🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅
🔅
✅کارهایی که عمر را زیاد می کند:
✍البته راههای افزایش طول عمر منحصر در موارد ذیل نیست و آنچه بیان خواهد شد مشتی از خروار است.
❶ «نیکی به والدین و صلهرحم»
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ای فرزند آدم! به پدر و مادرت نیکی کن و صلهرحم داشته باش تا خداوند، کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند. پروردگارت را فرمان ببر تا خردمند به شمار آیی و از او نافرمانی نکن که نادان شمرده میشوی.(الفردوس، ج5 ، ص282)
❷ «خوش خویی و حسن خلق»
امام صادق (ع) میفرماید: نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانهها را آباد و عمرها را طولانی میکنند.(کافی، ج2 ، ص100)
❸ «زیارت امام حسین علیه السلام»
در این باره امام صادق(ع) فرموده است: زیارت امام حسین(ع) را رها نکن و دوستان خود را هم به آن سفارش کن که در این صورت، خداوند عمرت را طولانی و روزیات را زیاد میکند و زندگیات را همراه با سعادت میکند و جز سعادتمند نمیمیری و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت میکند.(کامل الزیارات، ص286)
❹ «نیکی به خانواده»
امام صادق(ع) میفرماید: هر کس به شایستگی در حق خانوادهاش نیکی کند، خداوند بر عمرش میافزاید.(کافی، ج8 ، ص219)
❺ «شاد کردن والدین»
امام صادق(ع) میفرماید: اگر دوست داری که خداوند عمرت را زیاد کند، پدر و مادرت را شاد و مسرور کن.(بحارالانوار، ج74 ، ص81)
❻ «شستن دست پیش و پس از غذا خوردن»
امام صادق(ع) میفرماید: دستهایتان را قبل و بعد از غذا خوردن بشوئید، که فقر را میبرد و بر عمر میافزاید.(محاسن، ج2، ص202)
❼ «صدقه دادن»
صدقه شامل دادن واجبات و مستحبات مالی از سوی شخص است و اختصاص به زکات و خمس ندارد. هر کسی به هر میزان که صدقه به ویژه به سائل و محروم دهد، از برکات آن بهرهمند خواهد شد که از جمله آنها افزایش عمر است. امام باقر (ع) فرمود: کار خیر و صدقه، فقر را میبرد، بر عمر میافزاید و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور میکند.(ثواب الاعمال، ص141)
❽ «وضو گرفتن»
طهارت بدنی: پیامبر(ص) میفرماید: وضو زیاد بگیر تا خداوند، عمرت را زیاد کند.(امالی مفید، ص65، حدیث 5)
❾ «گرفتن ناخن در روز جمعه»
پیامبر(ص) میفرماید: هر کس در روز جمعه ناخنهایش را کوتاه کند، عمر و مالش زیاد میشود.(جامعالاخبار، ص333)
❿ «اعمال سهگانه»
امام صادق(ع) میفرماید: سه چیز است که اگر مؤمن از آنها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهرهمندی او از نعمتها میشود: طول دادن رکوع و سجده ، زیاد نشستن بر سر سفرهای که در آن دیگران را اطعام میکند و خوش رفتاریاش با خانواده.
📚کافی، ج4 ، ص49
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
خاطره ی یه روستایی
سه برادر بودیم که دو نفرمان مدرسه می رفتیم و برادر کوچکتر که رفعت نام داشت مدرسه نمی رفت
بچه بودیم آرزوی شلوار داشتیم
یک روز پدرمان گفت
میخوام برم شهر براتون شلوار بخرم
مثل شلوار پسر کدخدا
چون ما با زیر شلواری گُل گُلی مدرسه میرفتیم مثل دامن خانما
آن روز هرسه تایی رفتیم کنار جاده خاکی نشستیم منتظر آمدن پدر بودیم
رفعت از من پرسید:
دوست داری شلوارت چه رنگی باشه؟
گفتم سیاه.
