اهميّت نظام ارزشى هر جامعه
يكى از مهم ترين چيزهايى كه در سرنوشت اجتماع تأثيرگذار است، نظام ارزشى آن جامعه است. جامعه براى هر چيزى اهميّت قائل شود و آن را ارزش قلمداد كند، مردم به سمت همان چيز مى روند تا در جامعه ممتاز شوند. اگر در جامعه اى مقام و ثروت، ملاك ارزش شناخته شود، غالب مردم به سوى آن مى روند و مسابقه مقام و ثروت برگزار مى گردد. ميلياردها تومان هزينه مى كنند تا پست مهم و مناسبى اختيار كنند. خانه اى مى خرند كه چندين ميليارد تومان در آن هزينه شده باشد؛ خانه اى در بهترين نقطه شهر، مجهّز به سيستم هوشمند كه حتّى اگر در خارج از كشور باشد و كسى به قصد سرقت وارد خانه اش شود، هم صاحب خانه مطّلع مى شود و هم پليس در جريان قرار مى گيرد! بنابراين، اگر معيار ارزشى جامعه اى پول و ثروت باشد همه مردم براى به دست آوردن بيشتر آن دو مسابقه مى دهند. امّا اگر در جامعه اى شخصيّت در علم و تقوا و ايمان بود
مردم هم به سوى اين ارزش هاى معنوى سوق پيدا مى كنند.
كار پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تغيير نظام ارزشى عصر جاهليّت بود. لذا هنگامى كه قرآن بر آن حضرت نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام را به مردم عرضه كرد، گفتند:
« «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ»؛ چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از اين دو شهر (مكّه و طائف) نازل نشده است». [۱]
علّت اين نوع برخورد مشركان مكّه، اين بود كه نظام ارزشى آنها پول و مقام بود. و لذا وقتى كه از آن حضرت معجزه خواستند بر همين اساس و ديدگاه تقاضاى خود را مطرح كردند. توجّه فرماييد:
« «وَقَالُوا لَنْ نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً* أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيراً* أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا* أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِى السَّمَاءِ وَلَنْ نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُه قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَّسُولًا»؛ و گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه چشمه جوشانى از اين سرزمين (خشك و سوزان) براى ما خارج سازى، يا باغى از نخل و انگور از آنِ تو باشد؛ و در لابه لاى آن نهرها جارى سازى. يا قطعات (سنگ هاى) آسمان را آن چنان كه مى پندارى، بر سر ما فرود آورى؛ يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى. يا براى تو خانه اى پرنقش و نگار از طلا باشد، يا به آسمان بالا روى، و حتّى اگر به آسمان روى ايمان نمى آوريم، مگر اين كه نامه اى (از سوى خدا) بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم! » بگو: «منزّه است پروردگارم (از اين سخنان بى معنا)! مگر جز انسانى فرستاده (از سوى خدا) هستم؟! ». [۲]
پيامبر صلى الله عليه و آله مبعوث شد كه اين نظام ارزشى عصر جاهليّت كه محصول آن ابوسفيانها و ابوجهلها و ابولهبها بودند را عوض كند و نظام ارزشى اسلام را كه محصول آن سلمانها و ابوذرها و مقدادهاست جايگزين آن كند.
👇👇👇
شيخ بهايى و ترويج نظام ارزشى
شيخ بهايى رحمه الله از علماى بزرگ شيعه خدمات زياد و كارهاى مهمّى انجام داد.
شاه عبّاس تصميم گرفت به عنوان تقدير و تشكّر از زحمات شيخ جايزه اى به وى تقديم كند. در اين زمينه با آن عالم جليل القدر مشورت كرد. شيخ گفت: من هيچ توقّعى از شما ندارم، جز اين كه يك روز اسب مخصوص سلطنتى را در اختيارم بگذارى تا در خيابان چهار باغ سوار بر آن شوم و تو پياده همراه من بيايى! » شاه گفت: اين چه درخواستى است و چه فايده اى براى تو دارد؟ شيخ گفت: بعداً آثار آن را خواهيد ديد! شاه عباس موافقت كرد و آن كار انجام شد، و مردم به ارزش و موقعيّت علم و علما پى بردند و علم و دانش از ارزش هاى اصيل جامعه شد و اقبال مردم به حوزه هاى علميّه زياد شد.
