#داستان_آموزنده
🔆خليفه تمام انبياء و ائمّه در شهر كوفه
امام صادق عليه السلام در ادامه سخنان مفصّلى كه براى يكى از اصحابش به نام مفضّل مطرح فرموده است ، چنين حكايت نمايد:
در آن هنگامى كه قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف ) ظهور نمايد، پايگاه و مركز حكومتش شهر كوفه خواهد بود.
و چون از مكّه معظّمه و مدينه منوّره حركت نمايد و داخل شهر كوفه گردد، اوّلين سخن آن حضرت با مردم چنين است :
اى جمع خلايق ! آگاه و هوشيار باشيد، هر كه مايل است حضرت آدم و شيث را بنگرد، نزد من آيد؛ همانا كه من خليفه آن ها هستم .
هركس بخواهد كه حضرت نوح و سام را ببيند، سوى من بيايد كه من خليفه آن ها مى باشم .
هر كه تصميم دارد حضرت ابراهيم و اسماعيل را مشاهده نمايد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم .
هركس علاقه دارد حضرت موسى و يوشع را بشناسد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم .
هر كه دوست دارد حضرت عيسى و شمعون را بنگرد، سوى من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم .
هر كه شيفته ديدار حضرت محمّد مصطفى و اميرالمؤمنين است ، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم .
هر كه ميل دارد بر حسن و حسين نگاه كند، نزد من آيد كه من جانشين آن ها هستم .
هر كه علاقه مند ديدار اهل بيت و ائمّه اطهار است ، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم .
اى مؤمنين ! بشتابيد به سوى من تا شما را به تمام آنچه آگاهيد و آنچه ناآگاه هستيد آشنا سازم ؛ هركس آشنا به كتاب هاى آسمانى است ، توجّه كند و گوش فرا دهد.
سپس امام زمان عليه السلام مقدارى از كتاب حضرت آدم و شيث و نيز مقدارى از كتاب حضرت نوح و ابراهيم عليهم السلام را تلاوت مى فرمايد و مواردى كه از آن ها را تحريف و دگرگون شده است مطرح مى نمايد؛ و پس از آن نيز آياتى از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله نازل شده و امام علىّ عليه السلام تاءليف و جمع آورى نموده - تلاوت مى فرمايد.
و تمام مسلمان ها گويند: قرآنى كه بر محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل شده است ، اين است كه حضرت تلاوت مى نمايد.
پس از آن ، امام علىّ عليه السلام رجعت و ظهور مى نمايد و علائم ايمان و كفر بر چهره هركس آشكار مى گردد.
📚مختصر بصائرالدّرجات : ص 184، هداية الكبرى حضينى : ص 397، س 125، بحارالا نوار: ج 53، ص 9، س 4.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#شرح_نامه_31 نهج البلاغه
💢 جلسه صد و چهل و هفتم
❄️ویژگی های امیرالمومنین علیهالسلام
🎤#استاد_محمدعلی_انصاری
✾📚 @Dastan 📚✾
گلها اهمیتی نمیدهند
که جوان هستی یا پیر ،
تنها میدانند
چطور احساس جوانی را در تو بیدار کنند.💐🌹
✾📚 @Dastan 📚✾
بی تو بهار قسمتِ مردم نمی شود
هادی اگر تویی که کسی گُم نمی شود
💫💫۱۵ ذيالحجة، ولادت امام هادی علیهالسلام مبارک باد
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰میلاد #امام_هادی علیه السلام
✨﷽✨
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
🔸️در عصر امام هادی (علیه السلام) شخصی بنام عبدالرحمن، ساکن اصفهان و پیرو مذهب تشیع بود (با توجه به اینکه در آن زمان ، شیعه در اصفهان کم بود).
از عبدالرحمن پرسیدند؛ چرا تو امامت امام هادی (علیه السلام) را پذیرفتی،[و شیعه شدی]؟
🔸️در پاسخ گفت : من فقیر بودم، ولی در جرات و سخن گفتن قوی. در سالی همراه جمعی از اصفهانی ها به عنوان اینکه به ما ظلم می شود، برای شکایت به شهر سامره نزد متوکل (دهمین خلیفه عباسی) رفتیم، کنار در قلعه متوکل منتظر اجازه ورود بودیم، ناگهان شنیدم که متوکل دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را داده تا او را به قتل برساند. من به یکی از حاضران گفتم :این کیست که فرمان به احضار و سپس اعدام او داده شده است؟
🔸️در جواب گفت :این کسی است که رافضی ها(شیعه ها) او را امام خود می دانند، من تصمیم گرفتم در آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا می کشد.
