✍📔از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟
ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
*دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ،
ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ،
ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ،
ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
*دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود
ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ،
ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم👌🏻
┅❅❈❅┅
💠قابل توجه اساتید، پژوهشگران و فرهیختگان گرامی! 💠
🔰 کنگره بین المللی گام دوم انقلاب اسلامی از منظر قرآن و حدیث در آذرماه 1399 توسط مجتمع قرآن و حدیث جامعه المصطفی العالمیه برگزار می گردد. 🔰
✅ برای ارسال آثار خود به سایت کنگره مراجعه نموده ثبت نام نمایید و تا موعد مقرر چکیده و اصل مقاله خود را در سایت بارگذاری نمایید.⚜️
🌐نشانی سایت: http://hamayesh.miu.ac.ir/hadith/fa/
به مقالات پذیرفته شده گواهی isc اعطاء می گردد.
♻️جهت کسب اطلاعات بیشتر به کانال اطلاع رسانی کنگره مراجعه نمایید: 👈 https://eitaa.com/Conferencegam2
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی دستور داد، جاسوسانی به شهری سفر کنند و میزانِ رشادت و جنگجوییِ آنها را بررسی کنند تا شاه در حمله به آن شهر، تصمیم بگیرد.
گروهِ جاسوسان به شهر آمدند. سردستهی جاسوسان در شهر ساعتی چرخی زد و دید که جوانی تاری در دست گرفته، مینوازد و میگرید و میخواند، و میگوید: «ای یار سالهاست منتظرم چرا نمیآیی؟ کارم از دعا و گریه گذشته است بر حالِ زارِ من ترحّمی نما!»
سردستهی جاسوسان فرمان داد، گروهش دست از تحقیق بردارند و گفت: بیایید برگردیم. گروه گفتند: ما باید یک ماهی بمانیم و اخباری جمع کنیم.
سرگروه گفت: دستور را اجرا کنید! بر میگردیم؛ آنچه لازم بود من یافتم. این شهر پر از جوانانِ تنبل و بیارادهای است که به جای جنگ و نبرد، برای به دست آوردن و رسیدن به معشوق، در گوشهای نشسته و از تنبلی و کسالت اشک میریزند.
من یقین دارم اگر به این شهر حمله کنیم، آنان به جای دفاع و تلاش در گوشهای نشسته و فقط دعا خواهند کرد؛ دعایی که آخرش پیروزی ما بر این قومِ تنبل و تنپرور است.
و الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ (69 - عنکبوت)
و آنانکه در (راه) ما (به جان و مال) جَهد و کوشش کردند، قطعاً آنها را به راههایِ (معرفت و لطف) خویش هدایت میکنیم، و همیشه خدا یارِ نیکوکاران است.
إلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ (10 - فاطر)
وکلمهِ طیّب به سوی او بالا میرود و عملِ صالح آن را در بالاتر رفتن، مدد میرساند.
🌺مخالفت با نفس
❇️مرد کافری روزها به بازار بغداد می آمد، مردم گرد او جمع می شدند و او به آنها خبر می داد از آنچه در منزل داشتند یا در نیت خود می گرفتند..این جریان را به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کردند، حضرت با وضع ناشناسی به آن محل حاضر شد..
به یکی از همراهان خود فرمود: چیزی در نیت بگیر، و بعد از آن کافر پرسید؟ مرد کافر از آنچه او در نظر گرفته بود خبر داد.
🔸حضرت موسی بن جعفر(ع) او را به کناری برده فرمود: به واسطه چه عملی این مقام را پیدا کردی با این که این کار از مقام پیامبران است؟
🔹گفت: به این درجه نرسیدم مگر به واسطه مخالفت با خواهش نفس، حضرت فرمود: اسلام را بر نفس خود عرضه بدار ببین چگونه می یابی آن را؟ عرض کرد: نفسم راضی به اسلام آوردن نیست!
🔸حضرت فرمود: مگر نه این است که به این مقام در اثر مخالفت نفس رسیده ای پس اکنون با آن مخالفت کن؟! مرد کافر، مقداری فکر کرد و بعد ایمان آورد، ایمانش نیکو شد، پس از این جریان گاه گاه به مجلس حضرت موسی بن جعفر(ع) حاضر می شد.
🔹روزی یک نفر درخواست کرد، از نیتش خبر دهد، هر چه فکر نمود چیزی نتوانست بگوید، آنگاه عرض کرد: من وقتی کافر بودم از امور پنهان اطلاع داشتم ولی حالا که مسلمانم چرا نمی توانم؟
🔸حضرت فرمود: خداوند عمل هیچ بشری را بی پاداش نمی گذارد، چون تو در آن موقع مخالفت با نفس می کردی خداوند جزای آن را در دنیا داد؛تو را قدرت اطلاع بر اسرار پنهان مردم عنایت کرد، زیرا کافر در آخرت بهره ای ندارد، اکنون که اسلام آوردی خداوند پاداش آن را ذخیره برای آخرتت کرده و جزای دنیا را قطع نموده است.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
༻﷽༺
✍🏻روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند. ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن.. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد..
