eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر می خواهید شرایطتتان تغییر کند از این ذکر مهم غفلت نکنید👇👇 ✨ (76مرتبه)✨ به خدا بگویید 👌خداوندا همه چیز در دست توست گرفتاری، ناامیدی، غم، من را تبدیل به و کن. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نوازش فرزندان شهدا جـعـفـربـن ابـى طـالب يكى از بزرگ ترين ياران رسول اكرم و برادرحضرت على (علیه السلام ) است . وى در هـجـرت مـسلمانان به حبشه , سرپرستى آنها را بر عهده داشت و بعد از بازگشت به مدينه ياورى قهرمان وغم خوارى نستوه براى رسول خدا بود. وقتى در جنگ با مشركين دودستش قطع گرديد و بـه شـهـادت رسـيد, رسول اكرم درباره اش فرمود:خداوند عوض اين دو دست دو بال به جعفر عنايت نمود و جعفر دربهشت با آنها پرواز مى كند, لذا به جعفر طيار معروف گرديد. خبر شهادت جعفر مدينه و خصوصا بنى هاشم را غرق در عزا كرد. رسول اكرم (صل الله علیه و آله ) براى دلجويى از فـرزنـدان جـعـفـر بـه مـنزلش آمدوبه اسماء بنت عميس , همسر جعفر, فرمود: فرزندان جعفر را بـيـاور!كـودكان كه متوجه شدند رسول خدا به منزلشان آمده , شتابان به حضورحضرت شرفياب شدند. رسـول اكرم (صل الله علیه و آله ) آنها را به آغوش گرفت و آنها را بوييد و با آنهابسيار مهربانى كرد, به طورى كه عـبـداللّه بـن جـعفر, پس از سال ها, آن خاطره در ذهنش مانده بود و مى گفت : خوب به ياد دارم روزى كـه رسـول اكرم (صل الله علیه و آله ) به خانه ما آمد و خبر شهادت پدرم را به مادرم داد ودست بر سر من و برادرم كشيد. 📚بحارالانوار, ج 82, ص 92 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹آيت الله العظمی جوادی آملی: «کسی که دهن باز کرد و دروغ می‌گوید، یا بی‌ ادبی می‌کند، یا فُحش می‌دهد، اوّلین کاری که این شخص کرده است، خودش را پایین آورده است.» 📚درس تفسیر ۹۵/۸/٩ آیت الله العظمی ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° پخته نخواهی شد ، مگر بعد از آنکه احساس کردی سرشار از سخنی ، ولی لازم نمی دانی به کسی چیزی از آن بگویی.👌💌 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبها آرامـشی دارند 🪷 از جنس خـدا پروردگارت همواره🪷 با تو همراه است امـشـب از هـمـان   🪷 شب‌هایی‌ست که برایت یک شب بخیر🪷 خـــــدایـی آرزو کـردم  🪷 شبتون خوش و در پناه حـق🪷 ✾📚 @Dastan 📚✾
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌سلام بر مهدى امّت‌ها سلام بر هدایت گر قلوب سلام حضرت آرامش هر کجا اسم شما را می‌بینم هر کجا که نامتان به میان می‌آید حال دل همه خوب می‌شود چه رسد به اینکه صدای اناالمهدی تان در گوش زمین بپیچد ... ! 🔹‌أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كودك منطقى فرارى نشد پس از شهادت حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام ) مامون خليفه وقت به بغداد آمد. روزى او به قصد شـكـار حـركت كرد, در بين راه درنقطه اى چند كودك بازى مى كردند. حضرت امام جواد(علیه السلام ) كه درآن مـوقـع سـن مـباركش در حدود يازده سال بود, بين كودكان ايستاده بود. موقعى كه مركب مـامـون بـه آن نـقـطـه نـزديـك شد, كودكان فرار كردند, ولى امام جواد(علیه السلام ) همچنان خونسرد و بـى تـفـاوت در جـاى خـود ايستاد. وقتى خليفه نزديك شد, به آن حضرت خيره شد. چهره جذاب كودك , او رامجذوب نمود, براى همين توقف كرد و پرسيد: چه چيز باعث شد كه باساير كودكان از اين جا نرفتى ؟ امـام جواد(علیه السلام ) جواب داد: راه تنگ نبود كه من با رفتن خود, آن رابراى عبور تو وسعت داده باشم . مرتكب گناهى هم نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم . از طرفى گمان نكنم كه بى گناهان را آسيب رسانى ,براى همين در جاى خود ماندم و فرار نكردم . مامون از سخنان متين و منطقى كودك به تعجب آمد و پرسيد: اسم شما چيست ؟ حضرت جواب داد: محمد. گفت : پسر كيستى ؟ فرمود: فرزند حضرت رضا(علیه السلام ) هستم . مامون براى پدر آن حضرت , از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت . 📚بحارالانوار, ج 50, ص 91. