❇️❇️❇️❇️❇️❇️
#داستان_آموزنده
🔆#توسّل_به_زيارت_عاشورا و آسان شدن مسأله #ازدواج
✨✨يكى از خطبا و وعّاظ مى نويسد:
قبل از چند سال يك دوست جوان و مؤمن نزد من آمد و حاجت حل نشده اى را مطرح كرد، او گفت : چندى قبل قصد ازدواج كردم ، ليكن هر بار با مشكلات و سختيهايى مواجه شدم . به او گفتم : چون شما نزد كسانى رفته اى كه در شأ ن و مقامت نيستند.
🌻گفت : چنين نيست ، و اگر باور نمى كنيد شما برايم پا پيش گذار و از يك خانواده در شأن و مقام من برايم خواستگارى كن .
🌻نزد دوستم رفتم كه مطمئن بودم به من پاسخ مثبت مى دهد، از او دخترش را براى اين جوان مؤمن خواستم ، در ابتدا موافقت كرد، و بعد از مدتى گفت : مى خواهم استخاره كنم ، و متأ سفانه پاسخ منفى داد.
🌻اين ماجرا مرا بسيار اندوهگين كرد، و دوستم به من گفت : ديدى حق با من بود؟ به او گفتم : خودت را ناراحت نكن ، براى برطرف شدن مشكلات بعد از اداى نماز صبح و تعقيبات آن زيارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام بخوان .
🌻شروع به خواندن زيارت كرد، در روز بيست و هفتم خوشحال نزد من آمد و گفت : نزد يكى از خانواده ها رفتم ، و موافقت كردند. آنها و من در نهايت رضايت به سر مى بريم و امروز عصر مراسم خواستگارى برگزار مى شود، مى خواهم شما يكى از شاهدان آن باشيد. به او گفتم : پس سيزده روز باقى مانده را فراموش نكن ، شما زندگى مشترك خود را به بركت زيارت عاشورا آغاز كردى ، و در هر زمانى كه با مشكلى در زندگى مواجه شدى براى برطرف شدن آن به زيارت عاشورا متوسل شو، انشاءاللّه حاجت تو بر آورده شود.
📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن : ص43
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍁🥀🥀🍁🥀🍁🥀🥀🍁🥀
#داستان_آموزنده
🔆سیرهی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم
🌾مردی بر پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلّم وارد شد که آبله برآورده و آبلهاش چرک برداشته بود. حضرت مشغول خوردن بودند؛ آن شخص پهلوی هر کس نشست، او را کوچک و خوار شمردند و از کنارش برمیخاستند، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم او را کنار خود نشانید و به او لطف زیاد کردند.
🌾روزی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم با جمعی از اصحاب به غذا خوردن مشغول بودند، مردی وارد شد که بیماری مزمنی داشت (احتمالاً جذامی بوده است) و مردم از او متنفّر بودند. حضرت او را پهلوی خود نشانید و به او فرمود: غذا بخور. یکی از قریش که از او نفرت و اشمئزاز نمود، خودش پیش از مرگ به همین بیماری مزمن مبتلا گشت.
📚(علم اخلاق اسلامی، ج 1، ص 435 -جامع السعادات، ج 1، ص 357)
✾📚 @Dastan 📚✾
☑️حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
◾️حضرت سیدالشهدا علیهالسلام فرمود:
«چرا ریختن خون مرا حلال میدانید؟ آیا حلالی را حرام کردهام یا حرامی را حلال کردهام؟».
❗️یک ملعونی جواب داد: «بهخاطر بغضی که از پدرت در دل داریم، با تو میجنگیم».
🏴 اینجاست که میگویند حضرت سیدالشهدا علیهالسلام گریه کرد؛
[چراکه] آن کسی را که باید به او تحبب (ابراز دوستی) بکنند، تبغض (ابراز دشمنی) میکنند.
📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص١١٨ (مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
✾📚 @Dastan 📚✾
👌👌👈پنج درس ارزنده و آموزنده
🔴1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود.
در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم .
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم .
ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(1).
🔴2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش قلبش بسيار شديد بود گفت :
اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف باشيم .
اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از كوفه و ديگر شهرها جمع نما.
امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.(2)
🔴3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد، نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد.
همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(3).
🔴4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد.
شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك است ؟!
حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و نيز درباره عبّاس فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد (كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).(4)
🔴5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسيم نمود:
عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و واقعيّات .
عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.(5)
1) - المفيد: ص 95، تاريخ طبرى : ج 4، ص 334،مقتل خوارزمى : ج 1، ص 17.
(2) - حياة الامام الحسين عليه السّلام : ج 2، ص 116.
(3) - بحارالا نوار: ج 44، ص 383، مقتل خوارزمى : ج 1، ص 239.
(4) - بحارالانوار: ج 44، ص 189.
(5) - الحكم الزاهرة : ج 1، ص 127
✾📚 @Dastan 📚✾
👌👌👈پنج درس ارزنده و آموزنده
🔴1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود.
در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم .
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم .
ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(1).
🔴2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش قلبش بسيار شديد بود گفت :
اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف باشيم .
اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از كوفه و ديگر شهرها جمع نما.
امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.(2)
🔴3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد، نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد.
همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(3).
🔴4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد.
شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك است ؟!
حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و نيز درباره عبّاس فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد (كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).(4)
🔴5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسيم نمود:
عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و واقعيّات .
عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.(5)
1) - المفيد: ص 95، تاريخ طبرى : ج 4، ص 334،مقتل خوارزمى : ج 1، ص 17.
(2) - حياة الامام الحسين عليه السّلام : ج 2، ص 116.
(3) - بحارالا نوار: ج 44، ص 383، مقتل خوارزمى : ج 1، ص 239.
(4) - بحارالانوار: ج 44، ص 189.
(5) - الحكم الزاهرة : ج 1، ص 127
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
نمکنشناسی مثل یک بیماریِ مزمن
شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!
مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی!
حالِشان که با تو خوب شد،
دلیلِ حالِ بدت میشوند!
مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی!
میروند و شیفتهی آدمهای جدیدِ زندگیِشان میشوند.
مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی!
درد میزنند به جانَت.
مهم نیست چقدر بارِ تنهاییشان را به دوش کشیدی!
در نهایت تنهایَت میگذراند.
لطفاً به فرزندانتان،
قدر شناس بودن را یاد دهید؛
اینجا زخمِخیلیها تازهی
همان نمکدانیست که شکست!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆تعارف خشکوخالی
☘امام صادق علیهالسلام و فرزندش اسماعیل و یکی از آشنایان او در راهی میرفتند تا به منزل امام علیهالسلام رسیدند. امام علیهالسلام از آن مرد خداحافظی کرد و داخل منزل خود شد. اسماعیل عرض کرد: «چرا به منزل دعوتش نکردید؟»
☘فرمود: «وضع خانه مناسب نبود که دعوتش کنم.» اسماعیل گفت: «حداقل یکبار تعارف میکردید، او که به منزل ما نمیآمد!» فرمود: «دوست ندارم که متکلّف باشم.»
📚(تربیت اجتماعی، ص 334 -مجله تربیت، سال چهارم، ش 10)
⚡️⚡️پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ما گروه انبیاء و امینان و پرهیزگاران، از تکلّف (و تصنّع) بری هستیم.»
📚(مصباح الشریعه، باب 35)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆 یکسوّم اهل بهشت
🌾در یکی از شبها که مردم در حال حرکت بهسوی میدان جنگ بنی مصطلق بودند، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم مردم را صدا زد و آنها را متوقف نمود.
🌾مسلمین گرداگرد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم حلقه زدند. حضرتش آیات اوّل و دوّم سورهی حج را که همان لحظه نازل شده بود، برای آنها قرائت نمود:
🌾ای مردم! از پروردگارتان بترسید که زلزلهی رستاخیز امر عظیمی است، روزی که آن را میبینند، هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش میکند و هر بارداری جنین خود را بر زمین مینهد، مردم را مست میبینی، درحالیکه مست نیستند؛ ولی عذاب خدا شدید است.
