به برکت دعای یک نیازمند .....
مرجع تقلید میرزا حسین خلیلی تهرانی به یک زن علویه هندی که به بیماری سختی مبتلا بود کمک کرد و او را به صورت رایگان معالجه نمود
بعد از آن در عالم رؤیا دید که بیش از ده روز زنده نخواهد ماند حاجی پس از بیدار شدن مریض شد و روز به روز بیماری اش شدت پیدا کرد تا آنکه روز دهم فرا رسید و خود را دید که از این عالم به عالمی دیگر منتقل شده است
ایشان بعد از توضیح درباره احوالاتی که آنجا برایشان پیش آمد گفت: مردی آمد و گفت او را رها کنید که حسین بن علی علیه السلام او را شفاعت کرده است تا به دنیا باز گردد و بعد معلوم می شود آن زن علویه شفای ایشان را گرفته در زمان وقوع این حادثه میرزاحسین ۲۷ سال داشت و نزدیک ۹۰ سال عمر کرد
نقل شده که او همیشه می گفت: وجود من و اولادم همه از برکت دعای آن زن علویه است
چه بسا طول عمر که بسته به عملکرد ما تغییر می کند و چه نیکوست عمری که به نکویی سر شود و سر آید.
📚کتاب کلمه طیبه ، محدث نوری
✾📚 @Dastan 📚✾
📩 #مجله_دینی | چرا پپسی نمیخری؟
⚠️ عباس جان آخر برای چه؟ ...
✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🍃🍂🍃🦋🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆سلطنت میخواهی
روزی هارونالرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: «آیا میخواهی سلطان باشی؟»
بهلول فرمود: «دوست نمیدارم.»
خلیفه گفت: «برای چه سلطنت نمیخواهی؟»
بهلول گفت: «برای اینکه من تابهحال به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیدهام، ولی خلیفه تابهحال مرگ دو بهلول را ندیده است.»
📚(دویست داستان، ص 15)
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀
#داستان_آموزنده
🔆پيكار با انديشه طبقاتى
ثعلبى به اسناد خود از عبداللّه بن مسعود نقل مى كند: جمعى از اشراف قريش به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند، ديدند افرادى مانند: صهيب ، بلال ، عمار و... (كه از مسلمين فقير و مستضعف بودند) در محضر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند،
(از آنجا كه آنها فكر اشرافى و طبقاتى داشتند، و نمى توانستند شخصيت معنوى اين افراد را به حساب بياورند، با مشاهده اين صحنه ، معترضانه ) گفتند:
يا محمد ارضيت بهؤ لاء من قومك افنحن تكون تبعا لهم ...
ترجمه :
اى محمد! آيا به همين افراد (تهيدست ) از ميان مردم ، قناعت كرده اى ؟
آيا ما (در اطاعت از شما) از اينگونه افراد پيروى كنيم ، آيا اينها هستند كه مشمول لطف خداوند واقع شده اند؟! اين افراد را از خود دور كن ، شايد پس از دور شدن آنها، ما از تو پيروى كنيم .
در رد قول اين اشراف و رد هر گونه فكر طبقاتى ، آيه 52 و 53 سوره انعام نازل شد، آيه 52 چنين است :
ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة والعشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء فتطر دهم فتكون من الظالمين .
يعنى : آنها را كه صبح و شب ، خدا را مى خوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند از خود دور مكن ، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها، اگر آنها را طرد كنى از ستمگران خواهى بود.
به اين ترتيب در مى يابيم كه : طرد و ناديده گرفتن افراد مستضعف ، از ستمگرى است ، و در اسلام فكر طبقاتى ، محكوم است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
🔆عبادت خشك !
گروهى از شاگردان امام صادق (ع ) گرد شمع وجود آن حضرت ، حلقه زده بودند، امام ديد يكى از دوستانش بنام عمربن مسلم در ميان آنها نيست ، جوياى حال او شد، عرض كردند: او مدتى است ترك تجارت كرده رو به عبادت آورده (و تنها در محل خلوتى مشغول عبادت شده است ).
امام فرمود: واى بر او، اما علم ان تارك الطلب لايستجاب له : آيا نمى داند كسيكه تلاش براى كسب معاش را ترك كند، دعايش به استجاب نمى رسد.
سپس فرمود: در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) وقتى آيه 2 و 3 سوره طلاق ) نازل شد كه ومن يتق اللّه يجعل له مخرجاً - و يرزقه من حيث لا يحتسب : و هر كس از خدا بترسد و پرهيزكار باشد، خداوند راه نجاتى براى او مى گشايد و او را از جائيكه گمان ندارد روزى مى دهد.
روهى درها را بر وى بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند عهده دار روزى ما شده است وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از جريان آنها آگاه شد، شخصى را نزد آنها فرستاد كه چرا مشغول چنين عبادتى شده ايد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: كسى كه چنين كند، دعايش مستجاب نمى شود، بر شما باد به كوشش براى تحصيل معاش زندگى .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅#پندانه
🙏 مهم این است که در طوفانها آرامشت را حفظ کنی
🔹پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را به تصویر بکشد.
🔸نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلوها، تصاویری بودند از خورشید بههنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در چمن میدویدند، رنگینکمان در آسمان، پرنده و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
🔹پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
🔸اولی، تصویر دریاچه آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جایجایش میشد ابرهای کوچک و سفید را دید. و اگر دقیق نگاه میکردند، در گوشه چپ دریاچه، خانه کوچکی قرار داشت. پنجرهاش باز بود، دود از دودکش آن بر میخاست، که نشان میداد شام گرم و نرمی آماده است.
🔹تصویر دوم هم کوهها را نمایش میداد، اما کوهها ناهموار بود. قلهها تیز و دندانهای بود، آسمان بالای کوهها بهطور بیرحمانهای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیلآسا بودند.
🔸این تابلو با تابلوهای دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.
🔹اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه میکرد، در بریدگی صخرهای شوم، جوجهپرندهای را میدید. آنجا، در میان غرش وحشیانه طوفان، جوجهگنجشکی آرام نشسته بود.
🔸پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
🔻سپس توضیح داد:
آرامش چیزی نیست که در مکانی بیسروصدا، بیمشکل و بدون کار سخت یافت شود، بلکه معنای حقیقی آرامش این است؛ هنگامی که شرایط سختی بر ما میگذرد آرامش در قلب ما حفظ شود.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#مینهایی_که_ضربان_قلبم_را_بالا_برد!!
🌷بار دوم که به جبهه رفتم، از آنجا که دانشجو بودم، از تهران اعزام شدم، درست بعد از عملیات کربلای یک بود و ما را مستقیم به شهر .... بردند که تازه از لوث وجود عراقیها پاکسازی شده بود. من مسؤل گروهی بودم که بهخاطر اینکه منطقه آلوده نشود و رزمندگان آسیب نبینند مبادرت به این کار کردند، اولینبار بود که من در منطقه جنگی جنازه عراقیها را دفن میکردم و اصلاً از چگونگی دفن کردن آنها باخبر نبودم. به مسئولمان گفتم: «قبله کجاست؟!» گفت: «برای چه قبله را میخواهی؟» گفتم: «مگر نباید آنها را رو به قبله دفن کنیم؟!» مسؤلمان لبخندی زد و گفت: «انگار اینجا منطقه جنگی هست!»
🌷ما جنازهها را داخل کانالی گذاشتیم و بعد از سمپاشی، روی آنها را خاک ریختیم، همانروز عراقیها ما را از گلولههای خمپاره خود بینصیب نگذاشتند و نیمساعتی ما را به داخل سنگرهایمان خیزاندند. بعد از پایان یافتن آتش تهیه دشمن دوباره شروع کردیم به دفن اجساد، رزمندهای که سمپاش را حمل میکرد، خسته شد و من قبول کردم کار او را انجام دهم، از آنجا که منطقه پُر بود از میادین مین، مسؤل ما سعی میکرد در هنگام عبور نیروها به روی مین پا نگذارند.
