eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 !! 🌷بعد از بيست و چهار ساعت پیاده‌روی رسیدند پشت مواضع دشمن. عملیات والفجر ۴ بود. حاج علی هم فرمانده‌ی گردان. تعدادی نیروها را جمع کرد و گفت: «ما فقط تا این جا آمده بودیم شناسایی، به بچه‌ها بگید متوسل شوند و فقط ذکر بگند. نمی‌دونیم مواضع دشمن از این‌جا به بعد به چه صورتیه و در کدام ارتفاعات مستقرند.» حاجی حرفش که تمام شد.... 🌷حاجی حرفش که تمام شد خودش به تاریکی‌ها پناه برد، زیر درختی نشست و سرش را روی زمین گذاشت و شروع به گریه کرد. در همین لحظه همه‌ی فضا روشن شد. دشمن منوری شلیک کرده بود. همه نیروها دراز کشیدند روی زمین. حاج علی با دقت همه‌ی منطقه را از نظر گذراند. مواضع دشمن مشخص شد. مسیر حرکت هر گروهان را مشخص کرد. نیم ساعت نگذشته بود که ارتفاعات کانی‌مانگا و تنگه پنجوین پاک‌سازی شد. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
4_5893221547073605918.mp3
6.04M
▪️پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: روضه‌ی رقیه جان را بخوانید! حکایت عجیبی از شفابخش بودن روضه حضرت رقیه سلام الله علیها 📚 ستاره درخشان شام، بخش۱۳، حکایت۱. ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم …. ✨گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم… 🍃گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم… ✨گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم… 🍃گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم… ✨گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم… 🍃گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم… ✨و گاهی …. گاهی …. گاهی ….. تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم … بدونیم … 🍃کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی های زندگیمون باشیم! ✨کاش یادمون نره که فقط یکبار زنده ایم و زندگی می کنیم فقط یکبار… ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 ✍ همدیگر رو با منطق خودمون قضاوت نکنیم 🔹معلم گفت: دو مرد پیش من می‌آیند؛ یکی تمیز و دیگری کثیف. من به آن‌ها پیشنهاد می‌کنم حمام کنند. شما فکر می‌کنید کدام‌یک این کار را انجام دهد؟ 🔸هر دو شاگرد جواب دادند: خب مسلمه کثیفه! 🔹معلم گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام‌کردن عادت کرده و کثیفه قدر اون رو نمی‌دونه. پس چه کسی حمام می‌کند؟ 🔸حالا پسرها می‌گویند: تمیزه! 🔹معلم جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. 🔸و باز پرسید: خب، پس کدام‌یک از مهمانان من حمام می‌کنند؟ 🔹یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه! 🔸معلم دوباره گفت: البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خب بالاخره کی حمام می‌گیرد؟ 🔹بچه‌ها با سردرگمی جواب دادند: هر دو! 🔸معلم بار دیگر توضیح می‌دهد: نه، هیچ‌کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام‌کردن ندارد! 🔹شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می‌تونیم تشخیص بدیم؟ هر بار شما یک چیزی را می‌گویید و هر دفعه هم درست است. 🔸معلم در پاسخ گفت: خب پس متوجه شدید، این یعنی «منطق»، که از دیدگاه هرکس متفاوت است. 🔹پس لطفاً همدیگر رو با منطق خودمون قضاوت نکنیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی گاهی می بینید انسان نماز می خواند، امّا برای اینکه در رساله‌ها نوشته اند نماز بر انسان بالغ واجب است، و اگر بخواند بهشت می رود، و نخواند جهنّم می رود؛ می خواند. این کار، کار خوب است؛ امّا این پیاده رفتن است! یک وقت است انسان دوستِ نماز است؛ چرا دوست نماز است؟ برای اینکه نماز یک گفتمان و گفتگو و مناجات است که معصوم (علیه السّلام) فرمود: (انّ المصلّی یناجی ربّه)، نمازگزار با خدای خود مناجات می کند. این می داند الآن که وضو گرفته، کجا می خواهد برود، به حضور چه کسی می خواهد برود، با چه کسی می خواهد حرف بزند؛ آن هم دوست دارد و آن خداست، که به او می گوید: (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین) مردادماه ١٣٨٠ ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃🍃 🔆نماز باران در كوفه به دستور پدر ✨مرحوم سيّد مرتضى رحمة اللّه عليه آورده است : 🍁حضرت صادق آل محمّد، به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السّلام حكايت فرمايد: در زمان مولاى متقّيان ، امام علىّ عليه السّلام مدّتى باران نازل نشد. 🍁پس عدّه اى از اهل كوفه نزد امام اميرالمؤ منين ، علىّ عليه السّلام حضور يافته و ضمن اظهار ناراحتى از نيامدن باران ، تقاضا كردند تا حضرت از درگاه خداوند، طلب نزول باران نمايد. 🍁امام علىّ عليه السّلام خطاب به فرزندش حضرت اءبا عبداللّه الحسين سلام اللّه عليه كرد و فرمود: اى حسين ! حركت كن و براى اين اءهالى از درگاه خداوند متعال درخواست بارش ‍ باران نما. 🍁حضرت اءبا عبداللّه الحسين طبق پيشنهاد پدر از جاى برخاست و ايستاد؛ و پس از حمد و ثناى الهى ، بر پيامبر خدا و بر اهل بيت گراميش تحيّت و درود فرستاد؛ و آن گاه اظهار داشت : 🍁اى خداوندى كه عطاكننده خيرات هستى ، و بركات و رحمت هايت را مرتّب بر ما مى فرستى ! امروز از آسمان ، باران رحمت و بركت خود را بر ما بندگانت فرود فرست ؛ و ما را از باران خير و بركت سيراب گردان . و تمام موجودات تشنه را كامياب و سيراب گردان . 🍁تا آن كه ضعيفان خوشحال و دلشاد گردند. و زمين هاى مرده سرسبز و زنده در آيند؛ و بركات را ظاهر نمايند. پس اى پروردگار جهانيان ! دعا و خواسته ما بندگانت را مستجاب و برآورده فرما. 🍁همين كه حضرت أ با عبداللّه الحسين عليه السّلام دعايش پايان يافت و آميّن گفت ، ناگهان اءبرهاى بسيارى در آسمان پديدار شد و باران رحمت شروع به باريدن كرد و تمام مناطق را باران فرا گرفت . 🍁به طورى كه بعضى از بيابان نشين هاى اطراف كوفه به خدمت امام عليه السّلام وارد شدند و گفتند: بارش باران ، تمام حوالى كوفه را فراگرفته ؛ و تمام باغات و نهرها پر از آب گرديده است 📚بحالا نوار: ج 44، ص 187، ح 16، بهنقل از عيون المعجزات شيخ حسين عبدالوهّاب ، منسوب به سيّد مرتضى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🌼🥀🥀🌼🥀🥀🌼🥀🥀 🔆دلیل بر آمدن باران 〽️حضرت سلیمان علیه‌السلام و اصحابش برای طلب باران از شهر خارج شدند. در بین راه مورچه‌ای را دید که به پشت خوابیده و دست و پایش را به طرف آسمان بلند کرده و می‌گوید: 〽️ «خدایا! ما از مخلوقات تو هستیم و نیازمند به رزق تو می‌باشیم، پس ما را به گناه دیگران هلاک مفرما!» 〽️سلیمان علیه‌السلام به اصحاب فرمود: «بازگردید که به دعای دیگری بر ما باران خواهد بارید.» 📚(محجه البیضاء، ج 2، ص 299 -شنیدنی‌های تاریخ، ص 21) ✨✨امام کاظم علیه‌السلام فرمود: «همانا خدا را بر مردم دو حجت است؛ یکی حجت آشکار که آن پیامبران و رسولان و ائمه هستند و دیگری باطنی که خردهاست.» 📚(اصول کافی، ج 1، ص 13) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆بزرگوارى و اهميّت نعمت خداوند 🍂همچنين مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه عليه در كتاب عيون أ خبار الرّضا عليه السّلام داستانى را آورده است كه از جهاتى قابل اهميّت مى باشد: 🍂روزى از روزها امام حسين عليه السّلام در حال داخل شدن دست شويى - مستراح -، تكّه نانى را مشاهده نمود، آن را برداشت و تحويل غلام خود داد و فرمود: هنگامى كه خارج شدم آن را به من بازگردان . 🍂غلام لقمه نان را از حضرت گرفت ؛ و پس از آن كه آن را تميز و نظيف كرد، خورد. وقتى كه حضرت از دست شوئى - مستراح - بيرون آمد، غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: آن لقمه نان را چه كردى ؟ 🍂غلام عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! آن را تميز كردم و خوردم . 🍂امام حسين عليه السّلام فرمود: همانا تو در راه خداوند متعال و به جهت خوشنودى و رضايت او آزاد كردم . 