#داستان_آموزنده
🔆موش و سر خدا
🍂روزى، يكى نزد شيخ ابوسعيد ابوالخير آمد و گفت اى شيخ!آمدهام تا از اسرار حق، چيزى به من بياموزى .
🍂 شيخ گفت: بازگرد تا فردا . آن مرد بازگشت، شيخ بفرمود تا آن روز موشى بگرفتند و در حقه ( جعبه ) بكردند و سر آن محكم ببستند .
🍂 ديگر روز آن مرد باز آمد و گفت:اى شيخ آنچه ديروز وعده كردى، امروز به جاى آرى. شيخ فرمان داد كه آن جعبه را به وى دهند.
🍂سپس گفت: ((مبادا كه سر اين حقه باز كنى .))
🍂مرد حقه را برگرفت و به خانه رفت . در خانه صبر نتوانست كرد و با خود گفت: آيا در اين حقه چه سرى از اسرار خدا است؟ هر چند كشيد نتوانست كه سر حقه باز نكند . چون سر حقه باز كرد، موشى بيرون جست و برفت . مرد، پيش شيخ آمد و گفت:
🍂 اى شيخ!من از تو سر خداى تعالىخواستم، تو موشى به من دادى؟!شيخ گفت:
🍂اى درويش!ما موشى در حقه به تو داديم، تو پنهان نتوانستى كرد؛ سر خداى را چگونه با تو بگوييم؟
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾
#شهیدانه
🔆خاطرهای از شهید سردار مهدی باکری
🌴یک روز گرم تابستان، شهید مهندس (مهدی باکری) – فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا – از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچهها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید:
🌴(امروز به بچههای بسیجی هم کمپوت داده اید؟) جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید:
🌴 (پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ (گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما.
🌴مهدی این حرفها را شنید، با خشم پاسخ داد: (از من بهتر، بچههای بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی میجنگند و جان میدهند). به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید.
🌴 مهدی با صدای گرفتهای به آن برادر پاسخ داد: (خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی!)
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
▫️چو نیکی کنی، نیکی آید برت
▫️بدی را بدی باشد اندرخورت
✍دو برادر به نامهای اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها بودند. ارث پدرشان تپهٔ کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه، گندم دیم میکاشتند.
اسماعیل همیشه زمینش باران کافی داشت و محصول برداشت میکرد.
ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشهها، گندمهایش از تشنگی میسوختند یا دچار آفت شده و خوراک دام میشدند یا خوشههای خالی داشتند.
ابراهیم گفت:
بیا زمینهایمان را عوض کنیم. زمین تو مرغوب است.
اسماعیل قبول کرد. زمینها را عوض کردند. ولی باز محصول ابراهیم همان شد.
زمان گندمپاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمیکند و همان کاری را میکند که او میکرد و همان بذری را میپاشد که او میپاشید. در راز این کار حیرت کرد.
اسماعیل گفت:
«اول اینکه من زمانی که گندم بر زمین میریزم، در دلم در این فصل سرما، برای پرندگان گرسنهای که چیزی نیست بخورند هم نیت میکنم و گندم بر زمین میریزم که از این گندمها بخورند. ولی تو دعا میکنی پرندهای از آن نخورد تا محصولت زیادتر شود.
دوم اینکه تو آرزو میکنی محصول من کمتر از حاصل تو شود. در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود.»
پس بدان؛
انسانها نان و میوهٔ دل خود را میخورند، نه نان بازو و قدرت فکرشان را.
برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت، همهٔ هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا کارهای تو را درست کنند.
✾📚 @Dastan 📚✾
﷽
⛔️سختگیری کاسههای داغتر از آش🚷
✅امام حسین (علیه السلام) در مسجد نماز میخواندند که شخصی قصد داشت از مقابل ایشان عبور کند.
ولی یکی از اصحاب امام حسین، از عبور آن شخص جلوگیری کرد و به او گفت که از جای دیگری عبور کند!
پس از پایان نماز ، امام حسین فرمودند:
«چرا از عبور آن شخص جلوگیری کردی؟»
مرد پاسخ داد:
«زیرا او میان شما و محراب نمازتان، فاصله ایجاد میکرد.»
