🔅 #پندانه
✍ خواستن توانستن است
🔹دانشآموز دبیرستان شهاب شهرستان خوی بودم.
🔸روزی دبیر ادبیات پرسید:
شیرازی، بعد از اتمام تحصیلت میخوای چهکاره بشی؟
🔹سریع گفتم:
خلبان آقا.
🔸این را که گفتم چند تا از بچهها خندیدند.
🔹دبیرمان گفت:
خلبان مسافربری؟
🔸با قاطعیت گفتم:
نه آقا! شکاری، جنگنده.
🔹اینبار همه کلاس خندیدند، بهجز دبیرمان که گفت:
آفرین، پس سعی کن حتما موفق میشی.
🔸از اول ابتدایی تا آن روز همیشه شاگرد اول بودم. بعد از دیپلمگرفتن رفتم دنبال آرزویم.
🔹یادمه روزی که میخواستم خلبانی ثبتنام کنم، پدرم موافق نبود. میگفت:
آدم عاقل زیر پایش را خالی نمیکند.
🔸ولی من عاشق پرواز بودم، علتش را پرسید، اون موقع نتونستم جوابشو پیدا کنم ولی بعدا فهمیدم آسمان تنها جاییست که به من آرامش میداد.
🔹بالاخره رفتم آزمون خلبانی و باز نفر اول قبول شدم.
🔸با هزینه دولت و از طرف ارتش شاهنشاهی ایران رفتم آمریکا و بهعنوان شاگرد اول با چهار کاپ و تقدیرنامه و دو مقام اولی دوره خلبانی تی-۳۸ برگشتم ایران.
🔹اینها را نوشتم که بگویم خواستن توانستن است. رویاهایتان را فراموش نکنید.
🔻اسطوره اف-۵
جناب سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🔆آخرین سفارش
🌻وقتی امام حسین علیهالسلام برای وداع، نزد اهلبیت خود آمد، ازجمله سفارشات اکید ایشان این بود که دشمنان، شما را به انواع بلا مبتلا میسازند و در عوض، خداوند انواع کرامتها را به شما خواهد داد. پس زبان به شِکوه مگشایید و سخنی که اجر شما را ناقص کند مگویید.
🌻زینب علیها السلام بیتابی میکرد. امام علیهالسلام دست بر سینهاش کشید و او را آرامش داد و فرمود: «خداوند ثواب صابران را به شما میدهد.» به حضرت سکینه علیها السلام فرمود: «بر قضا و قدر صبر کن و شکوه نکن.»
📚(رمز المصیبه، ج 2، ص 308 و 301 و 267)
😔😔و در وصیت دیگر فرمود: «آنگاهکه کشته شدم، گریبان چاک نزنید و صورت خود را نخراشید.»
📚(فرهنگ عاشورا، ص 290 -لهوف، ص 81)
✾📚 @Dastan 📚✾
⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️
#داستان_آموزنده
🔆خدا و مادر موسی علیهالسلام
🍃🍃پروین اعتصامی (شاعر) در شعرش میگوید: وقتی مادر موسی علیهالسلام فرزندش را به رود نیل افکند با حسرت نگاهی کرد و گفت: «ای فرزند بیگناهم! اگر خدا تو را فراموش کند، چون کشتی تو، ناخدایی ندارد، آب تو را به نیستی میبرد!»
👈وحی آمد کاین، چه فکر باطل است **** رهرو ما اینک، اندر منزل است
✨✨✨پردهی شک را برانداز تا ببینی که چه سود کردی. ما او را گرفتیم چطور نشناختی. اگر در تو عشق مادری است شیوهی ما، عدل و بندهپروری است. آنچه از تو گرفتیم به تو بازمیگردانیم، کار ما بازی نیست و حق است.*
ما که دشمن را چنین میپروریم ****
✨✨دوستان را از نظر چون میبریم؟
آنکه با نـمرود ایـن احسان کند * ظـلم کـی با موسی عمران کند؟
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸 مهار نفْس سرکش
🔻آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی(ره)
🔹وقتی که نفْس به یک کار نامشروعِ نامعقول رو آورده و میخواهد آن را انجام دهد، جلوی آن را بگیر! از آن طرف، وقتی نفْس میخواهد، از یک کار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوی روگردانیش را بگیر!
🔹علی(ع) در یک روایت فرمود: «ضَبطُ النَّفس عِندَالرَّغب والرَّهب مِن أَفضَلِ الأَدَب»؛ مهار نفْس هنگام میل و رویگردانی، از بافضیلتترین ادبهاست. مهار کردن شهوت و غضب نفْس، هنگام روآوری و روگردانی، از بافضیلتترین تربیتها و ادبهاست؛ یعنی همین، اولین گام است. وقتی که نفْس به یک کار نامشروعِ نامعقول رو آورده و میخواهد، آن را انجام دهد، جلوی آن را بگیر! از آن طرف وقتی نفْس میخواهد، از یک کار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوی روگردانیش را بگیر! هر دو مورد، هم «رغب» و هم «رهب» آمده است؛ هم به روآوری و هم به روگردانی اشاره شده است.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸غنی ترین ثروت
☕️خـــرد اســت...
