eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱 ‍ با بعضی‌ها حال آدم یک جوری می‌شود؛ یک جورِخوب! از آن خوب‌هایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است، یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمی‌زند، شبیه قدم زدن در زیر باران! می‌دانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت است، راحت از آن‌که خوبیشان هیچ‌وقت ته‌نشین نمی‌شود. این جور آدم‌ها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی‌شوند، شبیه باران می‌مانند؛ همین قدر لطیف، همین قدر آرام، همانقدر دلنشین... ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🔆ربیعه ⚡️«رببعه بن کعب» گوید: روزی حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلّم به من فرمود: «یا ربیعه هفت سال مرا خدمت می‌نمایی آیا حاجتی از من نمی‌خواهی تا برآورده کنم؟» عرض کردم: یا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلّم مرا مهلت بده تا فکری دراین‌باره کنم. ⚡️گوید: چون روز دیگر بر حضرت وارد شدم، فرمود: «ای ربیعه حاجت خود را بیان کن!» گفتم: از خدا مسألت فرما تا مرا با تو داخل بهشت نماید! ⚡️چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم این خواهش مرا شنید، فرمود: «این سؤال را چه کسی به تو تعلیم نموده است؟» عرض کردم کسی مرا تعلیم ننمود است، لیکن با خود فکر نمودم که اگر تقاضای مال بسیار کنم، آخر آن زوال پذیرد. اگر عمر طولانی و اولاد زیاد سؤال کنم عاقبت مرگ است، پس با این تفکّر و اندیشه از شما این تقاضا را کردم. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم ساعتی سر مبارک را به زیر انداخته و متفکّر بودند، پس سر برداشته و فرمود: «این مطلب را از خداوند مسألت می‌نمایم، لکن تو هم مرا به زیاد سجده کردن اعانت کن.» 📚(خزینه الجواهر، ص 345 -دعوات راوندی) ✾📚 @Dastan 📚✾
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه" اما مادر دوستم بهش میگفت "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟" حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ما باید به یقین بدانیم که ما در دو دست خود، دو گوهر شبچراغ و گرانقدر (قرآن و عترت) داریم و کار به تشکیک دیگران نداشته باشیم؛ ☘️ خواه بدانند و بگویند که در دست ما گوهر است، و یا آن دو را دو سنگ بی‌ارزش بدانند، چه دیگران قدر آن دو را بدانند یا ندانند [ما باید قدردان باشیم]. 🍃 برای اینکه اگر قدر ندانستیم، نعمت از دست ما گرفته می‌شود، چنان‌که اهل حجاز از نعمت ولایت محروم شدند و به عَجَم‌ها منتقل گردید. 📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۶ ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🔅✨🔅✨🔅✨🔅✨ 🔆همکاری اهل بصره! 🌸چون امام حسین علیه‌السلام با یزید بیعت نکرد و کوفیان به او قول همکاری دادند، امام نامه‌ای برای بزرگان بصره ازجمله برای پنج نفر از رؤسای آن نوشتند و به‌وسیله‌ی سلیمان بن زرین برای آن‌ها فرستاد. 