🚩اعمال شب عرفه
شب نهم ذیحجه از لَیالى متبرّکه و شب مناجات با قاضى الحاجاتست و #توبه در آن شب مقبول و دُعا در آن مُستَجابَست و کسى که آن شب را به عبادت بسر آورد اجر صد و هفتاد سال عبادت داشته باشد
و از براى آن شب چند عمل است:
اوّل: بخواند این دعا را که روایت شده هر که بخواند آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه خداوند بیامرزد او را:
اَللّهُمَّ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوى وَمَوْضِعَ کُلِّ شَکْوى وَعالِمَ کُلِّ خَفِیَّةٍ وَمُنْتَهى کُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبادِ یا کَریمَ الْعَفْوِ....
دوّم: بخواند آن هزار مرتبه [به نقل کفعمى ] تسبیحات عشر را :
سُبْحانَ الَّذى فِى السَّمآءِ عَرْشُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الاَْرْضِ حُکْمُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقُبوُرِ قَضآؤُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْبَحْرِ سَبیلُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى النّارِ سُلْطانُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقِیمَةِ عَدْلُهُ
سُبْحانَ الَّذى رَفَعَ السَّمآءَ
سُبْحانَ الَّذى بَسَطَ الاْرْضَ
سُبْحانَ الَّذى لا مَلْجَاَ وَلا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَیْهِ
سوم: بخواند دعاء اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ را که در روز عرفه و شب و روز جمعه نیز وارداست و گذشت ذکر آن در اعمال شب جمعه
چهارم : زیارت کند امام حسین علیه السلام و #زمین_کربلا را و بماند در آنجا تا روز عید تا آنکه از شرّ آن سال نگاه داشته شود .
🔸 مفاتیحالجنان
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔻بیانات آیتالله بهجت قدسسره در خصوص لزوم عبادت و بندگی در ماه مبارک رمضان
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸خداوند انسان را طورى آفريده كه مىتواند از راه #عبوديت و #بندگى خالص، از مقام ملائكه گام فراتر نهد و مقامات انبيا و اوليا را كسب نمايد.
🔸ما بايد اهل #محاسبه باشيم، هر چند اهل توبه نباشيم و تدارك نكنيم، خود محاسبه مطلوب است. اگر بدانيم فلان روز حسينى و فلان روز يزيدى هستيم، بهتر از اين است كه اصلاً ندانيم يزيدى هستيم يا حسينى. سرانجام ممكن است روزى به خود بياييم و بخواهيم تدارك(جبران) كنيم.
🔸استجابت دعا شرطش #توبه است. اگر شرايط دعا جمع باشد، استجابت دعا حتمى خواهد بود. البته استجابت به اين معنا نيست كه تا دعا كرديم فوراً نتيجهاش را ببينيم…
🔸البته توبهى هر چيز به حسب خود آن چيز است؛ اگر مال كسى را از بين برده باشيم، بايد اول آن را به صاحبش برگردانيم، سپس از آن #استغفار كنيم.
═══✼🍃🌹🍃✼═══
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🚩اعمال شب عرفه
شب نهم ذیحجه از لَیالى متبرّکه و شب مناجات با قاضى الحاجاتست و #توبه در آن شب مقبول و دُعا در آن مُستَجابَست و کسى که آن شب را به عبادت بسر آورد اجر صد و هفتاد سال عبادت داشته باشد
و از براى آن شب چند عمل است:
اوّل: بخواند این دعا را که روایت شده هر که بخواند آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه خداوند بیامرزد او را:
اَللّهُمَّ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوى وَمَوْضِعَ کُلِّ شَکْوى وَعالِمَ کُلِّ خَفِیَّةٍ وَمُنْتَهى کُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبادِ یا کَریمَ الْعَفْوِ....
دوّم: بخواند آن هزار مرتبه [به نقل کفعمى ] تسبیحات عشر را :
سُبْحانَ الَّذى فِى السَّمآءِ عَرْشُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الاَْرْضِ حُکْمُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقُبوُرِ قَضآؤُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْبَحْرِ سَبیلُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى النّارِ سُلْطانُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقِیمَةِ عَدْلُهُ
سُبْحانَ الَّذى رَفَعَ السَّمآءَ
سُبْحانَ الَّذى بَسَطَ الاْرْضَ
سُبْحانَ الَّذى لا مَلْجَاَ وَلا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَیْهِ
سوم: بخواند دعاء اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ را که در روز عرفه و شب و روز جمعه نیز وارداست و گذشت ذکر آن در اعمال شب جمعه
چهارم : زیارت کند امام حسین علیه السلام و #زمین_کربلا را و بماند در آنجا تا روز عید تا آنکه از شرّ آن سال نگاه داشته شود .
