eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴واکنش پیکر شهید مدافع حرم مرتضی عطایی به صحبت‌های همسرش وقتی پیکر شهید در واکنش به همسرش از هر دو چشمش اشک میریزد به مناسبت سالگرد شهادت شادی روح پاکش صلوات بر محمد وال محمد ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عدو شود سبب خير! 🔅نام مرحوم محدث خبير و بزرگ ، شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان را همه شنيده ايم ، وى از علماى موفق و وارسته و مخلص بود، و پس از آنكه خود را شناخت ، تا آخر عمر، به تحصيل و تدريس و تأ ليف كتابهاى سودمند و مهم پرداخت ، تعداد تأ ليفات او را تا 60 كتاب نوشته اند، كه بعضى از آنها در چند جلد قطور، چاپ شده است . او عباس پسر محمد رضا، در قم به سال 1294 هجرى قمرى متولد شد و در نجف اشرف در سال 1359 هجرى قمرى (بعد از نصف شب 23 ذى حجه ) در سن 65 سالگى از دنيا رفت ، و قبر شريفش در ايوان صحن شريف مرقد مطهر حضرت على (ع ) كنار قبر استادش ، محدث نورى قرار دارد. 🔅وى در قم پس از كسب علوم مقدماتى ، به سال 1316 هجرى قمرى به سوى نجف اشرف رفت و همواره ملازم استادش حسين بن شيخ محمدتقى نورى (1254 - 1320) معروف به محدث نورى بود، و سپس ‍ مسافرتهاى مختلف به شهرهاى ايران و عراق و حجاز نمود، و در همه جا به تأ ليف و تصنيف ، اشتغال داشت و نهضت عظيم علمى و فرهنگى به وجود آورد. 🔅در زمان مرجعيت حضرت آيت اللّه العظمى شيخ عبدالكريم حائرى ، مؤ سس حوزه علميه قم ، چندين سال در قم ، از اصحاب و شاگردان اين مرجع بزرگ بود، و در آن زمان ، علماى برجسته براى تحكيم و گسترش ‍ حوزه علميه قم ، از وى خواستند كه در قم كنار آيت اللّه حائرى بماند، كه او اين دعوت را اجابت كرد اينك در اينجا به اين داستان جالب كه از امام امت ، رهبر كبير انقلاب حضرت آيت اللّه العظمى خمينى (مدظله العالى ) در رابطه با مرحوم شيخ عباس قمى نقل شده توجه كنيد: زمان حكومت رضاخان پهلوى بود، يعنى زمانى كه عمامه ها را مى گرفتند و با شيوه هاى مختلف ، براى براندازى روحانيت ، فعاليت مى كردند، حتى از طرف رژيم رضاخانى ، مشهور كرده بودند كه آخوندها را سوار ماشين نكنيد، تا ماشين پنچر نشود. 🔅از قضاى روزگار من و مرحوم شيخ عباس قمى از مشهد سوار بر ماشين اتوبوس و عازم تهران (و قم ) بوديم و در يك صندلى كنار هم نشسته بوديم ، و اتفاقاً آن ماشين در راه پنچر شد، 🔅گفتند پنچر شدن ماشين به خاطر وجود ما دو نفر آخوند است ، من را به خاطر اينكه عمامه سياه بر سر داشتم و سيد بودم ، احترام كرده و از ماشين پياده ننمودند، ولى مرحوم شيخ عباس قمى را پياده كردند. 🔅ماشين ما پس از پنچرگيرى حركت كرد، مرحوم شيخ عباس در بيابان كنار جاده مدتها در انتظار ماشين بسر برد، تا اينكه ماشين جيب كه در آن راه ، حركت مى كرد به سر رسيد، و مرحوم شيخ عباس با راننده جيب كه تنها در ماشين بود، در اين را طولانى به گفتگو پرداخت ، در همان آغاز گفتگو، دانست كه راننده ارمنى مى باشد، سخن از مكتب مسيحى و اسلام به ميان آمد، و مرحوم شيخ عباس به سؤ الهاى راننده پاسخ مى داد، و مطالب عميق بسيارى به راننده گفت ، درنتيجه هنوز راننده به مقصد نرسيده بود، نور اسلام بر قلبش تابيد و بدست مرحوم شيخ عباس ، قبول اسلام نمود و به حقانيت اسلام ، اعتراف كرد. 