امام حسین علیه السلام فرمودند:
«وای بر تو! خداوند بلند مرتبه به من نزدیکتر از آن است که شخصی میان من و او فاصله ایجاد کند.»
📚وسائل الشیعه، جلد ۳ ، صفحه ۴۴۴
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#سر_و_گردنی_که_پیدا_نشد!!
🌷تا مرا دید اشک در چشمانش حلقه زد. پسرش را خوب شناخته بود. گفت: «پیکرش بدون سر به خاک سپرده شد.» گفتم: «به دقیقه نکشید، با ترکش توپ، سر و گردنش به کلی جدا شد، پیدا هم نشد.» گفت: «خواسته و دعای همیشگی محمدعلی همین بود، حتی توی وصیت نامهاش نوشته بود: «اللهم انی اسئلک الراحة عند الموت»، خدایا جان دادن راحتی را نصیبم کن.» آهی کشید و زیر لب چیزی زمزمه کرد که من نفهمیدم. پرسیدم: «محمدعلی مصطفایی چند سالش بود؟» گفت: «چهارده سال.»
🌹خاطره ای به یاد نوجوان شهید محمدعلی مصطفایی
📚 کتاب "چیدن سپیده دم"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عارفی روشن ضمیر حاصل حلال خواری
🌼درباره عبدالله مبارک چنین گفتهاند که پدرش باغبان بود روزی صاحب باغ آمد و به مبارک گفت: فوری مقداری انار شیرین بیاور تا بخوریم.
🌼مبارک چند عدد انار آورد و صاحب باغ چشید و گفت: ترش است برو انار شیرین بیاور، چند مرتبه مبارک انار اورد و صاحب باغ بعد از چشیدن میگفت: ترش است برو انار شیرین بیاور.
🌼بالاخره صاحب باغ ناراحت شد و رو به مبارک کرد و گفت؛ تو هنوز بعد از مدتی که در این باغ هستی درخت انار ترش را از شیرین تمیز نمیدهی؟
🌼مبارک در جواب گفت: درست است که مدتی است، من در این باغ هستم، اما هنوز از انار این باغ نخوردهام که بدانم کدام درخت انارش ترش و کدام شیرین است، چون شما فقط نگهبانی و آبیاری باغ را به عهده من واگذار کردهاید و از شما اجازه نگرفتم که از میوههای باغ استفاده کنم.
🌼صاحب باغ تعجب کرد، به همین سبب او را امتحان نمود و فهمید که مبارک راست میگوید از آن پس به او علاقمند شد و دخترش را به ازدواج او درآورد، خداوند هم بر اثر پاکی و صداقت او از این ازدواج فرزندی به او عطا میکند به نام عبدالله که هنوز نامش بر سر زبانها است و این طفل از عارفان معروف میشود و به جایی میرسد که در احوالات او میگویند؛ شخصی به او
🌼گفت:«خواب دیدم یک سال از عمر تو بیشتر نمانده است» عبدالله در جوابش گفت:«روزگار دراز پیش ما نهادی، یک سال دیگر ما را اندوه هجران مییابد کشید و تلخی فراق میباید چشید.»
📚(مفاسد مال و لقمه حرام ص34)
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 غلام امام سجاد(علیه السلام)
بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم
غلام امام سجاد(علیه السلام)شخصی می گوید: سالی در مدینه، قحطی شد و باران نیامد. هر چه مردم دعا کردند و نماز طلب باران خواندند، اثری نبخشید. در خلوتی، در دامنه کوهی، غلامی را دیدم که عبادت می کرد و حال عجیبی داشت و در مناجات خویش می گفت:خدایا! ما بندگان! چنین هستیم! خدایا! رحمت خود را از ما قطع نکن.او مشغول عبادت بود که دیدم اوضاع عالم عوض شد. یقین کردم که آن تغییر در اثر دعای این شخص بود. دنبالش رفتم تا ببینم کیست. فهمیدم غلام خانه امام سجاد (علیه السلام) است.پیش خودم گفتم: هر طور هست من او را از امام می خرم، نه برای این که خادم من باشد؛ بلکه من خادم او باشم و از فیض وجود او استفاده کنم.خدمت امام رسیدم و عرض کردم من یکی از غلام های شما را می خواهم.فرمود: کدام یک؟ بالاخره او را پیدا کردم؛ اما غلام ناراحت شد.گفت: ای مرد! چرا مرا از این خانه جدا می کنی. چرا مرا از محبوبم جدا می سازی.گفتم: می خواهم تو را ببرم و تا آخر عمر خدمتگزار تو باشم و از محضر تو استفاده کنم.من در فلان جا شاهد و حاضر بودم که چگونه دعا می کردی. شک ندارم که این باران در اثر اجابت دعای تو بود.غلام تا این جمله را از من شنید، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من نمی خواستم از این رازی که بین من و تو است، شخص دیگری آگاه شود. حال که از این راز آگاه شدند، خدایا! مرا از این دنیا ببر! این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆چه كنم با شرم؟
🍃مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت: (( يا رسول الله!گناهان من بسيار است . آيا در توبه به روى من نيز باز است؟
🍃 پيامبر (ص) فرمود: آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نيز از آن محروم نيستى .