🔸️بعد از ساعتی دیدم امام هادی سوار بر اسب آمدند، مردم تا او را دیدند در طرف راست و چپ اسب او ، به راه افتادند، همین که چشمم به امام هادی خورد محبتش بر دلم جای گرفت ، دعا کردم که خداوند وجود نازنینش را از شر متوکل حفظ کند، همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می کردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود:
🔸️خداوند دعایت را مستجاب می کند، و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد. من از اینکه امام چنین از نهان خبر داد متحیر شدم، بطوری که رنگم تغییر کرد .
حاضران گفتند چه شده ؟ چرا چنین حیرت زده ای؟ گفتم :خیر است، ولی اصل ماجرا را به کسی نگفتم. بعدا که به اصفهان برگشتم، کم کم بر مال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم ، و اکنون بیش از هفتاد سال دارم. این بود علت تشیع من که این گونه به حقیقت رسیدم.
📚منبع:[ الثاقب فی المناقب: صفحه ۵۴۹،؛ کشف الغمه: جلد ۲، صفحه ۳۸۹ ؛ بحار، جلد ۵۰، صفحه ۱۴۱، حدیث ۲۶ و …]
نکته اینجاست که ، اگر کسی برای امامش دعا کند ، امام برای او دعا می کنند.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خداوند بهترين يار و نگهبان
برخى از محدّثين و مورّخين در كتاب هاى خود آورده اند:
س از آن كه سخن چينى بسيارى توسّط دنياپرستان و رياست طلبان ، بر عليه امام علىّ هادى عليه السلام نزد متوكّل عبّاسى آشكار شد؛ و آن ها افزودند كه آن حضرت در منزلش براى جذب اقشار مختلف نامه براى افراد مى فرستد و اسلحه جمع كرده اند تا بر عليه حكومت شورش و قيام كنند.
متوكّل چند نفر از تُرك هاى كُرد را مسلّحانه مأ مور كرد تا شبانه ، به منزل حضرت حمله كنند و آن حضرت را پس از شكنجه در هر حالى كه باشد، نزد متوكّل احضارش كنند.
هنگامى كه مأ مورين داخل منزل امام عليه السلام هجوم آوردند، متوجّه شدند كه حضرت در يك اتاق روى زمين نشسته و لباسى پشمين و خشن بر تن كرده و مشغول عبادت و مناجات با خداوند متعال مى باشد و نيز قرآن تلاوت مى كند.
پس طبق دستور خليفه ، حضرت را در همان حالت دست گير كرده و نزد متوكّل آوردند و اظهار داشتند: چيزى در منزل او نيافتيم به جز آن كه با چنين حالتى مشغول دعا و مناجات و تلاوت قرآن بود.
همين كه متوكّل چشمش به جمال نورانى و باعظمت آن حضرت افتاد، بى اختيار از جاى خود برخاست و حضرت را محترمانه كنار خود نشانيد.
و چون مشغول مِى گسارى بود، ظرف شراب را به حضرت تعارف كرد، امام عليه السلام فرمود: هنوز گوشت و پوست من آلوده به آن نگشته است ، مرا از اين كار معاف بدار.
متوكّل گفت : چند شعرى برايم بخوان و مجلس ما را به وسيله اشعار خود گرم بكن .
حضرت سلام اللّه عليه ، به ناچار چند شعرى پيرامون بى وفائى دنيا و عذاب آخرت خواند؛ و متوكّل عبّاسى در همان حالت گريان شد و تمامى حاضران در مجلس نيز گريان شدند.
پس از آن ، متوكّل از امام هادى عليه السلام عذرخواهى كرد و مقدار چهار هزار دينار تقديم حضرت كرد؛ و سپس دستور داد تا ايشان را محترمانه به منزلش برسانند.
