eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 یک عاشقانه آرام 🔸روایت های کمتر شنیده شده ای از رفتار عاشقانه علما و بزرگان دین با همسرانشان ✾📚 @Dastan 📚✾
العجل بیا گل زهرا - حامد جلیلی(1).mp3
2.68M
🎼 العجل بیا گل زهرا (س) 🎤 حامد جلیلی 🔊 صوت مهدوی سلام الله علیها ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴سفر شگفت‌انگیز امام صادق علیه‌السلام با کشتیِ که پرچم آن منقش به نام حضرت مهدی عجل‌الله فرجه بود... 🌕داودبن‎کثیر رقّّی گوید: وارد شهر مدینه شده و به محضر امام صادق -علیه السلام- شرفیاب گردیدم، هنگامی‌که در مجلس ایشان جای گرفتم شروع به گریه نمودم. امام صادق«علیه السلام» فرمود: «داود! چه‌چیز باعث گریه‌ی تو شده است»؟ عرض کردم: «ای پسر رسول خدا«صل الله علیه وآله و سلم» عدّه‌ای به ما می‌گویند: خداوند به شما اهل بیت پیامبر فضیلتی خاص غیر از آنچه به دیگران نیز داده، عنایت نکرده و برتری خاصی به شما غیر از آنچه به دیگران بخشیده، نداده است»؟! امام فرمود: «نفرین شده‌ها دروغ گفته‌اند». آنگاه برخاست و با پای خویش ضربه‌ای به دیوار خانه زد. و خطاب به آن فرمود: «به قدرت خدا به‌ وجود آی»! ناگهان یک کشتی از یاقوت سرخ به‌ وجود آمد که در وسطش مروارید سفیدی قرار داشت و بر بالای کشتی، پرچم سبزی بود که بر رویش نوشته شده بود: «خدایی جز خدای یگانه نیست، محمّد -صلی الله علیه و آله- رسول خداست و قائم -عجل الله تعالی فرجه الشریف- دشمنان را به هلاکت خواهد رساند و مؤمنان را برخواهد انگیخت و خداوند او را به‌وسیله‌ی فرشتگان یاری خواهد ساخت». و در وسط کشتی چهار صندلی از انواع گوهرها بود که امام صادق «ع» بر یکی از آن‌ها نشست و مرا بر یکی از آن‌ها و فرزندشان موسی (امام کاظم (علیه السلام)) را بر یکی و فرزند دیگرشان اسماعیل را بر یکی دیگر از آن‌ها نشاند و خطاب به کشتی فرمود: «به برکت خداوند عزّوجلّ به راه بیافت». کشتی در دریایی خروشان که سفیدتر از شیر و شیرین‌تر از عسل بود به حرکت درآمد و میان کوه‌هایی از مروارید و یاقوت روان شدیم تا به جزیره‌ای رسیدیم که در میانش گنبدهایی از مروارید سفید بود و فرشتگان گرداگرد آن‌ها حلقه زده بودند و ندا می‌دادند: «خوش آمدی! خوش آمدی! ای پسر رسول خدا «ص»! امام صادق«ع» فرمود: «این‌ها گنبدهای امامان از خاندان و نسل محمّد -صلی الله علیه و آله- هستند، هرگاه یکی از ایشان از دنیا برود نزد این گنبدها بیاید تا فرا رسیدن آن زمانی‌ که خداوند در قرآن فرموده است: «سپس شما را بار ديگر بر آن‌ها چيره مى‌كنيم و شما را به‌وسيله‌ی اموال و فرزندان كمك خواهيم‌ كرد؛ و نفرات شما را بيشتر از دشمن قرار مى‌دهيم.(اسراء/۶) 📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۹۴ 📗مسند الإمام الصادق، ج۱، ص۱۲۵ 📗بحار الأنوار،ج ۴۷، ص ۱۵۹ 📗دلایل الإمامهًْ، ص۲۹۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷پروفسور «ادون روزو» رئيس موزه جنگ فرانسه را به مدت يک ساعت به شلمچه می‌بردند. احمد دهقان _ نويسنده جنگ _ تعريف می‌کرد: وقتی با اين آدم فرانسوی پا به شلمچه گذاشتيم، او هی نفس عميق می‌کشيد و وای وای می‌کرد و می‌گفت: اين‌جا کجاست؟ اين زمين با آدم حرف می‌زند! ما اگر يک وجب از اين زمين را در فرانسه داشتيم، نشانت می‌دادم مردم چه زيارتگاهی درست می‌کردند. 