شهید سید جمال الدین اصحابی:
🌹با سلام و درود بر مهدی صاحب الزمان و نائب بر حقش خمینی کبیر این قلب تپنده مستضعفان جهان این بت شکن. عصر منجی نسل اروحنا له الفدا و رزمندگان اسلامی که جان و مال زندگی زن و بچه را رها کرده و با ایثارگری خودشان قلب دشمن را از ترس متوقف ساختند و پدر و مادر و بستگانم که راهنمائی این بنده حقیر کوشیدند.
ای مردم غیور ایران!
🌺از شما می خواهم که همانند مردم کوفه نباشید که امام را تنها بگذارید و این منافقین (ستون پنجم) کوردل می خواهند بین اسلام و روحانیت جدائی بیندازند و جدائی بین نماز و روحانیت یعنی روی آوردن به کفر و نفاق که امام عزیزمان صریحاً می فرمایند: اسلام و روحانیت همانند کشور بدون طبیب است.
ای پدر و مادر و بستگانم! در مردن من گریه نکنید زیرا از گریه شما دشمن سوء استفاده می کند. ای اهل محله هوشیار باشید که بعدا از شهید شدن من وصیت می کنم که هر شب جمعه به دیدار خانواده های شهدا رفته و مراسم وحدت آفرین کمیل را برگزار کنید.
لحظات اولیه شهادت شهید سید جمال اصحابی ، زنده یاد جانباز و آزاده گرامی محمد حسین منصف کنار پیکر شهید
عکاس : حاج مهدی کردانی
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس
✾📚 @Dastan 📚✾
بهش گفتم: راضی ام شهید شوی ،ولی الان نه! توی پیری.
محمدحسین گفت: لذتی که #علی_اکبرِ امام حسین علیه السلام بُرد ،حبیب نبُرد...
#خاطره🌱
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود: محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشمخورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکسها هم نو میشد، یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکسهای بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی♥️
راوی: همسر شهید
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كشته شدن عايشه به دستور معاويه
عايشه دختر ابوبكر از همسران پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بود، هنگامى كه معاويه روى كار آمد، در سال 57 ه.ق به حجاز مسافرت كرد تا از مردم براى ولايت عهدى پسرش يزيد بيعت بگيرد.
عايشه پيام تهديدآميزى براى معاويه فرستاد كه مضمون آن اين بود: تو برادرم محمّد بن ابوبكر را كشتى ، و اكنون براى يزيد بيعت مى گيرى ، اين روش مورد قبول نخواهد بود...
عمروعاص به معاويه گفت : اگر عايشه را خاموش نكنى ، ممكن است با تحريك او، مردم بر ضد تو شورش كنند.
معاويه براى خاموش نمودن عايشه ، نخست ابوهريره و شرحبيل را با هداياى بسيار نزد عايشه فرستاد تا با شيره ماليدن بر سر او با او صلح كند، و پست و مقام والائى به عبدالرّحمان برادر عايشه بدهد كه يكنوع حق السّكوت دادن به عايشه بود.
ولى اين امور نمى توانست عايشه را خاموش كند، اين بار معاويه تصميم گرفت تا با روش مرموز و مخفيانه اى عايشه را به قتل برساند، دستور داد چاهى را كندند و ته آن را پر از آهك نمودند، سپس فرش گرانقدرى روى آن چاه گسترد، و يك كرسى (چهار پايه مانند صندلى ) روى آن فرش نهاد، هنگام نماز عشا، عايشه را به حضور خود دعوت كرد و به عايشه قول داد كه مى خواهد چندين هزار درهم به او بدهد (ظاهرا اين جريان در مدينه اتّفاق افتاد).
عايشه با غلام هندى خود از خانه بيرون آمد و سوار بر خر مصرى شد، و معاويه به او احترام شايانى نمود، و اشاره كرد كه عايشه بر روى آن چهار پايه بنشيند، همين كه عايشه بر روى آن چهارپايه نشست ، آن چهار پايه فرو رفت و عايشه به درون چاه افتاد، آنگاه معاويه براى اينكه اين كار كاملا مخفى باشد، دستور داد غلام و خر را كشتند و در ميان همان چاه افكندند و خاك بر آن چاه ريخته و آن را پر كردند.
از آن پس عايشه ناپديد شد، و بين مردم اختلاف گرديد.