🌾صدای گریه از مردم بلند شد و در آن شب مسلمانها بسیار گریستند، هنگام صبح بهقدری نسبت به دنیا و زندگی دنیایی بیاعتنا شده بودند که حتّی زین به روی مرکبها ننهادند و خیمهای برپا نساختند!
🌾گروهی گریه میکردند، گروهی نشسته و در فکر فرورفته بودند. پیامبر فرمود: «آیا میدانید روز قیامت چه روزی است؟» عرض کردند: خدا و پیامبرش آگاهتر است. فرمود:
🌾«روزی است که از هر هزار نفر 999 نفر بهسوی دوزخ روان میشوند و تنها یک نفر بهسوی بهشت میرود!»
🌾این امر بر مسلمانها سخت آمد و به شدّت گریستند و عرض کردند پس چه کسی نجات خواهد یافت؟
🌾 پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: گنهکارانی غیر از شما هستند که اکثریت را تشکیل میدهند، من امیدوارم شما حداقل یکچهارم اهل بهشت باشید و مسلمانان تکبیر گفتند.
🌾بعد فرمود: «امیدوارم یکسوم اهل بهشت از شما باشد، چراکه اهل بهشت صدوبیست صنف هستند که هشتاد صنف (هشتاد صنف یعنی دوسوّم) آنها از امّت من هستند.
📚داستانهای تفسیر نمونه، 189
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عبدالسلام ولیّ الله!!
🍂یک زاهد نمای تو خالی که مذهب شیعه ر انداشت؛ کارش به جایی رسید که مریدانش روی پرچمها نوشتند: «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، شیخ عبدالسلام ولی الله.»
یکی از مریدانش به زن خود که شیعه بود، گفت: خوب است مرید عبدالسلام شوی و از مذهب خود دست برداری.
🍂زن چون قبلاً شنیده بود که عبدالسلام در نماز چخ چخ میگفت. وقتی مریدانش علّت این امر را پرسیدند، گفت: در (بصره) در حال نماز بودم، که مشاهده کردم در مکّه، سگی میخواست وارد مسجدالحرام بشود، چخ چخ گفتم تا وارد خانه خدا نشود. زن به شوهرش گفت: او را با جمعی به مهمانی دعوت کن. مرد این کار را انجام داد و او را با جمعی برای مهمانی دعوت کرد.
🍂وقتی سفره انداختند، همسر آن مرد برای هر نفر مرغ بریانی گذاشت، ولی مرغ عبدالسلام را زیر برنج نهان کرد.
🍂عبدالسلام چون دید برای همه مرغ گذاشتند و برای او مرغی نیست، عصبانی شد و گفت: چرا قصد توهین دارید؟
🍂زن گفت: تو در بصره ادّعا میکنی سگی را که میخواست در مکّه وارد مسجدالحرام شود، دیدی و چخ چخ کردی. و این همه مسافت دور را میبینی، چطور مرغ زیر برنج خودت را نمیبینی؟! او از جا حرکت کرد و گفت: این رافضه خبیثه است. سپس از مجلس مهمانی بیرون رفت.
📚راهنمای سعادت، ج 3، ص 547
#بدعت
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹 #پندانه
🔴 ای انسان تکبروغرورت برای چیست
نخست «نطفه» بىارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» در آورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد، همین گونه مراحل مختلف جنینى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهادید، تا به صورت انسانى کامل از مادر متولد شدید، باز اطوار حیات و اشکال مختلف زندگى ادامه یافت، شما همیشه تحت ربوبیت او قرار دارید، و دائماً نو مى شوید، و آفرینش جدیدى مى یابید، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظیم فرود نمىآورید؟
قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام:
«عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّر»
از فرزند آدم در شگفتم، ابتدايش نطفه و پايانش مردارى بدبو، و بين ابتدا و پايانش ظرف نجاست است، آنگاه تكبر مى ورزد!
