❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند
✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بینظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند):
💎 نماز را بازاری نکنید،
اول وقت به جا بیاورید
با خضوع و خشوع!
اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند؛
و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛
🏷 #تهذيب_نفس #خودسازی #نماز_اول_وقت
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا چگونه ناامید باشم،🌸
در حالی که تو امید منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و
نورانیت خویش،آنچنان
تجلی کردهای که عظمتت
بر تمامی ما سایه افکنده
نگاه خود را از ما مگیر...🍃
روزتون بخیروشادی🌺
✾📚 @Dastan 📚✾
خواب عجيب
سال دوم هجرت بود عاتكه يكى از دختران عبدالمطلب كه عمه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بود خوابى عجيب ديد و آنرا چنين بيان كرد:
در خواب ديدم : شخصى فرياد مى زد اى مردم ، به سوى قتلگاه خود بشتابيد، سپس اين فرياد كننده بر بالاى كوه ابوقبيس (كنار كعبه ) رفت و قطعه سنگ بزرگى را بالا به حركت درآورد، اين قطعه سنگ متلاشى شد، و هر قسمتى از آن به يكى از خانه هاى قريش ، اصابت كرد، و نيز از دره مكه سيلاب خون جارى شد.
او خواب خود را توسط برادرش عباس ، به مردم رساند، مردم بت پرست در وحشت فرو رفتند، ولى وقتى كه داستان خواب به گوش ابوجهل رسيد، گفت : اين زن ، پيامبر دومى است كه در ميان فرزندان عبدالمطلب ظاهر شده ، قسم به بتهاى لات و عزى سه روز مهلت مى دهيم ، اگر اثرى از تعبير خواب او ظاهر نشد، نامه اى در ميان خودمان امضاء مى كنيم كه بنى هاشم دروغگوترين طوائف عرب هستند.
ولى بعد از گذشت سه روز، قاصد ابوسفيان به مكه آمد و خبر مخاطره كاروان تجارتى مكه را (كه همه طوائف مكه در آن شركت داشتند) توسط سپاه محمد (ص ) به مردم مكه رساند، در نتيجه مردم و سركردگان آنها براى نجات كاروان ، خود را به سرزمين بدر رساندند، كاروان از بيراهه رفت و خود را نجات داد ولى مسلمانان با لشكر شركت به جنگ پرداختند، و در اين جنگ (كه به جنگ بدر، موسوم است ) سخت ترين ضربه بر مشركان وارد آمد و بسيارى از سران كفر و شرك ، به هلاكت رسيدند و به اين ترتيب ، تعبير خوابى كه عاتكه ديده بود، آشكار گرديد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شكايت پير زن از باد
خداوند سليمان (علیه السلام ) را بر همه موجودات مسخّر كرده بود، روزى پيرزنى كه بر اثر وزش باد از بام به زمين افتاده بود و دستش شكسته بود نزد سليمان آمد و از باد شكايت كرد.
حضرت سليمان (ع ) باد را طلبيد و شكايت پيره زن را به او گفت ، باد گفت : خداوند مرا فرستاد تا فلان كشتى را كه در حال غرق شدن در دريا بود، به حركت درآورم و سرنشينان آن را نجات دهم ، در مسير راه ، به اين پيره زن كه بر پشت بام بود برخوردم ، پاى او لغزيد و از بام به زمين افتاد و دستش شكست ، (من چنين قصدى نداشتم ، او در مسير راه من بود و چنين اتفاقى افتاد).
حضرت سليمان (ع ) از قضاوت در اين مورد، درمانده شد و عرض كرد: خدايا چگونه در مورد باد قضاوت كنم ؟
خداوند به او وحى كرد: به هر اندازه كه به آن پيره زن آسيب رسيده ، به همان اندازه (مزد درمان آن را) از صاحبان آن كشتى كه بوسيله باد از غرق شدن نجات يافته اند بگير و به آن پيره زن بده ، زيرا به هيچكس در پيشگاه من نبايد ستم شود.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷
*
حضرت مولانا توی یکی از داستانهای مثنوی میگه که:
اگه دانهای رو کاشتی به هیچکس راجع بهش نگو چون حتی اگه یه کلاغ جای اونو یاد بگیره ثمرهی کارتو از دست میدی...