🔅به اين ترتيب عدو و دشمنى كه شيخ عباس را به عنوان اينكه وجودش ‍ باعث پنچر شدن ماشين شده پياده كرد، سبب خير گرديد، و مقدمه اى براى رسيدن ارمنى و سپس اسلام او شد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سفارش ميت ⚡️نقل مى كنند: شخصى از دنيا رفت ، بستگان او، يك نفر قارى قرآن را اجير كردند، كه مدتى ، سر قبر او قرآن بخواند، قارى مشغول قرائت قرآن بر سر قبر او گرديد. ⚡️تا اينكه بعد از چند روز يكى از وارستگان آن شخص را در عالم خواب ديد و از او احوال پرسى كرد، او در جواب گفت : تقاضا دارم بگوئيد اين قارى قرآن بر سر قبر من ، ديگر قرآن نخواند، زیرا وقتى كه قرآن مى خواند، به هر آيه اى (مثلاً آيه خمس ، زكات ، حج ، امر به معروف و نهى از منكر و...) مى رسد كه من به دستور آن آيه عمل نكرده ام ، مرا عذاب مى نمايند!! نگارنده گويد: در احاديث آمده كه امامان فرمودند: ⚡️رب تالى القرآن و القرآن يلعنه چه بسيار افرادى هستند كه تلاوت قرآن مى كنند، ولى قرآن آنها را لعنت مى كند. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ 💠راهکار آیت الله بهجت ره ✍یکی از طلاب محترم نقل کردند : "روزی به خدمت حضرت آیه الله بهجت رسیدم و عرض کردم: آیا می شود خودمان به این دستوراتی که از بزرگان رسیده و در کتاب ها نوشته شده ، مانند دستورات مرحوم بید آبادی عمل کنیم؟ آقا جواب دادند:مرحوم بید آبادی و بزرگان دیگه برای اسلام زحمات بسیار کشیدند ، ولی هر کدام از راه خاصی افراد را به سوی خدا می بردند. ولی راه من هم این است که این دستور العمل فقط در یک چیز جمع شده،در یک کلمه خیلی کوچک ، و آن "ترک گناه"است! ولی فکر نکن ترک گناه چیز ساده ای است، گاهی خیلی مشکل است.و تمام دستورات خودشان بعداً می آید. 🔰 ترک گناه مثل چشمه ای است که همه چیز را خود به دنبال دارد ، شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی و عبادات دیگر خود به خود به سمت شما می آید." گاهی خود آقا می فرمودند: "خیال می کنیم خیلی چیزها گناه نیست وحال اینکه نگاه تند به مطیع،و نگاه محبت آمیز به عاصی خود گناه است که شاید ما گناه نشماریم..." ‌‌✅ کانال آیت الله بهجت (ره) ************ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹👌 هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید! "روزی پیر خواهد شد..." هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید! "روزی چروک خواهد شد..." هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید! "روزی عوض خواهد شد..." هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید! "روزی سپید خواهد شد..." در عوض به دنبال قلبی وفادار باشید، که تا ابد دوستتان خواهد داشت ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 🔆راه رفتن عقب جنازه ✨جنازه‌ای را به‌سوی قبرستان می‌بردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پشت آن جنازه حرکت می‌کردند، امّا خلیفه‌ی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه می‌رفتند. ✨از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت می‌کنند! فرمود: ✨✨«آن‌ها هم می‌دانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا می‌خواهند بدین‌وسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوه‌گر شوند.» 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33) ✾📚 @Dastan 📚✾