🌸یکی از بزرگان بصره، یزید بن مسعود بود. وقتی نامه‌ی امام را برای یاری خواند، قبیله بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را گردآورد و به آن‌ها گفت: «ای بنی تمیم! موقعیّت من نزد شما چیست؟» گفتند: «تو ستون فقرات مایی و بر همه از نظر شرافت بالاتری.» او جریان یاری به امام حسین علیه‌السلام را مطرح کرد و در مذمّت یزید مطالب زیادی گفت. آن‌ها گفتند ما از فرمان تو پیروی می‌کنیم. 🌸بنی حنظله گفتند: «ما تیرهای تیر کش توایم، ما تو را با شمشیرهای خود یاری می‌کنیم و بدن‌های خود را سپر تو خواهیم کرد!» قبیله بنی عامر گفتند: «ما فرزندان پدر تو و هم‌پیمانان توایم. اختیار ما به دست توست؛ هر زمان اراده کنی، ما را بخوان.» 🌸قبیله بنی سعد گفتند: «بدترین چیزها در نزد ما مخالفت با تو و بیرون شدن از حلقه‌ی فرمان توست.» 🌸پس همه، فرمان‌برداری از یزید بن مسعود را قبول کردند. این قبیله‌های متعصّب صحبت از امامت حسین علیه‌السلام و یاری شخص او را هیچ مطرح نکردند! 🌸یزید بن مسعود نامه‌ای به امام حسین علیه‌السلام نوشت و در آن متذکّر شد که من در اطاعت از شما رهبر الهی هستم و قبیله‌ی بنی تمیم و بنی سعد و دیگر قبایل، در انتظار شما هستیم. 🌸چون نامه‌ی او به امام رسید، حضرت فرمود: «خدایا او را از هراس در امان بدار؛ و در روزی که کام‌ها در التهاب عطش می‌سوزد، او را سرافراز و سیراب گردان.» در این دعا، صحبت از قبیله‌های متعصّب یاد شده نیست، فقط دعا برای یزید بن مسعود است. 🌸یزید بن مسعود در حال عزیمت بود تا به قافله‌ی کربلا رسید که خبر شهادت امام علیه‌السلام و یارانش را به او رساندند؛ و تا آخرین لحظات عمر مهموم و غصّه دار بود و به خاطر توفیق نیافتن، افسوس می‌خورد. 📚(قصه‌ی کربلا، ص 84 -مقتل الحسین، ص 141) ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️⚡️❄️⚡️❄️⚡️❄️⚡️❄️ 🔆انواع تقوا ✨تقوا بر سه گونه است: 🗯1. تقوای از برای خدا و در راه او؛ و آن ترک حلال است تا چه رسد به امور مشتبه و این تقوای خاص الخاص است. 🗯2. تقوای از خدا؛ و آن ترک شُبَهات است تا چه رسد به حرام و این تقوای خاص است. 🗯3. تقوا از ترس آتش و عِقاب؛ و آن ترک حرام است و این تقوای عام است. مَثَل تقوا مانند آبی است که در نهری روان است و مَثَل این سه دسته در معنی تقوا مانند درختان مختلف و رنگارنگ است که بر لب آب کاشته‌اند و هر درختی از آن آب به قدر جوهر و طمع و لطافت و غلظت آن ارتزاق می‌کند و مردم هم از این درختان و ثمره‌اش به‌اندازه‌ی قدر و قیمتش استفاده می‌برند. 🍁🍁خداوند می‌فرماید: «باغ‌هایی از انگور و زراعت و خرما که با هم متفاوت‌اند از یک آب سیراب می‌شوند، بااین‌حال بعضی از آن‌ها را از جهت میوه بر دیگری برتری می‌دهیم.» (سوره‌ی رعد، آیه‌ی 4) 🦋🦋تقوا بر طاعات مانند آب برای درختان است و طبیعت درختان در رنگ و طعم، مثل درجات ایمان می‌باشد. پس کسی که دارای بالاترین درجه‌ی تقواست و جوهر روحش صاف‌تر باشد، تقوایش بیشتر است. کسی که باتقواتر باشد، عبادتش خالص‌تر و پاک‌تر و هر کس چنین باشد، به خدا نزدیک‌تر است و هر عبادتی که بنیادش بر تقوا نباشد، مانند غباری پراکنده، بی‌ارزش است. 