فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌امیرالمؤمنین علیهالسلام:
از سخنان آن حضرت است که یاران خود را به آن وصیّت میفرمود: «برگزاری نماز را بر عهده بگیرید و نگاهداشت آن را بپذیرید، و آن را بسیار بهجای آرید و با نماز خود را به خدا نزدیک دارید. که نماز بر مؤمنان واجب است و باید گزارده شود به وقت آن.
آیا گوش فرا نمیدهید به پاسخ دوزخیان که چون از آنان پرسیدند:
«ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ»
و نماز گناهان را میزداید چنانکه برگ را از درخت بزدایند، و گناهان را از گناهکار میگشاید چنانکه بند از کسی بگشایند، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز را به چشمهی آب گرم که بر در سرای مردی بود همانند فرمود، که او روزان و شبان پنجبار خود را بدان بشوید دیگر چرکی بر تن وی نخواهد بود.
همانا کسانی از مؤمنان حقّ آن را شناختند که زیور دنیا از نمازشان به فکر دیگر کار نیفکند و نه آنچه موجب روشنی چشم بود از مال و فرزند. خدای سبحان فرماید: «مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند. (نور/۳۷)»
🔹نهجالبلاغه ، وسایل الشیعهًْ، ج۴
#نماز #نجات #گناه #عذاب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚 منبع : قصص التوابين، ص 110
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در #قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك #جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.
اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان #بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان #اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او #رحم كن.
دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا #عذاب شوم.
سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من #توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت: الا ان #اولياء_الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در #قبر گذاشتيم همين كه خواستم #لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اولياء الله هم الفائزون )
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد #اهانت قرار گيرد.
📚منبع : قصص التوابين، ص 110
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حکایت_شیرین
روزی حضرت موسی علیه السلام برای مناجات به کوه طور می رفتند. در راه به شخصی برخوردند که به حضرت موسی علیه السلام گفت: من همه گناه های عالم را انجام داده ام.
مگر خدای تو نمی گوید عذابتان می کنم، اما من همه چیز دارم و هیچ بیماری ندارم. ثروت زیادی نیز دارم. پس دیدی که حرف هایت درست نیست.
حضرت موسی علیه السلام به کوه طور می روند. پس از مناجات حرفی از آن شخص به خداوند نمی گوید.
❣از جانب خداوند به حضرت موسی ندا می آید: موسی، پیام بنده ما را نرساندی.
حضرت موسی عرضه می دارند: خدایا من خجالت کشیدم.
🕯خداوند می فرماید: به بنده ام بگو همین که #شیرینی عبادت را از تو گرفته ام بزرگترین #عذاب است
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
👨👧👦 #داستان
💠 توبه قوم یونس
🌸🍃سعید بن جبیر و گروهی از مفسّرین، داستان قوم یونس را بدین گونه روایت کرده اند: قوم یونس مردمی بودند که در منطقه نینوا در اراضی موصل زندگی میکردند. آنان از قبول دعوت یونس #امتناع داشتند، سی و سه سال مردم را به خداپرستی و دست برداشتن از گناه دعوت کرد، جز دو نفر کسی به او ایمان نیاورد، یکی شخصی به نام روبیل و دیگری به نام تنوخا.
روبیل از خانواده ای بزرگ و دارای علم و حکمت بود و با یونس سابقه دوستی داشت، تنوخا مردی بود عابد و زاهد، و کارش تهیّه هیزم و فروش آن بود.
یونس از دعوت قوم خود طَرْفی نبست، به درگاه حق از قوم نینوا شکایت برد، عرضه داشت: سی و سه سال است این جمعیت را به توحید و عبادت و کناره گیری از گناه دعوت میکنم و از خشم و عذابت میترسانم ولی جز سرکشی و تکذیب پاسخی نمی دهند، به من به چشم حقارت مینگرند و به کشتن تهدیدم مینمایند. خداوندا! آنان را دچار عذاب کن که دیگر قابل هدایت نیستند. خطاب رسید: ای یونس! در میان این مردم اشخاص جاهل و اطفال در رحم و کودکان خردسال، پیران فرتوت و زنان ضعیف وجود دارند، من که خدای حکیم و عادلم و رحمتم بر غضبم پیشی جسته، میل ندارم بی گناهان را به گناه گنهکاران عذاب کنم، من دوست دارم با آنان به رفق و مدارا معامله کنم و منتظر توبه و بازگشتشان باشم، من تو را به سوی آنان فرستادم که نگهبان آنان باشی و با آنها با رحمت و مهربانی رفتار نمایی، و به واسطه مقام شامخ نبوّت درباره آنها به صبر رفتار کنی، و به مانند طبیب آگاهی که به مداوای بیمارانش میپردازد با مهربانی به معالجه گناهانشان اقدام کنی!