پس از يك سال تمام مدارس علميّه اصفهان مملوّ از طلّاب علوم دينيّه شد.
آرى هر چيزى كه به عنوان ارزش در جامعه مطرح شود مردم به سوى همان چيز جذب مى شوند. لذا بايد نسبت به اين مسأله مهم توجّه كافى و لازم را مبذول داشت كه اگر ارزشها از مسير اصلى خود منحرف شوند جوان هاى جامعه نيز به انحراف كشيده مى شوند.
تفاوت نظام ارزشى دنياى امروز با جمهورى اسلامى
نظام ارزشى دنياى امروز دلار و يورو و پست و مقام است، و اينها نبايد نظام
ارزشى حكومت اسلامى باشد. گاه ديده مى شود، كه در بعضى موارد آهسته آهسته دنباله رو نظام ارزشى غرب مى شويم. مثلًا در نظام ارزشى آنها اگر چند زن در كابينه دولت حضور نداشته باشند مشكل ايجاد مى شود، ما هم به تبعيّت از آنها چنين مى كنيم! در حالى كه تبعيّت كردن از نظام ارزشى آنها ما را بيچاره خواهد كرد. ما نبايد براى به دست آوردن رأى مردم در انتخابات رياست جمهورى يا مجلس شوراى اسلامى يا ديگر انتخابات اين همه پول خرج كنيم، بلكه مردم بايد بر اساس معيارهاى برخواسته از نظام ارزشى اسلام همچون تقوا، ايمان، علم، دانش، سابقه مبارزاتى، حضور در ميدان هاى جهاد و شهادت و مانند آن، فرد مورد نظر خود را انتخاب كنند.
حضرت نوح پيامبر عليه السلام براى حفظ نظام ارزشى خود حاضر نشد به خواسته ثروتمندان و صاحبان قدرت تن در دهد و تسليم آنها شود، ما نيز به تبعيّت از پيامبران الهى بايد در حفظ نظام ارزشى خود كوشا باشيم و اجازه ندهيم آن را دستخوش تغيير كنند، كه آثار بد و پيامدهاى شومى به جاى خواهد گذاشت.
حضرت على عليه السلام حتّى در اوج قدرت و به هنگام رسيدن به خلافت و پس از آن، ساده ترين لباس (لباس كرباس) را مى پوشد و از ساده ترين غذا (نان جو) استفاده مى كند تا لباس گران قيمت و سفره رنگين ارزش محسوب نشود و مردم به ارزش هاى واقعى و حقيقى رهنمون شوند. آن حضرت بسيار تلاش كرد و خون دل خورد تا نظام ارزشىِ انحراف يافته عصر خلفاى سه گانه را به نظام ارزشى زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله تغيير دهد، كه متأسّفانه به آن حضرت مهلت ندادند و شهيدش كردند وگرنه دوباره جامعه به سراغ افرادى همچون سلمانها و ابوذرها و مالكها و رشيدها و مانند آنها مى رفت، نه اين كه زمام امور خود را به جنايتكارانى همچون حجاج بن يوسف ثقفى و مانند آن بسپارد.
----------
[۱]: سوره زخرف، آيه ۳۱.
[۲]: سوره اسرا، آيات ۹۰- ۹۳.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۲. روش تبليغى حضرت نوح عليه السلام
مى دانيم كه حضرت نوح عليه السلام قبل از طوفان ۹۵۰ سال در ميان قومش مشغول تبليغ آيين خويش بود، همان گونه كه اطّلاع داريم در اين مدّت طولانى، تنها حدود ۸۰ نفر به آن حضرت ايمان آوردند؛ تقريباً هر ۱۲ سال يك نفر هدايت شد. آرى آن حضرت براى هدايت هر نفر ۱۲ سال زحمت كشيد و وقت گذاشت.