📚اءعيان الشّيع ،: ج 2، ص 38.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آرزوهایت را قربانی کن!
✍🏻 عینصاد
❞ تا حركتى شكل نگرفته و تا انسان اصل و ريشه و بنياد پيدا نكرده و تا حريمها مشخص نشدهاند، شيطان با انسان كارى ندارد.
...ولى وقتى كه ريشهها در انسان شكل مىگيرند به همان اندازه كه محكم مىشوند، به همان اندازه هجوم وساوس زياد مىشود و به تعبير روايت شياطين، مثل قبائل ربيعه و مضر ٢٠٠، ٣٠٠هزارتايى به انسان هجوم مىآورند و بنا دارند كه تو ريشه و اصلى نداشته باشى.
من خودم شاهد بودم كسانى كه برايشان توجهاتى آمده بود تا كارهاى مهمى انجام دهند، ولكن هر چه بيشتر پيش مىرفتند، آن آرزوهايى كه در درون خود مهار كرده بودند و با زحمت كنار زده بود، آهسته آهسته جلو مىآمدند و مانع اقدام مىشدند.
اينجاست كه اگر بخواهى به آرزوها پا بدهى و نرمى كنى، تو را مىبرند. و اين است كه بايد قربانى كنى. بايد اين آرزوها را قطع و رمى كنى.
📚 #حقیقت_حج | ص ۲۲
✾📚 @Dastan 📚✾
DastanGhadir.pdf
7.37M
فایل کتاب داستان «خبر بزرگ»
🔖 شامل ده داستان کودکانه با موضوع عید غدیر
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#موانع_ما....
#موانع_آنها!!
🌷نزدیک خط دشمن، وارد میدان مین شدیم. مشغول خنثی کردن مینها بودیم که ناگهان یک مین منور روشن شد. ظاهراً یکی از حیوانات منطقه روی مین رفته بود. ناچار از میدان مین خارج شدیم و به سمت خط خودی حرکت کردیم. در طول راه به موانع چند لایهی دشمن فکر میکردم.
🌷به آن همه مین و سیم خاردار و بشکههای انفجاری و.... که دشمن برای ممانعت از نفوذ ما به کار برده بود و آن را با خط خودمان مقایسه میکردم که هیچ مانعی نداشتیم. در همين موقع....
🌷....در همین موقع، پایم به سیم تلفنی گیر کرد و صدای «ترق و تروق» به هوا رفت. بچهها برای جلوگیری از نفوذ دشمن، تعدادی قوطی کنسرو و کمپوت را سوراخ کرده و با عبور سیم تلفن از میان آنها، مانع درست کرده بودند.
#راوى: رزمنده دلاور عباس جعفری از تخریبچیهای دوران دفاع مقدس
❌ دست خالى دفاع كردن جلوى دشمنى كه تا بُن دندان مسلح بود، يعنى تمام غيرت....
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#موانع_ما....
#موانع_آنها!!
🌷نزدیک خط دشمن، وارد میدان مین شدیم. مشغول خنثی کردن مینها بودیم که ناگهان یک مین منور روشن شد. ظاهراً یکی از حیوانات منطقه روی مین رفته بود. ناچار از میدان مین خارج شدیم و به سمت خط خودی حرکت کردیم. در طول راه به موانع چند لایهی دشمن فکر میکردم.
🌷به آن همه مین و سیم خاردار و بشکههای انفجاری و.... که دشمن برای ممانعت از نفوذ ما به کار برده بود و آن را با خط خودمان مقایسه میکردم که هیچ مانعی نداشتیم. در همين موقع....
🌷....در همین موقع، پایم به سیم تلفنی گیر کرد و صدای «ترق و تروق» به هوا رفت. بچهها برای جلوگیری از نفوذ دشمن، تعدادی قوطی کنسرو و کمپوت را سوراخ کرده و با عبور سیم تلفن از میان آنها، مانع درست کرده بودند.
#راوى: رزمنده دلاور عباس جعفری از تخریبچیهای دوران دفاع مقدس
❌ دست خالى دفاع كردن جلوى دشمنى كه تا بُن دندان مسلح بود، يعنى تمام غيرت....