🍂در اين هنگام شخصى در آن حوالى حاضر بود و متوجّه اين جريان گرديد، به همين جهت جلو آمد و خطاب به حضرت كرد و عرضه داشت : اى سرورم ! - به همين سادگى - او را آزاد گرداندى ؟! 🍂امام حسين عليه السّلام فرمود: بلى ، چون از جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: 🍂هركس لقمه نانى را كه بر روى زمين يا در جائى افتاده است ، ببيند و آن را بردارد و تميز كند؛ و تناول نمايد، در درونش استقرار نمى يابد مگر آن كه خداوند متعال او را از آتش دوزخ آزاد و رها گرداند. 🍂و سپس امام حسين عليه السّلام افزود: من نخواستم كسى را كه خداوند مهربان از آتش آزاد نموده ، عبد و غلام من باشد، به همين جهت او را آزاد كردم . 📚ـعيون الا خبار: ج 2، ص 43، ح 154، بحارالا نوار: ج 66 ص 433، و ج 80، ص186، وسائل الشيعه : ج 1، ص 254. ضمنا همين داستان را به بعضى ديگر از معصومينعليهم السّلام نسبت داده اند؛ و در كتابهاى مختلفى وارد شده است . ✾📚 @Dastan 📚✾
* 🔻داستان تشرف یکی از علمای اصفهان؛ بسیار زیبا و نکته دار... علی رغم طولانی بودن مطالعه آن را از دست ندهید: 🔹حدود هشتاد سال پیش برای یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند تشرفی پیش آمده بود که خیلی جالب است. 🔸ايشان جوان بوده و سوار الاغ مى‏ شده و اطراف اصفهان تبلیغ مى‏ رفته و روضه مى ‏خوانده است. دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف مى‏ رود و منبرش را می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. 🔹وقتى اين روضه تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. سوار الاغ که مى ‏شود برود، يكى از اهالى اين آبادى مى ‏آيد و مى ‏گويد:« آقا سيد تو راه گرگ و حيوانات درنده هستند مى ‏خواهید يكى، دو نفر همراهتان بفرستيم؟ 🔸ايشان مى‏ گويد: مى‏ روم مشكلى نداره» و قبول نمی کند همراهی بیاید. نقل می کند عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. برف سنگينى هم به زمين نشسته بود. مى‏ گويد مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. 🔹منتهى از بس برف سنگين بود، حوصله نكردم سرم را بیرون بیاورم و ببينم کیست. حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. 🔸بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». 🔹گفتم:« سلام عليكم» . 🔸گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) 🔹گفتم:« بفرماييد». 🔸گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. 🔸آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» 🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» 🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. بازآن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» 🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد». 🔸گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹گفتم:« من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند». 🔸گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و شخم نزدنند و قبر را از بين نبرند؟!» 🔹آقا سید می گوید من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. 🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد». 🔹گفتند:« چى هست؟» 🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. 🔹نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند». 🔸آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.» 🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست. ‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری ‌ ‌ ‌ ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
چارلى چاپلين میگوید: پس از كلی فقر به ثروت وشهرت رسیدم. آموخته ام كه: باپول میتوان ساعت خريد، ولى زمان نه ميتوان مقام خريد، ولى احترام نه ميتوان كتاب خريد، ولى دانش نه ميتوان دارو خريد، ولى سلامتى نه میتوان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه. میتوان قلب را خرید، اما عشق را نه. ارزش آدمها به دارایی نیست به "معرفت " آنهاست. ✾📚 @Dastan 📚✾