eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
☘🌹☘🌹☘ کاش یادمان بماند پیمانى را که در طوفان با خدا مى بندیم ، در آرامش فراموش نکنیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 (۲ / ۱) ! 🌷سال۱۳۶۲ در اردوگاه کوهدشت، چند روزی بود که یک روحانی حدود ۱۶_۱۵ ساله بسیار متین، مؤدب، با وقار، سفیدرو، خوش لباس (با عبا و لباده و عمامه سفید) به گردان معرفی شده بود. او در طول روز بنا به میل خودش همانند سایر رزمنده‌ها به امورات آموزش و ورزش رسیدگی می‌کرد و به هنگام نماز، امامت جماعت گردان را بر عهده داشت. این نوجوان کم سن و سال ضعیف الجثه و خوش سیما، طلبه‌ای بسیار مومن، متقی، اهل مطالعه و پرتلاش بود و.... 🌷و مباحث حوزوی را در ساعاتی از روز نزد حجت الاسلام ثمری، مسئول حوزه نمایندگی امام در تیپ سیدالشهدا (ع) ادامه می‌داد. او مثل سایر رزمنده‌های هم سن و سال خود، شاداب، با نشاط، بازیگوش، شوخ طبع، صمیمی و دوست داشتنی بود. بعد از عملیات والفجر۴ در دشت شیلر (مریوان) که جاده‌ها باریک بود و بر اثر بارش باران، لغزنده شده و امکان تردد خودرو نبود؛ به وسیله قاطر، غذا و مهمات به نیروها رسانده می‌شد. حاج آقای روحانی گردان، با لباس بسیجی خاکی و با چکمه و عمامه، یک روز.... 🌷یک روز در پشت جبهه مرا به کناری کشید و با خجالت گفت: خیلی دوست دارم سوار یکی از این قاطرها بشوم. گفتم: خُب اشکالی ندارد؛ سوار شو. گفت: از نظر شما اشکالی ندارد من که یک روحانی هستم، سوار قاطر بشوم؟! گفتم: نه، مثل سایر رزمنده‌ها برای انتقال غذا و مهمات شما هم به همراه حاج آقا بهشتی مسئول تدارکات؛ سوار یکی از این قاطرها بشو. گفت: آخر قدّم نمی­‌رسد که سوار شوم. یک کم هم می‌ترسم؛ باید مواظبم باشید و کمکم کنید. من.... .... ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋 🔆بياد آتش دوزخ سليمان بن خالد گويد: امام صادق (ع ) در مهمانى شب (در منزلى ) شركت نمود، سفره را پهن كردند در ميان آن ، نان بود سپس ظرف آبگوشتى نزد امام گذاشتند، (نان در ميان آبگوشت ريخت و ترديد كرد) وقتى دست خود را به ترديد آبگوشت گذاشت ، چون داغ بود، فوراً دستش را بلند كرد، و فرمود: استجير باللّه من النار... پناه مى برم به خدا از آتش دوزخ ، ما طاقت اين داغى (آبگوشت ) را نداريم پس چگونه طاقت آتش را داشته باشيم ؟ ما صبر بر اين داغى نداريم ، پس چگونه از آتش دوزخ صبر كنيم . اين جمله ها را چندين بار تكرار كرد، تا غذا خنك شد، آنگاه از غذا خورد به اين ترتيب امام صادق (ع ) از داغى آبگوشت به ياد داغى آتش دوزخ افتاد. و از آن ، به خدا پناه برد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🔆همدم السّلطنه ؟ 💫رضاخان ، قبل از تولد، پدرش را از دست داد، مادرش بخاطر وضع بد مالى ، قنداقه او را برداشت ، و از سواد كوه مازندران به تهران گريخت ، در تهران در كوچه ارامنه اطراف ميدان مولوى ، در بالاخانه اى سكونت نمودند. مادر رضاخان در اين محله رختشوئى مى كرد، و خوشنام نبود، رضاخان هم كه بزرگ شد از لاتهاى محله گرديد، و بعد با زن سالخورده اى كه صفيه نام داشت و رختشوئى مى كرد، رابطه جنسى برقرار كرد و از او صاحب دخترى شد كه او را همدم نام نهاد. 💫چون صفيه ، بدنام بود، در انتساب اين دختر به رضاخان اختلاف شد، رضاخان اظهار داشت كه صفيّه را صيغه كرده است ، به اين ترتيب ، همدم دختر رضاخان معرّفى شد. 💫همدم در نوجوانى ، غوطه ور در فحشاء و آلودگى شد، وقتى كه رضاخان ، فرمانده آترياد قزاق گرديد، براى حفظ آبرويش ، همدم را به پاريس فرستاد، او در پاريس فاحشه خانه باز كرد و خود خانم رئيس آن فاحشه خانه شد. از همدم تا سال 1356 نامى در ميان نبود، و خاندان كثيف پهلوى از بردن نام او عار داشتند، سرانجام در همين سال عكسى از وى در ويژه نامه اطلاعات به مناسبت تولد شاه معدوم ، به عنوان همدم السلطنه (جزء خاندان پهلوى ) بچاپ رسيد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🤲صحیفه سجادیه را دریابیم 💠 استاد فاطمی نیا: بعضی وقت‌ها من به دوستان می‌گویم: اگر ما بدانیم حضرت سجاد علیه‌السلام یک پیراهنی داشته و یقین کنیم آن را به تن مبارکشان نموده‌اند و بدانیم در کدام کشور و در کدام گوشه‌ی دنیاست؛ ما به هر طریقی شده دوست داریم برویم آن را ببینیم و ببوسیم! امّا کتاب و سخنی که از میان دو لب گهربار آن حضرت بیرون آمده و در دسترس ماست چقدر ارزش آن را دانسته و قدردان آن هستیم؟!. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌿💚 توي باشگاه وزنه ها سبك تر نميشن ! تويی که قويتر ميشی ؛ توی زندگی، شرايط آسون تر نميشه ! تويی که برای مديريت كردنشون مجهزتر ميشی . به رشد كردن ادامه بده ... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔆بر درب قصر فرعون 💥چون حضرت موسی علیه‌السلام در آمدن عذاب بر فرعون شتاب و عجله می‌کرد، خداوند به وی وحی کرد که ‌ای موسی! تو به کفر فرعون نگاه می‌کنی، من به درب قصرش نگاه می‌کنم که نام مرا «بسم‌الله الرّحمن الرّحیم» نوشته است. 💥چون خدای تعالی اراده کرد، فرعون را عذاب کند، این نام خویش را از بالای درب قصرش پاک کرد، سپس او را عذاب کرد. 📚(خزینه الجواهر، ص 345) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾 🔆لايق پيغمبرى در اخبار است كه موسى در جوانى، چوپانى مى‏كرد. روزى، گوسفندى از او گريخت و موسى در پى او بسيار دويد . در پى او تا به شب در جستجو - - و آن رمه غايب شده از چشم او تا اين كه گوسفند از خستگى و درماندگى، جايى ايستاد و موسى به او دست يافت . چون به گوسفند رسيد، گرد از وى افشاند و بر سر و روى گوسفند دست مى‏كشيد و او را مى‏نواخت؛ چنانكه مادرى، طفل خردش را . در آن حال كه گوسفند را نوازش مى‏كرد، مى‏گفت: گيرم كه بر من رحم نداشتى، بر خود چرا ستم كردى و اين همه راه را در صحرا دويدى تا بدين جا رسيدى. همان دم خداوند به فرشتگان خود گفت: موسى، سزاوار نبوت است و جامه رسالت بر تو او بايد كرد كه چنين با خلق من مهربان است و خود را براى راحت مردم، به رنج مى‏اندازد. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🔆سزاى طاغوت ناپاك متوكل دهمين خليفه عباسى از خونخوارترين طاغوتهاى تاريخ است ، كوچكترين نسبت يا رابطه با آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) براى او كافى بود كه حكم اعدام آنكس را كه رابطه دارد صادر نمايد. او همواره با شراب و ساز و آواز و عياشى مشغول بود و انبوه بيت المال مسلمانان را حيف و ميل مى كرد، ولى بانوان علوى ، يك لباس درست نداشتند، حتى جمعى از آنها يك پيراهن درست داشتند كه نماز خود را به نوبت با آن مى خواندند. از كارهاى زشت اين خود خواه جبار اين بود كه قبر امام حسين (ع ) را ويران نمود و زمين آنرا شخم زده و محو كرد، و زائران قبر را شكنجه مى كرد و مى كشت . او چهارده سال و دو ماه خلافت اين چنينى كرد و عمرش به چهل سالگى رسيده بود كه روزى طبق عادت بدش به امير مؤمنان على (ص ) ناسزا گفت ، پسرش منتصر خشمگين شد، متوكل علت خشم او را دريافت ، و گفت : غضبت الفتى لا بن عمه راس الفتى فى حرامه ترجمه : اين جوان (منتصر) براى پسر عمويش (على - ع ) خشم كرد، سر او به فلان محرمش . منتصر بقدرى از اين فحش و از ناپاكى پدر ناراحت شد كه تصميم بر قتل پدر گرفت ، بطور سرى شمشيرهائى به غلامان مخصوص داد، و به آنها وعده داد كه اگر او را بكشيد، من پاداش خوبى به شما خواهم داد... شب چهارشنبه چهارم شوال سال 247 قمرى فرا وارد كاخ شدند و با شمشيرهاى برّان بر متوكل حمله كردند و خون كثيف او را ريختند، وزير او فتح بن خاقان كه از متوكل حمايت مى كرد، خود را به روى متوكل انداخت ، او را نيز به هلاكت رساندند و به اين ترتيب او يك نمونه از سزاى خود را در اين دنيا ديد و به جهنم واصل شد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 زندگی یک پاداش است نه یک مکافات فرصتی است... کوتاه تا ببالی...بدانی...بیندیشی... بفهمی...وزیبا بنگری.... ودرنهایت در خاطره ها بمانی پس زندگیت را خوب زندگی کن 🍃🍃🍃🍃🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