روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد........!
مار میگفت: انسانها از ترسِ ظاهر خوفناڪِ من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم!
اما زنبور نمی پذیرفت.
مار، برای اثبات حرفش، به چوپانی ڪه زیر درختی خوابیده بود؛ نزدیڪ شد و رو به زنبور گفت: من او را می گزم و مخفی میشوم ؛ تو بالای سرش سر و صدا و خودنمایی ڪن!
مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز ڪردن بالای سر چوپان نمود.
چوپان فورا از خواب پرید و گفت: ای زنبور لعنتی!
و شروع به مڪیدن جای نیش و تخلیه زهر ڪرد.
مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چندی بهبود یافت.
سپس دوباره مشغول استراحت شد ...
فردای آن روز موقع استراحت چوپان
مار و زنبور نقشه دیگری ڪشیدند:
اینبار زنبور نیش زد و مار خودنمایی ڪرد!
چوپان از خواب پرید
و همین ڪه مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!
او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه ننمود
چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!
❦•••
بسیاری بیماری ها و ڪارها نیز همینگونه اند؛ و افراد فقط بخاطر ترس از آنها، نابود میشوند.
مواظب #تلقین های زندگی خود باشید...................!
برای خودت یک دایره اعتماد درست ڪن
آنهایی ڪه مهم هستند را بگذار درون دایره، ڪم اهمیت ترها را روی خط
و باقی را بیرون از این دایره فرضی تصور ڪن.
هر وقت ڪسی حرفی به تو زد ڪه خاطرت رنجید ببین ڪجای دایره ات هستند؟
جزو افراد مهمند یا نـــــه فقط هستند ....
آیا براستی ارزش دارد از ڪسانی ڪه برایمان اهمیتی ندارند برنجیم !؟
چرا بگذاریم آدمهای ڪم اهمیت زندگیمان ، ما را نارحت ڪنند حتی برای ثانیه ای!؟
یادمان باشد وقتی دیگران بدانند ڪه نمیتوانند ناراحتتان ڪنند، دیگر تلاشی هم برای ناراحت ڪردن شما نمی ڪنند.
این راز #آرامش است☘️
#ضمنا، محبت کنید این داستان را همگی با هم بخوانیم و بدانیم #کرونا ما را نمیکشد😍
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
شش اشتباه انسان از زبان ماركوس توليوس سيسرو؛ سياستمدار و اديب رومى در قرن يك قبل از ميلاد
١- توهم اينكه سود ما از تخريب ديگران حاصل ميشود
٢- نگرانى در مورد چيزهايى كه قابل تغيير يا قابل اصلاح نيستند
٣- اصرار بر اينكه كارى غيرممكن است زيرا كه نميتوانيم آن را انجام دهيم!
٤- امتناع از كنار گذاردن امتيازات جزئى
٥- غفلت از پيشرفت و عدم عادت به مطالعه
٦- تلاش در وارد كردن افراد شبيه به خودمان در زندگى
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
اسب سواری ، مرد افلیجی را سر راه خود دید. افلیج از او کمک خواست. سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد افلیج وقتی بر اسب سوار شد دهنه اسب را کشید و گفت : اسب را بردم و با اسب گریخت!
اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم مرد افلیج اسب را نگه داشت ، مرد سوار گفت :
هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی، زیرا می ترسم که دیگر هیچ سواری به پیاده ای رحم نکند... حکایت ما و دولت...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
عجب سروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی
عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی
عجب لطف بهاری تو، عجب میر شکاری تو
در آن غمزه چه داری تو؟ به زیر لب چه میخوانی؟
عجب حلوای قندی تو، امیر بیگزندی تو
عجب ماه بلندی تو، که گردون را بگردانی
ماشاالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
پ.ن: جهت سلامتی و طول عمر با عزت و با برکتشان صلوات
#حضرت_ماه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🚩 حواسمان جمع باشد، اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمن هم خوابش برده است.
🚩آنها هزاران نفر را میگذارند برای پیگیری مسائل گوناگون ایران؛ ما هم بایستی میلیونها نفر آماده باشیم،هم برای دفاع، هم #حمله_متقابل تبلیغاتی و کارهای دیگری که از دست یک ملت انقلابی برمیآید.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬توصيه هاي حجت الاسلام ميرباقري براي ورود به #ماه_رجب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
حلول ماه رجب مبارک باد
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
#خیلی_زیبا
از بزرگی پرسیدند؛
برکت در مال یعنی چه؟
🔹درپاسخ مثالی زد و گفت:
گوسفند درسال یکبار زایمان می کند
وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد .
سگ در سال دو بار زایمان میکند و هر
بار هم حداقل ۷-۶ بچه.
🔸به طور طبیعی شما باید گله های سگ
را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنارآن
استولی درواقع برعکس است.
🔹گله های گوسفند را می بینید و یک یا
دو سگ درکنار آنها چون خداوند برکت
را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات
سگ برکت را گرفت.
💠مال حرام اینگونه است.
👈🏻فزونی دارد✅
👈🏻ولی برکت ندارد❌
خنديدن يک نيايش است...!!!
اگر بتواني بخندی و بخندانی ،
آموخته اي که چگونه نيايش کني ...
هنگامي که هر سلول بدن تو بخندد ،
هر بافت وجودت از شادي بلرزد ،
به آرامشي عظيم دست مي يابی .
کسي ميتواند بخندد ،
که طنز آميزي و بازيهای روزگار را میشناسد .
کوتاه ترين راه
برای گفتن دوستت دارم ، لبخند است!!
يادتون باشه آدمهاي خندان و شاد به خداوند شبيه ترند ...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌱🌻
🌹فراموش نڪن
💠از دشمنے تا دوستے،یڪ لبخند
💠از جدایے تاپیوند،یڪ قدم
💠از توقف تا پیشرفت یڪ حرڪت
💠از ڪینه تا بخشش،یڪ گذشت
💠و از نفرت تا علاقه،یڪ محبت است
#مواظباینیڪهاباشیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷 حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمودند :
🔸 از اين دعا دست برندار و سه مرتبه در صبح و سه مرتبه در شب آن را بخوان :
🔸 «اللَّهُمَّ اجعَلْنِي فِي دِرعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ».
▫️«خداوندا! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى كند ، قرار ده و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى دهى».
📚 الكافي ، ج 2 ، ص 534
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
👌 داستان👌🌷
در زمان حضرت سلیمان ع دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. آوردند.سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟
این کلام در دل حضرت سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت:
الهی دل سلیمان ع رو از محبت غیر خودت خالی کن.
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای عفو عمومی از سوی سردار سلیمانی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•