🌷بعد هم همين «ادون روزو» گفته بود آرزوی من اين است که يک هفته بتوانم با پای پياده روی اين خاک _ شلمچه _ قدم بزنم. موقع رفتن به کشورش هم گفته بود: همه بيست سال مطالعه و تلاش و تحقيقاتی که روی جنگ‌های دنيا داشته‌ام يک طرف، اين سه روزی که ايران بودم و درباره‌ِ جنگ شما شنيدم، يک طرف. : رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا زمانی که تلاش نکنید کاری فراتر از توانایی های فعلی خود انجام دهید، هرگز رشد نخواهید کرد 🙃 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام😊✋ صبحتون پُر انرژی و نشاط☕️🌸 🌸دوستان عزیز 🍃دوشنبه تون زیبا 🌸آرزومندم امروز 🍃زیباترین انرژیهای 🌸مثبت نصیبتون گردد 🍃که پراز خوبی 🌸پراز شادی 🍃پراز بهروزی 🌸و پراز قاصدکهای 🍃خوش خبر باشـد 🌸روزتون پراز موفقیت باشد ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام😊✋ صبحتون پُر انرژی و نشاط☕️🌸 🌸دوستان عزیز 🍃دوشنبه تون زیبا 🌸آرزومندم امروز 🍃زیباترین انرژیهای 🌸مثبت نصیبتون گردد 🍃که پراز خوبی 🌸پراز شادی 🍃پراز بهروزی 🌸و پراز قاصدکهای 🍃خوش خبر باشـد 🌸روزتون پراز موفقیت ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆در احوال زندگى امام سجاد(علیه السلام ) از قول امام باقر عليه السلام چنين نقل شده كه : چون امام باقر عليه السلام بدن مبارك پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام را غسل داد، ناظران سجده گاه هاى حضرت از زانو و پشت پاهاى شريفش را ديدند كه هم چون زانوان شتر پينه بسته بود و به گردن مبارك نگريستند آن جا نيز پينه بسته ديدند. به امام باقر عليه السلام عرض كردند: يا بن رسول الله صلى الله عليه و آله پينه جاهاى سجده را از كثرت سجود مى دانيم ، اما اين كه بر دوشش ‍ مى بينيم از چيست ؟ فرمود: اگر از دنيا نرفته بود چيزى به شما نمى گفتم ، روزى بر او نمى گذشت جز آن كه يك يا چند گرسنه را سير مى كرد تا آن جا كه دسترسى داشت . و چون شب فرا مى رسيد به بازمانده از قوت و روزى عائله اش نظر مى كرد آن را در انبانى مى گذاشت و چون مردم به خواب مى رفتند آن را به دوش ‍ مى كشيد و به كوچه هاى مدينه منوره مى رفت و آهنگ مردمى مى كرد كه از مردم به خاطر عزت نفس چيزى نمى خواستند، آن انبان را در نزد آن ها خالى مى كرد آن چنان كه نمى دانستند او كيست ؟ و از خاندانش جز من كسى از اين راز آگاه نبود و من اين روش را از او آگاهى يافتم ، اميد داشت كه صدقه را با دست پنهانى بدهد و از فضل آن برخوردار گردد و مى فرمود: همانا صدقه پنهانى خشم خدا را خاموش مى كند هم چنان كه آب آتش را فرو مى نشاند و چون يكى از شما صدقه بدهد كه اگر با دست راست عطا كند آن را از دست چپ مخفى و پنهان سازد. سفينة البحار، ج 2، ص 24. ✾📚 @Dastan 📚✾
بازاری و عابر مردى درشت استخوان و بلند قامت كه اندامى ورزيده و چهره اى آفتاب خورده داشت و زد و خوردهاى ميدان جنگ يادگارى بر چهره اش گذاشته و گوشه چشمش را دريده بود، با قدمهاى مطمئن و محكم از بازار كوفه مى گذشت . از طرف ديگر، مردى بازارى در دكانش نشسته بود. او براى آنكه موجب خنده رفقا را فراهم كند، مشتى زباله به طرف آن مرد پرت كرد. مرد عابر بدون اينكه خم به ابرو بياورد و التفاتى بكند، همان طور با قدمهاى محكم و مطمئن به راه خود ادامه داد. همينكه دور شد يكى از رفقاى مرد بازارى به او گفت : هيچ شناختى اين مرد عابر كه تو به او اهانت كردى كه بود؟. نه ، نشناختم ! عابرى بود مثل هزارها عابر ديگر كه هر روز از جلو چشم ما عبور مى كنند، مگر اين شخص كه بود؟ عجب ! نشناختى ؟ اين عابر همان فرمانده و سپهسالار معروف ، ((مالك اشتر نخعى )) بود. عجب ! اين مرد مالك اشتر بود؟! همين مالكى كه دل شير از بيمش آب مى شود و نامش لرزه بر اندام دشمنان مى اندازد؟ بلى مالك خودش بود. اى واى به حال من ! اين چه كارى بود كه كردم الا ن دستور خواهد داد كه مرا سخت تنبيه و مجازات كنند. همين حالا مى دوم و دامنش را مى گيرم و التماس مى كنم تا مگر از تقصير من صرف نظر كند. به دنبال مالك اشتر روان شد. ديد او راه خود را به طرف مسجد كج كرد. به دنبالش به مسجد رفت ، ديد به نماز ايستاد. منتظر شد تا نمازش را سلام داد. رفت و با تضرع و لابه خود را معرفى كرد و گفت : من همان كسى هستم كه نادانى كردم و به تو جسارت نمودم . مالك :((ولى من به خدا قسم ! به مسجد نيامدم مگر به خاطر تو؛ زيرا فهميدم تو خيلى نادان و جاهل و گمراهى ، بى جهت به مردم آزار مى رسانى . دلم به حالت سوخت ، آمدم در باره تو دعا كنم و از خداوند هدايت تو را به راه راست بخواهم . نه ، من آن طور قصدى كه تو گمان كرده اى در باره تو نداشتم 📚سفينة البحار، ماده ((شتر))، نقل از مجموعه ورام . ✾📚 @Dastan 📚✾
♦️هفت توصیه کاربردی حضرت زهرا سلام‌الله علیها ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌸اسمشون بقالی بود! بقالی جعفر آقا یا بقالی مش حیدر بقالی ما حسین آقا بود توی این بقالی ها دنبال هرچی میرفتی دست خالی برنمیگشتی! سنگ پا میخواستی یا روغن حیوونی؛ برنج دودی یا دمپایی حموم؛ فرقی نمی کرد... اصلا این بقالی ها حکم آرام بخش داشتن برای محله ها؛ از کنارشون که رد می شدی ته دلت قرص میشد از اینکه یه جایی هست که تو هر چی بخوای اون داره! ولی من همیشه فکر می کردم این بقالی ها یه سری اجناس مخفی هم یواشکی میذاشتن تو زنبیل مشتریاشون! دل گرم چشم سیر صبوری قناعت اینو از قیافه آدمایی که از این بقالی ها میومدن بیرون می شد فهمید... 🌸🍃😍🤗🥳 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷ما یک گردان بودیم که مأموریت داشتیم یک گردان تانک عراقی را منهدم کنیم. تانک‌های عراقی با جاده اهواز _ خرمشهر حدود ۵ کیلومتر فاصله داشتند. رفتیم آن‌ها را دور زدیم و رسیدیم به نزدیکی‌شان. آن‌ها کاملاً پیدا بودند. افسرها و نیروهای عراقی که روی تانک‌ها قرار داشتند، وقتی منور می‌زدند به وضوح پیدا بودند. ما همین‌طور به ستون می‌آمدیم و ۴۰۰_۳۰۰ متر بیشتر با عراقی‌ها فاصله نداشتیم. اصلاً انگار خدا کورشان کرده بود که ما را نبینند. ما قشنگ رفتیم پشت سرشان و دور زدیم و بعد عملیات را شروع کردیم. 🌷عملیات که شروع شد چندتا از تانک‌ها را که کار خدا بود، منهدم کردیم و بقیه فرار کردند. همین‌طور پیش می‌رفتیم. بعد از ۱۰ کیلومتر یک کانال آب بود که ما مأموریت داشتیم آن‌جا را بگیریم. در جاده خاکی‌ای می‌رفتیم که دو ایفا عراقی و یک جیپ آمدند و از وسط ما عبور کردند! اصلاً باورشان نمی‌شد که ما این‌قدر پیشروی کرده باشیم. از وسط ما که رد شدند فکر کردند که نیروهای خودشان هستند که بچه‌ها با آر.پی.جی و تیربار آن‌ها را زدند. جیپ‌شان فرار کرد؛ ولی ۲ ایفا را بچه‌ها با مدد الهی زدند. : رزمنده دلاور رضا ساده وند ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆۱۰ خطر مرگبار سقط جنین که مادران باید بدانند ✾📚 @Dastan 📚✾
آقا قبول من (بین خودم و خدا) کم گذاشتم حالا چکار کنم؟.... ‌ ‌ 📚حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆بهشت و پيراهن خون آلود حسين عليه السّلام حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد: آن هنگام كه صحراى محشر بر پا شود و خداوند تمامى بندگانش را زنده احضار نمايد، صدائى به گوش همگان خواهد رسيد كه : اى جماعت ! چشم هاى خود را ببنديد و سرهاى خود را به زير افكنيد، چون كه فاطمه دختر محمّد صلّلى اللّه عليه و آله مى خواهد از پل صراط عبور نمايد. پس همگان چشم هاى خود را مى بندند و حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها در حالى كه هفتاد هزار فرشته او را مشايعت و همراهى مى كنند، وارد مى شود و در يكى از موقف هاى مهمّ محشر توقّف مى فرمايد. پس از آن پيراهن به خون آغشته حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام را در دست گرفته و به محضر ربوبى پروردگار عرضه مى دارد: پروردگارا! اين پيراهن فرزندم ، حسين مى باشد، تو خود آگاهى كه با فرزندم چگونه رفتار كردند. در اين هنگام ، صدائى از طرف خداوند متعال مى رسد: اى فاطمه ! هر خواسته و تقاضائى دارى بگو، كه برآورده خواهد شد. و حضرت زهراء سلام اللّه عليها اظهار دارد: خدايا! انتقام مرا از قاتلين فرزندم ، حسين بگير. پس شعله اى مهيب از آتش بر پا شود و زبانه كشان يكايك قاتلين امام حسين عليه السلام را فرو بلعد، همان طورى كه پرنده اى كه دانه از زمين برچيند. و سپس به عمق دوزخ برگردد و تمامى آن افرادِ ظالم ، به عذاب هاى دردناك مجازات و عقاب خواهند شد. بعد از آن ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها به سوى بهشت حركت مى نمايد و در حالى كه ذرارى و دوستان و علاقه مندانش همراه او مى باشند، وارد بهشت خواهند شد؛ و از انواع بركات و نعمت هاى آن بهره مند مى گردند. 📚اءمالى مفيد: ص 130 ، ح 6 و در كتاب احقاق الحقّ: ج 25، ص 222 به نقل از اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام از پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله وارد شده است . ✾📚 @Dastan 📚✾
📌درگذشت حبیب الله ذوالفنون 🔹حبیب‌الله ذوالفنون، با نام کامل حبیب‌الله سلطان‌آبادی عراقی، در سال ۱۲۳۹ خورشیدی در اراک متولد شد. او از دانشمندان برجسته در حوزه ستاره‌شناسی و تقویم‌نگاری بود و همچنین در زمینه‌های ریاضیات، هندسه، و تفسیر قرآن فعالیت‌های چشمگیری داشت. 🔸ایشان پس از گذراندن دروس مقدماتی، علاقه زیادی به علوم نجوم و ستاره‌شناسی نشان داد و با سال‌ها مطالعه در این حوزه، به کشفیات مهمی از جمله حرکت ماه و ترسیم جداول نجومی دست یافت. این جداول که حاصل بیش از چهل سال پژوهش او بود، مورد استفاده گسترده در زمینه تقویم‌نگاری قرار گرفت. 🔹او علاوه بر نجوم، در ریاضیات و هندسه نیز نظریات نوینی ارائه کرد و در موضوع تناسب مکعبات دستاوردهایی داشت که مدت‌ها مورد توجه اساتید ریاضی و مهندسی بود. در زمینه تفسیر قرآن نیز اثری از وی به زبان فارسی چاپ و منتشر شده است. 🔸 حبیب‌الله ذوالفنون در مراکز علمی مهمی همچون دارالمعلمین مرکزی، مدرسه عالی سپهسالار، و دانشگاه تهران به تدریس علوم نجوم، هیئت و مثلثات کروی پرداخت. او از نخستین مدرسان دارالمعلمین مرکزی و از همکاران برجسته‌ای چون استاد عبدالعظیم قریب و عباس اقبال آشتیانی بود. 🔹حبیب‌الله ذوالفنون در سال‌های پایانی عمر خود همچنان به فعالیت‌های علمی و تدریس مشغول بود و سرانجام در ۳ دی ۱۳۲۶ پس از سال‌ها تلاش در عرصه‌های علمی و آموزشی، چشم از جهان فرو بست. ✾📚 @Dastan 📚✾