گفت : من دوست دارم آبی باشه و از شلوار شما قشنگ تره و من از اول با شلوار مدرسه میرم .
شما با زیر شلواری مدرسه رفتید پز دادید .
دوباره گفت فکر میکنی بابا کفش شهری هم بخره؟
گفتم نه
اگر بخره کفش لاستیکی می خره.
مینی بوس ایستاد و پدرم پیاده شد.
داخل خانه پاکتها را باز کرد برا من و برادرم شلوار و کفش لاستیکی خریده بود
اما برای رفعت چیزی نخریده بود.
رفعت داخل پاکتها را گشت گفت: شلوار من کو؟
پدرم گفت : دفعه بعد برا تو میخرم.
(پدرم پول برای خرید شلوار رفعت نداشت) .
آن شب کنار سفره شام صدای گریه رفعت بود.
صبح که از مدرسه برگشتیم، رفعت گفت بده شوارت رو بپوشم ببینم بهم میاد؟
گفتم نه کثیف میشه .
روز دوم گفت بده روی فرش می پوشم تو آیینه نگاه کنم ببینم بهم میاد
کثیف نمیشه.
گفتم اندازه تو نیست.
گفت پایینش رو تا می زنم .
گفتم باشه صبح که از مدرسه اومدم ۵ دقیقه می دم بپوشی اگر کثیفش کنی یه کتک مفصلی میخوری .
گفت باشه .
اون موقعها کفشا را زیر بالش و شلوارها را زیر تشک می ذاشتیم تا صاف (اتو) بشه
شب با رفعت روی یه تشک تو بغلی می خوابیدیم .
نیمه های شب زد به کتفم گفت : الکی گفتی یا میدی شلوارت را بپوشم؟
گفتم باشه میدم بپوشی .
صبح وقتی بیدار شدم برم مدرسه، دیدم رفعت از من زودتر بیدار شده.
موقع رفتن به طرف مدرسه رفعت جلو در ِخونه نشسته بود و دو تا دستش را زده بود زیر چانش و منتطر برگشتنم بود.
زنگ سوم مدیر مدرسه مرا صدا کرد گفت برو خانه.
پدرت کارت داره.
پیش خودم گفتم : حتما رفعت اینجور گفته تا زودتر برم خونه شلوار بدم بپوشه.
( اون زمان دانش اموز کلاس سوم بودم)
نزدیک خونه شدم دیدم همسایه ها به طرف خونه میروند .
رفعت جلو در نبود.
داخل حیاط شدم مادرم روی زمین افتاده بود و گریه می کرد.
تراکتوری که رانندش یه پیرمرد بود، رفعت را زیر گرفته بود.
پدرم جنازه رفعت را بغل کرد و داد می زد: پسرم میخواستم ببرمت بازار لباس برات بخرم حالا باید ببرمت مزار.
رفتم شلور کهنه ام را پوشیدم و نو را تا کردم دویدم دنبال جنازه به داییم گفتم رفعت قرار بود امروز شلوار منو بپوشه.
میشه بپوشه؟
گفت: نه نمیشه .
بله همه ما محبت دوست داشتن را می دانیم اما محبت کردن را نمی دانیم.
بله عزیزان امروز من چند دست شلوار دارم اما رفعت را ندارم.
بیایید قدر لحظات زندگی را بدونیم.
اگر با عزیزانمان کدورتی داریم همین حالا فراموش کنیم .
عزیزانمان را در آغوش بگیریم. محبت کنیم .
خدای ناکرده یه وقت دیر نشه و حسرتش را بخوریم.
باهم مهربان باشیم
📚 @Dastan 📚
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت
پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان
نالان و گريان. پرسيد:
مادر چرا گريه مي كني؟پيرزن گفت:
فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت
داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟
پيرزن جواب داد:350 سال
داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود:
بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه
بيش از صد سال عمر نميكنند.
پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد:
آنها براي خودشان خانه هم ميسازند
آيا وقت خانه درست كردن دارند؟
حضرت داوود فرمود:
بله آنها در اين فرصت كم با هم
درخانه سازي رقابت ميكنند.
پيرزن تعجب كرد و گفت:
اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را
به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.
🌸برچرخ فلک مناز که کمر شکن است
🌸بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است
🌸مغرور مشو که زندگی چند روز است
🌸در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از
🚨🚨🚨ذکر بسیار عالی از آیت الله سید علی قاضی ره برای رفع همه مشکلات
علاّمه انصاری لاهیجی که از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی هستند، فرمودند: روزی از ایشان پرسیدم که: در مواقع اضطرار و گرفتاری، چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟
سید علی قاضی ره در جواب فرمودند: ...
کانال 🇮🇷 تهذیب و اخلاق 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3810328601Cd756f67536
✅بزرگترین کانال درس اخلاق اساتید معروف کشور تحت مدیریت طلبه حوزه علمیه قم🔺
∞♥∞
#فقطبراۍخدا...
ظرفغذایشکہدستنخوردهمےماند،
وحشتمےڪردیم.
مطمئنمےشدیمبہگروهانے
دریڪگوشہخطِلشڪر
غذانرسیدهاینطورےاعتراضمےڪردبہڪارمان.
تاآنگروهانراپیدانمےڪردیم
وغذانمےدادیمبهشان،
لببہغذایشنمےزد.
گاهےچهلوهشتساعت
غذانمےخوردتایقینڪندهمہغذاخوردهاند.
#داستانهایسردار
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
#داستان_آموزنده
✍مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت: در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد..
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
*در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»*
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
#پندانه
هیچ وقت ناامید نشوید
✍ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ. عدهای ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﻤﮏ کنند. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ناامید شده و ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎت ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍرد. ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ تلاش شما ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ است ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ مُرد. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮد. ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ تمام تلاشش را برای نجات از آب به کار گرفت. ﺑﻴﺮﻭﻧﯽﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ است …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ آن ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ. دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ رسیدن به خواستههایت میگویند...
🔅امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
فی القُنُوطِ اَلتَّفرِيطُ نااميدی، موجب کوتاهی در عمل میشود.
📚 ميزان الحكمة ج3 صفحه 2632
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴 برشی از تاریخ
در جنگ جمل وقتی امیرالمومنین (علیهالسلام)در مقابل زبیر قرار گرفت به او داستانی را متذکر شدند:
زبیر آیا به یاد داری روزی رسول الله به تو در حالیکه با محبت بمن مینگریستی فرمودند:
زبیر آیا علی را دوست داری؟؟؟ تو با تعجب پاسخ دادی بله یا رسول الله
رسول الله فرمودند:
اما روزی فرا میرسد که تو در مقابل او به جنگ خواهی ایستاد در حالیکه [حق با علی است] و تو از ظالمانی
امیرالمومنین فرمودند: ای زبیر آیا این واقعه را بخاطر داری؟؟؟
حال زبیر دگرگون شد و رنگش تغییر کرد و با صدای لرزانی گفت: این واقعه از خاطرم پاک شده بود ولی اکنون تو آنرا بخاطرم آوردی
به نظرتون زبیر چیکار کرد؟؟؟
بدترین کار ممکن
به جای اینکه در کنار امیرالمومنین بایسته و توبه کنه و اعتراف به اشتباهش کنه و آتش فتنه ای رو که بین مسلمانان روشن کرده خاموش کنه از جنگ کناره گیری کرد و اتفاقاً توسط یکی از فتنه گران بقتل رسید و مستقیم به قعر جهنم سقوط کرد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران که شدى مپرس ، این خانهی کیست
سقف حرم و مسجد و خانه یکیست
باران که شدى، پیالهها را نشمار
کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مىآیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚برکت در اموال
امام کاظم (علیه السلام)در مورد برکت در مال حلال فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل 7-6 بچه.