راستى حضرت نوح عليه السلام چگونه تبليغ مى كرد و از چه روش هايى سود مى برد؟ امروزه براى تبليغات ابزار و وسايل فراوانى در اختيار است. تريبون هاى مساجد، حسينيه ها، مجالس مذهبى، نمازهاى جمعه، روزنامه ها، كتاب ها، مجلّات رسانه هاى صوتى و تصويرى نظير صدا و سيما و ماهوارهها و اينترنتها و حتّى موبايلها و مانند آن كار تبليغات را بسيار سهل و آسان كرده است، امّا هيچ كدام از اينها در عصر حضرت نوح عليه السلام نبود. بدين جهت هر جا مجلس عروسى يا عزا بود حضرت نوح عليه السلام شركت مى كرد و خطاب به مردم مى گفت:
«اى مردم! من پيامى از سوى خداى شما براى شما آورده ام. پيامى كه سعادت و نجات و آبادى دنيا و آخرت شما را تضمين خواهد كرد و آن اين كه: «بتها را كنار بگذاريد و خداى يكتا را بپرستيد». حضرت علاوه بر اين تبليغات گروهى، به تبليغات فردى نيز مى پرداخت، به اين شكل كه به درخانه مردم مى رفت و در خانهها را يكى پس از ديگرى مى زد و به صاحبخانه مى گفت: «
قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا
» قرآن مجيد اجمالًا به اين روش هاى تبليغاتى حضرت اشاره كرده است.
توجّه فرماييد: « «ثُمَّ إِنِّى دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً* ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً»؛ سپس من آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت كردم، سپس آشكارا و نهان (حقيقت توحيد و ايمان را) براى آنها بيان داشتم». [۱]
در ضمن از اين آيات و آيات مشابه، نهايت دلسوزى پيامبران خدا براى هدايت مردم استفاده مى شود. به عنوان مثال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مكّه مملوّ از بت خانه و بت پرستى به طائف سفر مى كند تا دين اسلام را در آن جا تبليغ كرده و پيروان و همراهانى پيدا كند، امّا حاصل تمام زحمات آن حضرت در اين سفر كه همراه با جراحت بدن مباركش بود، تنها ايمان آوردن يك نفر بود. راستى ما براى نصيحت و ارشاد و راهنمايى خانواده و فرزندان خود چقدر وقت مى گذاريم؟! بايك بار و دو بار و سه بار تذكّر، نااميد شده و آنها را به حال خود رها مى كنيم؛ در حالى كه حضرت نوح عليه السلام براى هدايت هر نفر ۱۲ سال زحمات فوق العاده اى تحمّل مى كند.
----------
[۱]: سوره نوح، آيه ۸ و ۹.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
ابزار هدايت و دعوت
اشاره
پيامبران در دعوت هاى خويش هم بشارت مى دادند و هم انذار مى كردند؛ هم بشير بودند و هم نذير. و ديگران نيز براى هدايت بايد هم تشويق كنند و هم توبيخ؛ كه هر كدام بدون ديگرى و به تنهايى كارآيى لازم را ندارد. بنابراين، اين كه گفته مى شود بچّهها را فقط تشويق كنيد اشتباه است بايد به هنگام انجام كارهاى پسنديده تشويق، و در زمان ارتكاب كارهاى ناپسند سرزنش و توبيخ شوند؛ دنياى امروز هم همين كار را مى كند؛ براى خوبان بزرگداشت و لوح تقدير و جايزه، و براى بدان مجازات و زندان و توبيخ در نظر مى گيرد.
حضرت نوح عليه السلام نيز هم انذار كرد و هم بشارت داد. قرآن مجيد انذار آن حضرت را چنين نقل مى كند:
« «قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّى لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ* أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ»؛ گفت اى قوم من! به يقين من براى شما انذاركننده آشكارى هستم كه خدا را پرستش كنيد و از
مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت نماييد! ». [۱]
و در مورد بشارت، پنج مطلب از آن حضرت نقل شده است كه يك مورد آن بشارت معنوى و چهار مورد ديگر بشارت مادّى است: امّا بشارت معنوى همان آمرزش گناهان است كه در دهمين آيه سوره نوح آمده توجّه فرماييد:
« «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً»؛ و گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است». اين اوّلين جايزه و بشارت حضرت نوح عليه السلام به قومش بود كه جنبه معنوى دارد. انسان هر زمان مرتكب خلاف و گناهى مى شود بايد استغفار كرده و به درگاه خداوند توبه كند. اگر يك عمر گناه كردى خالصانه به درگاه خدا بيا و به طور جدّى توبه كن و با اعمال صالح آينده گذشته را جبران نما، تا خداوند بر تمام اعمالت قلم عفو بكشد.