🌾🌾خداوند فرموده: «آیا کسی که بنایش بر تقوا و خشنودی الهی باشد، بهتر است یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی‌ریزد؟» (سوره‌ی توبه، آیه‌ی 109) 💥💥تفسیر تقوا آن است که ترک می‌کند آنچه در گرفتن به آن اشکالی ندارد تا چه برسد به چیزی که خطر آمیز باشد. در حقیقت تقوا، طاعت بدون معصیت، ذکر بدون فراموشی و علم بدون جهل و مقبولی است که رد نگردد. 📚(مصباح الشریعه، باب 82) ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋 🔆تمسخر به طالبان دانش 🌱زکریا بن یحیی ساجد گوید: «روزی در یکی از کوچه‌های بصره، به طرف منزل یکی از محدّثین می‌رفتیم. شخصی شوخ‌طبع همراه ما بود و باحالت تمسخر می‌گفت: پاهای خود را روی بال‌های ملائکه بردارید! و منظورش طعن به دانش آموزان بود. چیزی نگذشت که دو پایش خشک شد.» 🌱داوود سجستانی گفت: «یکی از دانش آموزان بی پرا بود. وقتی این حدیث پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را شنید که ملائکه بال‌های خود را برای طالب علم می‌گسترانند، پس دو میخ از آهن در کفشش نهاد و می‌گفت: «می‌خواهم بال‌های ملائکه را با این میخ‌ها سوراخ نمایم.» 🌱پس بیماری آکله در پایش پدید آمد بعد، پاها و سایر بدنش شل گشت.» 📚(لئالی الاخبار، ج 2، ص 250 -منیة المرید شهید ثانی رحمه‌الله علیه) ✨✨امام زین‌العابدین علیه‌السلام فرمود: «اگر مردم خاصیت فراگرفتن علم را بدانند، اگرچه به ریختن خون و فرورفتن در امواج دریا باشد، هرآینه فرامی‌گرفتند.» 📚(اصول کافی، ج 1، ص 27) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱 🔆به بی‌تقوا نباید اعتماد کرد 🌻«اسماعیل» فرزند بزرگ امام صادق علیه‌السلام مقداری پول نقد داشت، اطلاع پیدا کرد که مردی قریش از اهل مدینه عازم سفر به کشور یمن است، خواست مقداری پول به او بدهد تا اجناس تجارتی یا سوغاتی برایش خریداری کند. 🌻با پدرش امام صادق علیه‌السلام مشورت کرد، حضرت فرمود: «او شراب‌خوار است؟» گفت: «مردم می‌گویند، امّا از کجا معلوم که حرف مردم درست باشد!» حضرت فرمود: «صلاح نیست به او پول بدهی.» 🌻امّا اسماعیل تمام پول را به آن مرد داد تا برایش از یمن جنس بخرد. 🌻مرد قریشی به مسافرت رفت و تمام پول او را از بین برد. موقع حج حضرت و اسماعیل، هر دو به حج رفتند، اسماعیل در طواف بود که حضرت متوجّه شد که اسماعیل پیوسته از خدا مسألت می‌کند که در مقابل از دست دادن پول‌ها، به او عوض دهد. حضرت از وسط جمعیّت خود را به اسماعیل رسانید و با دست پشت شانه او را به‌آرامی فشرد و گفت: 🌻«فرزندم، بی‌جهت از خدا چیزی مخواه، تو بر خدا حقّی نداری، نباید به او اعتماد می‌کردی، خود کرده را تدبیر نیست.» 🌻اسماعیل گفت: «مردم می‌گفتند او شراب می‌خورد من که ندیده بودم!» امام فرمود: 🌻«گفتار مؤمنین را به‌راستی تلقّی کنید و بر شراب‌خوار اعتماد نکنید و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن باید حذر کرد.» لا تؤتوا السُّفَهاءَ اَمواَلکُم الّتی جَعَلَ الله لَکُم قیاماً (سوره‌ی نساء، آیه‌ی 5) که سفیهی بالاتر از شراب‌خوار سراغ داری؟ 🌻بعد فرمود: پیشنهاد شراب‌خوار در ازدواج و وساطت را نباید پذیرفت، در مورد امانت نباید او را امین دانست که اموال را حیف‌ومیل کند و چنین کسی حقّی بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهای وارده را مطالبه کند. 