به آسانى بگذرد و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدتها و هولهاى آن روز و #برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند.
🔸مفاتیح الجنان
#روزه #آخر #ماه_رجب
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
حاجی در یک کشور نمی جنگید،یک وطن نداشت. از مرز افغانستان تا نهایت عمق عراق، از کنار مرزهای سرزمین اشغالی تا سراسر سوریه، از یمن تا فلسطین، هر جا که مرود دست برد آمریکا و اسراییل بود، حاج قاسم هم بود تا دستشان را از ناموس وخاک مسلمانان و مظلومان بی پناه کوتاه کند. نیروسازی از جوان مردان همان کشورها وتوانمندسازی برای جهاد، آرزوی جمهوری اسلامی بود به سمت ظهور ،که با یاران فرامرزی از جمله سپاه قدس محقق می شد. آمریکا و اذنابش با هزارها تریلیون دلار بودجه و به کار گرفتن نیروی زمینی و دریایی و هوایی با غارت و چپاول سرمایه های کشور ها؛
و حاج قاسم بدون نیروی دریایی و هوایی و با چند ده میلیون دلار!
اما با با کمک نیروهای مجاهد افغانی و ایرانی و لبنانی و عراقی و سوریه... پیروز میدان را همه دیدند؛ فرمانده سرافراز ایران بود که همه جابود و همیشه بود. بشاش بود و پرتوان . خستگی را خسته کرده بود! استراحتش تنها گوشه حسینیه و دفتر کارش ،برای ساعات کوتاه!
وَلَقَد اَرسلنا بِآیاتِنا اَن اَخرِج قَومَکَ مِنَ الظُلُماتِ اِلَی النّورِ وَذَکّرِهُم بِاَیّامِ اللهِ؛
خدای متعال توصیه می کند ،دستور می دهد حضرت موسی(ع)را که 《ذَکّرِهُم بِاَیّامِ الله》ایّام الله را به یاد آن ها بیاور؛ موسی(ع) ،پیامبر عظیم الشان الهی مامور است گه ایّام الله را به یاد مردم بیاورد.
📚منبع کتاب:حاج قاسم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
☘امام علی(ع)
آنکه پیوسته تنبلی کند،
در رسیدن به آرزویش ناکام می ماند.✨
میزان الحکمه؛ 11:5184
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚پیری
مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد، گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم، روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است، بگو چه کنم؟
عالم گفت: با او بساز. مرد گفت: نمیتوانم.
عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟ گفت: بلی.
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. علام گفت: آیا او را نصیحت میکنی؟ گفت: نه چون مغزش نمیرود
عالم گفت: میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟ گفت: نه. عالم گفت: چون تو دوران کودکی را طی کردهای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی !!! در پـیـری انـســان زود رنج میشود ، گوشهگیر میشود، عصبی میشود. احساس ناتوانی میکند. پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن. اقتضای سن پیری جز این نیست
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
عزيمت امام از مدينه به مکه
امام حسين عليه السلام روز يکشنبه دو روز قبل از ماه مبارک شعبان سال شصت هجري از مدينه بسوي مکه حرکت کرد و شب جمعه در حالي که سه شب از ماه شعبان گدشته بود، وارد مکه گرديد. آن حضرت پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه ي معظمه (از شعبان تا پايان ذيقعده) در روز سه شنبه هشتم ذيحجه مصادف با روز ترويه (همان روزي که مسلم بن عقيل در کوفه قيام کرد) از مکه بسوي عراق حرکت کرد [1] [2] .