به نقل از راوی: شنيدم امام صادق عليه السلام در حالى كه دستش را به آسمان برداشته بود مى فرمود: پروردگار من! هرگز مرا چشم به هم زدنى به خودم وا مگذار، نه كمتر از آن و نه بيشتر. ابن ابى يعفور مى گويد: بى درنگ اشك از گوشه هاى محاسنش جارى شد. سپس رو به من كرد و فرمود: اى پسر ابى يعفور! يونس بن متّى را خداوند عزّوجلّ كمتر از يك چشم بر هم زدن به خودش وا گذاشت و در نتيجه، آن ترك اولى را مرتكب شد. عرض كردم: خداوند خيرتان دهد! آيا آن ترك اولى او را به حد كفر رساند؟ فرمود: نه، امّا مردن در آن حال هلاكت است به نقل از راوی: سمعتُ أبا عبدِ اللّه عليه السلام يقولُ و هُو رافِعٌ يَدَهُ إلَى السَّماءِ: ربِّ لا تَكِلْني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَدا لا أقَلَّ مِن ذلكَ و لا أكثَرَ. قالَ: فما كانَ بأسرَعَ مِن أن تَحَدَّرَ الدُّموعُ مِن جَوانِبِ لِحيَتِهِ، ثُمّ أقبَلَ علَيَّ فقالَ: يا بنَ أبي يَعفورٍ، إنّ يُونُسَ بنَ مَتّى وَكَلَهُ اللّهُ عَزَّوجلَّ إلى نَفسِهِ أقَلَّ مِن طَرفَةِ عَينٍ فأحدَثَ ذلكَ الذَّنبَ. قلتُ: فبَلَغَ بهِ كُفرا، أصلَحَكَ اللّهُ؟ قالَ: لا، ولكنَّ المَوتَ على تلكَ الحالِ هَلاكٌ 📚الكافی ج2 ص581 ✾📚 @Dastan 📚
🔆لايق پيغمبرى در اخبار است كه موسى در جوانى، چوپانى مى‏كرد. روزى، گوسفندى از او گريخت و موسى در پى او بسيار دويد . در پى او تا به شب در جستجو - - و آن رمه غايب شده از چشم او تا اين كه گوسفند از خستگى و درماندگى، جايى ايستاد و موسى به او دست يافت . چون به گوسفند رسيد، گرد از وى افشاند و بر سر و روى گوسفند دست مى‏كشيد و او را مى‏نواخت؛ چنانكه مادرى، طفل خردش را . در آن حال كه گوسفند را نوازش مى‏كرد، مى‏گفت: گيرم كه بر من رحم نداشتى، بر خود چرا ستم كردى و اين همه راه را در صحرا دويدى تا بدين جا رسيدى.  همان دم خداوند به فرشتگان خود گفت: موسى، سزاوار نبوت است و جامه رسالت بر تو او بايد كرد كه چنين با خلق من مهربان است و خود را براى راحت مردم، به رنج مى‏اندازد. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔆بشكن! 💥نوشته‏اند: روزى پادشاهى همه درباريان را خواست . همه گرد تخت او به صف ايستادند . شاه، گوهرى بس زيبا و گرانبها به يكى از آنان داد و گفت: اين گوهر چگونه است و به چند ارزد؟ گفت: صدها خروار طلا، قيمت اين گوهر را ندارد. شاه گفت: آن را بشكن. مرد دربارى گفت:اى شاه!چنين گوهرى را نبايد شكست كه سخت ارزنده و قيمتى است . ساعتى گذشت . دوباره آن گوهر را به يكى ديگر از حاضران داد و همان خواست . او نيز گفت:اى سلطان جهان!اين گوهر، به اندازه نيمى از مملكت تو، قيمت دارد . چگونه از من خواهى كه آن را بشكنم؟ شاه او را نيز رها كرد و دستور داد به هر دو خلعت و هديه دهند. به چندين كس ديگر داد و همگى همان گفتند كه آن دو نديم گفته بودند. شاه را نديمى خاص بود كه بدو سخت عنايت داشت و مهر مى‏ورزيد . او را خواست . پيش آمد. گوهر را به دست او سپرد و گفت: چند ارزد؟ گفت: بسيار . شاه گفت: آن را بشكن!همان دم، گوهر را بر زمين زد و آن را صد پاره كرد. حاضران، همه بر آشفتند و زبان به طعن و لعن وى گشودند كه اى نادان اين چه كار بود كه كردى. آيا پسنديدى كه خزانه شاه از چنين گوهرى، خالى باشد؟ نديم گفت: راست گفتيد . اين گوهر، افزون بر آنچه در تصور گنجد، قدر و بها داشت؛ اما فرمان شاه، ارزنده‏تر و قيمتى‏تر است . حاضران، چون اين پاسخ را از آن غلام شنيدند، همگى دانستند كه اين، امتحانى بود از جانب شاه . لب فرو بستند و هيچ نگفتند كه دانستند خطا كرده‏اند . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
💠 اگر در زندگی نداشته باشید ، ▫️ خوش‌شانسی به کارتان نخواهد آمد ...! 🍃 برای کشتی‌ای که نمی‌داند 🔻 به کدام بندر می‌رود، 🔺باد موافق معنا ندارد ! ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷سال ۶۲ در قرارگاه خاتم الانبیاء اولین روز آشنایی من با محمد باقری بود. یکی از فرماندهان ارشد به من گفت برای موضوعی با او جلسه‌ای بگذارم. قرارگاه خاتم الانبیاء در راه اهواز - طلائیه در زیر زمین قرار داشت. اتاق او را پیدا کردم. در اتاق‌های فرماندهان معمولاً دو قسمت بود، یک قسمت با میزی کوچک در جلو که منشی‌ای می‌نشست و یک بخش هم در پشت او که در حقیقت دفترِ کار آن فرمانده بود. وارد که شدم جوانی پشت میز بود، به او گفتم که با برادر باقری کار دارم. گفت: بفرمایید. گفتم: با خودشان کار دارم، با ایشان هماهنگ شده و منتظر من هستند. 🌷باز گفت: امرتان را بفرمائید! باز هم گفتم که فقط با خودشان می‌توانم صحبت کنم. خلاصه خیلی تحویلش نگرفتم، تا بیچاره به زبان آمد و گفت که من خودم محمد باقری هستم! دقت کردم، دیدم بله، خودش باید باشد. عین برادر شهیدش بود! صورت او به قول خارجی‌ها Babyface بود و خیلی جوان بنظر می‌رسيد. خلاصه تا سال‌ها هر وقت او را در جایی می‌دیدم یاد آن زمان می‌افتادیم و لبخندی می‌زدیم. امروز، قرار گرفتن او در چنین منصب خطیری، مایه خوشحالی است. : رزمنده دلاور فردین اردوانی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺داستان طیب حاج رضایی و امام حسین ع | فهمیده باش جوان 🎥استاد دانشمند ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🔆پاسخ دندانشكن به قاضى 🍃مى دانيد كه مخالفان ، به شيعه ، رافضى مى گويند، به اين معنى كه روش ‍ ساير مسلمانان را ترك كرده اند. 🍃روزى شخصى به امام صادق (ع ) عرض كرد: امروز عمار دهنى (كه از شيعيان بود) در نزد ابوليلى قاضى كوفه ، به موردى گواهى داد، قاضى به او گفت : برخيز برو، گواهى تو قبول نيست ، ما تو را مى شناسيم تو رافضى هستى . عمار سخت ناراحت شد و به گريه افتاد بطورى كه شانه هايش تكان مى خورد. 🍃ابوليلى به او گفت : تو از علماء و حديث شناسان هستى ، و اگر از اين نسبت (رافضى ) ناراحت مى باشى ، از اين مرام بيزارى بجوى در اين صورت ، در صف برادران ما خواهى شد!. 