و امّا بشارت هاى مادّى كه در ضمن چند آيه به آن اشاره شده به شرح زير است:
« «يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِّدْرَاراً* وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَاراً»؛ تا باران هاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد، و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغ هاى سر سبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد». [۲]
قوم حضرت نوح عليه السلام از يك سو گرفتار خشكسالى بودند، از سوى ديگر چشمهها و قنوات آنها خشكيده بود و در نتيجه باغها و مزارعشان از بين رفته بود، و از سوى ديگر مرگ و مير در ميان فرزندانشان شايع گشته و زنانشان عقيم شده بودند. حضرت نوح عليه السلام بر اساس همين مشكلات به آنها بشارت هايى داد.
👇👇👇
اوّلين بشارت مادّى، نزول باران هاى پربركت بود كه آنها را از خشكسالى نجات مى داد. بشارت دوم جبران اموال از دست داده، و بشارت سوم زياد شدن فرزندان و نسل آنها بود. و بشارت چهارم باغ هاى سرسبز و نهرها و جويبارهاى پرآب كه زمين هاى كشاورزى و باغات آنها را سيراب مى كرد.
سؤال: با وجود نهرهاى جارى، باران هاى پى در پى براى چه؟
جواب: نهرها بر تمام زمينها مسلّط نيستند و نمى توانند زمين هاى مرتفع و كوهها و تپّهها را سيراب كنند، امّا باران تمام زمين هاى مرتفع و كوهها و تپهها را سيراب و سرسبز مى كند.
خلاصه اين كه حضرت نوح عليه السلام كليد حلّ تمام مشكلات مادّى و معنوى قومش را ايمان به خداوند بيان كرد. امّآ آنها سخن اين پيامبر بزرگ را گوش نداده و تسليم او نشدند. و اى كاش فقط گوش نمى دادند و از عكس العمل هاى زشت ديگر خوددارى مى كردند. به اين عكس العملها از زبان حضرت نوح عليه السلام توجّه فرماييد:
« «قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلًا وَنَهَاراً* فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِى إِلَّا فِرَاراً* وَإِنِّى كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِى آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً»؛ (نوح) گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم، امّا دعوت من چيزى جز فرار (از حق) بر آنان نيفزود! و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند) تا تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند! ». [۱] آرى! گاه انسان آن قدر بيچاره مى شود كه حتّى حاضر نمى شود صداى حق را بشنود، در حالى كه عقل حكم مى كند به
سخنان مختلف گوش فرا دهد و بهترينش را برگزيند. اكنون نيز چنين لجاجت هايى در مقابل منطق و سخن حق وجود دارد، البتّه نه به شكل سنّتى و پنبه در گوش كردن و لباس بر سر كشيدن، بلكه به صورت هاى مدرن مانع رسيدن سخن حق به تشنگان حق و حقيقت مى شوند. آنها كه با برنامه هاى فاسد و مفسد ماهواره ها، شبكه هاى تلويزيونى مختلف، اينترنتها و مانند آن مردم را به انحراف مى كشانند در حقيقت پنبه در گوش مردم نهاده و مانع رسيدن پيام حق به آنها مى شوند.
حضرت نوح عليه السلام پس از آن كه متحمّل زحمات طاقت فرسايى براى هدايت قومش شد و عدّه قليلى به وى ايمان آوردند و از هدايت بقيّه نااميد شد، آنها را نفرين كرد؛ كه در مباحث آينده شرح آن خواهد آمد.
----------
[۱]: سوره نوح، آيه ۲ و ۳.
[۲]: سوره نوح، آيه ۱۱ و ۱۲.
[۱]: سوره نوح، آيات ۴- / ۷.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۳. عمر طولانى حضرت نوح عليه السلام
سؤال: همان گونه كه در مباحث پيشين گذشت حضرت نوح عليه السلام عمرى طولانى داشت. چگونه يك انسان مى تواند عمرى چنين طولانى داشته باشد؟
جواب: اوّلًا در آن عصر و زمان عمر همه مردم طولانى تر از امروز بود. و طول عمر اختصاص به حضرت نوح عليه السلام نداشت؛ همان گونه كه قد و قواره و هيكل مردم آن زمان به مراتب درشت تر بود.
ثانياً: دانشمندان معتقدند عمر انسان حدّ و مرز محدود و خاصّى ندارد.