از کمی حوصله برای آنان درخواست عذاب میکنی، مرا پیش از این پیامبری بود به نام نوح که صبرش از تو زیادتر بود و با قومش بهتر از تو مصاحبت داشت، با آنان به رفق و مدارا زیست، پس از نهصد و پنجاه سال از من برای آنان درخواست #عذاب کرد و من هم دعایش را اجابت کردم.
عرضه داشت: الهی! من به خاطر تو بر آنها خشم گرفتم، چه آنکه هر چه آنان را به طاعتت خواندم بیشتر بر گناه اصرار ورزیدند، به عزّتت با آنها مدارایی ندارم و به دیده خیرخواهی به ایشان ننگرم، بعد از کفر و انکاری که از اینان دیدم عذابت را بر اینان فرست که هرگز مؤمن نخواهند شد. #دعوت_یونس از جانب حق پذیرفته شد، خطاب رسید: روز چهارشنبه وسط ماه شوال پس از طلوع آفتاب بر آنان عذاب میفرستم، آنها را خبر کن.
زمانی که چهارشنبه وسط شوال رسید در حالی که یونس میان قوم نبود، روبیل آن مرد حکیم و آگاه بالای بلندی آمد، با صدای بلند گفت: ای مردم! منم روبیل که نسبت به شما خیرخواه هستم، اینک ماه شوال است که شما را در آن وعده عذاب داده اند، شما پیامبر خدا را #تکذیب کردید ولی بدانید که فرستاده خدا راست گفته، وعده خدا را تخلّفی نیست اکنون بنگرید چه خواهید کرد.
مردم به او گفتند: به ما راه چاره را نشان بده، چه اینکه تو مردی عالم و حکیمی، و نسبت به ما مهربان و دلسوزی.
گفت: نظر من این است که پیش از رسیدن ساعت عذاب، تمام جمعیّت از شهر خارج شوند، میان زنان و فرزندان جدایی اندازند، همه با هم روی به حق کرده از سوز دل به درگاه خدا بنالند و به حضرتش زاری و تضرع آرند، و از روی اخلاص توبه کنند و بگویند:
خداوندا! ما بر خود #ستم کردیم، پیامبرت را تکذیب نمودیم، اکنون از گناهان ما بگذر، اگر ما را نیامرزی و به ما رحم ننمایی از جمله زیانکاران باشیم، خدایا! توبه ما را قبول کن و به ما رحم نما، ای خدایی که #رحم تو از همه بیشتر است.
مردم نظر او را پذیرفتند و برای این برنامه معنوی حاضر شدند، وقتی روز چهارشنبه رسید روبیل از مردم کناره گرفت و به گوشه ای رفت تا ناله آنها را بشنود و توبه آنها را بنگرد.
آفتاب چهارشنبه طلوع کرد، باد زرد رنگ تاریکی با صداهای مهیب و هولناک به شهر رو آورد که باعث وحشت مردم شد، صدای مرد و زن، پیر و جوان، غنی و ضعیف بیابان را پر کرد، از عمق دل توبه کردند و از خداوند #طلب_آمرزش نمودند، بچهها به ناله جانسوز مادران میگریستند و آنان به ناله فرزندان گریه میکردند. #توبه آنان به قبول حق رسید، عذاب از آنان برطرف شد و مردم با خیال راحت به خانههای خود بازگشتند [۱] .
۱- تفسیر صافی: ۱ / ۷۶۷، به اختصار.
📚 عبرت آموز (مجموعه ای از نکتهها و داستانهای کتب استاد حسین انصاریان) ، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان ، صفحه ۱۲۵
🌺فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ
🖋چرا اهالی هیچ کدام از شهرهایی که پیامبرشان را انکار کردند، بهوقتش ایمان نیاوردند تا ایمانشان بهدردشان بخورد؟! جز قوم یونس که وقتی با دیدن نشانههای عذاب، بهموقع ایمان آوردند، به خفتوخواری در زندگی دنیا دچارشان نکن
✾📚 @Dastan 📚✾
💠شخصى به اميرالمؤمنين(علیهالسلام) عرض كردند: #مرگ را برايمان وصف كنید!