اصحاب نیز توقف ڪردند. آنگاه رو به یاران خود ڪرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت؟ اصحاب گفتند: خیر. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این حیوان گفت: ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم! اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
ميان مسلمان و كافر فاصله اى جز اين نيست كه نماز واجب را عمداً ترک كند يا آن را سبک شمارد و نخواند!
📚عرفان اسلامی، جلد 5، ص 8
💥عزیزانی که در خواندن نماز، سهل انگار و کم حوصله هستین؛ نمازخواندن وقت زیادی نمی بره از امروز شروع کنید به نمازخواندن.. ببینید چه لذتی داره سجده کردن برای خدایی که بی همتاست...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
!! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!!
این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست،
مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت،
بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن،
مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد،
و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد،
روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،،
پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد،
مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده،
و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..........: حالا اگه یه ذره هم ناراحت شدی و دلت حسینی شد این داستان زیبا رو برای بقیه بفرست و دلشون رو حسینی کن.
ارسالی توسط استاد طباطبایی
یاعلی و التماس دعا...
📚 @Dastan 📚
🌸🍃🌸🍃
دو شتر فربه را از یمن برای پیامبر اکرم (ص) هدیه آوردند.
آن حضرت به اصحاب خود فرمودند: آیا در بین شما کسی هست که در پیش چشم همه ما، دو رکعت نماز با تمام اجزا و خشوعِ تمام بجای آورد و ذرهای به دنیا و امور مادی نیندیشد، تا من یکی از شترها را به او هدیه بدهم؟
همه سکوت کردند و از میان اصحاب، فقط علیابنابیطالب (ع) حاضر شدند تا چنین نمازی را به جای آورند.
جبرئیل نازل شد و عرض کرد : ای محمد، خدا بر تو سلام میکند و امر میکند یکی از دو شتر را به علی (ع) عطا کن.
پیامبر (ص) فرمودند: ای جبرییل شرط آن بود که به امور دنیوی فکر نکند ولی علی (ع) در تشهد، در این اندیشه بود که کدام شتر را دریافت کند.
پیک وحی فرمودند: علی در این اندیشه بود که فربهتر و بزرگتر را بگیرد و نحر کند و برای وجهالله به مستمندان گوشتش را صدقه دهد. و این اندیشه الهی بود نه مادی و دنیوی.
نبی خدا گریستند و علی را به آغوش کشیده و هر دو شتر را به حضرت علی (ع) بخشیدند. آن حضرت نیز هر دو شتر را سر بریده و همه آن را به مستمندان شهر صدقه دادند.
✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکفته شدن در شکافته شدن است.
اگر آسمانی شکافته نشود رحمتی نیست.
اگر ابـری شکافته نشود بارشی نیست.
اگر زمینی شکافته نشود رویشی نیست.
اگر دانه ای شکافته نشود شکفته نمی شود .
و یادت باشد شکافته شدن آموختنی نیست
زمان آنکه بـرسد شکافته خواهی شد
به آنچه که بـاید شکافته شوی فقط باید
به جهان هستی متصل باشی ،حی و حاضر
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔸بعضیها انگار از دماغ فیل افتادهاند؛ حتی در راه رفتن، ماشینسواری و ... هم تکبّر دارند. فکر کردن به ضعفمان در برابر عظمت مخلوقات و عالم، میتواند ما را از تکبّر دور کند.
💌 با سرمستی و قُلدری روی زمین راه نرو. هرچقدر قوی باشی، زمین را که نمیتوانی با قدمهایت بشکافی! هرچقدر هم بزرگ باشی، قَدّت به کوهها که نمیرسد! (آیه ۳۷ إسراء)
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
⭕️ یکی از عواملی که باعث شد کوفیان پشت حضرت مسلم(ع) رو خالی کنند و ورق کوفه برگرده، ترس کوفیان از لشکر شام بود. لشکری که دروغ بود و هیچ موقع به کوفه نرسید
و این دقیقا یکی از اصلیترین شیوههای آمریکا برای پیشبرد اهدافش هست
مثل ماجرای ناو آبراهام لینکلن و حالا هم تحرکاتشون در عراق
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
یحبهم و یحبونه (مائده/۵۴)
یک عشق پاک دو طرفه
🕊️دوست داشتم از باب الجواد وارد بشم و اذن دخول بخونم وارد صحن و سرای آقا بشم و برم کنج صحن انقلاب بشینم و گنبد آقا رو نگاه کنم با گردن کج و بگم آقا جان به دادم میرسی...
از همون روزایی که تا وارد #حرم میشدم یادم میرفت اصلا حاجتام چی بوده و چی نبوده، اونجا فقط دعام این بود راضی باش از من فقط بذار سر سفرت باشم، باز بیام کنارت باشم.
یا بگم
پسندم آنچه را جانان پسندد...
تمام کن این فاصله را🙏🏻
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•