🍃عمار دهنى در پاسخ گفت : سوگند به خدا گريه ام به اين خاطر نيست كه تو مى پندارى ، بلكه گريه ام براى تو و براى خودم مى باشد. اما گريه ام براى خودم از اين رو است كه مرا به مقام ارجمندى نسبت دادى كه شايسته آن نيستم ، تو گمان بردى كه من رافضى هستم ، واى بر تو، امام صادق (ع ) به من خبر داد: 🍃نخستين كسانى كه رافضى معرفى شدند، ساحران زمان موسى (ع ) بودند كه پس از ديدن معجزه موسى (ع ) به او ايمان آوردند و اطاعت فرعون و فرعونيان را ترك (رفض ) نمودند، بنابراين رافضى هر گونه كسى است كه آنچه را خداوند ناپسند مى داند ترك كند، و به هر چه امر كند، انجام دهد، چه كسى است كه امروز چنين مقام والائى را داشته باشد، گريه ام از اين رواست كه خداوند به قلبم آگاه است و من چنين اسم شريفى را براى خود قبول كرده ام ، آنگاه مرا سرزنش كند كه هان اى عمار: آيا تو ترك كننده امور باطل ، و بجا آورنده طاعتها هستى ، چنانكه قاضى به تو گفت ، در اين صورت ، اگر مسامحه كنم از درجاتم كاسته گردد و مستوجب عذاب شديد شوم ، مگر اينكه اولياء من مرا شفاعت كنند. 🍃اما گريه ام براى تو از اين رو است كه با اين نسبت و لقب بزرگ براى من ، دروغ بزرگ گفته اى ، و دلم به حالت مى سوزد كه بخاطر اين دروغ سزاوار عذاب سخت الهى شوى ، چرا شريفترين نامها را به پست ترين انسانها، نسبت داده اى . نردبان خلق اين ما ومن است عاقبت زين نردبان افتادن است هركه بالاتر رود احمقتر است استخوان او بتر خواهد شكست 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹❤️ ✍ وقتشه قربانی کنیم 🔹کوزه‌ای رو دم‌دست یه میمون می‌ذارن و چند گردو رو جلوی چشم میمون داخل کوزه میندازن. 🔸دهانه‌ کوزه‌ تنگه ولی میمون می‌تونه و دستاش رو می‌بره داخل کوزه و چند گردو رو می‌ذاره تو مشتش. 🔹میمون وقتی می‌خواد دستش رو دربیاره، دست مشت‌کرده‌اش که پر از گردوئه از دهانه‌ کوزه درنمیاد. 🔸این آزمایش رو با هر میمونی که امتحان کنید ساعت‌ها طول می‌کشه که بفهمه چاره‌ای جز این نداره که گردوها رو رها کنه. 🔹خب شاید بگید میمونه و نمی‌فهمه، ولی این داستان درمورد ما انسان‌ها هم صادقه. این، داستان قربانی‌کردنه! زندگی تنها وقتی بهتر می‌شه که حاضر باشیم براش قربانی کنیم. 🔸بعضی‌هامون این‌قدر نگران ازدست‌دادن چندتا از گردوهامون هستیم که آزادی رو براش فدا کردیم. 💢وقتشه قربانی کنیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
📌نشاط و شادی موقت و ابدی 🔰 آیت الله سید رضا بهاءالدینی : جواني و نشاط موقت، بالاخره از انسان گرفته مي‌شود و ديگر از لذات دنيا نمي‌تواند استفاده کند، ولي هميشه از لذات روحاني بهره‌مند است. 🔰انسان بايد خود را به آن لذات برساند. لذات روحاني نصيب زبان هرزه و چشم هرزه نمي‌شود. بايد خود را اصلاح کرد. از مبادي شروع کنيد. اگر خود را در حد خودتان اصلاح کنيد، با همان مي‌فهميد که خدايي هست. ✾📚 @Dastan 📚✾