حضرت فرمود: از خوب کسی سؤال کردید و با مرد #آگاهى روبرو شديد! مرگی كه بر آدمى وارد مىشود، سهگونه است: بشارت به #نعمتهاى جاودان، يا خبردادن به #عذاب هميشگى، و #اندوهگيننمودن و ترسانيدن؛ و كار شخص «#محتضر» مبهم است؛ زيرا نمىداند جزو كدامیک از اين سهگروه خواهد بود. کسی كه دوستدار و مطيع ما باشد، به نعمتهاى جاودان بشارت داده شده و دشمنان مخالف ما عذاب ابدى در پيش خواهند داشت؛ آن كس كه وضعش معلوم نيست و نمىداند سرانجامش چه خواهد شد، مؤمنى است كه به زيان خود زيادهروى نموده و مشخص نيست سرانجامش به كجا خواهد كشيد؛ خبر مبهم و ترسناكى به او مىرسد؛ ولى خداوند هرگز او را با دشمنان ما برابر نخواهد كرد و به #شفاعت ما او را از جهنّم بيرون مىآورد؛ پس #كار_نيک انجام دهيد و از خدا اطاعت كنيد! مطمئن نباشيد و سزاى گناه را از طرف خدا ناچيز مشماريد! زيرا شفاعت شامل حال «#مسرفين» نخواهد شد مگر بعد از سيصدهزارسال.
🔹منبع: معانیالأخبار، ص288
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆#زيارت_عاشوراى بانويى ، #عذاب را از اهل قبرستان دور كرد
🌾علامه نورى نوشته : حاج ملا حسن مجاور نجف كه حق مجاورت را ادا كرد و عمرش را در عبادت سپرى كرد، از قول حاج محمد على يزدى به من گفت :
🌾مردى فاضل و صالح به خود پرداخته بود و هميشه در انديشه آخرت شبها در مقبره بيرون شهر معروف به ((مزار)) كه جمعى از صلحا در آن دفن شده بودند، به سر مى برد.
🌾همسايه اى داشت كه دوران خردسالى را نزد معلم و... با هم گذرانده بودند و در بزرگى گمركچى شده بود، پس از مرگ ، او را در آن گورستان كه نزديك منزل آن مرد صالح بود به خاك سپردند.
🌾بيش از يك ماه از مرگ گمركچى نگذشته بود كه مرد صالح او را در خواب مى بيند كه او حال خوشى دارد و از نعمتهاى الهى بر خوردار است !
🌾نزد او مى رود و مى گويد: من از آغاز و انجام و درون و بيرون تو باخبرم ، تو كسى نبودى كه درونت خوب باشد و كار زشتت حمل بر صحت شود، نه تقيه و نه ضرورتى ايجاب مى كرد كه بدان شغل اشتغال ورزى و نه ستمديده اى را يارى رساندى ، كارت عذاب آور بود و بس ، پس از كجا به اين مقام رسيدى ؟
🌾گفت : آرى ! چنان است كه گفتى ، من از لحظه مرگ تا ديروز در سخت ترين عذاب بودم ، اما روز قبل همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفته و در اينجا به خاكش سپردند، اشاره به جايى كرده كه پنجاه قدم از گورش دورتر بوده ، ديشب سه مرتبه امام حسين به ديدنش آمدند.
بار سوم فرمودند: عذاب را از اين گورستان بر دارند، لذا من در نعمت و آسايش قرار گرفتم .
مرد صالح از خواب بيدار شده و در بازار آهنگران به جستجوى استاد اشرف مى رود، او را يافته و از حال همسرش مى پرسد، استاد اشرف مى گويد: ديروز از دنيا رفته و در فلان مكان يعنى ((مزار)) به خاكش سپرديم .
مرد صالح مى پرسد: به زيارت امام حسين رفته بود؟ مى گويد: نه . مى پرسد: ذكر مصيبت او مى كرد؟ جواب مى دهد: نه . سؤ ال مى كند روضه خوانى داشت ؟ مى گويد: نه .
🌾مى گويد: از اين سؤ الات چه مقصودى دارى ؟ مرد صالح خوابش را نقل مى كند و مى گويد: مى خواهم بدانم ميان او و امام حسين چه رابطه اى بوده ؟ استاد اشرف پاسخ مى دهد: زيارت عاشورا مى خواند.
📚 هفتاد و دو داستان از شفاعت امام حسين عليه السلام ، ميررضا حسينى : ص 112. داستانهاى مفاتيح الجنان ، اسماعيل محمدى ، ص 40. كرامات امام حسين ، مصطفى اهوازى : ص 71.
✾📚 @Dastan 📚✾