بنابراين، اگر شرايط تغيير كند عمر انسانها هم تغيير كرده و طولانى مى شود. آنها اين مطلب را روى برخى حيوانات و گياهان آزمايش كرده، و توانستند با تغيير شرايط عمر آنها را تا ده برابر طولانى تر كنند. بنابراين، اگر شرايط زيستى انسانى كه صد سال عمر مى كند تغيير كند و طول عمر او ده برابر شود، مى تواند ۱۰۰۰
سال عمر كند. حتّى برخى از دانشمندان مدّعى هستند كه در برخى از موارد قادرند در شرايط ايده آل عمر آن موجود را تا ۹۰۰ برابر افزايش دهند، كه در صورت تحقّق چنين شرايطى يك انسان ۱۰۰ ساله، ۰۰۰/ ۹۰ سال عمر خواهد كرد. نتيجه اين كه عمر حدّ و مرز معيّنى ندارد، بلكه تابع شرايط محيطى است كه اگر اصلاح شود طولانى مى گردد. بنابراين، كسانى كه به طول عمر مبارك حضرت مهدى عليه السلام ايراد مى گيرند از اين مسائل علمى بى اطّلاعند. خداوند براى آن حضرت شرايطى مهيّا ساخته كه عمر آن حضرت به دهها برابر افزايش يافته است.
ثالثاً: هرگاه خداوند اراده نمايد مطلبى تحقّق پيدا كند بى درنگ واقع خواهد شد، هر چند رمز و رازش بر ما روشن نباشد. و عمر طولانى برخى از اولياى الهى از اين طريق نيز قابل توجيه است، و معجزه امرى است كه در عصر پيامبران و امامان هر دو رخ داده است. پيامبر براى اثبات پيامبريش، و امام براى اثبات امامتش معجزه مى كردند. به عنوان نمونه به يكى از معجزات مشهور امام هادى عليه السلام توجّه فرماييد: روزى حضرت هادى عليه السلام در مجلسى نشسته بود متوكّل و اطرافيانش نيز حضور داشتند، مرد ساحرى نيز در آن مجلس بود. هنگامى كه حضرت دست به سمت ظرف غذا دراز كرد ساحر با توسّل به سحر و جادو ظرف مذكور را به سمت ديگر منتقل كرد، تا از دسترس امام خارج شود و امام را مسخره كند. امام دست به سمت ظرف ديگرى دراز كرد و آن مرد هتّاك همان عمل زشت را تكرار نمود. امام به تصوير شيرى كه بر روى پرده صاحبخانه نقش بسته بود اشاره كرد و فرمود: «اى حيوان اين ساحر را بخور! » متوكّل كه با دقّت اوضاع را زير نظر داشت به ناگاه مشاهده كرد شير از پرده جدا شد و به سمت ساحر رفت و او را دريد و خورد و به جاى خود بازگشت! ». [۱]
بنابراين، امكان عمر طولانى هم از طريق علمى و عادى وجود دارد و هم از طريق اعجاز و به صورت غير عادى، و عمر طولانى حضرت نوح عليه السلام و امام زمان عليه السلام امر غير ممكنى نيست.
جالب اين كه: مسيحيان كه در مورد طول عمر امام زمان عليه السلام ايراد مى كنند خودشان در مورد حضرت مسيح عمرى به مراتب طولانى تر قائل هستند. طبق آنچه در انجيل هاى فعلى نوشته شده، آنها معتقدند حضرت مسيح بعد از به دار آويخته شدن دفن شد و پس از سه روز دوباره زنده شد و به آسمانها رفت و هنوز زنده است و از آن زمان تاكنون بيش از دو هزار سال مى گذرد! آنها كه براى حضرت عيسى عليه السلام چنين عمر طولانى قائل هستند چطور عمر طولانى امام زمان عليه السلام مايه شگفتى و تعجّب آنهاست.
به هر حال حضرت نوح عليه السلام از عمر طولانى خود در جهت هدايت مردم استفاده كرد؛ چرا كه هدايت بشر بسيار مهم است، در روايتى از وجود مقدّس حضرت محمّد صلى الله عليه و آله خطاب به على عليه السلام مى خوانيم كه: «اگر خداوند يك نفر از بندگانش را به دست تو هدايت كند از آنچه آفتاب بر آن مى تابد ارزشمندتر است». [۱]
👇👇👇
آفتاب تنها بر كره زمين نمى تابد، بلكه بر تمام منظومه شمسى مى تابد. در نتيجه هدايت يك نفر، ارزشمندتر از مجموعه منظومه شمسى است. بنابراين، بايد مراقب همديگر باشيم اگر براى ديگران مشكلى پيش آمد آنها را هدايت كنيم.