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆توبه آهنگر در كتاب انوار المجالس صفحه سيصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب ديگر ديدم از مرحوم شيخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت : يك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت . چون مشاهده اين كار شگفت انگيز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسيدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسيبى نمى رساند؟ آن مرد گفت : نه . گفتم چطور؟ گفت : يك ايّامى در حاينجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چيز در انبار داشتم . يكروز يك زن وجيه و خوش سيمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى يتيم و خردسال دارم و احتياج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى يتيم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان يك نظر فريفته جمالش شده بودم ، در مقابل خواسته اش گفتم : اگر گندم مى خواهى بايد ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم . آن زن از اين پيشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت . روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حاليكه اشك ميريخت ، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم ، دوباره بادست خالى برگشت ، دوباره روز سوّم ديدم آمد و خيلى التماس مى كند كه بچه هايم دارند مى ميرند بيا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و ديدم آن زن بطرف من مى آيد و پيداست كه از گرسنگى بى طاقت شده . خلاصه وقتى كه نزديك مى شد به من گفت : اى مرد من و بچه هايم گرسنه هستيم بيا و رحمى كن و گندمى در اختيار ما بگذار؟ من گفتم :اى زن بيخودى وقت من و خودت را نگير همان كه بهت گفتم بيا با من باش تا بتو گندم دهم . در اين موقع زن به گريه افتاد و زياد اشك ريخت و گفت : من هرگز از اين كارهاى حرام نكردم و چون ديگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هايم غذائى نخورده ام بآنچه كه ميگوئى ناچارا حاضرم ولى بيك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت : بشرط اينكه مرا بجايى ببرى كه هيچ كس ما را نبيند. مرد آهنگر گفت : قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبيدم . همينكه خواستم از او بهره اى بردارم . ديدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت : اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟ گفت : مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبيند؟ گفتم : آرى مگر اينجا خلوت نيست ؟ گفت : چطورى اينجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بينند اول خداوند عالم و غير از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با اين حال تو خيال ميكنى اينجا كسى نيست كه ما را ببيند؟ بعدا گفت : اى مرد بيا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند. من از اين سخن متنبه شدم و با خود گفتم اين زن با چنين فشار زندگى و شدت گرسنگى اينطور از خدا مى ترسيد ولى تو كه اين همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشيدم و گندمى را كه ميخواست باو دادم و مرخصش كردم . زن چون اين گذشت را از من ديد و جريان را بر وفق عفت خود ديد سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همينطور كه اين مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنيا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن اين دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد. الهى بى پناهان را پناهى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«یار انقلابیم» سرود حماسی انتخابات ۱۴۰۲ شاعر:حمید رمی با اجرای نوجوان دهه هشتادی عطا سعادتی ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° ❚ ‌علق‌قلبك‌بالله‌فالله‌لايؤذی‌احد قَلبت‌رآبِه‌خُداوندگِره‌بِزَن کِه‌اوهیچکَس‌رآنمی‌آزارَد!