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خدا سرمایهگذاری کنید ضرر نمیکنید...
ماجرای حساب قرضالحسنه امام سجاد
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خبر از مرگ دشمن و اختصاص ايّام
مرحوم صدوق ، راوندى و ديگر بزرگان آورده اند:
يكى از دوستان حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام به نام صقر بن ابودلف - ابن اُورمه - حكايت كند:
در دوران حكومت متوكّل عبّاسى راهى سامراء شدم و چون وارد شهر سامراء گشتم ، حضور يكى از وزراى متوكّل به نام سعيد حاجب رفتم تا بلكه بتوانم با مولايم امام هادى عليه السلام كه در زندانِ وى ملاقاتى داشته باشم .
سعيد حاجب گفت : آيا دوست دارى خدايت را مشاهده كنى ؟
گفتم : سبحان اللّه ! اين چه حرفى است ؟!
خداوند متعال را هيچكس نمى تواند مشاهده كند.
سعيد اظهار داشت : منظورم آن كسى است كه شما گمان مى كنيد او امام و پيشواى شما است ، متوكّل او را تحويل من داده است تا او را به قتل برسانم و اين كار را فردا انجام خواهم داد.
و پس از گذشت لحظاتى مرا داخل زندان بُرد، همين كه وارد زندان شدم ، حضرت را ديدم كه بر قطعه حصيرى نشسته و مشغول عبادت و مناجات مى باشد، پس با حالت گريه سلام كردم و كنارى نشستم و به جمال نورانى آن حضرت نگاه مى كردم .
امام عليه السلام پس از جواب سلام ، به من فرمود: اى صقر! براى چه اينجا آمده اى ؟
و چرا ناراحت و گريان هستى ؟!
در پاسخ گفتم : چون شما را در اين مكان و با اين حالت مى بينم ؛ و نمى دانم كه آن ها چه تصميمى درباره شما دارند؟!
حضرت فرمود: اى صقر! ناراحت مباش ، آن ها هرگز به قصد خود نمى رسند، چون كه بيش از دو روز ديگر زنده نخواهند ماند و كشته خواهند شد.
بعد از آن ، از امام هادى عليه السلام پيرامون معناى حديثى كه از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شده است كه فرمود: با روزگار، دشمنى و عداوت روا مداريد كه با شما دشمنى كند، سؤ ال كردم كه مقصود چيست ؟
امام عليه السلام در جواب فرمود: بلى ، منظور از روزگار، ما اهل بيت عصمت و طهارت هستيم كه بجهت ما آسمان و زمين پابرجا مانده است .
ه عنوان سجّاد، علىّ بن الحسين و محمّد باقر و جعفر صادق ، و چهارشنبه به عنوان موسى بن جعفر و علىّ بن موسى الرّضا و محمّد جواد و من ، و پنج شنبه به عنوان فرزندم حسن و روز جمعه به عنوان فرزند پسرم مهدى موعود صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين تعيين گشته است .(1)
حكومت حقّ به دست با كفايت او ايجاد مى گردد و اوست كه عدل و داد را بر زمين پهناور، گسترش مى دهد.
و سپس فرمود: آرى ، اين معناى حديث بود، زود خداحافظى كن و برو كه مى ترسم خطرى متوجّه تو گردد.
راوى گويد: به خدا قسم ! بيش از دو روز نگذشت كه هر دوى آن دو نفر - يعنى متوكّل و سعيد حاجب - كشته شدند و من خداوند متعال را شكر كردم .(2)
1-در كتب اءدعيه براى هر روز دعائى مخصوص ذكر كرده اند، كه از آن جمله : كتاب شريف مفاتيح الجنان است ، علاقمندان متوانند به آن مراجعه فرمايند.
2- إ كمال الدّين : ص 383، ح 9، خصال شيخ صدوق : ج 1، ص 395، ح 102، خرايج و جرايح : ج 1، ص 412، ح 17، بحارالا نوار: ج 50، ص 195، ح 7، با مختصر تفاوت .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆تعيين و خريدارى همسر در بغداد
يكى از اصحاب و همسايگان امام هادى عليه السلام به نام بشر بن سليمان حكايت نمايد:
عليه السلام مرا به حضور طلبيد، همين كه نزد آن حضرت وارد شدم ، فرمود: تو از خانواده انصار و از دوستان و علاقه مندان ما هستى ، شما مورد اطمينان و وثوق ما بوده ايد، چنانچه ممكن باشد، امروز مأ موريّتى محرمانه براى ما انجام بده و در آن فضيلتى را براى خود كسب نما.