🔸 مفاتیحالجنان
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷 #توبه و توفیق الهی🌷
علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین طباطبائی رضوان الله علیه
🔸بنده در هیچ حالی از پروردگارش بی نیاز نیست؛ لذا بازگشت از معصیت هم احتیاج به توفیق و رحمت الهی دارد تا اینکه توبه از او متحقّق شود.
🔸بعد از اینکه توبه کرد هم محتاج است که خدا توبه اش را بپذیرد و به او عنایت و رحمت کند.
🔸بنابراین اگر توبۀ عبد بخواهد مقبول باشد، در میان دو توبۀ خدا است همانطور که آیه شریفه: ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا این مطلب را می رساند.
📚«المیزان فی تفسیر القرآن» ج ۱ ص ۱۳۳
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#داستان_واقعی
🔹 فضيل عياض شاگردان زيادى را تربيت كرد. شاگرد درس خوان و جوانش به حال #مرگ افتاد.
🔹 فضيل بالاى سرش آمد، گفت: بگو:
«لا اله الا الله» گفت: هم نمی گويم و هم #بيزارم از اين چيزى كه تو می گويى.
🔹 فضيل گفت: قرآن بياوريد تا سوره مباركه «#يس» را بخوانم، شايد گرهش باز شود.
🌸 پيغمبر (ص) فرمود:
« لكلّ شىء قلب و قلب القرآن يس »
🔹 گفت: نخوان، من از شنيدنش #زجر می كشم و مرد. استاد غرق در شگفتى شد. خيلى پی جو شد كه چه چيزى باعث شد كه اين شاگرد درس خوانده و با معرفت، هنگام مرگش به اين بلا دچار شد و بی دين مرد.
🔹 خيلى در فكر بود، تا يك شب در عالم رؤيا ديد كه روز قيامت شده است. شاگردش را ديد كه در آتش است، گفت: چه شد كه وضع تو به اينجا كشيد؟ گفت: من دچار #سه_گناه بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت؛
⛔ گناه اول:
#حسود بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتم ببينم.
⛔ گناه دوم: من #دو_بهم_زن بودم
⛔ و گناه سوم من: سالى يكبار #مشروب می خوردم. اگر #توبه كرده بودم، به اين بلا دچار نمی شدم.
📚 استاد انصاریان- سایت عرفان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید!
عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود...
- تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد.
روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم.
هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است.
ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم.
- گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد.
مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد.
- سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد!
بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم.
چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى بينم؟!
- شما هرگز به شهر نمى آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟!
گفت: خدا لعنت كند #شيطان را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را...
پدر شما گاهى به من مى گفت: اين رياضتها عاقبت خوشى ندارد. ولى من قبول نمى كردم و اكنون #توبه كرده ام.
- گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى ديدم و با من سخن مى گفت و دستوراتى به من مى داد...
و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى شدند و مطالبى را به من مى گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى شد.
روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده اى و به مقاماتى رسيده اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد.
چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم!
من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى آيد.
پس معلوم مىشود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را...
- ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضتها شيطانى بوده!
انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار #عذاب_الهى گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد.
📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده.
📚 همراه با عالمان شیعه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید!
عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود...
- تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد.
روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم.
هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است.
ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم.
- گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد.
مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد.
- سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد!
بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم.
چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى بينم؟!
- شما هرگز به شهر نمى آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟!
گفت: خدا لعنت كند #شيطان را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را...
پدر شما گاهى به من مى گفت: اين رياضتها عاقبت خوشى ندارد. ولى من قبول نمى كردم و اكنون #توبه كرده ام.
- گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى ديدم و با من سخن مى گفت و دستوراتى به من مى داد...
و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى شدند و مطالبى را به من مى گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى شد.
روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده اى و به مقاماتى رسيده اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد.
چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم!
من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى آيد.
پس معلوم مىشود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را...
- ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضتها شيطانى بوده!
انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار #عذاب_الهى گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد.
📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده.
📚 همراه با عالمان شیعه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚 منبع : قصص التوابين، ص 110
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌺 #تدبردرقرآن
#توبه
🌸 إلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا / مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خداوند گناهان آنها را تبدیل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
📖 سوره فرقان/70
🔸فردی گناه کبیرهای کرده است و یکسال از آن میگذرد ولی با اینکه توبه کرده اما هنوز وقتی به یاد آن میافتد ناراحت میشود و حسّ گناه میکند.
🔸به استناد آیهٔ فوق، چون توبهٔ احمد ناقص است پس ناراحتی شدید او زمان اندیشه به گناه قطعاً طبیعی است چون طبق آیهٔ مذکور بعد از توبه در گوشهای از منزل نشسته و فقط نماز میخواند و هیچ عمل صالحی بعد از توبه انجام نمیدهد و این ناراحتی ناشی از خواطر ملکی است که از او میخواهد که به دنبال کار نیک باشد. نکتهای که اکثر ما در زمان توبه از آن غافل هستیم.
🌹 امام صادق علیه السَّلام میفرمایند:
به راستی من هیچ چیز ندیدم مانند کار نیک جدیدی که چنین به شدت در تعقیب یک گناه قدیمی در یک گنهکار برآید تا چنین سریع خود را به آن برساند تا آن گناه را محو کند.
🔸مثال: کسی گناهانی داشته که در پی مجازات او هستند، اگر کار نیکی انجام دهد به سرعت این کار نیک خود را به آن گناه میرساند تا اثرش را بر روی انسان خنثی کند و از مجازات رها شود.
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#داستان
📚نمرود و پشه
نمرود همچنان با مرکب #سلطنت و #غرور، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد. خداوند برای آخرین بار #حجت را بر او تمام کرد تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش به زندگی ننگین او پایان بخشد.
خداوند فرشته ای را به صورت انسان برای #نصیحت، نزد نمرود فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت:
اینک بعد از آن همه خیره سریها و آوازها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای #ابراهیم علیه السلام که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از #ظلم و #ستم و #شرک و #استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاهی فراوان است و کافی است که با ناتوانترین شان تو و ارتش عظیمت را از پای در آورد.
نمرود خیره سر این نصایح را به باد #مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای #نیروی_نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم علیه السلام دارای #سپاه هست، بگو فراهم کند ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.
فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعره های گوشخراش به صحنه آمدند و بعد نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است.
ابراهیم علیه السلام جواب داد: شتاب مکن هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند.
در حالی که نمرود و نمرودیان، سر #مست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از آسمان، انبوه بی کرانی از پشه ها ظاهر شده به سپاهیان نمرود حمله ور شدند. (آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه با یک انسان و آنقدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود درهم شکسته شد و به طور مفتضحانه ای به خاک هلاکت افتادند.
شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها، به سوی #قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست و #وحشت زده به اطراف نگاه کرد؛ پشه ای ندید، احساس آرامش کرده با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست...
در همین لحظه، باز همان فرشته ناصح، به صورت انسانی نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشگر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و #توبه کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی! نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح اعتنایی نکرد؛ تا این که روزی، یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد و سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد و طومار زندگی ننگینش بسته شد.
📚 منبع : حیوه القلوب، ج 1 ص 175
#تکبر
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید!
عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود...
- تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد.
روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم.
هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است.
ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم.
- گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد.
مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد.
- سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد!
بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم.
چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى بينم؟!
- شما هرگز به شهر نمى آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟!
گفت: خدا لعنت كند #شيطان را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را...
پدر شما گاهى به من مى گفت: اين رياضتها عاقبت خوشى ندارد. ولى من قبول نمى كردم و اكنون #توبه كرده ام.
- گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى ديدم و با من سخن مى گفت و دستوراتى به من مى داد...
و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى شدند و مطالبى را به من مى گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى شد.
روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده اى و به مقاماتى رسيده اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد.
چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم!
من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى آيد.
پس معلوم مىشود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را...
- ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضتها شيطانى بوده!
انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار #عذاب_الهى گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد.
📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده.