حرکت امام حسين عليه السلام زماني بود که به ايشان خبر رسيد يزيد لشکري را به فرماندهي عمرو بن سعيد بن عاص به مکه گسيل داشته و او را امير الحاج قرار داده و به او تأکيد کرده که هر جا حسين عليه السلام را بيابد بي درنگ او را به شهادت برساند [3] ؛ واز طرف ديگر امام عليه السلام مطلع شده بود که سي نفر از مزدوران يزيد
جهت ترور ايشان به مکه اعزام شده اند [4] : در ضمن اين نکته نيز قابل توجه است که مردم حجاز با اهل بيت عليهم السلام دشمني ديرينه داشتند و نسبت به ساخت قدس علوي بي حرمتي مي کردند بطوري که امام چهارم عليه السلام مي فرمايد: ما در مکه و مدينه حتي بيست نفر دوست و طرفدار هم نداريم [5] . بهر حال وقتي امام عليه السلام از توطئه ي شوم يزيد با خبر شد، براي حفظ حرمت خانه ي خدا، پس از انجام طواف و سعي بين صفا و مروه و تبديل حج به عمره ي مفرده [6] . و اگر کسي احتمال بدهد که احرام آن حضرت احرام حج افراد بوده است و حج افراد را تبديل به عمره نموده است، اين نيز خالي از اشکال نيست زيرا اولا با علم امام عليه السلام به اينکه نمي تواند حج را به پايان ببرد چگونه به احرام حج محرم شده است، و ثانيا ميقات حج افراد براي کسي که وطن او مکه نيست همان ميقاتهاي مشهور است و نمي تواند از مکه محرم شود.
و ثانيا: از روايات چنين مستفاد است که امام عليه السلام عمره بجا آورده و از تبديل حج به عمره يا به تعبير ديگر عدول به عمره ي مفرده ذکري نيست که ما در اينجا برخي از آن روايات را ذکر مي کنيم:
عن علي بن ابراهيم عن ابيه و عن محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان عن حماد بن عيسي عن ابراهيم بن عمر اليماني عن ابي عبدالله عليه السلام انه سئل عن رجل خرج في اشهر الحج معتمرا ثم خرج الي بلاده، قال: لا بأس و ان حج من عامه ذلک و افرد الحج فليس عليه دم و ان الحسين بن علي عليه السلام خرج يوم التروية الي العراق و کان معتمرا.
و عنه عن ابيه عن اسماعيل بن مراد عن يونس بن معاوية بن عمار قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام: من أين افترق المتمتع و المعتمر؟ فقال: ان المتمتع مرتبط بالحج و المعتمر اذا فرغ منها ذهب حيث شاء و قد اعتمر الحسين عليه السلام في ذي الحجة ثم راح يوم التروية الي العراق و الناس يروحون الي مني و لا بأس بالعمرة في ذي الحجة لمن لا يريد الحج (وسائل الشيعة، ج 10، باب 7 من أبواب العمرة حديث 2 و 3).
همانگونه که از دو حديث فوق مستفاد است، امام حسين عليه السلام محرم به احرام عمره بوده اند و صحبت از تبديل حج به عمره نيست، مضافا بر اينکه بعضي خروج امام حسين به عراق را در سوم ذيحجه ذکر کرده اند (سيد ابن طاووس در ملهوف) و ابي جارود از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که امام حسين عليه السلام يک روز قبل از ترويه يعني روز هفتم ذيحجه از مکه خارج گرديد. (کامل الزيارات 73). تصميم به خروج از مکه ي مکرمه
گرفت [7] .
فرزندان و برادران و برادرزادگان و اکثر اهل بيت، بجز محمد بن حنفيه، امام عليه السلام را همراهي مي کردند [8] .
امام عليه السلام در حال حرکت اين آيه را تلاوت مي کرد (فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين) [9] .
امام حسين عليه السلام براي رفتن به مکه راه اصلي و عمومي را اختيار کرده بود، و در پاسخ اهل بيت که به او مي گفتند: اگر ما نيز از راهي که ابن زبير انتخاب کرده بود (بيراهه) مي رفتيم، شايد از تعقيب دشمنان در امان بوديم، فرمود: نه! بخدا سوگند از راهي جز اين نخواهم رفت تا مشيت الهي بوقوع پيوندد [10] .
[1] سيد ابن طاووس نقل کرده است که امام حسين عليه السلام روز سه شنبه سوم ذيحجه از مکه عازم عراق گرديد (الملهوف 25). و سيوطي، خروج امام از مکه به عراق را بدون تعيين روز، عشر ذيحجه ذکر کرده است (تاريخالخلفاء 207).