ست دينار بود، تحويل من داد و سپس اظهار داشت : به سمت بغداد حركت كن ، چون وارد بغداد شدى كنار لنگرگاه رود دجله مى روى ؛ در آنجا كنيزفروشان ، كنيزان خود را عرضه كرده اند و مأ مورين حكومتى و نيز عدّه اى از اشراف زادگان مشغول انتخاب و خريد كنيزان دلخواه خود هستند.
تو نزديك نمى روى ، بلكه از دور شاهد جريان باش تا آن كه شخصى به نام عمر بن زيد نَخّاس ، كنيزى را با اين خصوصيّات كه دو پيراهن ابريشمين پوشيده براى فروش عرضه مى كند.
ولى كنيز امتناع مى ورزد و قبول نمى كند و هيچ كدام از خريداران را نمى پسندد؛ در همين موقع صدائى را به زبان رومى مى شنوى كه مى گويد: به من بى حرمتى شد و آبرويم رفت .
و خريداران با شنيدن اين سخن ، سعى مى كنند كه او را به هر قيمتى كه شده خريدارى كنند؛ ولى او نمى پذيرد.
فروشنده به كنيز گويد: چاره اى جز فروش تو ندارم .
كنيز جواب دهد: صبر كن ، شخص مورد علاقه ام خواهد آمد.
پس تو در همين لحظه نزد فروشنده مى روى و مى گوئى نامه اى برايت آورده ام و من وكيل صاحب نامه هستم ، اگر مايل باشيد من كنيز را براى صاحب نامه خريدارى مى كنم .
بشر بن سليمان گويد: تمام آنچه را مولايم فرمود، انجام دادم و چون كنيز چشمش به نامه افتاد، گفت : مرا به صاحب همين نامه بفروش كه من پذيراى او هستم و اگر چنين نكنى من خودكشى مى نمايم .
بعد از آن ، كنيز را به همان مقدار پولى كه حضرت داده بود خريدم و كنيز بسيار خوشحال و مسرور گشت و آن نامه را گرفت و مرتّب مى بوسيد و بر چشم و صورت خود مى نهاد.
گفتم : اى كنيز! نامه اى كه صاحب آن را نمى شناسى ، چگونه برايش اين همه احترام مى گذارى ؟!
گفت : تو نسبت به اولياء خدا و فرزندان پيغمبران (صلوات اللّه عليهم ) معرفت و شناخت كافى ندارى ، پس خوب گوش كن ، تا تو را آگاه سازم .
و سپس افزود: من مليكه ، دختر يشوعا - پسر قيصر روم - هستم و جدّ مادريم ، شمعون وصىّ و جانشين حضرت عيسى مسيح عليه السلام مى باشد.
جدّ من - قيصر - خواست تا مرا با پسر برادرش تزويج نمايد كه موانعى غيرطبيعى مانع آن شد و مجلس عقد و نيز مراسم جشن متلاشى گرديد.
در آن شب ، حضرت عيسى و شمعون عليهما السلام را در خواب ديدم كه در قصر جدّم - قيصر - حضور دارند و حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله و نيز دامادش علىّ بن ابى طالب و تعدادى از فرزندانشان عليهم السلام وارد قصر شدند و با عيسى و شمعون مصافحه و معانقه كردند.
سپس حضرت محمّد صلى الله عليه و آله اظهار داشت :
ما آمده ايم تا مليكه - نوه شمعون - را براى فرزندم ابومحمّد امام حسن عسكرى عليه السلام خواستگارى نمائيم .
حضرت عيسى به شمعون فرمود: شرافت و فضيلت ، به تو روى آورده است ؛ شمعون نيز پذيرفت و در همان مجلس خطبه عقد مرا جارى كردند.