. 🔖گاهی در هوای سرد در حالی که حیاط منزل پر از برف و یخ بود، مرحوم آیت الله سید مرتضی نجومی کرمانشاهی می‌آمدند و در تشتی، لباس می‌انداختند و می‌شستند. عرض می‌کردم: آقاجان! شما چرا این زحمت را می‌کشید؟ می‌فرمودند: مگر فقط من در این منزل آدمم، که بنشینم و کتاب بخوانم و بقیه زحمت بکشند! آیت الله سیدمرتضی 📚نقل خاطره از علی محمد حاجی علیانی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زاهدی پرسیدند : "از اینهمه نیایش به درگاه خداوند، چه بدست آورده ای؟ جواب داد: هیچ! اما بعضی چیزها را از دست داده ام! خشم نگرانی اضطراب افسردگی احساس عدم امنیت ترس از پیری ومرگ...!!! همیشه با بدست آوردن نیست که حالمان خوب می شود گاهی با از دست دادن خیال آسوده تری داریم...! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻 🔆خانه عوض شده ♨️پیری فوت کرد. یکی از مریدانش او را در خواب دید و از حالش در قبر جویا شد که چه بر تو گذشت و در جوابِ «کیست خدایت» چه گفتی؟ ♨️گفت: «از من پرسیدند خدایت کیست؟ خود را به خدایم سپردم و در جواب گفتم: من خانه‌ام را عوض کردم نه خدایم را.» 📚(داستان عارفان، ص 99) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸 🔆خواب خوش ⚡️سه تن در رهى مى‏رفتند؛ يكى مسلمان و آن دو ديگر، مسيحى و يهودى. در راه درهمى چند يافتند . به شهرى رسيدند. درهم‏ها بدادند و حلوا خريدند. ⚡️شب از نيمه گذشته بود و همگى گرسنه بودند، اما حلوا جز يك نفر را سير نمى‏كرد. يكى گفت: امشب را نيز گرسنه بخوابيم، هر كه خواب نيكو ديد، اين حلوا، فردا طعام او باشد . هر سه خوابيدند . مسلمان، نيمه شب برخاست، همه حلوا بخورد و دوباره خوابيد. ⚡️صبح شد . عيسوى گفت: ديشب به خواب ديدم كه عيسى مرا تا آسمان چهارم بالا برد و در خانه خود نشاند. خوابى از اين نيكوتر نباشد. حلوا نصيب من است . ⚡️يهودى گفت: خواب من نيكوتر است . موسى را ديدم كه دست من را گرفته بود و مى‏برد . از همه آسمان‏ها گذشتيم تا به بهشت رسيديم . در ميانه راه تو را ديدم كه در آسمان چهارم آرميده‏اى؛ ⚡️ولى مسلمان گفت: دوش، محمد(ص) به خواب من آمد و گفت: اى بيچاره !آن يكى را عيسى به آسمان چهارم برد و آن دگر را موسى به بهشت، تو محروم و بيچاره مانده‏اى.بارى اكنون كه از آسمان چهارم و بهشت، باز مانده‏اى، برخيز به همان حلوا رضايت ده . آن گاه برخاستم و حلوا را بخوردم كه من نيز نصيبى داشته باشم . ⚡️رفيقان همراهش گفتند: و الله كه خواب خوش، آن بود كه تو ديدى. آنچه ما ديديم همه خيالات باطل بود . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭آنچه بر سر کودکان آمد ... 🩸ٱللَّهُ أَكْبَرُ 🩸ٱللَّهُ أَكْبَرُ 🩸أشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ 🇵🇸 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔆آن را نمى‏توانم، اين را نمى‏خواهم ✨در زمان بايزيد بسطامى، كافرى در شهر مى‏زيست . همسايگان وى، پيوسته او را به اسلام دعوت مى كردند و او همچنان بر آيين خود، پاى مى‏فشرد. روزى همسايگان، همگى گرد او جمع شدند و گفتند: ✨ بر ما است كه خير تو گوييم و براى تو خير خواهيم. بدان كه اسلام، آخرين دين است و هر كه نه بر اين آيين است، گمراه است . تو را چه مى‏شود كه دعوت ما را پاسخ نمى‏گويى و بر دين خود مانده‏اى . ✨گفت: بارها انديشيده‏ام كه به دين شما روى آورم؛ ولى هر بار كه چنين قصدى مى‏كنم، باز پشيمان مى‏شوم. ✨گفتند: چيست كه تو را از آن نيت خير باز مى‏گرداند؟ ✨گفت: هر بار پيش خود مى‏گويم اگر مسلمانى، آن است كه بايزيد دارد، من نتوانم، و اگر آن است كه شما داريد، نخواهم. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