📚(با مردم این‌گونه برخورد کنیم، ص 35 -بحارالانوار، ج 4، ص 267) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸💥🌸💥🌸💥🌸💥🌸 🔆بنی‌امیه اهل جهنم‌اند ⚡️روزی هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنی‌امیه) با جمعی به شکار رفت؛ از دور گردوغباری دید، با غلامش رفیع به سوی آن رفت و دید، کاروانی بار تجارتی دارند و از شام به‌سوی کوفه می‌روند و بزرگ آنان پیرمرد است. ⚡️هشام سؤال از حسب و نسب او کرد و پیرمرد جوابی نداد، هشام گفت: «حتماً شرم می‌کنی، بگویی.» پس پیرمرد گفت: «من از دودمان بنی الحکم هستم و در هر دودمانی خوب و بد وجود دارد.» پیرمرد پرسید تو از کدام طایفه هستی؟ ⚡️گفت: قریش و از بنی‌امیه، پیرمرد گفت: شرمت باد با این نسب، مگر نمی‌دانی بنی‌امیه در جاهلیت ربا خوردند و با پیامبر صلی‌الله علیه و آله دشمنی می‌ورزیدند؛ و شما بنی‌امیه همه از اهل جهنم هستید، مگر نمی‌دانی که: 1. عفان به مرض ابنه مبتلا بود. 2. عتبه پدر هند جگرخوار، در جنگ بدر پرچم مشرکین را به دست داشت. 3. ابوسفیان، شراب‌خوار بود و بعد به خاطر جانش اسلام آورد و طریق نفاق را می‌پیمود. 4. معاویه با وصی پیامبر جنگید و زیاد بن امیه را به پدر خود ملحق نمود. 5. ولید وقتی امارت کوفه را داشت، صبحی مست در محراب به نماز ایستاد و چهار رکعت خواند. 6. از بزرگان شما حکم بن ابی العاص و مغیره بن ابی العاص و پسرش مروان است که پیامبر این سه نفر را لعنت کرد. 7. از بزرگان شما عبدالملک بن مروان بود که حجاج فاسق را بر مردم گماشت و ظلم را به نهایت رساند. 8. از زنان شما هند زن ابوسفیان است که جگر حمزه را بیرون آورد و به دندان گرفت. 9. از زنان شما ام جملیه خواهر ابوسفیان و زوجه‌ی ابولهب بود که آیه در مذمت او نازل شد. 10. شجره‌ی معلونه در قرآن کنایه از بنی‌امیه است. ⚡️هشام از بیانات صریح و بلیغ و فصیح او مبهوت شد، بعد که به خود آمد، دستور داد آن پیرمرد را به قتل برسانند. ⚡️پیرمرد از فراست، هشام را شناخت و لباس خود را مبدل ساخت که کسی او را نشناسد و از بیراهه رفت تا به کوفه رسید. 📚(منتخب التواریخ، ص 459 -حبیب السیر) ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨ بهترین آرایشها در زندگی: حقیقت برای لب ها بخشش برای چشمها نیکوکاری برای دست ها لبخند برای صورت و عشق برای قلب است. از آنها خوب استفاده کنید و به زندگی زیبایی ببخشید. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔰 چفیه خونی؛ عملیات بیت‌المقدس تمام شد خبر داشتم شهید شده.... به‌دنبال جنازه‌اش گشتم و پیدایش کردم. چفیه خونی دور گردنش بود. ترکش به فک و صورتش خورده بود. حرف‌هایش چند دقیقه قبل از خداحافظی یادم آمد و بی‌اختیار اشک‌هایم سرازیر شد... علی چفیه‌اش را پهن کرد. نان و غذایمان را گذاشتیم روی آن لقمه اول و دوم را برداشتیم که یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «علی! بلند شو بریم.» علی غذایش را گذاشت و سریع بلند شد. انگار دنبال چیزی بود که گفتم: «چفیه‌ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر.» راضی نشد. اصرار کردم با دلخوری گفت: « واسه چی اصرار می‌کنی؟! اگه من شهیدشم، چفیه‌ات خونی میشه، نمی‌تونم بهت پس بدم.» ازش دلگیر شدم. از پشت، سرم را گرفت و گردنم را بوسید. گفت:«خداحافظ رفیق!» در نورد اهواز ماندیم و او رفت .... شهید علی نیکوئی🌷 📎به نقل از هم‌رزم شهید، آقای علی بابایی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨ 🦋🦋داستان انگشتر زمرد حاج قاسم سلیمانی! ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱 •بیست روش برای اینکه همیشه خوشحال باشید : 1- اجتماعی باشید. 2- مثبت فکر کنید. 3- باور داشته باشید که زندگی مثل یک بازی است. 4- کاری را انجام بدهید که از آن لذت می‌برید. 5- با افراد خوش‌بین دوست شوید. 6- از داشتن یک زندگی یکنواخت و بی‌روح اجتناب کنید. 7- لبخند بزنید. 8- برای خود ارزش قائل شوید. 9- گاه و بی‌گاه بخندید. 10- خلاق باشید. 11- تغذیه‌ سالم داشته باشید. 12- بر اتفاقات مثبت پیرامون خود تمرکز کنید. 13- آفتاب بگیرید. 14- سخت نگیرید. 15- خلاق باشید. 16- با طبیعت دوست باشید. 17- از انجام کارهای هنری غفلت نکنید. 18- باور کنید که خوش ‌شانس هستید. 19- به دنبال جذابیت باشید. 20- ورزش کنید ✾📚 @Dastan 📚✾
🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷 ✍ کور خود و بینای مردم 🔹روزی از روزهای بهاری باران به‌شدت در حال باریدن بود. خب در این حالت هرکسی دوست دارد، زودتر خود را به جایی برساند که کمتر خیس شود. 🔸رندی از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او می‌دوید تا زودتر خودش را به خانه برساند. 🔹رند پنجره را باز کرد و فریاد زد: آهای همسایه! چیکار می‌کنی؟ خجالت نمی‌کشی از رحمت خدا فرار می‌کنی؟ 🔸مرد همسایه وقتی این حرف رند را شنید، دست از دویدن کشید و آرام‌آرام به‌سمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آب‌کشیده شده بود. 🔹چند روز گذشت. این بار رند خود در میانه باران گرفتار شد. 🔸به‌سرعت در حال دویدن به‌سوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: آهای! خجالت نمی‌کشی از رحمت خدا فرار می‌کنی!؟ چند روز قبل را یادت هست به من می‌گفتی چرا از رحمت خدا فرار می‌کنی؟ حال خودت همان کار را می‌کنی؟ 🔹رند در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت: چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر می‌دوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم. 🔸هستند کسانی که از زمین و زمان ایراد می‌گیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیه ذکر می‌کنند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🔅🥀🔅🥀🔅🥀🔅🥀 🔆مزد تعلیم‌دهنده ⚡️زنی نزد حضرت زهرا علیها السّلام آمد و عرض کرد: «من مادری ناتوان دارم که پرسش‌هایی در امر نمازش دارد. مرا فرستاده که از شما بپرسم.» ⚡️ حضرت فرمودند: «سؤال کن!» آن زن ده مرتبه سؤال کرد و حضرت زهرا علیها السّلام جواب دادند. آن زن از بسیار سؤال کردن شرمنده گشت و عرض کرد: ⚡️«بر شما دشوار نیست ای دختر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم؟!» ⚡️ایشان فرمودند: «پرسش کن ازآنچه که می‌خواهی. آیا مزدوری که صد هزار دینار در روز بگیرد و بار سنگینی را بالای بام ببرد، بر او دشواری دارد؟» ⚡️ عرض کرد: «نه!» فرمود: «من برای هر مسئله‌ای، بیش از پر نمودن مابین زمین و آسمان از لؤلؤ، مزد می‌برم و بر من سنگینی ندارد. در قیامت تعلیم‌دهندگان به‌اندازه‌ی دانش و کوشش آن‌ها در هدایت بندگان خدا و به‌اندازه تمامشان خلعت داده می‌شوند.» 