از آن لحظه به بعد، من نسبت به ابومحمّد امام حسن عسكرى عليه السلام عشق و علاقه شديدى در درون خود احساس كردم و اين راز را مخفى نگه داشتم .
و هر روز و هر لحظه محبّت و علاقه ام شدّت مى گرفت تا جائى كه سخت مريض شدم و تمام پزشكان را براى معالجه و درمانم آوردند؛ ولى از درمان ناراحتى من ناتوان گشتند.
پس از گذشت چند شب ، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را در خواب ديدم كه به همراه حضرت مريم سلام اللّه عليها به ديدار من آمده اند.
من به حضرت زهراء سلام اللّه عليها عرضه داشتم : چرا فرزندت ابومحمّد با من قطع رابطه كرده است ؛ و او را نمى بينم ؟
حضرت زهراء عليها السلام فرمود: تا هنگامى كه مشرك و بر دين نصارى باشى ، او نزد تو نخواهد آمد.
و سپس حضرت زهراء سلام اللّه عليه شهادتين را بر من تلقين نمودند و من گفتم :
((أ شهد أ ن لا إ له إ لاّ اللّه ، و أ نّ محمّداً رسول اللّه )) و با اقرار و اعتقاد بر اين كلمات ، مسلمان شدم .
شب بعد كه بسيار شيفته ديدار حضرت ابومحمّد عليه السلام بودم ، او را در خواب ديدم و گفتم : بر من جفا نمودى ، كه مرا در آتش محبّت و عشق خودت رها كرده اى ؟
فرمود: چون مسلمان شدى ، هر شب به ديدار تو خواهم آمد تا خداوند وسيله زناشوئى ما را فراهم نمايد.
و مدّتى بعد از آن ، لشكر اسلام بر ما هجوم آورد و با پيروزى آن ها ما اسير شديم ، كه امروز وضعيّت مرا اين چنين مشاهده مى كنى ؛ و تا به حال هر كه نام مرا جويا شده ، گفته ام من نرجس هستم .
ادامه
👇👇👇
بشر بن سليمان در پايان افزود: وقتى آن بانو را نزد حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام آوردم ، خواهرش حكيمه را خواست و به او فرمود: اين همان زنى است كه قبلا اوصاف او را گفته بودم ، پس آن دو حكيمه و نرجس همديگر را در آغوش گرفته و يكديگر را بوسيدند.
سپس امام هادى عليه السلام خواهرش حكيمه را مخاطب قرار داد و فرمود: اى حكيمه ! مليكه را همراه خود بِبَر و احكام دين اسلام را به او بياموز تا فرا گيرد.
📚 غيبة شيخ طوسى : ص 124 128، إ ثبات الهداة : ج 3، ص 363، ح 17، داستان بسيار طولانى است ، تلخيص گرديد.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 فضائل علی علیهالسلام شرق و غرب عالَم را پر کرده است 💐
▫️خلیل(خلیلبناحمد فراهیدی)، یک شخص عجیب و غریبی بوده است. در [بین] سنی و شیعه، مثل این ادیب پیدا نشده است، هیچ!
▫️[از او سؤال کردند:] مَا الدَليلُ عَلي أنّ عَليًّا إمامُ الكُل فِي الكُل؟ (دلیل بر اینکه [حضرت] علی علیهالسلام امام همگان در همه امور است چیست؟)
▫️قال: إفتِقارُ الكُل إليهِ فِي الكُل، وَ غِناهُ عَن الكُل فِي الكُل؛ (گفت: احتیاج همگان به او در همه امور، و بینیازی او از همگان در همه کارها.)
▫️میگوید: علیبنابیطالب، دوستانش فضائلش را از [روی] ترس مخفی کردند، و دشمنانش [فضائلش را] از [روی] حسد مخفی میکردند.
💥معذلک (بااینوجود) فضائلش، شرق و غرب [عالَم] را پر کرده است.
📚 درس خارج فقه، کتاب حج، ١٧ خرداد ١٣٨۴
▫️شاید روایتی هم [از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده] باشد به این [عبارت] که:
▫️أعْلَمُ بِطُرُقِ السَّماءِ مِنْ طُرُقِ الْأرضِ؛ (من به راههاى آسمان، داناتر از راههاى زمینم.)