پروردگارا! توفيق هدايت ديگران را كه بزرگ ترين سرمايه و افتخار است به ما مرحمت فرما.
زمانى كه پيامبران ظهور مى كردند مؤمنانِ به آنها محدود بودند، امّا همان
تعداد محدود كيفيّت بالايى داشتند. هنگامى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله قيام كرد عدّه كمى به وى پيوستند و تعداد مسلمانان حتّى زمانى كه آن حضرت به مدينه هجرت كرد محدود بود و لذا در اوّلين برخورد نظامى اسلام با لشكر كفر و شرك، يعنى جنگ بدر، تعداد مسلمانان ۳۱۳ نفر و سپاه دشمن سه برابر آنها بود. تا آن جا كه فرمانده سپاه دشمن باور نكرد اين تعداد تمام سربازان اسلام باشد و لذا به يكى از فرماندهانش به نام عمير بن سيف گفت: اطراف محل اسكان لشكر مسلمانان را جستجو كن، ببين تمام لشكر مسلمانان همين ۳۱۳ نفرند يا افراد ديگرى در درّهها و پشت تپّهها پنهان شده اند و مى خواهند ما را غافلگير كنند. عمير رفت و جستجوى كاملى كرد و بازگشت و در گزارش مأموريت خويش چنين گفت: احدى در هيچ نقطه اى پنهان نشده و تمام لشكر مسلمانان همين ۳۱۳ نفرند، امّا از قيافه هاى آنها استفاده مى شود كه انسان هاى مصمّم و بااراده اى هستند، زبانشان را كه به گرد لبانشان مى چرخانند همانند زبان افعى است كه دور دهانش مى چرخاند. گمان مى كنم كه آنها از مدينه براى ما سوغات مرگ آورده اند! ». [۱]
پيروان حضرت نوح عليه السلام نيز هر چند به صد نفر نمى رسيدند، امّا بسيار مصمّم و بااراده بودند و بخشى از حالات آنها در سوره نوح آمده است.
خلاصه اين كه پيروان و ياران اوّليه پيامبران از نظر كمّى كم، امّا از نظر كيفى در سطح بسيار بالايى بودند.
----------
[۱]: بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۶، ح ۳۰؛ شبيه اين داستان در همين جلد، ص ۱۸۴، ح ۴۹ در مورد امام رضا عليه السلام نيز نقل شده است.
[۱]: بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۱۶، ح ۲۶.
[۱]: بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۲۲۴؛ به نقل از سيّد المرسلين، ج ۲، ص ۷۳.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
🔰 پند پدرانه برای دانشآموزان و دانشجویان عزیز
✍ عزیزانم! نشانيافتن و نشانداشتن از خدا، همان دارا بودن اخلاق كريمه الهی است كه مهمترين و سرآمد آنها علم و قدرت است. اين دو صفت با هم ملازمت و مصاحبت ضروريه وتنگاتنگ دارند و افتراق و جدايی آنها از يكديگر ممكن نيست.
در روايات آمده است كه «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللهِ»؛[۱] يعني به اخلاق خدا، خود را آراسته نماييد و خود را به صفات خداوند بياراييد. در بين صفات خداوند متعال، صفت علم، اشرف صفات و اسم «العالم» اعظم اسمای صفاتيه است. بيشتر اسما و صفات جماليه و جلاليه، به اين اسم و اسم «القادر» و صفت قدرت بر میگردد. بنابراين تزيّن به زينت و زيور علم، از اخلاق ديگر، بالاتر و ارزندهتر است.
هر كجا دانايی باشد، توانايی هست و هر كجا توانایی باشد، دانایی هست. پس در ميان آنچه بشر میخواهد و میجويد و مطالب و خواستههايی كه دارد، خواسته و مطلوبی از علم بالاتر نيست كه هر چه طالب آن، به مطلوب میرسد، باز طلبش بيشتر و آن را بيشتر و بهتر میخواهد.