🍃مرد حبشى از نزد پيامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت:
🍃يا رسول الله!آن هنگام كه معصيت مىكردم، خداوند، مرا مىديد؟
🍃پيامبر (ص) فرمود: آرى، مىديد مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت:
🍃 توبه، جرم گناه را مىپوشاند؛ چه كنم با شرم آن؟
👈 در دم نعرهاى زد و جان بداد
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 آثار شوم گناهان
خدای عزوجل در قرآن ميفرمايد :
هر مصيبتی که به شما مي رسد برای کاری است که به دست خود کرده ايد و خدا از بسياری (از معصيت ها) هم گذشت ميکند.
📚سوره شوری ،آیه۳۰
امام صادق (ع) فرمودند :
هيچ رگی نزند و پائی به سنگ نخورد و سر درد و مرضي پيش نيايدمگر به جهت گناهی که انسان مرتکب شده است. امام (ع) فرمودند : آنچه خدا از آن مي گذرد از آنچه از آن مواخذه ميکند بيشتر است. يعنی آن گناهاني که خدا از آن ميگذرد بيشتر است از آن گناهانی که خدا بوسيله آن گناه عذاب ميکند.
مجازات کردن در همین دنیا،نشانه لطف و رحمت خداوند به بندگانش هست که با مجازاتهای دنیایی مارا تنبیه و گناهانمان را ذوب میکند تا بار پرونده برای قیامت سنگین نباشد.
📚اصول کافي،ج۳،ص۳۷۰
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴الان با امام زمان نباشی وقت ظهور مقابل او خواهی بود!
💠 «وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» و با صادقان باشید [صادقانی كه كاملترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسلام هستند.] (توبه، 119)
✍ خب این «با صادقان بودن» چطور باید باشه؟ فرمودند: «مِن جهادِ عدوّه» یعنی با دشمنان خدا باید پیکار کنید! آقا من منتظر امام زمان هستم! خب چیکار میکنید؟ هیچی، نشستیم دعا میکنیم انشاءالله آقا بیاد دشمنان رو نابود کنه! خب او بیاد دشمنان رو نابود کنه، او نابود کرده پس تو چی؟ تو کجا با امام زمان بودی؟ میگه آقا وقتی ظهور کرد با او خواهیم بود! خیر، اگر الان با امام زمان نباشی وقتی ظهور کرد در برابر او خواهی بود!
مردم کوفه رو فراموش کردیم؟ موقعی که امام حسین (ع) حضرت مسلم رو که پسرعموی او و فردی محدث، دانشمند و فرمانده بود بهعنوان نماینده فرستاد اما مردم پشتش رو خالی کردند، گفتند حالا کار سخته، ابنزیاد قدرتش زیاده، از شام داره لشکر میاد، پس چکار کنیم؟ ما که نمیتونیم پیروز بشیم، مسلم هم که نمیتونه! صبر کنیم تا آقا خودش بیاد! مسلم شهید شد، یک ماه بعد امام آمد، همونهایی که پشت مسلم رو خالی کردند و گفتند صبر میکنیم تا آقا خودش بیاد، همونا در کربلا در برابر امام ایستادند!