به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها..
چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت .با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح می کنند و از گوشت آن استفاده می کنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ، مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.»
از اینجاست که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هولناکترین بلا بعد از من رواج حرام خواری و رباخواری در امتم است!
📚الكافي، كلينى، جلد5 ،صفحه125
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
شب قدر جبهه ها
اولين بار بود که می رفتم جبهه
شب قدر كه رسيد ، به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم مراسم احیاء
جمعیت رو که دیدیم تعجب کردیم
از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بيست نفر اومده بودن
شب دوم هم همين طور بود
برام سؤال شده بود كه چرا بچه ها برا احيا نیومدن
با خودم گفتم نكنه خبر نداشته باشن...؟!
... از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون
پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت
به سمت صحرا حركت كردم
نزديك شيارها که رسيدم ، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته
قرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه مي كنه
مراسم احياء از بلندگو پخش ميشد
بچه ها صدا رو می شنيدن و توی تنهايی و تاريكی حفره ها ، با خدا راز و نياز می كردن
تازه فهمیدم داستان اون جمعیت کم توی محل برگزاری مراسم چیه...
راوی: شهید رضا صادقی یونسی
#یادشهدا_صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚داستان کوتاه
« از چیزی که برای توست خوب مراقبت کن »
هنوز صدایش در گوشم هست
مادربزرگم را میگویم
آن روزها هنوز مدرسه نمی رفتم
پول هایم را جمع کرده بودم برای خریدن یک توپ چهل تیکه ی واقعی
چند ماه طول کشیده بود تا پول هایم جمع شود
پول هایم را گرفتم دستم و به سمت مغازه رفتم
تمام مسیر را در فکر لذت رسیدن به آن توپ بودم
آنقدر غرق رویا بودم که متوجه افتادن پول هایم نشدم
وای که چقدر سخت بود قبول کردن این حقیقت
حقیقتی که می گفت پول هایت گمشده ، آرزو هایت پریده
تمام مسیر را برگشتم
وجب به وجب را با بغض نگاه کردم
نبود که نبود
انگار کسی قبل از من پول ها را برداشته بود
پول هایی که برای من بودند حالا دست نفر دیگری بود
دوس داشتم تا سر حد مرگ گریه کنم ولی فقط بغض داشتم
چند بار مسیر را رفتم و برگشتم
از هر که رد می شد سراغ پول هایم را می گرفتم ولی خبری نبود که نبود
مثل یک ماتادور زخمی و خسته به خانه برگشتم
بغضم ترکید
مادر گفت فدای سرت
پدر پول داد و گفت با هم می رویم توپ را می خریم
ولی مادربزرگ گفت « از چیزی که برای توست خوب مراقبت کن »
از آن شب سال های زیادی می گذرد
هر شب وقتی همه خوابند من گذشته ام را قدم می زنم
وجب به وجب میگردم تا کسانی را که گم کرده ام پیدا کنم
تا بگویم شما برای من هستید
بگویم من برای داشتن شما سختی کشیده ام
من فقط لحظه ای شما را گم کردم
اما وقتی گذشته ام را قدم میزنم آن ها را پیدا نمی کنم
انگار کسی قبل از رسیدن من آن ها را برای خود برداشته
کاش پدرم آن توپ را برایم نمی خرید
نمی خرید تا می فهمیدم اگر از دست بدهی دیگر به دست نمی آوری
هر شب صدای مادر بزرگم در گوشم هست « از چیزی که برای توست خوب مراقبت کن »
#حسین_حائریان
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️💯 #مــــــژده #مـــــــژده #مــــــژده💯♨️
از #چشم_زخم میترسۍ؟!👀😟
دوس دارۍ رزق و روزیت #برڪت پیدا ڪنه؟!🤩
رابطت با #هــمسرت خــوب نیست؟!😔💔
#دختــر دم بخت دارۍ و دوس دارۍ زودتر شوهــر ڪنہ؟!😁❤️
نگــرانی فـــرزند و همســرت تو محیط ڪار و تو مسیر رانندگی، #بلایی ســرش بیاد؟!😰❣
خلاصہ ۍ مطلب اینڪہ، میخواۍ از این #نگـــرانیا در بیاۍ؟!☺️😍
⭕️محڪم بڪوب رو #متن_لینڪ پایینۍ😍
ـ 🌖
ـ 🌖 🌖
ـ 🌖 🌖 🌑
ـ 🌖
ـ🌖🌖🌖🌖🌖🌖🌖 🌖
ـ 🌖 🌖
ـ 🌖 🌖
ـ 🌖 🌖
ـ 🌖 🌖
💯حرز را از جای مطمئن بخرید😍♥️
حکایت !