♥️🌱🔖❚ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷روز تحویل سال می‌خواستیم چند شهروند کرد عراقی و مجروحان را خارج کنیم. پیرمرد و زنی که پایش قطع شده بود و نوجوانی به نام محمود عبدالقادر را پشت وانتی سوار کردیم و این درحالی بود که همگی آن‌ها همه چیزشان را از دست داده بودند و گریه می‌کردند. از شهر خارج می‌شدیم که نگاهی به درختان اطراف جاده کردم و دیدم درختان شکوفه داده‌اند، در پیچ و خمی که به سمت ارتفاعات می‌رفتیم دستم را به درختی انداختم، بسیاری از این شکوفه‌ها در دستانم آمدند و به آن‌ها دادم و گفتم:... 🌷و گفتم: می‌دانید امروز چه روزی است؟ گفتند: نه. گفتم: امروز عید نوروز ما ایرانی‌ها است. تو را به خدا کمی شاد باشید و ان‌شاء‌الله خداوند به شما صبر دهد. کمی لبخند بر چهره‌شان نشست و من شروع کردم از ایام عید گفتن و تعریف از نوروز. ....مردم آن شهر نمی‌خواستند از رزمنده‌ها جدا شوند. با گریه از آنان جدا شدیم. دوست دارم امروز آنان را پیدا کنم و ببینم. شاید یک روز به دیدن مردم آن‌جا بروم. : رزمنده دلاور مرتضی مصطفوی منبع: خبرگزاری برنا ❌ بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گسترده‌ای به‌نام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام شد. ❌❌ امنیت اتفاقی نبوده و نیست! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️در اتوبان فامنین ،همدان ببینید چه اتفاقی افتاده ..... حال دلتان عوض شد ما را هم یاد کنید ✾📚 @Dastan 📚✾
. 🌱 کلاس درس با حضور امام زمان (عج ) علامه نوری در کتب دارالسلام و نجم الثاقب از خط سید سند؛ آقا میرزا صالح فرزند خلف مرحوم آقا سید مهدی نقل نموده است که یکی از صلحای ابرار از اهل حله برای ما نقل کرد: یک روز صبح از خانه خود برای زیارت سید اعلی الله مقامه بیرون آمدم. در راه از کنار مقام معروف به قبر سید محمد ذی الدمعه عبور نمودم. در نزد قبر، شخصی را دیدم که منظر نیکوئی داشت و صورت مبارکش درخشان و مشغول به قرائت فاتحه بود. با دقت نگاه کردم، دیدم در شمایل عربی است و از اهل حله نیست. با خود گفتم که این مرد غریب است و اهتمام ورزیده به زیارت صاحب این قبر و ایستاده و فاتحه میخواند ولی ما اهل این شهر بدون توجه از کنار مقبره اش میگذریم و فاتحه ای نمیخوانیم. ایستادم و حمد و سوره ای خواندم. از قرائت که فارغ شدم سلام کردم. جواب سلام داد و فرمود علی، به زیارت سید مهدی می روی؟ گفتم بله. فرمود من نیز با تو می آیم. مقداری که راه رفتیم به من فرمود: از خسارتی که امسال در اموالت دیدی ناراحت نباش، این به خاطر حجی بود که در ذمه ات بود. مال دنیا می آید و می رود. به من خسارتی مالی وارد شده بود که به دلیل حفظ اعتبار تجارت، احدی را از آن مطلع نکرده بودم! به همین جهت از شنیدن این جمله بسیار ناراحت شدم و با خود گفتم: سبحان الله! ورشکستگی من به قدری شایع شده که غریبه ها هم از آن آگاه شده اند. ولی در جواب او گفتم الحمد لله علی کل حال. سپس فرمود: ضرری که به تو رسیده به زودی جبران می شود و بعد از مدتی به حال اول خود بر میگردی و دین خود را ادا می کنی. من ساکت شدم و درباره سخن او فکر میکردم، تا به در خانه شما رسیدیم. مقابل در ایستادیم. عرض کردم: بفرمایید مولای من. من از اهل خانه هستم. فرمود شما بفرمایید که انا صاحب و الدار ( که منم صاحب خانه و صاحب الدار) ( این دو از القاب آن حضرت است). از ورود امتناع نمودم. دست مرا گرفت و قبل از خود وارد خانه نمود. داخل مسجد که شدیم دیدیم تعدادی طلبه نشسته اند و منتظرند که سید قدس الله روحه جهت تدریس از خانه خارج شود و جهت احترام، جای نشستن او خالی بود و کسی در آنجا ننشسته بود و در آن موضع کتابی گذاشته بود. سپس آن شخص رفت و درآن محل که محل نشستن سید رحمه الله بود نشست. آنگاه آن کتاب را گرفت و باز کرد (و آن کتاب شرایع، تالیف محقق بود) و از میان اوراق کتاب چند جزء مسوده که بخط سید بود بیرون آورد و شروع به خواندن آن کرد ( خط سید به گونه ای بود که هر کسی نمیتوانست آن را بخواند). و به طلاب می فرمود: آیا تعجب نمیکنید در این فروع ؟ والد اعلی الله مقامه نقل کرد که وقتی از درون خانه بیرون آمدم آن مرد را دیدم که در جای من نشسته. به محض اینکه مرا دید برخواست و از آن مکان جا به جا شد. ولی به او اصرار کردم که در همان مکان جلوس بفرماید. و دیدم مردی است خوش منظرو زیبا چهره در لباسی غریب. وقتی نشستیم رو به او نمودم و خواستم از حالش سئوال کنم و بپرسم که او کیست و وطنش کجا است ولی حیا کردم. سپس شروع به بحث نمودم . او نیز در آن بحث صحبت هایی می فرمود . مانند مروارید غلطانی بود که به شدت مرا مبهوت کرد. یکی از طلاب گفت سکوت کن. تو را چه به این سخنان! تبسم کرد و ساکت شد. وقتی که بحث تمام شد به او گفتم: از کجا به حله آمده اید؟ فرمود از بلد سلیمانیه. گفتم چه وقت حرکت کردید؟ فرمود دیروز خارج شدم در حالی نجیب پاشا سلیمانیه را فتح کرده و با شمشیر و قهر آنجا را گرفته و احمد پاشا پابانی را که در آنجا سرکشی میکرد را برکنار نمود و و بجای او عبدالله پاشا برادرش را نشاند. والد مرحوم قدس سره گفت من از خبر او متحیر شدم و اینکه این فتح و خبر به حکام حله نرسیده و در به ذهنم نرسید که از او بپرسم چگونه دیروز راه افتاده و اکنون به حله رسیده در حالی که میان حله و سلیمانیه برای سوار تندرو بیش از ده روز راه است. آنگاه آن شخص امر فرمود یکی از خدام خانه را که برای او آب بیاورد. خادم ظرف را گرفت که آب از حب بردارد. او را صدا کرد و فرمود: با این ظرف آب نیاور. زیرا حیوان مرده ای درون آن است! خادم نگاه کرد و در آن چلپاسه ی (مارمولک) مرده ای دید. ظرف دیگری برداشت و برایش آب آورد. پس از نوشیدن آب از جا برخواست که برود. من نیزبه احترام او برخواستم. مرا دعا کرد و رفت. زمانی که از خانه بیرون رفت به گروهی که در آن مکان بودند گفتم چرا خبر او را در فتح سلیمانیه انکار نکردید؟ گفتند چرا خودت انکار نکردی؟ مرحوم والد فرمود: به آنها گفتم جستجو کنید ولی گمان نمی کنم که او را بیابید. و الله او صاحب الامر روحی فداه بود. آن جماعت در طلب آن جناب متفرق شدند ولی اثری از او نیافتند. سپس فرمود ما تاریخی را که در آن روز از فتح سلیمانیه خبر داد را ثبت کردیم. و بشارت خبر آن پس از ده روز به حله رسید . 📔 عبقری الحسان: ج ۲، ص ۹۲ ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ داستان کوتاه 🔹 خیانت به اسلام و فریب مسلمانان 🌷 پیامبر اکرم در بازار مدینه از کنار مرد گندم فروشی می گذشت که ظاهر گندمش آراسته بود و نیکو به نظر می رسید. رسول خدا به گندم نگریست و به فروشنده فرمود: گندمت را گندم خیلی خوبی می بینم. سپس قیمت آن را پرسید. در همین وقت، خداوند به حضرت وحی فرمود: دستت را زیر گندم فرو ببر و آن را زیر و رو کن! پیامبر اکرم دستش را زیر گندم برد و آن را زیر و رو کرد. دید روی آن بهتر از زیر آن است. لذا فرمود: تو خیانت به اسلام را با فریب مسلمانان یکجا جمع کرده اي. از یک طرف به دستور قرآن خیانت می کنی و از طرف دیگر با زینت دادن ظاهر گندم، مسلمانان را گول می زنی. خیانت به اسلام و فریب دادن مسلمانان، هر دو از صفات زشت و هر دو از گناهان بزرگ است. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 6 ص 26 ✾📚 @Dastan 📚✾
✅آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره): 🔻آقای قاضی روزهای جمعه منزل روضه داشتند و واعظی مقتل را از روی کتاب می‌خواند که مبادا در نسبت به امامان کم و زیاد شود و آقای قاضی گریه می‌کردند. من روزهای جمعه به منزل ایشان می‌رفتم. 🔹یک وقت آقای قاضی فرمودند: 🔻دیدم بعد از وفات آیت‌اللّه سیدمحمدکاظم یزدی، جدّمان، اسم مراجع تقلید بعد از او را نوشته‌اند و از جمله آنها آیت‌اللّه سیدابوالحسن اصفهانی‌ (قدس‌سره) بود، لذا به ایشان آینده‌اش را فرمودند. 🔻گاهی که آیت‌اللّه اصفهانی (قبل از مرجعیت تامّه) برای روضه به منزل ایشان می‌آمد، می‌پرسید: کی وقتش می‌رسد؟ می‌فرمود: به زودی می‌رسد، همین‌طور هم شد!! ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° ‏همیشه‌که‌نبایدبنشینیم‌و بدی‌هاۍِ‌زندگی‌ِمان‌رامرورکنیم گاهی‌باید‌نشست خوشی‌هاراشمرد چا؁نوشید وپشت‌کردبه‌تمامِ‌نداشتن‌ها وغصہ‌هایی‌که‌عمرۍباآن‌هازندگی‌کردیم💛 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خـدایـا ... ✨دراین دریای پرتلاطم روزگار ✨با نگاه مهـربانت ✨دلگرممان کن ✨به فـردایی بهتـر ... ✨شبتون پراز آرامش ✨و نگاه خداونـد ✨هر کجا که هستین 🌸همراهتان باشد ... شبتون آرام ✨🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چه لطیف است 🌼نسیم سحری و چه زیباست 🌺گل افشانی مهر 🌼از پنجره‌ای رو به خدا 🌺می‌توان دید ز عمق 🌸شب تاریک و سیاه 🌼رویش صبح سپید 🌺و در این صبحدم پاک و قشنگ 🌸نفسی تازه کشید سلام صبح زیباتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆طفل , شجاعت را ارث مى برد عـمـرو پـسر امام حسن مجتبى (علیه السلام ), كودكى بيش نبود كه درحادثه كربلا حضور داشت و سپس هـمراه كاروان اسيران اهل بيت (علیه السلام )وارد شام شد. در يكى از مجالس شام , يزيد به آن كودك گفت : مى توانى با پسر من كشتى بگيرى ؟ عمرو در پاسخ گفت : من حال كشتى گرفتن ندارم . اگر مى خواهى زور بازوى پسرت را بدانى , بـه او شـمـشـيـرى بده و به من هم شمشيرى ,تا در حضور تو بجنگيم يا او مرا مى كشد كه در اين صـورت بـه جـدم پـيـامبر(صل الله علیه وآله ) و على (علیه السلام ) مى پيوندم يا من او را مى كشم و او به جدش ابوسفيان و معاويه مى پيوندد. يـزيد از زبان گويا و قوت قلب عمرو تعجب كرد و شعرى خواند كه معنايش اين است : اين برگ از آن شاخه درخت نبوت است كه چنين شجاع و پرجرات است. 📚منهاج الدموع , ص 383 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷امام شناسی🌷 🍀نقش امام زمان در زندگی من🍀 🔶رزق و روزی من 💠برای اینکه بیشتر به نقش امام زمان (عج) در رابطه با رزق و روزی خود پی ببریم باید بدانیم که رزق، معنای عامّی دارد و منحصر به غذای جسم نیست؛ بلکه شامل غذای روح نیز می‌شود. و نیز منحصر به غذا که عامل رشد جسم است نمی باشد؛ بلکه مراد، هر چیزی است که نعمت محسوب شده و خیر و برکت آن به ما برسد. 💠بنابراین ولایت امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش و خدمت و یاری ایشان و دوستارانشان،گریه کردن بر مصیبت ایشان،شرکت در مجالس سُرور و عزای آنان،توجّه و اُنس به امام زمان (عج)، دعا کردن برای وجود مقدّسشان، توفیق بر عبادت و بندگی، عافیت، فکر سالم، فرزند صالح، همسر ایده آل، پدر و مادر مهربان، استاد دلسوز، رفیق خوب، موقعیت اجتماعی، علم و دانش، آبرو و شخصیت، اخلاق نیکو، احترام به والدین، و دیگر مواردی که با کمی تأمّل می‌شود آنها را ذکر نمود، همگی جزء رزق و روزی ما می‌باشند. 💠پس رزق منحصر به غذاهای رنگارنگ، میوه‌های مختلف، لباس‌های گوناگون، خانه، ماشین و سایر امکانات رفاهی نمی باشد؛ 💠 بنابراین وقتی سخن از رزق به میان می‌آید نباید گمان کنیم که منظور چیزهایی است که شکم را سیر کرده و بدن را می‌پوشاند. حال می‌گوئیم که این رزقی که - از لحاظ کمّیّت و کیفیّت - برای اشخاص مختلف متفاوت است و در اعصار مختلف شکلهای مختلفی به خود می‌گیرد: 🔸اوّلاً: همگی به خاطر وجود امام زمان (عج) خلق شده و به یُمن و برکت وجود آن حضرت به موجودات عالم عطا می‌گردد. 🔸ثانیاً: همهﯼ آنها ملک ایشان بوده و تحت تصرّف آن حضرت می‌باشد؛ بنابراین صاحب اختیار آنها - در عصر ما به اذن الهی - کسی نیست جز امام زمان (عج). 🔸ثالثاً: هدف از خلقت این ارزاق، این بوده است که اینها وسیله ای باشند در جهت شناخت، توجّه، ارتباط و در نهایت اطاعت از امام عصر (عج)، که مساوی است با شناخت، توجّه، ارتباط و اطاعت از پروردگار عالم. 🔸رابعاً: مَلَک مأمور رزق؛ یعنی جناب میکائیل و سایر ملائکه ای که زیر نظر این فرشتهﯼ عظیم الشأن مشغول انجام وظیفه هستند، از امام عصر خویش دستور گرفته و طبق اوامر آن حضرت عمل می‌کنند. 🔸خامساً: هیچ مخلوقی از ارتباط رزق و روزی خویش با آن حضرت محروم نیست، چرا که امام عصر (عج) فقط امام بر ما انسان‌ها نیستند؛ بلکه همانطور که سابقاً گفتیم همهﯼ مخلوقات عالم، امام زمان دارند. 💠بنابراین میوه ای که تناول می‌کنیم، درختی که این میوه را داده است، آبی که درخت از آن آبیاری شده است، خورشیدی که بر آن تابیده است و اکسیژنی که مصرف نموده است، بارانی که باریده است، دریاهایی که باران به آن ریخته است، زمینی که دریاها بر آن مستقرّند، آسمانهایی که بر زمین محیط اند، کرسیی که بر آسمانها احاطه دارد و عرشی که فوق همهﯼ اینهاست، با تمامی موجوداتی که در آن زندگی می‌کنند، همگی امام دارند، و امام آنها کسی نیست جز حجّت بن الحسن العسکری (روحی فداه)، و هر شیئی که در عالم، امام دارد، حرکت، وجود، خاصیّت و اثر او بی اذن امام و حجّت خدا امری است غیر ممکن. 