بعضى گفتند: عايشه به مكّه رفته است ، بعضى گفتند به يمن رفته است ، اما حسين (ع ) كه از جريان اطلاع داشت ، اموال عايشه را به وارثان او داد.
حكيم سنائى كه از شعراى معروف اهل تسنّن است در اين باره در آخر قصيده اى گويد:
عاقبت هم بدست آن ياغى
شد شهيد و بكشتش آن طاغى
آنكه با جفت مصطفى زين سان
بد كند مر ورا تو مرد مخوان
نكته قابل توجه اينكه : عايشه در عصر خلافت على (علیه السلام ) با اينكه باعث بروز فتنه جنگ جمل شد و در نتيجه خون هزاران نفر مسلمان ريخته گرديد، در پايان جنگ على (ع ) او را با محافظين امين (كه در ظاهر مرد بودند و در باطن زن ) عايشه را به مدينه باز گردانيد، تا رعايت حفظ حريم پيامبر (ص ) را كرده باشد (شرح اين مطلب را در داستان 200 جلد 4 اين كتاب بخوانيد)
ولى معاويه چنان كرد كه خوانديد.
با مقايسه اين دو روش ، به پستى معاويه ، و عظمت روحى و بزرگوارى و جوانمردى على (ع ) بيشتر پى مى بريم .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
✅حالا نوبت من است که به دیدارت بیایم!
آیت الله سیدعلی محقق داماد- حفظه الله- هر ماه و گاهی هر ماه، دو بار به زیارت امام رضا(ع) مشرف میشوند.
زیارت رفتن ایشان به این نحو است که چهارشنبه به زیارت میروند و جمعه به سمت قم میآیند تا شنبه به درس و بحث برسند. این نوع طریقِ سلوکِ زیارت امام رضا(ع) را از آقادایی خود- مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی- الگو گرفته اند.
ایشان بارها در قبل از درس یا بعد از آن می فرمودند:
آقا دایی من هفتاد بار به زیارت امام رضا(ع) رفته بودند. سال آخر وقتی از مشهد آمدند گفتند: امسال من از دنیا خواهم رفت!
امام رضا(ع) را در خواب دیدم که فرمودند:
حالا دیگر نوبت من است که به دیدارت بیایم!
در همان سال آقا داییام از دنیا رفتند!
✾📚 @Dastan 📚✾
🔺 آلـوده هـا، لـبِ حـوض مـینـشـیـنـنـد❗️
◽️مرحوم استاد علی صفایی حائری، پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساندند و مىفرمودند:
◽️اگر جسمِ آدمی با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيتِ بد، سياه و كِدر مىشود.
◽️به همين خاطر به امام رضا-سلام الله علیه- پناه مىبردند. ایشان میفرمودند:
در زيارت يكشنبه حضرت زهرا- سلام الله علیها- آمده است: «اِنّا قد طًهُرنا بولايتهم»؛ ما با ولايت آنان تطهير مىشويم
◽️و زيارت امام رضا-ع- مثل حمام است. و با اين نياز، به درگاه امام مىشتافتند.
◽️روزى يكى از مريدانِ مشهدىشان به ایشان گفته بود: بياييد منزل ما، خدمتتان باشیم! ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيده، دیده بودند از حرم دور است،
◽️فرموده بودند: نه! دور است. من جايى دور و بَرِ حرم مىخواهم! گفته بود:چرا اين قدر نزديك؟ فرموده بودند:
آخر آلودهها، لبِ حوض مىنشينند!
◽️ایشان آن قدر يقين به رأفت و دستِ گشايشگرِ آقا داشتند كه وقتى گدايى در نزديكىِ حرم امام رضا(ع) از او چيزى خواست- با آن همه دست و دلبازیش که معروف بود- محل نگذاشتند و اعتنايى نکردند.
◽️وقتى اصرار فقير را ديدند فرمودند:
خیلی بىسليقهاى! آدم در كنار دريا، از يك پيتِ حلبى، آب نمىخواهد!
____
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
📩 #مجله_دینی | غده بدخیم
⚠️ شما را هلاک خواهد کرد ...
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند
✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بینظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند):
💎 نماز را بازاری نکنید،
اول وقت به جا بیاورید
با خضوع و خشوع!
اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند؛
و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛
🏷 #تهذيب_نفس #خودسازی #نماز_اول_وقت
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا چگونه ناامید باشم،🌸
در حالی که تو امید منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و
نورانیت خویش،آنچنان
تجلی کردهای که عظمتت
بر تمامی ما سایه افکنده
نگاه خود را از ما مگیر...🍃
روزتون بخیروشادی🌺
✾📚 @Dastan 📚✾
خواب عجيب
سال دوم هجرت بود عاتكه يكى از دختران عبدالمطلب كه عمه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بود خوابى عجيب ديد و آنرا چنين بيان كرد:
در خواب ديدم : شخصى فرياد مى زد اى مردم ، به سوى قتلگاه خود بشتابيد، سپس اين فرياد كننده بر بالاى كوه ابوقبيس (كنار كعبه ) رفت و قطعه سنگ بزرگى را بالا به حركت درآورد، اين قطعه سنگ متلاشى شد، و هر قسمتى از آن به يكى از خانه هاى قريش ، اصابت كرد، و نيز از دره مكه سيلاب خون جارى شد.
او خواب خود را توسط برادرش عباس ، به مردم رساند، مردم بت پرست در وحشت فرو رفتند، ولى وقتى كه داستان خواب به گوش ابوجهل رسيد، گفت : اين زن ، پيامبر دومى است كه در ميان فرزندان عبدالمطلب ظاهر شده ، قسم به بتهاى لات و عزى سه روز مهلت مى دهيم ، اگر اثرى از تعبير خواب او ظاهر نشد، نامه اى در ميان خودمان امضاء مى كنيم كه بنى هاشم دروغگوترين طوائف عرب هستند.
ولى بعد از گذشت سه روز، قاصد ابوسفيان به مكه آمد و خبر مخاطره كاروان تجارتى مكه را (كه همه طوائف مكه در آن شركت داشتند) توسط سپاه محمد (ص ) به مردم مكه رساند، در نتيجه مردم و سركردگان آنها براى نجات كاروان ، خود را به سرزمين بدر رساندند، كاروان از بيراهه رفت و خود را نجات داد ولى مسلمانان با لشكر شركت به جنگ پرداختند، و در اين جنگ (كه به جنگ بدر، موسوم است ) سخت ترين ضربه بر مشركان وارد آمد و بسيارى از سران كفر و شرك ، به هلاكت رسيدند و به اين ترتيب ، تعبير خوابى كه عاتكه ديده بود، آشكار گرديد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شكايت پير زن از باد
خداوند سليمان (علیه السلام ) را بر همه موجودات مسخّر كرده بود، روزى پيرزنى كه بر اثر وزش باد از بام به زمين افتاده بود و دستش شكسته بود نزد سليمان آمد و از باد شكايت كرد.
حضرت سليمان (ع ) باد را طلبيد و شكايت پيره زن را به او گفت ، باد گفت : خداوند مرا فرستاد تا فلان كشتى را كه در حال غرق شدن در دريا بود، به حركت درآورم و سرنشينان آن را نجات دهم ، در مسير راه ، به اين پيره زن كه بر پشت بام بود برخوردم ، پاى او لغزيد و از بام به زمين افتاد و دستش شكست ، (من چنين قصدى نداشتم ، او در مسير راه من بود و چنين اتفاقى افتاد).
حضرت سليمان (ع ) از قضاوت در اين مورد، درمانده شد و عرض كرد: خدايا چگونه در مورد باد قضاوت كنم ؟
خداوند به او وحى كرد: به هر اندازه كه به آن پيره زن آسيب رسيده ، به همان اندازه (مزد درمان آن را) از صاحبان آن كشتى كه بوسيله باد از غرق شدن نجات يافته اند بگير و به آن پيره زن بده ، زيرا به هيچكس در پيشگاه من نبايد ستم شود.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷
*
حضرت مولانا توی یکی از داستانهای مثنوی میگه که:
اگه دانهای رو کاشتی به هیچکس راجع بهش نگو چون حتی اگه یه کلاغ جای اونو یاد بگیره ثمرهی کارتو از دست میدی...
چه برسه اینکه آدما ازش باخبر بشن
هر ایده، هدف، تفکر، برنامهای تو ذهنتون هست تا زمان به ثمر نشستنش به کسی چیزی نگید....
✾📚 @Dastan 📚✾
انعکاس چیزی باش،
که میخواهی در دیگران ببینی!
اگر عشق میخواهی،
عشق بورز...
اگر صداقت میخواهی،
راستگو باش...
و اگر احترام میخواهی،
احترام بگذار...🌹
✾📚 @Dastan 📚✾