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 78 لئالی الاخبار) ✾📚 @Dastan 📚✾
✳️ نصیحت ارزشمند استاد 🔻 آيت اللّه جوادی آملی (حفظه الله) می‌فرمودند: قبل از رفتن به مكه خدمت آيت اللّه طباطبايی (رحمة الله) رسیديم و از ايشان خواستيم نصيحتی به ما بكنند. ايشان گفتند: خدا می‌فرمايد: «فَاذكُروُنی اَذْكُرْكُمْ» اگر به ياد من باشی، من هم به ياد تو هستم. بعد گفتند: اگر خدا به ياد تو باشد در حقيقت قدرت مطلق و عزيز مطلق به ياد توست. خدا خودش می‌فرمايد: اگر به ياد من باشی من هم به ياد تو هستم. حالا اگر قدرت مطلق به ياد ما باشد ديگر از چه چيزی بترسيم؟ 🔸 ملاحظه کنید که نصيحت بسیار ارزشمندی فرموده‌اند. اگر كسی مطمئن شود كه وقتی به ياد خداست، قديرِ عليمِ سميعِ بصيرِ جوادِ مطلق، كه مالك هستی است، به ياد او و مراقب و مواظب اوست، ديگر هيچ نگرانی نخواهد داشت و با اين روحيه و با كشف توجّهِ حق به بنده، فقط به «بندگی» خواهد پرداخت. مگر ما چيزی غير از اين می‌خواهيم؟ بايد ما آن قسمتی را كه بر عهدهٔ ماست انجام دهيم، که همان به ياد خدا بودن است و فراموش نكردن حضور حضرت حق در همهٔ روابط و اعمال؛ آن قسمتِ دیگر که مربوط به خداوند است که به یاد ما باشد، هرگز مورد غفلت قرار نمی‌گیرد. 👤 📚 کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» ج۱ #⃣ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔷🗯🔷🗯🔷🗯🔷🗯🔷 🔆ابوذر 💫ابوذر رضی‌الله‌عنه فرمود: «آذوقه و پس‌انداز من در زمان پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم همیشه یک مَن خرما بوده و تا زنده‌ام از این مقدار زیاده نخواهم کرد.» 💫عطاء گوید: ابوذر را دیدم لباس کهنه‌ای به تن کرده و نماز می‌خواند، گفتم: ابوذر مگر لباس بهتری نداری؟ گفت: اگر داشتم در برم می‌دیدی. 💫گفتم: مدّتی تو را با دو جامه می‌دیدم، گفت: به پسر برادرم که محتاج‌تر از خودم بود دادم، گفتم: به خدا تو خود محتاجی؛ سر به آسمان بلند کرده و گفت: «آری بار خدایا به آمرزش تو محتاجم.» 💫سپس گفت: «مثل‌اینکه دنیا را خیلی مهم گرفته‌ای، این لباس که در تن من می‌بینی. لباس دیگری که مخصوص مسجد است و چند بز برای دوشیدن و نان خورش دارم، چارپایی دارم که آذوقه‌ام را به آن حمل‌ونقل می‌کنم و زنی دارم که مرا از زحمت تهیه غذا آسوده می‌کند؛ چه نعمتی برتر از آن‌که من دارم؟» به ابوذر گفتند: آیا مِلکی تهیّه نمی‌کنی چنان‌که فلان کس و فلانی تهیه کرده‌اند؟! 💫گفت: «می‌خواهم چه کنم؟ برای این‌که آقا و ارباب شوم؟ هر روزی یک شربت از آب با شیر و هفته‌ای یک پیمانه گندم مرا کفایت می‌کند.» 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ج 1، ص 47 -اعیان الشیعه (جندب)، ص 329 347) ✾📚 @Dastan 📚✾