📚 برگرفته از کتاب «دکترین انتظار و مبانی قرآنی آن»صفحات 60 و 61
✾📚 @Dastan 📚✾
♥️💫روزتـون پـر گــل
⚪️💫امروز از خدا میخواهم
♥️💫هـر آنـچــه بــهــتــریــن
♥️💫هـسـت بـراتـون رقـم بـزنـد
⚪️💫روزی فــــراوان دلـــی خـــوش
♥️💫و شـادیـهـای بـی پـایـان
⚪️💫لــبــخـــ :)ــنــد خـــدا
♥️💫بــــدرقـــه راهــــتـــون
♥️💫چهارشنبه تون پر از خبرهای خوب
⚪️💫و یهویی های پر مهر و شاد
عیدتوووون مبارک💐💐💐💐
✾📚 @Dastan 📚✾
📜 نامه ای از امام مهدی (عج) به شیخ مفید:
ای دوست مخلص! ای کسی که با ستمگران در راه ما مبارزه می کنی!
خداوند بزرگ، آن چنان که دوستان صالح ما را در گذشته یاری فرمود؛ شما را نیز با نصرت خود تأیید فرماید. ما با شما عهد می کنیم هر یک از برادران دینی شما که تقوا را سرمایه خویش قرار دهد، از فتنه های گمراه کننده در امان داریم و اگر کسی بر خلاف وظیفه رفتار کرده و از آن چه باید عمل کند بخل ورزد، مسلماً در هر دو جهان خسران و زیان نصیبش خواهد شد.
اگر شیعیان ما – که خداوند آن ها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد – در وفای به عهد و پیمان الهی اتفاق و اتحاد داشته و عهد و پیمان الهی را محترم می شمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر از این به سعادت دیدار ما نائل می شدند.
آن چه موجب جدایی ما و دوستانمان گردیده و آنان را از دیدار ما محروم نموده است، عمل نکردن آنان به احکام الهی است.
📗 گروه دین و اندیشه تبیان مرتضی معلم شکوری/ احتجاج طبرسی ج۲ ص۴۹۸ چاپ بیروت
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴قضيه پسر مرحوم شهيد شيخ فضل الله نورى
و راجع به #تاثير_شير در روحيه انسان
قضيه پسر مرحوم مغفور حاج شيخ فضل الله نور مشهور است و از ثقات نقل شده . من جمله از مرحوم مغفور حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج آخوند قمى - طاب ثراه - صاحب تعليقه اى بر رسائل شيخ انصارى طاب رَمسُه - كه فرموده اند:
زمانى كه در عصر ميرزاى شيرازى بزرگ عليه الرحمه مقيم سرّ من راءى بوديم ، روزى در بين راه به مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى شهيد مصلوب برخوردم .
ايشان را بسيار مضطرب و افسرده ديدم . سبب سوال كردم فرمودند:
چندى قبل خدا فرزندى به من عطا فرمود. اتفاقا مادرش شير نداشت . در مقام تحصيل زن مرضعه برآمديم تا اينكه زنى را پيدا كرديم ، بچه را شير مى داد. امروز پس از مدتى فهميديم اين زن سُنيّه بعلاوه ناصبى است . لذا خيلى مضطرب و در فكر با اين بچه چه كنم . اين همان بچه بود كه بزرگ شد و عاقبت كار از بنياگذارهاى مشروطه شد و در دار زدن پدرش كمك و خوشحالى مى كرد بلكه كف هم مى زد!
در نتيجه اين عمل عاق دارَين شد و در دنيا به تير غيبى كشته شد تا آخرت چه شود. در هر صورت مسلم است كه شير خبيث اثر شوم خود را در انسان مى گذارد.
📚گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)، عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستانک_آموزنده
🍁ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :
🍁صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟
🍁فقيرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است .!
✾📚 @Dastan 📚✾
4_5769672943038631625.mp3
1.61M
🔸ماجرای جگر کباب شده
🔹استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
_چگونه_امام_زمان_عج.mp3
1.7M
🎙چگونه #امام_زمان (عج) از احوال ما خبردار هستند؟
▫️حجت الاسلام رفیعی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سرمايه عمر
🍁✨فخر رازى يكى از علماى معروف اهل تسنن مى گويد: يكى از بزرگان و وارستگان را ديدم ، مى گفت : شخصى را ديدم يخ مى فروخت ، و مكرر فرياد مى زد: ارحموا من يذوب رأ س ماله :
🍂 به كسى كه سرمايه اش ذوب مى شود رحم كنيد پيش خود كه انسان اين است معنى سخن خداوند در سوره عصر كه :
والعصر ان الانسان لفى خسر: سوگند به عصر كه انسان در كاست و زيان است .