[2] انسابالاشراف 160 /3.
[3] مقتلالحسين مقرم 165.
[4] تظلمالزهراء 153.
[5] «ما بمکة و المدينة عشرون رجلا يحبنا». (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 104 /4).
[6] آنچه در اين متن آمده و در افواه نيز مشهور است که امام عليه السلام حج را تبديل به عمره نمودند، جاي تأمل و بررسي است و تحقيق بيشتري را ميطلبد، زيرا با توجه به علم امام عليه السلام از اينکه نميتواند حج را به پايان برساند چگونه در روز هشتم، احرام حج بسته و بعد آن را به عمره تبديل کرده است؟
اولا: امام، عمره را در ماه شعبان بجاي آورده، و چون عمره در غير ماههاي حج قرار گرفته اگر بخواهد حج تمتع بجاي آورد، آن عمره کافي نيست و بايد از ميقات در ماههاي حج احرام بسته و عمرهي تمتع بجاي آورد. صاحب جواهر ميگويد: کسي که عمرهي مفرده را در غير ماههاي حج (شوال و ذيقعده و ذيحجه) بجاي آورد، جايز نيست حج تمتع بجا آورد، زيرا عمرهي تمتع داخل در حج است و در غير ماههاي حج واقع نميشود (جواهر الکلام 462 /20).
[7] حياة الامام الحسين 16 /3.
[8] ارشاد شيخ مفيد 34 /2.
[9] سورهي قصص: 21.
[10] ارشاد شيخ مفيد 35 /2.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
کسی نزد ملا رفت و به او گفت: موی سرم درد می کند دارویی بده تا خوب شوم.
ملا از او پرسید: امروز چه خوردی؟ مرد گفت: نان و یخ!
ملا گفت: برو بمیر که نه غذایت به آدمیزاد می ماند نه دردت!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚ضرب المثل حلاج گرگ بودن !
حلاجی از شهر برای کار حلاجی به دهی می رفت. زمین از برف پوشیده و هوا بسیار سرد بود. از قضا در بین راه به گرگی گرسنه برخورد. گرگ از سرما و گرسنگی، حالت حمله به خود گرفت. حلاج درحالی که می ترسید، دست و پای خود را گم نکرد و درصدد چاره برآمد. خواست با کمان به او حمله کند. دید کمان، طاقت حملهٔ گرگ را ندارد و می شکند. به سرعت روی زمین نشست و با چک حلاجی بنای زدن بر زه کمان گذاشت! گرگ از صدای زه کمان ترسید و فرار کرد. حلاج هم به سرعت به راه افتاد. هنوز بیش از چند قدم نرفته بود که باز دید گرگ به سمت او می آید. حلاج مانند قبل، کوبیدن چک بر کمان را شروع کرد و گرگ را فراری داد و به راه خود ادامه داد. باز دید گرگ دست بردار نیست. حلاج دوباره صدای زه را درآورد تا سرانجام گرگ خسته شد و به سراغ شکار دیگری رفت. حلاج هم چون دید شب نزدیک است و هوا سرد و برفی است، به خانهٔ خود بازگشت. وقتی همسرش پرسید: «امروز چه کردی؟» گفت: «حلاج گرگ بودم!»
حلاج گرگ بودن، معنی انجام کار بدون مزد است.
حلاج یعنی پنبه زن،شغلی که در قدیم رواج داشته است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸🍃🌷🍃🌸🍃🌷
لحظه ای باشهدا🌹
همیشه میگفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ را میخواهم!
یڪ بار پرسیدم:
شهادتـــــ خودش زیباسـتـــــ ؛
زیباترین شهادتـــــ چگونه استـــــ؟!
در جوابـــــ گفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ این استـــــ ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند :)
#شھید_ابراهیم_هادی🌷
یاد شهدا با صلوات🌸
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔻امام علی(ع)
درباره یتیمان از خدا بترسید!