بايد فرصت علمآموزی را غنيمت شمرد، درس خواند تا آگاهی و معرفت پيدا كرد. درس خواند تا خود و جامعه و اسلام را عزيز و سربلند نمود. درس خواند تا خود و ديگران را از ظلمت جهالت نجات داد.
درس بخوانید تا دانشمند شوید؛ بايد به همه بفهمانید كه شما دانشآموزان و دانشجويان عزیز ما از ديگران در استعداد و نيل به مدارج عاليه كمال و معارج ساميه ابتكار و اختراع كمتر نيستید، بلكه قویتر و رشيدترید.
📚 منبع: کتاب «۱۱۰ پند دلنشین (از توصیهها و اندرزهای مرجع عالیقدر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره»)/محسن اکبری شاهرودی
پینوشتها:
۱. علامه مجلسي؛ بحار الأنوار، ج ۶۱، ص ۱۲۹.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍آیتالله بهجت:
چه بهشتی میشد دنیا برای ما انسانها، اگر حرفشنو بودیم و به ندای قوه عاقله گوش میکردیم.
.
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص٣٠٨
•✾📚 @Dastan 📚✾•
نفرين حضرت نوح عليه السلام
همان گونه كه گذشت عليرغم تلاش هاى پيگير و شبانه روزى حضرت
نوح عليه السلام اكثريّت مردم ايمان نياوردند. خداوند خيال نوح را راحت كرد و دستور جديدى به وى داد. توجّه فرماييد:
« «وَأُوحِىَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»؛ به نوح وحى شد كه: جز آنها كه (تا كنون) ايمان آورده اند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد. پس، از كارهايى كه مى كردند؛ غمگين مباش». [۱]
اين آيه در حقيقت پايان مرحله ارشاد و هدايت قوم، و آيه بعد آغاز مرحله ديگرى از مأموريّت حضرت نوح است. توجّه فرماييد:
« «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُّغْرَقُونَ»؛ و (اكنون) در محضر ما و طبق وحى ما، كشتى بساز. و درباره آنها كه ستم كردند با من سخن مگو (و شفاعت مكن، ) كه (همه) آنها غرق شدنى هستند! ». [۲]
----------
[۱]: سوره هود، آيه ۳۶.
[۲]: سوره هود، آيه ۳۷.
كلمه «اعيننا» (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تمام تلاشها و كوشش هاى تو در اين زمينه در حضور ماست. بنابراين، با فكر راحت به كار خويش ادامه بده. طبيعى است اين احساس كه خداوند حاضر و ناظر است و محافظ و مراقب مى باشد، هم به انسان توان و نيرو مى بخشد و هم احساس مسئوليّت بيشتر.
در ضمن از كلمه «وحينا» استفاده مى شود تمام صنايع ساخت بشر، اوّلين بار به وسيله وحى و با كمك پيامبران الهى ساخته شده است. سپس بشر آن را تكميل كرده و توسعه مى بخشد. لذا كشتى نوح كه مى بايست ظرفيّت ۸۰ نفر انسان و موادّ غذايى لازم براى آنها را داشته باشد، و از هر حيوان يك جفت را در خود جاى دهد همراه با غذاى كافى براى حيوانات مختلف با كمك وحى الهى ساخته شد.
سومين مطلب قابل توجّه در اين آيه شريفه اين كه شفاعت حساب و كتاب دارد. كسانى مشمول شفاعت مى شوند كه حداقّل ارتباط خود را با خداوند حفظ كرده باشند؛ بدين جهت خداوند به پيامبرش يادآور مى شود كه درباره ظالمان و كافران كه دعوتت را نپذيرفتند، شفاعت مكن و آنها بايد همگى نابود شوند.