💠چگونه چنین نباشد و حال اینکه بر همگی آنها ملائکه ای مأمورند که بی اذن امام خویش،قدم از قدم برنداشته و کاری را انجام نمی دهند. 💠آری!بر تک تک قطرات باران،برگ‌های درختان و...ملائکهﯼ الهی مأمورند و همهﯼ آنها جز در جهت خواست و ارادهﯼ امام خویش حرکتی نمی کنند. 💠بنابراین رزق من - که احتیاج دائمی به آن دارم و شامل عمر کوتاهم نیز می‌شود - ارتباطی عمیق و پیوسته با امام زمان من دارد،و چقدر جای تأسّف است که من با همهﯼ نیاز و احتیاجی که به آن حضرت دارم، نتوانسته‌ام آنطور که شایسته است خدمتی به آن امام مهربان تر از مادر، صمیمی تر از پدر و دلسوز تر از من به خودم، بنمایم! ‌📚نقش امام زمان (عجل الله فرجه) در زندگی من ✍محمد مهدی محقق فرید ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«کجا ببینیم همو؟»🤍😍 🧡 احیا میشم منو می‌بینی... ذوق‌مرگ میشم تو رو می‌بینم... ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🔴‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بــا مــا به درآمد بالا بـرسید😍 🔥اینجا همه چی زیر 100 تومنه😳🔥 عرضه لـوازم آرایشی و بهداشتی و درمانی ویژه عطاریها و پخش‌ها به صورت عمده🤩 👰جوراب سیلیکونی برای رفع با قیمت مناسب🥳پست آخرُ ببین👇🏃‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/3253928412C17807ade9c 💒مخصوص افراد جویای پردرآمد🤩👆
🔆دختر خردسال , بهترين غم خوار ابوطالب و خديجه را از دسـت داد. رحـلـت ايـن دوبـزرگـوار بـه قـدرى سـخـت بـود كـه پـيامبر(صل الله علیه و آله ) آن سال را عـام الـحـزن ناميد. اما به جاى ابوطالب , فرزندش على (علیه السلام ) و به جاى خديجه , دخترش فـاطـمه (سلام الله علیها ) بودند كه ضايعه رحلت آنها راجبران كنند. على (علیه السلام ) در آن وقت نوزده سال داشت و فـاطـمه (سلام اللله علیها ) - طبق احاديث معروف - بيش از پنج سال نداشت . اما همين دختر پنج ساله ,مونسى فـداكـار و مـهـربـان و شجاع براى پيامبر(صل الله علیه وآله ) بود. گاه دشمنان سنگدل , خاك يا خاكستر بر سر پـيـامـبـر(صل الله علیه وآله ) مى پاشيدند, چون پيامبر(ص ) به خانه مى آمد فاطمه (سلام الله علیها ) خاك و خاكستر را از سر وروى پـدر پـاك مـى كـرد, در حـالـى كه اشك در چشمش حلقه زده بود. پيامبر(صل الله علیه وآله ) مى فرمود: دخترم , غمگين مباش ! خداوند, حافظ پدر تواست . روزى دشـمنان اسلام در حجر اسماعيل اجتماع كردند و سوگندخوردند كه هر كجا محمد(صل الله علیه وآله ) را يـافـتـنـد او را بكشند. فاطمه (سلام الله علیها) اين خبررا شنيد و به اطلاع پدر رساند تا آن حضرت مراقبت بـيـشـتـرى ازخـود كـنـد. باز در همان سال ها, ابوجهل عده اى از افراد پست راماموركرد تا وقتى پـيـامـبـر(صل الله علیه وآله ) در مـسجدالحرام در حال نماز به سجده رفت , شكمبه گوسفندى را بر سر ايشان بـيـفـكـنند. وقتى اين عمل زشت و ناجوانمردانه انجام شد, ابوجهل و مزدورانش با صداى بلند به ايـشـان خـنـديـدند. بعضى از ياران پيامبر اين منظره را ديدند, ولى كسى جرات نكرد پيش برود و شكمبه را بردارد. اين خبر به گوش حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) رسيد, با شتاب به مسجدالحرام رفت و آن رابـرداشـت و بـا شجاعت مخصوص خودش , ابوجهل و يارانش را باشمشير بيان , سرزنش و نفرين فرمود. 📚مناقب , ج 1, ص 71 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷عراقی‌هاا، یکی از الطاف بزرگ‌شان را در دادن یک حوله نازک و کوچک به هر فرد اسیر می‌دانستند.  این حوله هم برای حمام بود و هم خشک کردن دست و صورت. ماجرایی که می‌خواهم بگویم مربوط به یکی از روزهای گرم بهار ۶۵ است. آن روز توی آسایشگاه نشسته بودیم که ناگهان سر و صدای یک سرباز عراقی بلند شد. او داد می‌زد و به رفقایش می‌گفت: بیایین این‌جا. طولی نکشید که داد و بیداد آن‌ها بلند شد. حدس می‌زدم دردسر تازه­‌ای در حال شکل گرفتن است. چیزی نگذشت که صدای سوت آمار بلند شد. این‌طور وقت‌ها اگر بی‌حال و مجروح هم بودی، به ملاحظه عواقب بعدش، از جا کنده می‌شدی و سریع می‌­رفتی تو یکی از پنج ستون و به انتظار ورود شوم مأموران عراقی می‌نشستی. 