مبادا گرسنه بمانند و در جامعه ی شما تباه شوند!!!😔
بحار؛ 43:199
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴دیدی بعضیا رو...؟
به بچش پول میده اما کلی سرش غُر میزنه: بیا این پولو بگیر و مثه همیشه هدر بده. به فرد نیازمند هم که کمک میکنه همینجور: کُشتی ما رو! بیا این پولو بگیر و ولمون کن
وقتی قراره کمک کنیم، گل بیخار بشیم. یا کمک نکنیم یااگه کمک کردیم خرابش نکنیم
..لَاتُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ..بقره۲۶۴
بخششهای خودرا با منّت و آزار،باطل نکنید
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💎 دلیل نامگذاری ماه شعبان به "شعبان"
🔻 پيامبر صلّیاللهعلیهوآله:
إنَّما سُمِّيَ شَعبانُ لأِنَّهُ يَتَشَعَّبُ فيهِ أرزاقُ المُؤمِنينَ
🌾 ماه شعبان، «شعبان» ناميده شد؛ زيرا روزى هاى مؤمنان در اين ماه قسمت میشود.
📚 ثواب الأعمال، ص 62
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚حکایت بهلول دانا
يکى بود يکى نبود. پيرزنى بود که دو پسر داشت. يکى از آنها بهلول دانا و ديگرى کدخداى آبادى بود. يک شب تاجرى در خانهٔ پيرزن بيتوته کرد و از او خواست ده تا تخممرغى را که دارد برايش بپزد. پيرزن ده تا تخم مرغ را پخت و به تاجر داد تا بخورد. تاجر خورد و پرسيد: پولش چقدر مىشود؟ پيرزن گفت: با نانى که خوردى سى شاهي. تاجر گفت: صبح موقع رفتن سى شاهى را به تو مىدهم. صبح شد، پيرزن زودتر از تاجر بلند شد و به صحرا رفت. تاجر که برخاست پيرزن را نديد. با خود گفت: سال ديگر سى شاهى را با سودش به پيرزن مىدهم.سال ديگر تاجر رفت در خانهٔ پيرزن و بهجاى سىشاهى يک تومان به او داد. پيرزن خوشحال پيش همسايهاش رفت و ماجرا را براى او تعريف کرد. همسايه گفت: تاجر سر تو را کلاه گذاشته است. اگر آن ده تا تخممرغ را زير مرغ مىگذاشتي، جوجه مىشدند، جوجهها مرغ مىشدند، مرغها تخم مىکردند و پولشان يک عالمه مىشد! پيرزن رفت پيش کدخدا و از تاجر شکايت کرد. کدخدا تاجر را به زندان انداخت.از قضا بهلول سرى به زندان برادرش زد و تاجر را در آنجا ديد. تاجر ماجراى خودش را براى بهلول تعريف کرد. بهلول رفت و دو لنگه بار گندم از برادرش گرفت. بعد پيش مادرش رفت و از او ديگ خواست. مادرش پرسيد: چه کار مىخواهى بکني؟ بهلول گفت: مىخواهم گندمها را بپزم، بعد بکارم تا سبز شوند. پيرزن به نزد پسر ديگرش، کدخدا رفت و گفت: اين برادر تو واقعاً ديوانه است. مىخواهد گندم پخته بکارد! کدخدا و مادرش رفتند پيش بهلول. کدخدا گفت: گندم پخته که نمىرويد. بهلول گفت: از تخممرغ پخته جوجه درنمىآيد! بهلول دانا گفت: اگر درنمىآيد چرا تاجر بيچاره را زندانى کردي. کدخدا نتوانست جوابى بدهد و ناچار تاجر را از زندان آزاد کرد. بهلول دانا، يک تومان را از مادرش گرفت و به تاجر داد و گفت: اين هم غرامت زندانى شدن ناحق تو
📚 افسانهٔ بهلول دانا- افسانههاى ديار هميشه بهار - ص ۱۶۱- گردآورنده: سيدحسين ميرکاظميبه نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى)
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹داستان های فاطمی
📚ملاقات در بستر بیماری
ابن قُتیبه یکى از علماء و تاریخ نویسان اهل سنّت در کتاب خود آورده است :
پس از گذشت مدّتى از جریان سقیفه ، روزى عمر به ابوبکر گفت : ما فاطمه ، دختر رسول اللّه را از خودمان خشمناک و ناراحت گردانیده ایم ، بیا با یکدیگر به ملاقات و دیدار او رویم تا از ما راضى و خوشنود شود.