سگی نزد شیر آمد گفت: بامن کشتی بگیر!
شیر سر باز زد و نپذیرفت.
سگ گفت: نزد تمام سگان خواهم گفت که شیر از مقابله با من می هراسد!!
شیر گفت: سرزنش سگان راخوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته ام ...!
یادمان باشد هر کاری و هر سخنی ارزش جواب دادن ندارد...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🐠🐠🐠
ﻣﺎﻫﯽ ﻣﻮﻥ ﻫﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ ﺗﺎ ﺩﻫﻨﺸﻮ ﺑﺎﺯ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺁﺏ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﮕﻪ ...
ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺁﮐﻮﺍﺭﯾﻮﻡ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪﻥ .. ﺩﻟﻢ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
ﺑﻨﺪﺍﺯﻣﺶ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ، ﺍﻧﻘﺪ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ !!...
ﺩﯾﺪﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮقع اس ﺑﺬﺍﺭﻣﺶ ﺗﻮﯼ ﺁﮐﻮﺍﺭﯾﻮﻡ
ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺪﻩ.. ﯾﻌﻨﯽ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻤﺶ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﻗﻬﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺯﺩﻩ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ !!...
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ
ﻣﻮﻧﻪ ... ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ... ﺩﻭﺳﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻥ ...
ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯿﻢ!
ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ
ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﺎ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
مراقب آدم خوبای اطرافمون باشیم تا ازدستشون ندیم،بعدش دیگه فایده نداره...
👤 خسرو شکیبایی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴🌖 #تلــــــنگر
مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش مینالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت.
مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چارهای به او نشان دهد. شیخ به او گفت، مادرت هست و مراقبت از ان وظیفهی توست او تو را بزرگ کرده و از تو مراقبت کرده الان وظیفهی توست که ازاو مراقبت کنی.
مرد گفت دهها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیدهام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از آن برایش کردهام ودیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.
شیخ که این حرفها را از او شنید به او گفت، تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت است و آن اینست
که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد وتواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد.
پس تا عمر داری هرکاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از
🔰 آموزش(مجازی_آفلاین)
#انگلیسی #عربی
♦️صد در صد تضمینی 💯
♦️برگشت پول در صورت عدم موفقیت در پایان دوره
✅ شرايط و مزايا :
-🖌 اساتید دانشگاهی و مبلغین بینالمللی و فارغ التحصیل از اروپا
-📜 مدرک معتبر از وزارت آموزش و پرورش
-🖌 استادیار به صورت خصوصی همراه با شما
-📽 به همراه فیلمها و کارتونهای آموزشی زبان اصلی و گروههای چت برای مکالمه
-💳 #تخفيف ۶۰ درصدی فقط ترمی ۵۵ هزار تومان
🌹 جلسه اول #رایگان 🌹
👇جهت #ثبت_نام و دریافت #جلسه_رایگان وارد لینک مربوطه شوید👇
⏪انگلیسی و عربی بزرگسالان
⏪انگلیسی کودکان و نوجوانان
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