"اجازه ندهید" کلمات دیگران باعث "دردتان" شوند. "سخنان" دیگران باعث "رنجش تان" شوند. اعمال دیگران زنجیرهایی برای "زندانی کردن" تان شوند. اجازه دهید کلماتتان باعث قوت قلب دیگران شود الهام بخش شان باشد و مسیرشان را "روشن" کند. اعمال تان زنجیر های دیگران را باز کند. و در پایان اجازه دهید "محبت" شما نمایشی از "محبت خدا" باشد...... ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
سلام به یکشنبه خوش آمدید امروزتون شاد، بخت وتقدیرتون قشنگ، عمرتون بلند، سرنوشتتون تابناک، دستاتون سرشار از نعمت، و زندگیتون زیبا ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀 🔆عُدَی بن حاتم 🍂پسر حاتم طایی به نام عُدی، رئیس قبیله بود. خواهرش سفانه، برای او از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بسیار توصیف کرد. پس او به قصد دیدن پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به مدینه آمد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را به خانه برد و فرشی را با دست خود برای او گسترانید و تکلیف به نشستن کرد. چون فرش گنجایش بیش از یک نفر را نداشت، گفت: «شما بفرمایید.» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم قبول نکرد و او را روی فرش نشانید و خود روی زمین نشست. 🍂عُدی گوید: «یقین پیدا کردم که پیامبر، هوای سلطنت و ریاست ندارد که این‌طور مرا احترام می‌کند. پس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم اسلام را بر من عرضه کرد و من قبول نمودم.» 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ج 4، ص 260) ✨✨اسحاق بن عمّار گوید: «به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: مردی وارد مجلس می‌شود و انسان به احترامش به پا می‌خیزد، چطور است؟» فرمود: «مکروه است؛ مگر آن مرد اهل دین باشد.» 📚(بحار، ج 75، ص 466 -تفسیر معین) ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋 🔆قزمان متعصّب ⚡️قزمان فرزند حارث، کسی بود که وقتی به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم عرض کردند او در لشکر مسلمانان اُحد با دشمنان می‌جنگد، فرمود: او از اهل جهنّم است؛ اصحاب تعجّب کردند. وقتی علّت را پرسیدند، فرمود: او منافق (در نیّت) و اهل دوزخ است. ⚡️قزمان عدّه‌ای از دشمنان، ازجمله خالد بن الا علم و ولید بن عاص را کشت ولی عاقبت بر اثر زخم‌های زیاد مجروح شد و او را به خانه بردند. ⚡️مردم گفتند: خوش به حال تو که در راه خدا جنگیدی! او گفت: من به خاطر قوم خود و تعصبّی که در قبیله خود داشتم، جنگیدم نه به خاطر اسلام؛ پس تبر را برداشت و با نوک آن رگ دست خود را برید، یا نوک شمشیر را بر سینه گذاشت و فروبرد و به جهنّم واصل شد. آن‌وقت بود که علّت فرمایش پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بر اصحابش روشن گردید. خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رسیدند و گفتند: گواهی می‌دهیم به‌راستی شما پیامبر الهی می‌باشید. ⚡️پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بعید نیست شخص کردارش، مانند کردار اهل بهشت باشد ولی خودش از اهل جهنّم باشد (مانند قزمان)؛ و دیگر اعمالش، اعمال اهل جهنّم باشد ولی خود از اهل بهشت شود که موقع مردن نصیبش می‌شود.» 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ج 1، ص 250 -سیره‌ی حلیبه، ج 1، ص 2 ✾📚 @Dastan 📚✾