لذا هر دو حرکت کردند و چون به درب منزل رسیدند، اجازه ورود خواستند؛ ولى به ایشان اجازه داده نشد.
به ناچار حضور امام علىّ علیه السلام آمدند و در این باره با او سخن گفتند؛ بنابر این امام علىّ علیه السلام براى آنها اجازه ورود طلبید و چون وارد شدند، روبروى حضرت زهراء سلام اللّه علیها نشستند.
و حضرت روى خود را از آن ها برگرداند، سلام کردند، امّا حضرت جوابشان را نداد.
ابوبکر گفت : اى حبیبه رسول اللّه ! سوگند به خدا که من تو را بیش از دخترم ، عایشه دوست دارم .
روزى که پدرت از دنیا رفت ، اى کاش من مرده بودم ؛ علّت آن که تو را از حقّ میراث پدرت منع کردم ، چون شنیدم که فرمود: ما ارثیّه اى به جاى نمى گذاریم ، آنچه از اموال ما باقى بماند، صدقه است .
در این هنگام ، فاطمه سلام اللّه علیها فرمود: اگر حدیثى را از پدرم رسول خدا برایتان بگویم ، تاءیید مى کنید؟ گفتند: آرى .
فرمود: خداوند را بر شما گواه مى گیرم ، آیا نشنیدید از پدرم ، رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله که مى فرمود: رضایت فاطمه رضایت من است ، خشم و غضب فاطمه خشم و غضب من مى باشد، هرکه فاطمه را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر که او را خشمگین و ناراحت کند، مرا خشمگین و ناراحت کرده است ؟!
گفتند: بلى ، چنین سخنى را از رسول اللّه شنیده ایم .
حضرت فاطمه فرمود: خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین و ناراحت کرده اید و من از شما خوشحال و راضى نخواهم شد تا پدرم ، رسول خدا را ملاقات کرده و شکایت شما را به او کنم .
ابوبکر گفت : از خشم خداوند و غضب فاطمه به خداوند پناه مى برم ، و سپس در حال گریه از نزد حضرت خارج شدند.
دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد .
بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست.
پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟
پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم !
پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید !
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
شهیدانه🌹
گفت: مادرجان شما غصهی مرا نخور!
خانهی من عقب ماشینم است.
پرسیدم: یعنیچه که خانهات، عقب ماشینت است؟!
گفت: جدی میگویم!
اگر باور نمیکنی، بیا ببین همراهش رفتم،
در عقبِ ماشین را باز کرد.
وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود!
سهتا کاسه، سهتا بشقاب، سهتا قاشق
یک سفره پلاستیکی کوچک،
دوقوطی شیرخشک برای بچه
و یکسری خرده ریز دیگر!
گفت: این هم خانهی من که خیلی هم راحت است
گفتم: آخه اینطوری که نمیشود
گفت: دنیا را گذاشتهام برای دنیادارها
خانه هم باشد برای خانهدارها!
#شهید_ابراهیم_همت🌷
یاد شهدا باصلوات🌸
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸🌼
🍃حدیث قدسی
من نزد قلب های💔 شکسته ام...
أَنَا عِنْدَقُلُوب الْمُنْكَسِرَةِ.😔
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍امام صادق علیه السَّلام میفرمایند:
بدان که نماز بازدارندۀ (سنت) خدا در روی زمین است. پس هر کس دوست دارد که بداند نمازش او را چه سودی رسانده است بنگرد تا ببیند چه اندازه او را از کارهای زشت بازداشته است.
📖معانی الأخبار
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•