چه برسه اینکه آدما ازش باخبر بشن
هر ایده، هدف، تفکر، برنامهای تو ذهنتون هست تا زمان به ثمر نشستنش به کسی چیزی نگید....
✾📚 @Dastan 📚✾
انعکاس چیزی باش،
که میخواهی در دیگران ببینی!
اگر عشق میخواهی،
عشق بورز...
اگر صداقت میخواهی،
راستگو باش...
و اگر احترام میخواهی،
احترام بگذار...🌹
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#اسلحهای_که_به_دستم_چسبیده_بود!!
🌷شبها، گروهکها میآمدند پشت حصار فرودگاه و با بلندگو تهدیدمان میکردند و فحش میدادند. آنها فلکهی آب را میبستند و برق را قطع میکردند. اوضاع سختی بود. از دست کسی کاری برنمیآمد. راه زمینی در تسلّط کام ضدانقلابیون بود و انتقال مواد غذایی به فرودگاه امکان نداشت. از طرفی برف سنگینی روی باند فرودگاه را پوشانده بود و امکان نشستن هواپیما نیز وجود نداشت. تنها یک راه باقی بود؛ برف باند فرودگاه را پاک کنند تا هواپیما بتواند بر روی باند بنشیند. آن روز از پُست نگهبانی برمیگشتم. یک دست توی جیبم بود و با دست دیگر اسلحه را گرفته بودم هنوز....
🌷هنوز به نزدیکی ساختمان فرودگاه نرسیده بودم که دستم را از جیبم درآوردم تا اسلحه را از دست دیگر بگیرم. امّا به خاطر شدّت سرما دستم به اسلحه چسبیده بود. در همین موقع «مرتضی» را دیدم که به طرفم میآمد. وقتی به من رسید گفتم: «مرتضی دستم به اسلحه چسبیده.» لبخندی زد و گفت: «چیزی نیست با من بیا تا بازش کنم.» مقابل ساختمان فرودگاه رفتیم و او کتری آب گرم را کم کم روی دستم ریخت تا اسلحه از دستم جدا شد. بعد نگاهش را به محوّطهی فرودگاه دوخت؛ چند نفر به طرف لودر و برف روب توی محوّطه میرفتند تا بلکه آنها را روشن کرده و برف روی باند فرودگاه را تمیز کنند....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مرتضی زارع
📚 کتاب "در مسیر هدایت"
✾📚 @Dastan 📚✾
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان زیبای وقت نماز/ بادبادک هم بدون دنباله بالا نمیرود
🎤 حجت الاسلام عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 قتل محمد فرخی یزدی مخالف استبداد رضاخانی
🔹 میرزا محمد فرخی یزدی، ملقب به تاج الشعرا شاعر و روزنامه نگار آزادی خواه، سردبیر نشریات و همچنین نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی بود. او شاعری را از کودکی آغاز کرد و علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته است.
🔻 میرزا محمد سال ۱۲۶۸ ش در یزد به دنیا آمد. او سال۱۲۹۷ ش، برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده ای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادی خواهان یزد خواند. حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد.
▫️
فرخی در دوران نخست وزیری وثوق الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. دو سال بعد در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی ها قرار گرفت. وی هنگامی که بهطور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. او در سال ۱۳۰۰ ش روزنامه طوفان را منتشر کرده است.
🔸 فرخی در سال ۱۳۰۷ ش به عنوان نماینده مجلس شورای ملی از طرف مردم یزد انتخاب شد. با توجه به اینکه تمامی وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، او مرتباً از سایر وکلا ناسزا می شنید و حتی یک بار او را آماج ضرب و شتم کرد. سرانجام در ۲۵ مهر ۱۳۱۸ در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول کشته شد.
#تقویم_تاریخ
#۲۵مهر
#فرخی_یزدی
✾📚 @Dastan 📚✾