📚 وسائل الشيعة/ج1/ص ۳۳۴
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷شهید ابراهیم علیمعصومی🌷
ولادت: ۱۳۳۷/۱۰/۰۲
محل تولد: همدان
شهادت: ۱۳۶۲/۸/۱۳
مـحل شهادت: پنجوین، عملیات والفجر۴
فرمانده گردان کمیل
▫️فرازی از وصیتنامه
ای برادران و خواهران و ای یاران با وفای امام زمان(عج) امیدوارم که دنیای ابدی آخرت را به این دو روز زودگذر دنیا نفروشیم و با اطاعت از خدا و رسول و ائمه که نور هدایت بشر از جانب خدا هستند و اطاعت از رهبری آگاهانه حسین زمان که پیروزی ما فقط در گروی عمل کردن مو به موی دستور ایشان است، بتوانیم انشاءالله در آخرت در صف محمد و آلش قرار بگیریم و از شفاعت آنان که آبرومندان پیشگاه خداوند هستند محروم نشویم.
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ماجرای زندگی عجیبترین تجربهگری که عباس موزون ۶ سال تلاش کرد که او را به برنامه زندگی پس از زندگی بیاورد ولی نشد.
ای جانم حسین
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه ❤️🌹
سخنانی زیبا برای لحظه ای تفکر و اندیشیدن
✨هیچگاه نمی توانید یک اشتباه را دوبار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک "انتخاب" است.
✨به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل در آیید :
گذشته تان ، مردم و پول
✨هرگز برای کسی که شما را اذیت میکند گریه نکنید... درعوض لبخند بزنید و به او بگویید ممنون بخاطر اینکه به من فرصت دادی تا کسی بهتر از تو را پیدا کنم
✨همیشه دنبال افرادی که کمترین اهمیت را در زندگی به ما میدهند می دویم چرا به اینکار پایان ندهیم و اطرافمان رانگاه نکنیم تا ببینیم چه کسانی دنبال ما می دوند؟
✨اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده ، اگر با تاخیر مستجاب کند صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند چیز بهتری برایتان در نظر دارد
✨یک فرد موفق کسی است که بتواند از آجرهایی که دیگران به طرفش پرتاپ کرده اند، ساختمانی محکم بنا کند
✨هرگز افسوس پیرشدن را نخورید چرا که افراد بسیاری از این امتیاز محروم مانده اند !
✨زیبایی به معنای صورت زیبا داشتن نیست، بلکه به معنای داشتن ذهن، قلب و روح زیبا
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#داستان_آموزنده
🔆فتح المبین
🌾محیالدین عربی گوید: در سال 591 قمری در شهر فارس بودم و لشکر اسلام برای جنگ با دشمنان به اندلس رهسپار شده بود. مردی از مردان الهی را دیدم و از او دربارهی این جنگ بزرگ اسلام و کفار پرسش کردم. فرمود: «خدا در قرآن برای پیروزی این جنگ به پیامبرش وعده داده است که فرمود:
🌾«اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبیناً؛ برای تو پیروزی آشکار خواهیم ساخت.»*
موضع بشارت فتحاً مبیناً بدون تکرار الف به ابجد 591 میشود. پس به اُندلس رفتم تا اینکه خداوند، لشکر مسلمین را نصرت داد و شهرهای بسیاری فتح شد.
📚فتوحات مکیه، ج 4، ص 220 -هزار و یک حکایت قرآنی، ص 234
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱
🔆#زيارت_عاشورا و #برطرف_شدن_دشواريها
⚡️يكى از علماى معروف شهر اصفهان در يادداشتهاى خود مى گويد: يكى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان كه نام او را نياورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحير شدم كه آيا آنچه را كه در خواب درك نموده بودم صحيح بوده يا خير، از مقدار اندوخته خود نيز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دكان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دكان كوچكى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دكانش ديدم در اولين فرصتى كه يافتم به صاحب دكان گفتم :
⚡️ با تو كارى دارم ، تقاضا دارم با من به مكانى بيايى و سريع باز گرديم ، او را به مسجد النبى واقع درخيابان ((جى )) بردم . كارگران و بنايان در مسجد مشغول تعمير بودند، در يكى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستيم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشكلى را كه هم اكنون در آن به سر مى برى از تو برطرف كنم ، از تو مى خواهم مشكلت را برايم بازگو كنى ، به او بسيار اصرار كردم ، ليكن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گريان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر كردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرين آن را خواندم .
📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص ۳۰
✾📚 @Dastan 📚✾
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
آیت الله خوانساری به من می فرمودند دارم میرم،دستم خالیه،امیدم فقط به این عملم هست که جای روضه بوده می رفتم می نشستم و گریه می کردم
#امام_حسین_علیه_السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
حالا که خوب نگاه میکنم میبینم من آدم خوشبختی بودهام، بسیار خوشبخت.
من بدون در نظر گرفتن نظرات آدمهای دیگر، کارهایی که دوست داشتهام را کردهام و مسیرهایی که میخواستهام را رفتهام.
من جوری زیستهام که خودم دوست داشتهام و بیرون زده ام از تمام قابها...
من از روزی که یادم هست به تمام اجبارها پشت کرده ام و خط باطل کشیدهام روی تمام حصارها.
من از روزی که یادم هست، سرکش و گستاخ بودهام در مقابل کسانی که میخواستهاند طرز فکر و نقطهی امن خودشان را به من تحمیل کنند.
من از روزی که یادم هست،
در حال عبور بودهام، از مکانها،
محدودیتها، آدمها...
از روزی که یادم هست تلاش کرده ام؛ برای بهتر زیستن، بهتر بودن، بهتر شدن... من همیشه در تکاپو بوده ام برای رسیدن به آرزوهایی که محال می پنداشتهام و در حال گریز بودهام از کسانی که دغدغهشان چیدن بالهای خیالی پرواز من بوده.
من آدم های خوب زیادی را شناختهام و آدمهای خوب زیادی را دوست داشتهام.
من از آجر رنج هایم پله ساخته ام و با ساده ترین اتفاقات و جزئیات، دلخوشیهای کوچک و امنی پسانداز کردهام برای خودم.
من تلاش کردهام کسی باشم که بعد از من بگویند؛ هیچ چیز حریفِ این آدم نشد،
که شکستناپذیرترین بود و خوشبخت ترین!
من از روزی که یادم هست؛ خوشبختم
✾📚 @Dastan 📚✾
آدمیان؛
به لبخندی
که بر لب می نشانند
و به احساسِ خوبی
که برجا می نهند
و به دردی که از
یکدیگر می کاهند،
می ارزند!
و ما بودنشان را می خواهیم؛
چون وجودشان
زمین را زیباتر میکند...
◕‿◕
🌙🌙🌙شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀
#داستان_آموزنده
🔆حدیث در خلوت
🔅مسیر گوید: امام باقر علیهالسلام به من فرمود: «آیا شما در خلوت با یکدیگر حدیث را گفتگو میکنید و آنچه میخواهید میگویید؟»
عرض کردم: «آری والله ما در خلوت باهم حدیث میگوییم.»
🔅 فرمود: «قسم به خدا من دوست دارم با شما در بعضی از جاها باشم. قسم به خدا من بوی شما را و جانهای شما را دوست دارم و شما بر دین خدا و دین فرشتگان هستید. پس به ورع و کوشش بسیار، مرا اعانت نمایید.»
📚(سفینه البحار، ج 1، ص 231)
☀️☀️پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «کسی که دو حدیث بیاموزد و با آن، نفسش را سود برساند یا دیگری را یاد بدهد که استفاده ببرد، بهتر از عبادت شصت سال است.»
(سفینه البحار، ج 1، ص 230 -منیه المرید)
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆بدعتهای بزرگ
🍁به امر حجاج، حاکم خون خوار بنی امیّه، دختر اسماء بن خارجه، بزرگ خاندان بنی فزاره و دختر سعید بن قیس همدانی (از یاران علی علیه السلام) را به زور به عبدالله هانی که از مقربین دربار او بود، تزویج کردند.