به هر حال حضرت نوح عليه السلام به امر پروردگار در وسط خشكى و در شهر كوفه يا منطقه ديگرى كه از دريا دور بود شروع به ساخت كشتى كرد. قوم لجوج و عنود نوح با مشاهده اين صحنه بسيار تعجّب كرده و عكس العمل هاى متفاوتى نشان دادند. توجّه فرماييد:
« «وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ»؛ او مشغول ساختن كشتى بود؛ و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند او را مسخره مى كردند؛ (ولى نوح) گفت اگر ما را مسخره مى كنيد، ما نيز شما را همين گونه مسخره خواهيم كرد! ». [۱]
مى گويند: هر دسته از گروه هاى اشراف، نوعى استهزا كه مايه خنده و تفريح بود براى خود انتخاب كردند. يكى مى گفت: اى نوح! مثل اين كه ادّعاى پيامبرى نگرفت، آخر سر نجّار شدى! ديگرى مى گفت: كشتى مى سازى بسيار خوب، دريايش را هم بساز! آيا هيچ آدم عاقلى ديده اى در وسط خشكى، كشتى بسازد؟! بعضى ديگر شايد مى گفتند: اوه، كشتى به اين بزرگى براى چه مى خواهى؟ لااقل كوچك تر بساز، كه اگر بخواهى به سوى دريا بكشى، براى تو ممكن باشد!
كار آدم هاى نادانِ مغرور، مسخره كردن است و بى شك اين كار نشانه نادانى است. تو چه مى دانى؟ شايد كسى را كه مسخره مى كنى مقامش از تو بالاتر و برتر باشد و در نزد پروردگار اجر و قرب بيشترى داشته باشد.
امّا حضرت نوح عليه السلام به استهزاى آنها توجّهى نكرد و ضمن ادامه كار با جدّيت تمام، آنها را تهديد به مقابله به مثل كرد، كه اگر شما بى جهت ما را مسخره مى كنيد، ما در آينده به حق شما را مسخره خواهيم كرد. و به زودى خواهيد دانست كه عذاب خواركننده به سراغ چه كسى خواهد آمد، و مجازات جاودان از آن چه كسانى خواهد بود.
بالاخره حضرت نوح عليه السلام آن مردمِ مشركِ كافرِ ناسپاس را نفرين كرد و فرمود:
----------
[۱]: سوره هود، آيه ۳۸.
👇👇👇
« «رَّبِّ لَاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنْ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً* إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً»؛ پروردگارا! هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار! چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به دنيا نمى آورند! ». [۱]
سؤال: آيا نفرين نوح پيامبر عليه السلام از روى عصبانيّت و انتقام بود، يا بر اساس حكمت و در راستاى هدايت و ارشاد مردم صورت گرفت؟
جواب: از آيه دوم استفاده مى شود كه نفرين آن حضرت از روى خشم و غضب و كينه و انتقام نبود، بلكه از سر رحمت و حكمت بود، چرا كه آنها هم خودشان فاسق بودند و هم نسلشان انسان هاى فاسقى مى شدند و خداوند حكيم جمعيّتى را زنده نگه مى دارد كه فايده اى داشته باشند و آنها هيچ فايده اى حتّى براى خودشان هم نداشتند و لذا حضرت نوح آنها را نفرين كرد، و با اين نفرين در حقيقت حكمت خدا را بيان نمود. ضمناً نفرين آن حضرت اختصاص به قومش ندارد، بلكه شامل هر جمعيّت و قومى كه گمراه و فاسد شوند و سعى در گمراه ساختن بندگان خدا داشته باشند مى شود. زيرا در كار خداوند تبعيض نيست، بلكه بر اساس حكمت است.
به هر حال خداوند نفرين پيامبرش را اجابت كرد و فرمان عذاب صادر شد، امّا نه به لشكر زمين و آسمان، بلكه اين مأموريّت به آب كه مايه حيات است داده شد. توجّه فرماييد:
« «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُّنْهَمِرٍ* وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ»؛ در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و بى وقفه گشوديم؛ و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم؛ و اين دو آب براى هدفى كه مقدّر شده بود درآميختند! ».
هنگامى كه نشانه هاى عذاب آشكار گشت نوح عليه السلام نگاه كرد ديد از تنور هم چشمه اى ظاهر شده و آب فوران مى كند. نزول باران هاى پى در پى آسمان از يك سو و جوشش تمام چشمهها و آب هاى زيرزمينى از سوى ديگر، درياى عظيم و وحشتناكى را ايجاد كرد كه براى نجات از آن چاره اى جز سوار شدن بر كشتى نبود. لذا خداوند متعال حضرت نوح عليه السلام و مؤمنان به وى را، از هر حيوانى يك جفت را سوار بر كشتى كرد و نجات داد و بقيّه همگى گرفتار طوفان شده، و در آب غرق شدند.
----------
[۱]: سوره نوح، آيه ۲۶ و ۲۷.
•✾📚 @Dastan 📚✾•