📚 همراه با عالمان شیعه
👈کپی پست با ذکر منبع
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#تلنگر ‼️
#توبه 🔆
براۍِتوبہ'
امروزوفردانڪن؛
ازڪجآمعلومـ
ایننَفَسےڪہالآنمیکِشے؛
جزونَفَسھاۍآخرنباشھ..؟!
خیلیابیخیالبودنو
یھوییغافلگیرشدن))):🌸❄️🌸❄️
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
⚠️ سِزای معتقد بودن
به عرفان کاذب ⚠️
#امام_صادق عليه السلام فرمودند :
روزی عده اى نزد #اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و عرض كردند :
سلام بر تو اى پروردگار ما !
حضرت از آنها خواست #توبه كنند ( و از اين عقيده ی خود دست بردارند .) اما آنها توبه نكردند .
سپس آن حضرت گودالى حفر کردند و در آن آتشى روشن نمودند و در كنار آن گودال ديگرى كندند . آن دو را به وسیله ی کانالی به هم وصل کردند .
وقتى آن ها توبه نكردند ، حضرت آن ها را در یکی از آن دو گودال قرار داد و در گودال ديگر آتش روشن نمود تا اين كه _ بر اثر دود ناشی از آتش _ از دنیا رفتند .
📚منبع :
كافی ، ج ۷ ، ص ۲۵۹
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
ترک #گناه
🌘جوانى كه اهل گناه بود آمد خدمت امام صادق عليه السلام، حضرت يك جمله فرمود اين جوان بيدار شد!
🌕حضرت فرمود: "اگر بچّه اى تو را ببيند آيا در مقابل او باز گناه مى كنى؟" عرض كرد: "نه! از او خجالت مى كشم "
🌔حضرت فرمود:" پس تو خدا را از يك بچه كمتر مى دانى؟ چون خدا همه جا تو را مى بيند. آن جوان تا اين سخن را شنيد به خود آمد و #توبه كرد.
🌟حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
👨👧👦 #داستان
💠 توبه قوم یونس
🌸🍃سعید بن جبیر و گروهی از مفسّرین، داستان قوم یونس را بدین گونه روایت کرده اند: قوم یونس مردمی بودند که در منطقه نینوا در اراضی موصل زندگی میکردند. آنان از قبول دعوت یونس #امتناع داشتند، سی و سه سال مردم را به خداپرستی و دست برداشتن از گناه دعوت کرد، جز دو نفر کسی به او ایمان نیاورد، یکی شخصی به نام روبیل و دیگری به نام تنوخا.
روبیل از خانواده ای بزرگ و دارای علم و حکمت بود و با یونس سابقه دوستی داشت، تنوخا مردی بود عابد و زاهد، و کارش تهیّه هیزم و فروش آن بود.
یونس از دعوت قوم خود طَرْفی نبست، به درگاه حق از قوم نینوا شکایت برد، عرضه داشت: سی و سه سال است این جمعیت را به توحید و عبادت و کناره گیری از گناه دعوت میکنم و از خشم و عذابت میترسانم ولی جز سرکشی و تکذیب پاسخی نمی دهند، به من به چشم حقارت مینگرند و به کشتن تهدیدم مینمایند. خداوندا! آنان را دچار عذاب کن که دیگر قابل هدایت نیستند. خطاب رسید: ای یونس! در میان این مردم اشخاص جاهل و اطفال در رحم و کودکان خردسال، پیران فرتوت و زنان ضعیف وجود دارند، من که خدای حکیم و عادلم و رحمتم بر غضبم پیشی جسته، میل ندارم بی گناهان را به گناه گنهکاران عذاب کنم، من دوست دارم با آنان به رفق و مدارا معامله کنم و منتظر توبه و بازگشتشان باشم، من تو را به سوی آنان فرستادم که نگهبان آنان باشی و با آنها با رحمت و مهربانی رفتار نمایی، و به واسطه مقام شامخ نبوّت درباره آنها به صبر رفتار کنی، و به مانند طبیب آگاهی که به مداوای بیمارانش میپردازد با مهربانی به معالجه گناهانشان اقدام کنی!
از کمی حوصله برای آنان درخواست عذاب میکنی، مرا پیش از این پیامبری بود به نام نوح که صبرش از تو زیادتر بود و با قومش بهتر از تو مصاحبت داشت، با آنان به رفق و مدارا زیست، پس از نهصد و پنجاه سال از من برای آنان درخواست #عذاب کرد و من هم دعایش را اجابت کردم.