🌷از بین صدای عراقی­‌ها فهمیدم گروهبان عبدالقادر هم بین­شان هست. آهسته به دروبری­‌هایم گفتم: معلوم نیست چی شده که خود این بی­‌پدر پا توی گود گذاشته. گروهبان عبدالقادر همین که چشمش به من افتاد، به دژبان­‌ها دستور داد دست نگه دارند. بعد سربازی اشاره کرد و او یکی از همان حوله­‌های نازک را نشانم داد. دیدم، آلوده به مدفوع انسانی شده است. گروهبان گفت: این حوله رو سربازهای ما تو بشکه زباله پیدا کردند، اگر کسی که این کار رو کرده خودش رو معرفی کنه، ما به بقیه کاری نداریم. مسئول آسایشگاه گفت: به اینا بگو به جای کتک زدن، وسایل ما رو بگردن، هرکسی حوله نداشته باشه، مشخص می‌شه. دیدم پیشنهادش لااقل برای در امان ماندن بقیه، پیشنهاد بدی نیست. 🌷وقتی به گروهبان گفتم، با اکراه قبول کرد. دژبان­‌ها با وحشی­‌گری تمام، همه وسایل هر اسیری را می‌ریختند به هم و وقتی حوله­‌اش را پیدا می‌کردند، از او می‌گذشتند. تا وسایل آخرین نفر را گشتند و دیدند حوله­‌اش هست. گروهبان نزدیک من آمد و کشیده محکمی  به صورتم زد و گفت: پس این کار بچه­‌های شماست. چند لحظه بعد، گله گرگ­‌های هار، هجوم آوردند به آسایشگاه ما. ابتدا یک شکم سیر بچه­‌ها را زدند بعد گذاشتند تا من موضوع را بهشان بگویم. یکی از بچه­‌ها که رنگ صورتش از کم خونی پریده بود از جا بلند شد و گفت: چرا همون اول مثل آدم نگفتن تا من بگم کار کی بوده. 🌷مهلت اعتراف کردن هم ندادند به او. دژبان­‌ها از آسایشگاه کشاندنش بیرون و در را بستند. همان توی راهرو او را خواباندند و شروع کردند به فرود آوردن ضربات کابل. قیافه او داد می‌زد که حسابی مریض و بی‌حال است، ولی دریغ از یک جو شعور، رحم و مروت. آخر کار، نعش او را تحویل ما دادند و گورشان را گم کردند. در این حال گروهبان عبدالقادر رو کرد به من و در کمال خشونت گفت: به این رفقای جاهلت بگو وسایلی هم که ما لطف کردیم و بهشون دادیم، احترام داره. اشاره کرد به نعش آن اسیر و ادامه داد: کسی که حتی به یک حوله عراقی توهین بکنه، سزاش اینه! : آزاده سرافراز محمدجواد سالاریان منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بخدا ما صاحب داریم 🎙 خاطره جذاب و تکان دهنده از استاد قرائتی بمناسبت 🌸ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید 🌸بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید ولادت (ع) مبارک باد 🎊 ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 راه‌های تقرب به امام زمان (عج) ✅ شش توصیه ارواحنا فداه برای زندگی برتر 1⃣ نماز صبح خود را عمداً به تأخیر نیانداز که از رحمت خداوند دور میشوی.( بحارالانوار،ج۵۵،ص۱۶) 2⃣ برای تعجیل ظهور من بسیار دعا کن که در آن فرج و حل مشکلات تو خواهد بود. (کمال الدین ص۴۸۵) 3⃣ اعمالی انجام بده که باعث نزدیک شدن به ما شود و از اعمالی که تو را از ما دور می‌کند حذر کن چرا که مرگ یک دفعه می‌رسد.( بحارالانوار ج۵۳ ص۱۷۴) 4⃣ از خدا بترس و تسلیمِ ما باش و امورت را به ما واگذار، چون وظیفه‌ی ماست که شما را بی نیاز و سیراب کنیم. (غیبت شیخ طوسی ج۱ص ۲۸۵) 5⃣ خودت را برای خدمت در اختیار مردم بگذار، در جایی بنشین که قابل دسترس باشی و حوائج مردم را برآور. (کلمة‌الامام‌المهدی ص۵۶۵) 6⃣ در اموال دیگران تصرف نکن مگر با اجازه صاحب آن. (بحارالانوار ج۵۳ ص۱۸۳) ‎‌‌‌ (عج) ✾📚 @Dastan 📚✾
🧡💚🧡💚🧡💚🧡💚 ✨﷽✨ ✅‌ظهور در قلب ✍️مرحوم الهی طباطبایی (برادر علامه طباطبایی) می‌فرماید: امام عصر عجّل‌الله‌ فرجه یک ظهور اجتماعی و یک ظهور فردی دارند.👈 بنا نیست تنها منتظر ظهور حضرت در كل عالم باشیم 💯 باید وجود خود را به گونه‌ای تطهیر كنیم كه امام در قلب و دل ما هم ظهور كنند. اگر امام زمان عجّل‌الله‌فرجه در وجود ما جلوه‌گر شوند، هر غیر حقی را در دلمان می‌سوزانند و از بین می‌برند و دیگر روی هیچ كس و هیچ چیز جز خدای سبحان حساب نمی‌كنیم. ⚠️هر زمان در زندگی‌مان كاملاً مضطر می‌شویم و از نهاد دل، امام‌مان را صدا می‌كنیم، زمانی است كه حضرت در زندگی ما ظهور كرده، صدای‌مان را می‌شنود و به فریادمان می‌رسد. 