▫️[و یا در روایتی دیگر:] لَو كُشِفَ الْغِطاء لَمْ أزْدَدْ يَقينًا. (اگر پردههای حجاب از جلوی چشمانم کنار روند، چیزی بر یقینم نسبت به پروردگار نمیافزاید).
💥اینها چیست؟! اینها شوخی است؟! تعارفات است؟!
📚درس خارج فقه، کتاب صلات، ٢٢ اسفند ١٣٧۵
✾📚 @Dastan 📚✾
دری که قسمت تو باشه
حتی بدون اینکه لازم باشه در بزنی
برات باز میشه...
به خدا اعتماد داشته باش ..
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨خـــدایـــــا
🕊✨در آغــاز هـفـتــه
🌸✨بــرای دوسـتـانـم
🕊✨یک هـفـتـه شـادی
🌸✨یک هـفـتـه موفقیت
🕊✨یک هـفـتـه آرامـش
🌸✨یک هـفـتـه بـرکــت
🕊✨و تـمـام هــفــتـه را
🌸✨پراز خوشبختی عطا فرما
🌸✨آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین
🕊✨ای پروردگار جهانیان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سه تقاضاى امام سجاد (علیه السلام )
در ماجراى اسارت امام سجاد (علیه السلام ) و همراهان در شام ، پس از آنكه يزيد اظهار ناراحتى و پشيمانى صورى مى كرد، به امام سجاد (ع ) گفت : تصميم دارم سه حاجت شما را برآورم .
تا روزى در جلسه اى خصوصى ، به امام سجاد (ع ) گفت : آن سه حاجتى كه وعده داده بودم برآورم ، اينك آماده ام ، بگو چيست ؟
امام سجاد (ع ) فرمود: حاجت اول من اين است كه : سر مقدس آقا و مولا و پدرم را بده تا آن را زيارت كنم ، دوم آنكه آنچه از ما به غارت برده اند به ما بازگردانى ، سوم آنكه اگر تصميم كشتن مرا دارى ، كسى را به همراه اين زنان بفرست ، تا آنان را به حرم جدشان (مدينه ) برسانند.
يزيد گفت : اما روى پدرت را هرگز نخواهى ديد، اما در مورد كشتنت ، تو را بخشيدم و بدانكه غير از تو كسى بانوان را به مدينه باز نمى گرداند، و اما در مورد حاجت سوم ، آنچه از شما به يغما برده اند چندين برابر قيمت آن را از خودم مى پردازم .
امام سجاد (ع ) فرمود: اما مال تو را من نمى خواهم و اينكه تقاضاى اموال به غارت رفته خودمان نمودم به اين منظور بود كه پارچه دست بافت حضرت فاطمه زهرا (ع ) و روسرى و گردنبند و پيراهنش در ميان آن اموال بود.
يزيد، دستور داد، آن اموال غارت شده را به امام سجاد (ع ) برگرداندند و دويست دينار هم از مال خودش اضافه كرد و داد، امام سجاد (ع ) آن دويست دينار را گرفت و در ميان مستمندان تقسيم نمود.
آنگاه يزيد دستور داد، وارثان عاشورا، همراه امام سجاد (ع ) به مدينه بازگردند.
در مورد جايگاه سر مقدس امام حسين (ع ) اختلاف نظر است ، ولى سيره علماى شيعه بر آن است كه به كربلا برگردانده شد، و كنار پيكر مقدس امام حسين (ع ) دفن گرديد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆تقسيم گوسفند و طىّ الارض
شخصى از اصحاب امام علىّ هادى عليه السلام - به نام اسحاق جلاّ ب (گلاب گير) - حكايت كند:
روزى طبق دستور آن حضرت ، تعداد بسيارى گوسفند خريدارى كردم و سپس آن ها را در طويله اى بزرگ - كه در گوشه اى از منزل ايشان بود - بردم .
پس از گذشت چند روز، امام عليه السلام مرا احضار نمود و به همراه يكديگر وارد طويله شديم و با كمك هم ، گوسفندان را جدا و تقسيم مى كرديم و براى هر كسى كه مورد نظر حضرت بود علامتى را قرار مى داديم .