عرضه داشت: الهی! من به خاطر تو بر آنها خشم گرفتم، چه آنکه هر چه آنان را به طاعتت خواندم بیشتر بر گناه اصرار ورزیدند، به عزّتت با آنها مدارایی ندارم و به دیده خیرخواهی به ایشان ننگرم، بعد از کفر و انکاری که از اینان دیدم عذابت را بر اینان فرست که هرگز مؤمن نخواهند شد. #دعوت_یونس از جانب حق پذیرفته شد، خطاب رسید: روز چهارشنبه وسط ماه شوال پس از طلوع آفتاب بر آنان عذاب میفرستم، آنها را خبر کن.
زمانی که چهارشنبه وسط شوال رسید در حالی که یونس میان قوم نبود، روبیل آن مرد حکیم و آگاه بالای بلندی آمد، با صدای بلند گفت: ای مردم! منم روبیل که نسبت به شما خیرخواه هستم، اینک ماه شوال است که شما را در آن وعده عذاب داده اند، شما پیامبر خدا را #تکذیب کردید ولی بدانید که فرستاده خدا راست گفته، وعده خدا را تخلّفی نیست اکنون بنگرید چه خواهید کرد.
مردم به او گفتند: به ما راه چاره را نشان بده، چه اینکه تو مردی عالم و حکیمی، و نسبت به ما مهربان و دلسوزی.
گفت: نظر من این است که پیش از رسیدن ساعت عذاب، تمام جمعیّت از شهر خارج شوند، میان زنان و فرزندان جدایی اندازند، همه با هم روی به حق کرده از سوز دل به درگاه خدا بنالند و به حضرتش زاری و تضرع آرند، و از روی اخلاص توبه کنند و بگویند:
خداوندا! ما بر خود #ستم کردیم، پیامبرت را تکذیب نمودیم، اکنون از گناهان ما بگذر، اگر ما را نیامرزی و به ما رحم ننمایی از جمله زیانکاران باشیم، خدایا! توبه ما را قبول کن و به ما رحم نما، ای خدایی که #رحم تو از همه بیشتر است.
مردم نظر او را پذیرفتند و برای این برنامه معنوی حاضر شدند، وقتی روز چهارشنبه رسید روبیل از مردم کناره گرفت و به گوشه ای رفت تا ناله آنها را بشنود و توبه آنها را بنگرد.
آفتاب چهارشنبه طلوع کرد، باد زرد رنگ تاریکی با صداهای مهیب و هولناک به شهر رو آورد که باعث وحشت مردم شد، صدای مرد و زن، پیر و جوان، غنی و ضعیف بیابان را پر کرد، از عمق دل توبه کردند و از خداوند #طلب_آمرزش نمودند، بچهها به ناله جانسوز مادران میگریستند و آنان به ناله فرزندان گریه میکردند. #توبه آنان به قبول حق رسید، عذاب از آنان برطرف شد و مردم با خیال راحت به خانههای خود بازگشتند [۱] .
۱- تفسیر صافی: ۱ / ۷۶۷، به اختصار.
📚 عبرت آموز (مجموعه ای از نکتهها و داستانهای کتب استاد حسین انصاریان) ، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان ، صفحه ۱۲۵
🌺فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ
🖋چرا اهالی هیچ کدام از شهرهایی که پیامبرشان را انکار کردند، بهوقتش ایمان نیاوردند تا ایمانشان بهدردشان بخورد؟! جز قوم یونس که وقتی با دیدن نشانههای عذاب، بهموقع ایمان آوردند، به خفتوخواری در زندگی دنیا دچارشان نکن
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
🔴درسی از #امام_باقر علیه السلام
✍یکى از اصحاب امام محمّد باقر علیه السلام که در کوفه ، مکتبِ قرآن داشت و زنان را نیز آموزش مى داد، روزى با یکى از زنان شاگرد خود شوخى لفظى کرد.
🔹پس از گذشت چند روزى از این جریان ، در مدینه منوّره به ملاقات آن حضرت آمد.
🔸و چون وارد منزل حضرت گردید، امام علیه السلام با تندى و #خشم با او مواجه شد و فرمود: هر که در #خلوت مرتکب گناهى شود، از عقاب و قهر #خداوند متعال در امان نخواهد بود؛ و سپس افزود: به آن زن چه گفتى ؟
🔹آن شخص از روى شرمسارى و خجالت در حالت سکوت ، با دست هایش ، صورت خود را پوشاند؛ و آن گاه حضرت به او فرمود: دیگر چنین نکن و از کردار خویش #توبه نما.