🍁پس از تزویج حجاج گفت: دختر بزرگ فزاره و سعید همدان را برای تو فرستادم و این شأن بزرگی برای تو خواهد بود.
🍁عبدالله هانی گفت: ای امیر! ما را از وصلت ایشان افتخاری نخواهد بود، زیرا که ما را مناقبی هست که هیچ عربی ندارد!!
🍁حجاج گفت: آن مناقب چیست؟ عبدالله هانی گفت:
🍁در مجالس ما هرگز سخن نکوهیده، در حق عبدالملک بن مروان خلیفه به زبان نرفته است.
زنان ما بر خود لازم کردند که اگر حسین علیه السلام کشته شود، هر یک ده شتر نحر کنند و گوشت آن را در راه خدا بدهند؛ چون حسین علیه السلام کشته شد به نذر خود وفا کردند!!
بر هیچ یک از ما لعن و شتم علی بن ابی طالب علیه السلام را عرضه ندادند، مگر آن که لعن او کردیم؛ و بر فرزندان او و مادر فرزندان او لعن کردیم!!
جمال دل آرا و اندام زیبا برای ماست که هیچ عربی ندارد.
🍁حجاج خندید و گفت: این سخن آخر را قبول ندارم که دروغ است، چرا که حجاج سری بزرگ و چشم کوچک و قامتی کوتاه و منظری وحشتناک داشت.
📚کیفر کردار، ج 1، ص 256 ناسخ التواریخ
#بدعت
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹داستان آموزنده🌹
شخصی در بنی اسرائیل فاسد بود به طوری که او را بنی اسرائیل از خود راندند. روزی آن شخص به راهی میرفت به عابدی برخورد کرد که کبوتری بر بالای سر او پرواز میکند و سایه بر او انداخته است.
.
پیش خود گفت: من رانده شده هستم و او عابد است اگر من نزد او بنشینم امید میرود که خدا به برکت او به من هم رحم کند.
این گفت و نزد آن عابد رفت و همانجا نشست.
.
عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد این ملت هستم و این شخص فاسد است او بسیار مطرود و حقیر و خوار است چگونه کنار من بنشیند، از او رو گردانید و گفت: از نزد من برخیز!
.
خداوند به پیامبران آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو و بگو اعمال خود را از سر گیرند. زیرا من تمام گناهان آن فاسد را بخشیدم و اعمال آن عابد را (به خاطر خودبینی و تحقیر آن شخص) محو کردم.
✾📚 @Dastan 📚✾
⚘﷽⚘
#شهیدمهدےنوروزے 🌷
متولد:15خرداد1361
شهادت:20دے ماه1393
محل شهادت:شهر تکریت
ماموریت:دفاع از حرم امامین عسکرین در سامرا
مزار:درگلزارشهداے کرمانشاه
________
از همرزمش پرسیدند چرا به مهدے لقب شير سامرا داده بودند؟
و او گفت:شجاعت و دليرے هاے مثالزدنے مهدے ، دليلے شد تا او را با نام «شير سامرا» بشناسند.
در عملياتهايے که در سامرا و نواحے آن انجام ميشد، هرجا بچهها تحت فشار قرار ميگرفتند و به تنگنا ميرسيدند، از مهدے ميخواستند تا با نيروهايش به كمك آنها برود و غائله را ختم كند.
مهدے خطشكن بود هميشه در وسط ميدان معركه بود.
ميگفت: ما بايد اولين نفر در جلو و خط مقدم نبرد باشيم تا هر زمان به بچهها گفتيم بيايند ما را ببينند و بدانند كه ما نيز در معركه نبرد حاضريم.
حضورش هم همواره با شجاعت و دلاوري همراه بود.
⚘یادشهداباصلوات
⚘اللهمصلعلےمحمدﷺوآلمحمدﷺوعجلفرجهم
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