☀️♨️☀️♨️☀️♨️☀️♨️☀️ 🔆مورچه ✨شخصی در ایام جوانی، در زورخانه‌ای در بازار دولاب تهران ضرب می‌زد و شعر می‌خواند. در ایام پیری به مداحی روی آورد و چون سواد حسابی نداشت، روضه‌ها را از مداحان دیگر یاد می‌گرفت و می‌خواند، اما تا می‌توانست مصائب را رقّت انگیز تر و شدیدتر می‌خواند تا گریه بیشتری از مردم بگیرد. ✨من –عارف بالله حاج اسماعیل دولابی- از این کار ناراحت بودم و چند بار خواستم او را تذکّر بدهم، نشد. در حالت کشف دیدم که تمام صورتش حتی مژه‌های چشم‌هایش پر از مورچه‌های سفیدی است که صورتش را می‌خورند و او دائم با ناخن‌هایش آن‌ها را از صورت خود می‌کَند و به زمین می‌ریزد و بلافاصله مورچه‌های جدیدی به‌جای آن‌ها ظاهر می‌شوند. 📚(مصباح الهُدی، ص 311) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸توی دنیا دو نفر باش! یکی واسه خودت، یکی برای دیگران واسه خودت "زندگی کن" و برای بقيه "زندگی باش" ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ........ 🌷یک روز من و ولی‌پور (این‌جا را دقیق بیاد میارم) باهم داشتیم قدم می‌زدیم که گروهبان رحیم صدامون زد و در‌حالی‌که باد به غب غب انداخته بود و خیلی سرخوش بود و با افتخار از فرهنگ امت عرب بویژه عراقی‌ها و این‌که اعراب دارای تمدن کهن و فرهنگ غنی هستند و بقیه ملل دنیا پشیزی ارزش ندارند سخنوری می‌کرد، ما هم همين‌طور نگاهش می‌کردیم. ولی‌پور هم که استاد پوزخند زدن تمسخرآمیز بود، چند بار سرش را بالا و پایین کرد و همراه همین کار پوزخندهای مثال زدنی خودشو زد. 🌷من هم همين‌طور ساکت گوش می‌دادم و چون ساکت بودم، رحیم باورش شده بود که من حرف‌های بی‌ربط رحیم را قبول کرده و باور دارم. درحالی‌که از ولی‌پور بشدت عصبانی بود، رو به من کرد و گفت: مگه این‌طور نیست حمید؟ من داشتم فکر می‌کردم خدایا جوابشو چی بدم! ذاتاً رحیم پررو هست اگر کوتاه بیام که دیگه هیچ. یک‌دفعه یاد فحش و ناسزاهایی افتادم که شب و روز نثارمان می‌کردند. با آرامش بهش گفتم: آره واقعاً شما دارای فرهنگ غنی هستید و ما از شما چیزهای زیادی یاد گرفتیم. 🌷رحیم شتاب‌زده پرید وسط حرف‌های من و درحالی‌که ذوق‌زده شده بود و فکر می‌کرد من تأییدش کردم با خوشحالی پرسید: مثلاً چه چیزهایی؟ منم شروع کردم به بازگو کردن تمام فحش‌های عراقی‌ها نظیر: کلب ابن الکلب، قشمار، قندره و .... رحیم به‌شدت عصبانی شد و دو سه تا چک آبدار زد تو گوش من و ولی‌پور و با پوتین کوبید تو ساق پاهامون و گفت: پس اینم بهش اضافه کنید. سخت اما شیرین بود. در هر حال، حال عراقی‌ها را گرفتن لذت‌بخش بود!! : آزاده سرافراز حمید رضایی ✾📚 @Dastan 📚✾
Hekayate Javane Khadem Valedein_5850387928424909673(1).mp3
4.72M
▪️این جوان، جواب سلام سلام الله علیه را می‌شنید!!! » حکایت زیبایی از عنایت امام حسین علیه السلام به یک جوان، بخاطر احترام به پدر و مادر. 📚 داستانهای شگفت (مرحوم دستغیب)، داستان 88. ✾📚 @Dastan 📚✾