بعد از آن ، تعدادى از آن گوسفندان را براى فرزندش و مادر او فرستاد، همچنين تعدادى ديگر از آن ها را براى اشخاصى كه مورد نظر حضرت بودند، فرستاده شد.
سپس به محضر مبارك آن امام همام رفتم و اجازه خواستم تا به بغداد جهت زيارت و ديدار پدر و مادرم بروم ؟
حضرت فرمود: فردا را كه روز عرفه است صبر كن و نزد ما باش ، بعد از آن به ديار خويش خواهى رفت .
پس طبق فرمان حضرت ، روز عرفه را در خدمت امام هادى عليه السلام بودم ، همچنين شب عيد قربان را هم در منزل آن حضرت ماندم و چون هنگام سحر فرا رسيد، نزد من آمد و اظهار نمود: اى اسحاق ! بلند شو.
هنگامى كه از خواب بلند شدم و چشم هاى خود را باز كردم ، متوجّه شدم كه در بغداد جلوى منزل پدرم مى باشم .
پس وارد منزل شدم و بر پدرم سلام كردم و با وى ديدارى تازه نمودم .
بعد از آن ، چون دوستان و رفقايم به ديدار من آمدند، به آن ها گفتم : من روز عرفه را در شهر سامراء سپرى كردم ؛ و اكنون روز قربان را در بغداد نزد شماها هستم .
📚اءعيان الشّيع ،: ج 2، ص 38.
✾📚 @Dastan 📚✾
🚨 مردم با هم کدورت ایجاد نکنند
✅ مقام معظم رهبری:
🔸 آحاد مردم با هم کدورت بیجا درست نکنند؛ این را من به همه بگویم ممکن است شما به یکی از نامزدها علاقمند بشوید رفیقتان به یک نامزد دیگر؛ این موجب نشود که شما در مقابل هم قرار بگیرید.
🗓 ۱۳۹۲/۳/۶
🌐 https://khl.ink/f/22710
🏷 #انتخابات #مقام_معظم_رهبری #اتحاد_ملی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نمونه اى از لجاجت مشركان
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) در آغاز بعثت ، (پس از توحيد) درباره معاد، بسيار سخن مى گفت (چنانكه سوره هاى مكى بخصوص سوره هاى كوچك آخر قرآن گواه اين مطلب است ).
مشركان لجوج با انواع و اقسام حركات ، سخن پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) را به مسخره گرفته و رد مى كردند از جمله از آنها شخصى بنام اخنس و دامادش عدى بن ربيعه بودند، اتفاقا اين دو نفر در همسايگى پيامبر (ص ) سكونت داشتند.
روزى نزد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آمده ، به صورت مسخره آميز مى گفتند: روز قيامت چگونه است ، و كى خواهد بود؟... سپس افزودند: اگر ما آن روز را با چشم خود ببينيم ، تصديق نمى كنيم ، آيا ممكن است خداوند اين استخوانهاى (پوسيده و متفرق ) را جمع كرده و به صورت اول هر يك را در جاى خود قرار دهد؟، نه باور كردنى نيست !.
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) از شرّ لجاجت آنها به خدا پناه برد و عرض كرد: اللهم اكفنى شرّ جارى السوء: خداوندا مرا از شرّ اين دو همسايه بد كفايت كن و نگهدار در اين هنگام آيات آغاز سوره قيامت نازل گرديد كه در آيه 3 و 4 اين سوره مى خوانيم : ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه - بلى قادرين على ان نسوى بنانه : آيا انسان مى پندارد كه ما استخوانهاى او را به گردهم نمى آوريم ، بلكه ما قادر هستيم كه سر انگشتان او را درست و موزون سازيم .
با توجه به اينكه : سر انگشتان و خطوط پر اسرار و ظريف آنها، از شگفتيهاى بسيار عجيب خلقت است ، به گونه اى كه دانشمندان مى گويند خطوط سر انگشتان همه انسانها با همديگر تفاوت دارد، و سر انگشت هر كسى معرف همان كس است و بر همين اساس ، با انگشت نگارى ، مجرم را پيدا مى كننند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هرجا آرامش را یافتی همانجا بمان
که آنجا وطن توست...☘
✾📚 @Dastan 📚✾