📚خرایج راوندى : ج 2، ص 594، ح 5 اختیار معرفة الرجال : ص 173، ح 295.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم، موانع هم اگر رفع شد، موقتا رفع شده، دائما رفع نمیشود.
باید #توبه بکنیم، تضرع کنیم، باید به سوی او برویم تا ما را نجات بدهد.
اول از شر خودمان، بعد از شر دیگران، این غضبهای بیجا، شهوات بیجا، همه جنود شیاطین هستند، که در خود آدم هستند.
دوایش #استغفار است.
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼⚡️🌼⚡️🌼⚡️🌼⚡️🌼
#داستان_آموزنده
🔆بهلول نبّاش
☀️«معاذ بن جبل» با حالت گریان بر پیامبر صلیالله علیه و آله وارد شد و سلام عرض کرد و جواب سلام شنید پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «چرا گریه میکنی؟» عرض کرد: «بر در مسجد جوانی خوشصورت و شاداب است، چنان بر خودش گریه میکند مانند زن جوان مُرده، میخواهد به حضور شما آید.»
☀️پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: عیبی ندارد. جوان آمد و سلام عرض کرد، پس از جواب سلام پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «چرا گریه میکنی؟» گفت: «چطور گریه نکنم گناهانی انجام دادم که خدا مرا نمیبخشد و مرا داخل جهنم خواهد کرد.»
☀️پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «آیا برای خدا شریک قرار دادی؟» گفت: نه فرمود: «نفس محترمی را کُشتی؟» گفت: نه. فرمود: «گناهت اگر بهاندازهی کوهها باشد خدا میآمرزد.» جوان گفت: «گناهان من از کوهها بزرگتر است.»
☀️فرمود: «آیا گناهت مثل هفت زمین و دریاها و ریگها و اشجار و آنچه در آن است از مخلوقات و بهقدر آسمانها و ستارگان و بهقدر عرش و کرسی میباشد؟»
☀️گفت: «گناهانم از همه اینها بزرگتر است.»
فرمود: «وای بر تو گناهان تو بزرگتر است یا پروردگار تو؟» جوان روی خود به زمین زد و گفت: «منزّه است خدا، از هر چیزی او بزرگتر است…»
☀️فرمود: «ای جوان یکی از گناهانت را برایم نمیگویی؟» عرض کرد: چرا، بعد گفت: «هفت سال کار من این بود که قبرها را میشکافتم و کفن مُردهها را درمیآوردم و میفروختم. شبی دختری از دختران انصار مُرد وقتی نبش قبر کردم و کفن را از تن او جدا کردم، شیطان وسوسه کرد و با او مقاربت کردم، وقتی برمیگشتم شنیدم که مرا صدا کرد: ای جوان! از فرمانروای روز جزا نمیترسی؟ وای بر تو از آتش قیامت!»
☀️جوان گفت: حال چه کنم؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «ای فاسق! از من دور شو، میترسم به آتش تو بسوزم.»
او رفت و به یکی از کوهها پناه برد و دو دست خود را به گردن بست مشغول توبه و عبادت و مناجات شد.
☀️تا چهل روز، شب و روز گریه میکرد به نوعی که بر درندهها و حیوانات وحشی اثر میگذاشت. بعد از چهل روز از خدا طلب آمرزش کرد تا در قیامت رسوا نشود.
☀️خدا بر پیامبرش آیهی 129 سورهی آلعمران را نازل کرد که آمرزش بهلول در آن بود. پیامبر صلیالله علیه و آله این آیه را با لبخند تلاوت میکرد و بعد فرمود: «کیست مرا به نزد آن جوان ببرد؟»
☀️ معاذ گفت: میدانم کجاست. پیامبر صلیالله علیه و آله همراه معاذ نزدش رفتند دیدند میان دو سنگ سرپا ایستاده، دستهایش به گردنش بسته، رویش از شدت آفتاب سیاه و تمام مژههای چشمش از گریه ریخته و مشغول مناجات است و خاک بر سرش میریزد درندگان صحرا اطراف او را گرفته و پرندگان در اطراف بالای سر او صف کشیده به حال او گریه میکنند.