🍂آيا انسانى كه از عمرش ، روز به روز مى كاهد و در برابر آن ، كسب فضايل نمى نمايد، مانند يخى است كه آب مى شود و هيچ مى گردد.
👌چنانكه حضرت على (ع ) مى فرمايد: انه ليس لا نفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها: بدانيد كه جان شما بهائى جز بهشت ندارد، پس به كمتر از آن نفروشيد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با بنیاد دانش، آینده روشن است...
شما هم در روشن کردن چراغ آینده و فراهم کردن شرایط تحصیل بچههای سرزمینمان با ما همراه شوید
برای همیاری وارد وبسایت بنیاد دانش شده و روی دکمهی «همیار میشوم» کلیک کنید. بعد از پر کردن و ارسال فرم، منتظر تماس ما باشید.
لینک سایت:
https://bonyaddanesh.org/URL
#آینده_را_میسازیم #بنیاد_دانش #کار_خوب #حمایت_تحصیلی
#داستان_آموزنده
🔆همين الآن
🍂پيرهنى نو بر تن داشت . خواست كه با آن نمازى خواند . وضو بايد مىساخت . نخست به بيت الخلاء رفت .در آن جا به اين فكر افتاد كه پيرهن نو را صدقه دهد . همان جدا درآورد و بر در مستراح آويزان كرد .
🍂سپس يكى از همراهان خود را كه در بيرون ايستاده بود، صدا زد . آمد و گفت:اى شيخ چه مىفرمايى؟
🍂از درون آواز داد كه اين پيراهن را كه بر در انداختهام، بردار و ببر و به نيازمندى هديه ده . گفت:اى شيخ!نمىتوانستى كه صبر كنى تا از آن جا بيرون آيى و سپس آن را صدقه دهى!؟
🍂گفت: مىترسم، تا بيرون آيم شيطان مرا از اين نيت خير بگرداند . تا او در نيت من دست نبرده و مرا پشيمان نكرده است، ببر و به حاجتمندى بده .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_خواندنی
پیر مرد قفل ساز و امام زمان (عج)
مردی سالها در آرزوی دیدن امام زمان(عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد.
مدّت ها ریاضت کشید.
شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد.
معروف است، هرکس بدون وقفه، چهل شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت.
این مرد عابد مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و... صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود).
✅ تا اینکه روزی، به او الهام شد:
«الان حضرت بقیة الله(عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است.
اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!» او حرکت کرد،
و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند.
من وارد شدم و
به امام(عج) سلام دادم.
حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن! در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت:
آیا ممکن است برای رضای خدا، این قفل را سه ریال از من بخرید؟
من به این سه ریال پول احتیاج دارم. پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است.
گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد.
من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال می خرم. زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی است.
اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری می کنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید.
تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید. وقتی پیرزن رفت، امام زمان(عج) خطاب به من فرمودند: مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم.
ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست.
مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم. از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم.
چون او دین دارد و خدا را می شناسد. از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد.
درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد، هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو میکنیم
امیر مؤمنان علی (ع):
«هر کس با مردم به انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید».
(بحارالانوارج72، ص33.)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 آیتالله #بهجت(ره):
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان میدانیم دوایش #استغفار است. آیا استغفار میکنیم؟
چارهای نیست از اینکه باید بهسوی خدا برویم، اگر بهسوی #خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود ، موقتاً رفع میشود ، دائماً رفع نمیشود.
📚 به سوی محبوب، ص۱۰۴
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆لغزيدن عالم
🌴ابوحنيفه از عالمان بزرگ و نامى اهل سنت است و يكى از چهار امام آنان. در سال 80 هجرى به دنيا آمد و هفتاد سال بعد، يعنى در سال 150 هجرى درگذشت . وى مؤسس مذهب حنفى، يكى از مذاهب چهارگانه اهل سنت در فقه است .
🌴نوشتهاند: روزى از جايى مىگذشت . كودكى را ديد كه پا در گل فرو كرده و ايستاده است . ابو حنيفه به آن كودك گفت: مراقب باش كه در گل فرود نيايى و نيفتى .
🌴كودك گفت: افتادن من چندان مهم نيست، كه اگر بيفتم، فقط خوود را گلى و خاك آلود خواهم كرد . اما تو خود را نگه دار كه اگر پاى تو بلغزد و بيفتى، مسلمانان نيز بلغزند و بيفتند و گناه همه بر تو است .
🌴 ابوحنيفه از زيركى آن كودك به شگفت آمد و بگريست .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾
هیچ آغازی
زیباتر از سلام نیست
روزتون پر از مهر و محبت و برکت🍀
ســـــــ🌸ــــــلام صبحـــتون بخیـــــر
✾📚 @Dastan 📚✾
💠پاداش گرامی داشتن و همنشینی با عالم💠
🌟رسول خدا (ص) فرمود :
💎هر کس عالمی را گرامی بدارد مرا گرامی داشته است و هر کس مرا گرامی بدارد خدا را گرامی داشته و هر کس خدا را گرامی بدارد پایان کارش بهشت است .
📚(جامع الاخبار ،ص۳۸)
🌟رسول خدا (ص) فرمودند :
💎هیچ مومنی لحظه ای نزد عالم ننشسته است مگر این که خدایش به وی ندا کند : در کنار دوست من نشستی . به عزت و جلالم سوگند تو را در بهشت با وی همنشین می کنم و پروایی ندارم .
📚(الامالی صدوق ، ص ۳۷)
🌟رسول خدا (ص) فرمودند :
💎 ای اباذر !... ساعتی در جلسات گفت و گوی علمی نشستن ، نزد خدا محبوبتر است از عبادت هزار شب که هر شب هزار رکعت نماز گزارده شود و فرمود : ای اباذر ! ساعتی شرکت در گفت و گوی علمی برایت از عبادت یک ساله که روزش را روزه بداری و شبش را به عبادت بپردازی بهتر است .
📚(جامع الاخبار ، ص۳۸)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_اموزنده
🔆سبب برترى
🌾ابوالقاسم، جنيد بن محمد بن جنيد، ملقب به سيد الطائفه، از بزرگان و مشاهير عرفان است . اصلش از نهاوند و مقيم بغداد بود . وى خواهرزاده سرى سقطى است . سى بار پياده به حج رفت . پايه طريقت و شيوه عرفانى او ((صحو)) يعنى هشيارى و بيدارى است؛ بر خلاف پيروان بايزيد بسطامى كه ((سكر)) يعنى ناهشيارى را پايه طريقت خود قرار دادهاند . وى در طريقت عرفانى خود، سخت پايبند شريعت بود . اكثر سلسلههاى عرفانى، خود را به او منسوب مىكنند . جنيد، در سال 297 ه.ق درگذشت.
نقل است كه جنيد مريدى داشت كه او را از همه عزيزتر مىشمرد و گرامىاش مىداشت . ديگران را حسد آمد . شيخ از حسادت ديگر مريدان، آگاه شد .
🌾گفت: ادب و فهم او از همه بيشتر است . ما را نظر در آن (ادب و فهم ) است . امتحان كنيم تا شما را معلوم گردد .
🌾فرمود تا بيست مرغ آوردند و گفت: هر مرغ را، يكى برداريد و جايى كه كسى شما را نبيند، بكشيد و بياريد. همه برفتند و بكشتند و باز آمدند، الا آن مريد، كه مرغ را زنده باز آورد.
شيخ پرسيد كه چرا نكشتى؟
🌾گفت:شيخ فرموده بود كه جايى بايد مرغ را كشت كه كسى نبيند، و من هر جا كه مىرفتم حق تعالى مىديدم .
🌾شيخ رو به اصحاب كرد و گفت: ديديد كه فهم او چگونه است و فهم ديگران چون؟
🔅همه استغفار كردند و مقام آن مريد را بزرگ داشتند .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