🌷من تازه سمپاش را از آن پیرمرد رزمنده گرفتم تا داخل آن را پر از سم کنم که دیدم دستی شانهام را فشرد و گفت: «از جایت تکان نخور.» بعد به من گفت: «حالا زیر پایت را نگاه کن.» وقتی زیر پایم را نگاه کردم ضربان قلبم بالا رفت، نصف مین را لگد کرده بودم و درست در پنج سانتیمتری پایم مین دیگری نیز تله شده بود. فرمانده با خونسردی کامل مینها را خنثی کرد و من بعد از آن قضیه دیگر حواسم بود که قبل از پا گذاشتن زیر پایم را نگاه کنم.
#راوی: رزمنده دلاور عینالله اسماعیلپور
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱دو ماجرای عبرت انگیز
🎥حجت الاسلام حسینی قمی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عدالت كودك
حليمه سعديه مادر رضاعى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) گويد: ما در باديه (اطراف مكّه ) زندگى مى كرديم ، قحطى و خشكسالى ما را بر آن داشت كه به مكّه برويم و نوزادى را از مردم مكّه بگيريم و شير بدهيم و در نتيجه معاش زندگى ما تامين گردد.
وارد مكّه شدم ، ديدم بانوان بسيارى جلوتر از من براى همين موضوع به مكّه رفته اند، از يك بانوى شيرده ، تقاضا كردم مرا راهنمائى كند تا من نيز، نوزادى را بيابم و شير بدهم ، او به من گفت : به خانه عبدالمطلب (رئيس مكّه ) برو، نوزادى در خانه او هست كه نياز به دايه دارد.
به منزل عبدالمطلب رفتم و آمادگى خود را براى شير دادن اعلام كردم ، عبدالمطلب گفت : اى زن ! من فرزند يتيمى دارم كه نامش احمد (صلى اللّه عليه و آله ) است .
سرانجام نوزاد را به من داد، او را به آغوش گرفتم كه به محل سكونت خود براى شير دادن ببرم ، اولين بار دو چشمش را گشود و به من نگريست ، من ديدم از دو ديده اش ، نور درخشنده اى به طرف آسمان تابيد.
(جالب اينكه ) او از پستان راست من شير مى خورد، اصلاً از پستان چپ من شير نخورد و شير آن را براى (برادر رضاعى خود) كودك خودم مى گذاشت و عدالت را رعايت مى كرد، كودك من (با اينكه كودك بود) به او احترام مى كرد، و تا او شير نمى خورد، كودك من نيز نمى خورد، و در شير خوردن از احمد (صلى اللّه عليه و آله ) پيشى نمى گرفت .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂
#داستان_آموزنده
🔆پسرخاله كارشكن
🦋نضربن حارث بن كلده ، پسر خاله پيامبر اسلام (ص ) بود، ولى شديدا با اسلام مخالفت مى كرد، و در مورد گسترش اسلام ، كارشكنى مى نمود از جمله كارشكنى هاى او اينكه :
🦋 به عنوان تجارت به سوى حيره و ايران مسافرت مى نمود و در آنجا اخبار و افسانه هاى پهلوانان ايران ، مانند رستم و افراسياب و... را كه در صفحه ها نوشته شده بود، مى خريد و به مكّه مى آورد و آنها را مى خواند و به مردم مكّه مى گفت :
🦋 محمد (ص ) نيكو گفتارتر از من نيست ، من نيز از اخبار گذشتگان مى گويم .
در ردّ اين كارشكن مخالف ، آياتى ، از جمله آيه 6 سوره لقمان نازل شد:
و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين .
🌺ترجمه :
و بعضى از مردم سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مى كنند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، و آيات الهى را به مسخره گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده اى است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