☀️پیامبر صلیالله علیه و آله نزدیک رفته دستهای او را با دست مبارک خود گشودند و خاک از سر او پاک کردند و فرمودند: «بشارت باد تو را ای بهلول، تو آزادکردهی خدایی از آتش.»
☀️پس به اصحاب فرمود: «اینطور گناهان خود را تدارک و جبران کنید.»
📚(رساله لقاءالله، ص 62 -مجالس الصدوق)
#توبه
✾📚 @Dastan 📚✾
💐☘💐☘💐☘💐☘💐
#داستان_آموزنده
🔆کارمند بنی امیّه
💥«علی بن حمزه» میگوید: دوست جوانی داشتم که شغل نویسندگی در دستگاه بنی امیّه را داشت. روزی آن دوست به من گفت: «از امام صادق علیهالسلام برای من وقت بگیر تا به خدمتش برسم.»
💥من از امام علیهالسلام اجازه گرفتم تا او شرفیاب شود، امام اجازه دادند و در وقت مقرّر من با او خدمتش رفتیم.
💥دوستم سلام کرد و نشست و عرض کرد: «فدایت شوم، من در وزارت دارایی رژیم بنی اُمیّه مسئولیتی داشتم و از این راه ثروتی بسیار اندوختهام و بعضی خلافها هم انجام دادهام!»
💥امام فرمود: «اگر بنی امیّه افرادی مثل شما را نداشتند تا مالیات برایشان جمع کند و در جنگها و جماعات آنها را همراهی کند، حق ما را غصب نمیکردند.» جوان گفت: «آیا راه نجاتی برای من هست؟»
💥فرمود: «اگر بگویم عمل میکنی؟» گفت: آری. فرمود: «آنچه از مال مردم نزد تو هست و صاحبانش را میشناسی، به آنها برگردان و آنچه صاحبانشان را نمیشناسی از طرف آنها صدقه بده، من در مقابل این کار بهشت را بر تو ضمانت میکنم!»
💥جوان سر به زیر انداخت و مدّتی طولانی فکر کرد و سپس گفت: «فدایت شوم دستورت را اجرا میکنم.»
💥علی بن حمزه میگوید: من با آن جوان برخاستیم و به کوفه رفتیم. او همهچیز خود، حتّی لباسهایش را به صاحبانش برگرداند و یا صدقه داد؛ من از دوستانم مقداری پول برای او جمع کردم و لباس برایش خریداری نمودم؛ و خرجی هم برای او میفرستادیم.
💥چند ماهی از این جریان گذشت و او مریض شد، ما مرتّب به عیادت او میرفتیم. روزی نزدش رفتیم، او را در حال جان دادن یافتیم. چشم خود را باز کرد و گفت: ای علی! آنچه امام علیهالسلام به من وعده داد، به آن وفا کرد، این گفت و از دنیا رفت. ما او را غسل داده و کفن کرده و به خاک سپردیم.
💥مدّتی بعد خدمت امام علیهالسلام رسیدم، همینکه امام علیهالسلام مرا دید، فرمود: «ای علی! ما به وعدهی خود در مورد دوست تو وفا کردیم.» من عرض کردم: «همینطور است فدایت شوم، او هم هنگام مردن این مطلب (ضمانت بهشت) را به من گفت.»
📚(شنیدنیهای تاریخ، ص 55 -محجه البیضاء، ج 3، ص 254)
#توبه
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ابولُبابه
🌱یکی از یاران بزرگ پیامبر صلیالله علیه و آله که در جنگهای اُحد و فتح مکه و دیگر جنگها شرکت داشت «ابولبابه» بود. یکی از موضوعات حساس زندگی او توبهی اوست. هنگامیکه پیامبر صلیالله علیه و آله در اثر پیمانشکنی مردم «بنی قریظه» به طرف قلعهی آنها که نزدیک مدینه بود لشگر کشید و قلعه را محاصره نمود، عدهای از طایفه «اوس» حضور پیامبر صلیالله علیه و آله آمدند و عرض کردند همانگونه که طایفهی «بنی قینقاع» را به «خزرج» بخشیدند، «بنی قریظه» را به ما ببخش.
🌱فرمود: «آیا راضی میشوید یک نفر از طایفه شما (اوس) را برای حَکَم بفرستم؟» گفتند: آری، فرمود: سعد معاذ. بنی قریظه رضایت ندادند و گفتند: «ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم.»