🌸بزرگترین فـقـر
☕️بیعشق زیستن است
🌸قدرتمند ترین سلاح
☕️شکیبایی است..
🌸بهترین امنیت
☕️ایــمــان اســت...
🌸و مؤثرترین دارو
☕️خــنــده اســت
🌸ایـــام بــه کــــام
☕️صبحتون زیباتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨✨🍃✨🍃
🔆عنقا از ایشان ببرید
عنقا، مرغی است که در گردن او طوقی سپید میباشد و گردن درازی دارد. اهل «رس» را پیغمبری به نام حنظله بن صفوان بود و کوهی بزرگ در آنجا بود که آن را دَمخ میخواندند. مرغی به نام عنقا هر روز برای شکار، مرغان دیگر را صید میکرد. یک روز شکار نصیبش نشد و کودکی را بگرفت و ببرد. بار دیگر همچنین کار کرد. اهل رس نزد پیامبرشان شکایت کردند. او نفرین کرد که خدایا! این مرغ را بگیر و نسل او را قطع کن و بر او آفتی مسلط کن. دعای او مستجاب شد و صاعقهای بیامد و عنقا یعنی سیمرغ را بسوخت و اسمش باقی و هوّیتش معدوم و مجهول ماند.
📚لطایف الامثال، ص 100
✨✨ امیر المومنین علیهالسلام فرمود: «ضُرُوبُ الامْثالِ تُضْرَبُ لاِءُولی الْنُّهی وَالألبابِ: اقسام مَثَلها، برای صاحبان عقلها و خردها زده میشود»
📚غررالحکم، ج 2، ص 151
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🌱✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆پادشاه مصر
💥شبی، یوسف علیهالسلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده میکنند.»
💥یعقوب علیهالسلام فرمود: «تو به مقام سلطنت میرسی و برادرانت همه ذلیل تو میشوند و از برای تو سجده و تواضع میکنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!»
💥زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش میداد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.»
📚(جامع النورین، ص 214
✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴
#داستان_آموزنده
🔆چگونه صبح کردی؟
🍂1. کسی به حضرت عیسی علیهالسلام عرض کرد: «چگونه صبح کردی؟» فرمود: «صبح میکنم درحالیکه به آنچه امید به نفع آن دارم، مالک نیستم و به آنچه از بدیاش حذر میکنم، توانایی دفع آن را ندارم؛ ولی در همه حال مأمور به طاعت و دوری از معصیت او هستم و نمیبینم کسی فقیرتر از من باشد.»
🍂2. کسی به اویس قرنی عرض کرد: «چگونه صبح کردی؟» فرمود: «چگونه صبح میکند مردی که نمیداند آیا به شب میرسد یا نه؟ و هرگاه به شب میرسد، نمیداند به صبح وارد میشود یا نه؟»
🍂3. ابوذر فرمود: «صبح میکنم درحالیکه شکر خدا مینمایم و از نفْسم شاکی هستم.»
🍂4. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «کسی که صبح کند و همّتش غیر خدا باشد، هرآینه صبح کرده درحالیکه از زیانکاران و دور شدگان از رحمت خداست.»
📚(مصباح الشریعه، باب 78)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#یادگاریهای_بد!!
🌷مثل خیلی از رزمندگان کربلای ایران یادگاری از جبهه با خودش آورده بود؛ موج انفجار و گاز شیمیایی خردل!! سال ۱۳۷۵ چشمش مشکل پیدا کرد. دکترها گفتن از آثار موج انفجار هست که حالا داره خودش رو نشون میده. سال ۱۳۷۷ هم علائم گاز خردل عود کرد و بعد از تحمل چند ماه بیماری تاریخ ۱۳۷۸/۰۲/۳۰ در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران مستانه به عرش سفر کرد و به دوستان شهیدش پیوست. پس از حکم بنیاد مبنی بر دستور کالبدشکافی، تاریخ ۱۳۷۸٫۳٫۲ به خانه ابدی رفت. پرونده جانبازی ثبت نکرد و جزو شهدای مظلوم رفت.
🌷احمدرضا متولد ۱۳۴۵ بود. تو یه خانواده مذهبی بزرگ شد، از طبقه پایین. تو یه محله بودیم. خونههامون دو تا کوچه با هم فاصله داشت. خانواده پر جمعیتی داشتن. هفت تا برادر بودن و سه تا خواهر. خودش پنجمی بود. بیشتر وقتها جبهه بود. اکثر مناطق؛ از کردستان تا اهواز. سال ۶۴ ازدواج کردیم و صاحب سه فرزند، یک پسر و دو دختر شدیم. بعد از جنگ هم با وجود یادگاریهای جبهه فعال بود. تو محل، تو هئیتها، مساجد، خلاصه همهجا در حال خدمت به مردم بود.
🌹خاطره اى به ياد جانباز شهيد معزز احمدرضا خوشحال
#راوى: همسر گرامی شهيد [خواهر دو شهيد]
✾📚 @Dastan 📚✾