💔 مولای ما امامی تنها و غریب است، به محض اینكه شیعه‌ای مضطر او را بخواند، به یاریش می‌شتابد. ❤️آقای ما امامی كریم، خبیر و لطیف است و به هیچ مغیث و فریاد‌خواهی بی‌توجه نیستند، كافی است تا به اضطرار برسیم و از او یاری بخواهیم، حتما و قطعا مورد توجهش قرار می‌گیریم. 💕 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🌱⃟🌟شب پانزده شعبان، نورٌ عَلي نور۲ 💌> كميل مي‌گويد: به اتفاق جمعي در مسجد بصره خدمت علي(علیه السلام ) نشسته بوديم. شخصي پرسيد: منظور آيه «فيها يُفْرق كلّ امرٍ حكيم»[3] كه در آن شب، هر امر حكيمي گشايش مي‌يابد، چه شبي است؟ 🌿> حضرت فرمودند: شب ، قسم به كسي كه جان علي در دست اوست، كسي نيست مگر اين‌كه آنچه تا آخر سال از خير و شرّ بر او جاري مي‌شود در اين شب رقم مي‌خورد. بنده‌اي نيست كه آن را زنده نگهدارد و دعاي خضر را در آن بخواند، مگر آن‌كه به اجابت مي‌رسد. 💌>كميل مي‌گويد: سپس من به خانة حضرت رفتم و تقاضاي آموختن دعاي خضر را كردم. فرمود: بنشين، وقتي اين دعا را حفظ كردي، در هر شب جمعه، يا يك بار در ماه، يا سالي يك بار، يا در عمرت يك بار بخوان كه از جانب خدا ياري خواهي شد و خدا رزقت را خواهد رساند و مشمول مغفرت او خواهي شد.[4] 🌿> خدا إن‌شاءالله كميل را رحمت كند كه، علت ورود اين دعا از طريق حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام ) به ما شد. 💌> پس اولاً؛ ارزش شب نيمه شعبان از زمان اميرالمؤمنين(علیه السلام ) هم مورد بحث بوده است و بايد آن شب را تجليل كرد. و بعد هم چنانچه ملاحظه مي‌كنيد، مي‌فرمايد اين شب شبي است كه خصوصيات خاص خود را دارد. 🌿> ثانياً؛ با تولد وجود مقدس حضرت ولي‌عصر(عج) نورٌ علي نور شده و با نظر به مقام قدسي حضرت (عج) زمينة ارتباط با خدا شديدتر گشته است و عملاً مي‌توان از بركات شب پانزده شعبان استفادة بيشتري كرد. عج مبارک [3] - سوره دخان، آيه 4. [4] - اقبال الاعمال، ص 220، في بعض ادعية النّصف مِنْ شعبان. ♡هدیه به لبخند امام زمان عج ┅═✧❁🔆❁✧═┅ ✾📚 @Dastan 📚✾
ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی نشسته‌ام سرِ راهی شکسته‌ام به چه حالی به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی خدا کند که بریزم به پات خون حلالی قلم گرفتم و نقشت به قبله‌گاه کشیدم ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم نه کعبه را که تورا تکیه‌گاه کشیدم تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی و آمدی و سرودند اُمیدِ این برهوتی چه جلوه‌ای چه جلوسی، چه جذبه‌ای جبروتی عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی* که کردگار صراطی محمدی و جناتی همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی خدای غیرت و قدرت علیِ همت و صولت نجف تبارِ شهامت شرف‌نژادِ شجاعت به تیغ هول و مهابت بزن به ریشه‌ی ذلت که جهل و تلخی و غارت رسیده‌است به غایت که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی برس به دادِ زمانه که کفر را بتکانی که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی برای اینهمه غزه ، برای قبرِ نهانی حرم بساز و به آنجا سلامِ ما برسانی تویی و لشگر ایرانی‌ات ، ببین چه وصالی کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی* به کشتگانِ خودت خوان نماز بر سرِ راهی شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی به عاشقان تو مانده نه قوَّتی نه مجالی مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم در این هوای گرفته در این غبار بمیرم بیا که آخرِ عمری کنارِ یار بمیرم خدا کند که جوابی دهی به غرقِ مَلالی گرفته‌ام به اُمیدی دوباره دست دعا را که گفته‌اند برایم حدیثِ شاه و گدا را نشسته‌ام که بگیرم کمی نگاه خدا را برای مادرم امشب برات کرببلا را که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی شنیده‌ام که شب و صبح گریه نانِ تو است و هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و هنوز عمه‌ی سادات روضه‌خوان تو است و که در برابر زینب به نیزه هست هلالی *سعدی *فروغی بسطامی ✾📚 @Dastan 📚✾