🌱ابولبابه در قلعهی بنی قریظه دارای منزل و اموال و عیال و فرزندان بود. پیامبر صلیالله علیه و آله او را مأمور مشورت با آنها کرد.
او وارد قلعه شد همه از زن و مرد و کوچک و بزرگ اطرافش جمع و اظهار جزع کردند تا دلش نرم گردد. بعد گفتند: «آیا به حکومت پیامبر صلیالله علیه و آله تن دهیم یا خیر؟»
🌱گفت: مانعی ندارد اما با دست به گردن اشاره کرد یعنی تسلیم شدن همین و گردن زدن همان.
بعد متوجه شد با این اشاره به پیامبر صلیالله علیه و آله خیانت کرده و این آیه نازل گردید:
«ای مؤمنین با خدا و پیامبر صلیالله علیه و آله خیانت نکنید و در امانت هم خیانت ننمایید همانا اموال و اولاد شما اسباب امتحان شمایند و پاداش بزرگ نزد خداست.» (سورهی انفال، آیات 28-27)
🌱از شرمندگی از قلعه بیرون آمد و یکسر به مسجد مدینه رفت و به یکی از ستونهای مسجد خود را بست و گفت: «کسی مرا نگشاید تا خدا توبه مرا بپذیرد.»
🌱قریب ده یا پانزده روز به همین شکل بود فقط برای دستشویی و نماز او را میگشودند.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «اگر ابولبابه نزد ما میآمد برای او طلب آمرزش مینمودیم اما چون خودش منتظر آمرزش حق است باشد خداوند توبهاش را بپذیرد.»
🌱ام سلمه گوید: سحرگاهی پیامبر صلیالله علیه و آله را خندان دیدم، عرض کردم: خدا همیشه دهان شما را خندان کند، علتش چیست؟
🌱فرمود: «جبرئیل خبر قبولی توبه ابولبابه را آورده است.» گفتم: اجازه میدهید او را بشارت دهم؟ فرمود: خود دانی؛ از درون حجره صدا زدم ابولبابه مژده که خدا توبهات را پذیرفته است. مردم هجوم آورده تا او را بگشایند گفت:
🌱«شما را به خدا جز پیامبر صلیالله علیه و آله کسی مرا نگشاید.» موقع نماز صبح که پیامبر صلیالله علیه و آله به مسجد آمدند ابولبابه را از ستون مسجد باز کردند و الآن در مسجد پیامبر صلیالله علیه و آله این ستون به ستون توبه و یا ابولبابه معروف است.
📚(پیغمبر و یاران، ج 1، ص 129-مجمعالبیان ذیل سورهی توبه، آیهی 102 و اخرون اعتَرفُوا بِذُنوبهِم.)
#توبه
✾📚 @Dastan 📚✾
✨ طاعت، یعنی مقدم داشتن خواست حقّ بر خواست خود... ✨
✨ كسى كه در دوران جاهليت خويش، يعنى قبل از توبه و به هنگام ارتكاب معاصى با جواب مثبت دادن به خواسته هاى خود در بزرگ كردن حجاب بين خود و خداى متعال كه همان «خود» يا «نفس» خويش است سعى نموده و به دست خود اين حجاب را پرورش داده است ،
🔹در مقام توبه و بازگشت بايد خلاف مسير گذشته را در پيش بگيرد و براى جبران گذشته ، به از ميان برداشتن اين حجاب بپردازد.✨
🔸 او با توبه و بازگشت به عبوديت ، و با روى آوردن به سلوک عبودى ، بايد به حكم عبوديت در طريق فناى «خود» حركت كند ،
🔹 و بايد با جهاد و رياضت در از ميان برداشتن رسوم خودى بكوشد.
🔸و اين با مخالفت با هواى خود ، و با مقدم داشتن خواست حقّ بر خواست خود خواهد بود.
🔹 يعنى بايد راه طاعت ازحقّ در پيش گيرد و با مجاهدت در طاعت ، به شكستن «خود» يا «نفس» بپردازد......
✨ طاعت، یعنی مقدم داشتن خواست حقّ بر خواست خود... ✨
📚 منبع ؛ کتاب مقالات جلد دوم ، صفحه ۱۲۹،حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی ٰ رضوان الله علیه ٰ
آیت الله #شجاعی
#توبه
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا