eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚مكافات عمل ناموسى‏ عصر حضرت داوود عليه‏السلام بود. مردى شهوت‏پرست به طور مكرر به سراغ يكى از بانوان میرفت و او را مجبور به عمل منافى عفت مینمود، خداوند به قلب آن بانو القا كرد كه سخنى به آن مرد بگويد، و آن سخن اين بود كه به او گفت: هرگاه نزد من مى‏آيى مرد بيگانه‏اى نزد همسر تو می‏رود. آن مرد بى درنگ به خانه خود بازگشت ديد همسرش با يك نفر مرد اجنبى هم‏بستر شده است، بسيار ناراحت شد و آن مرد را دستگير كرد و به محضر حضرت داوود عليه‏السلام به عنوان شكايت آورد و گفت: اى پيامبر خدا! بلايى به سرم آمده كه بر سر هيچكس نيامده است. داوود: آن بلا چيست؟ مرد هوسباز: اين مرد را ديدم كه در غياب من به خانه من آمده و با همسرم هم‏بستر شده است. خداوند به داوود عليه‏السلام وحى كرد: به مرد شاكى بگو: كَما تُدينُ تُدان؛ همانگونه كه با ديگران رفتار میكنيد، با شما نيز همانگونه رفتار خواهد شد. دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر اى نور چشم من به جز از كِشته ندروى ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱 🔆شناسائى مجرمين در حضور استاندار 💥مرحوم قطب الدّين راوندى رحمة اللّه عليه و همچنين ديگر علماء به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند: عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قصد خروج از شهر مدينه منوّره را داشتند. 💥امام حسين عليه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدينه خارج نشويد؛ بلكه روز پنج شنبه حركت كنيد و از شهر بيرون رويد. 💥و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائيد با خطر مواجه خواهيد شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت كردن اموال ، شما را نيز به قتل مى رسانند. 💥ولى آن ها مخالفت كرده و بر خلاف پيشنهاد امام حسين عليه السّلام از شهر مدينه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها يورش برده و تمامى آن افراد را كشتند و اموالشان را به غارت بردند. 💥وقتى امام حسين عليه السّلام از اين جريان آگاه شد، حركت نمود و نزد والى - استاندار - مدينه رفت . 💥همين كه حضرت وارد شد، والى مدينه قبل از هر سخنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! شنيده ام كه دوستان و غلامان شما را كشته اند و اموال آن ها را به يغما برده اند، اميدوارم كه خداوند به شما و خانواده هايشان صبر و پاداش نيك عطا فرمايد. 💥امام حسين عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى كنم ، آيا دست گير و مجازاتشان مى نمائى ؟ والى مدينه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟ 💥حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور كه تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى كه حضور داشت اشاره كرد و فرمود: اين يكى از آن دزدان قاتل مى باشد. 💥آن شخص بسيار تعجّب كرد و عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخيص دادى كه من يكى از آن ها مى باشم ؟! 💥حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برايت بيان نمايم ، تاييد و تصديق مى كنى ؟ 💥جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصديق و تاييد خواهم كرد. 💥آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت - فلان و فلانى - از منزل خارج شديد و در بيرون شهر مدينه چنين و چنان كرديد. 💥و بعد از آن كه امام عليه السّلام تمام نشانى ها و خصوصيّات را يكى پس از ديگرى بيان نمود، استاندار مدينه به آن كسى كه حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب كرد و گفت : 💥قسم به صاحب اين منبر! چنانچه حقيقت را نگوئى و اعتراف به گناه خويش نكنى ، دستور مى دهم كه تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ريز ريز كنند. 💥پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسين بن علىّ عليه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلكه تمام گفته هايش حقيقت و واقعيّت دارد، مثل اين كه آن حضرت شخصا همراه ما بوده است . بعد از آن والى مدينه دستور داد: تمام متّهمين را إ حضار كردند؛ و يكايك آن ها بدون هيچ گونه تهديدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خويش كردند. 💥و سپس والى مدينه همه آن ها را محكوم به اعدام كرده و يكايك ايشان را گردن زدند. الخرائج والجرائح : ج 1، ص 246، الثّاقب فى المناقب : ص 342، ح 266،بحار: ج 44، ص 181، ح 5، مدينة المعاجز: ج 3، ص 455، ح 975، اثبات الهداة : ج 2،ص 587، ح 62 ✾ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆ذکر یونسیه 🔸وقتی حضرت یونس در شکم ماهی گرفتار شد، نشست فکر کرد، فهمید اشتباه کرده وقتی که به اشتباهش اعتراف کرد خدا او را از گرفتاری نجات داد. وسپس می فرماید  «و کذلک ننجی المؤمنین» لذا راه نجات از گرفتاریها این است که انسان گناهش را به گردن بگیرد، به گناه خود اعتراف کند، فکر کند کجا اشتباه کردم، کجا خطا کردم؟! کجا از مسیر خارج شدم؟! تا خدا او را از بن بست نجات دهد. 🔸یا حتی از فراق امام زمان ارواحنافداه غم روی دلش نشسته اینجا هم باید کند، چون اگر می دانستی در دوری از امام زمان چقدر داری ضرر می کنی باید جان بدهی، چرا زنده ای؟!!! یک خرده تکان خوردی، بیدار شدی، فهمیدی از امام زمانت دور افتاده ای. مثل بچه ای که در بازار سرگرم شده، بازیهایش را کرده، حالا یاد پدرش افتاده گریه میکند، این وضعیت ماست. اینهم استغغار دارد. اگر میخواهی از این غم نجات پیدا کنی بگو: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. خدا این بخاطر اعمال ماست که در این زندان غیبت افتاده ایم... استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
جمعیت هلال احمر ایران شماره کارت و کد دستوری زیر رو جهت کمک به مردم مردم مظلوم غزه و فلسطین اختصاص داده. شرایط مردم غزه واقعا وحشتناکه. هرکس باید در حد توانش کمک کنه. 📱کد دستوری: #۵*۱۱۲* 💳 شماره کارت: ۶۳۶۷۹۵۷۰۷۸۷۵۸۳۳۶ به نام جمعیت هلال احمر ♻️ انتشار حداکثری این پست کمترین کاریه که هرکسی برای کمک به مردم مظلوم غزه میتونه انجام بده🙏
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چیزی که تو این دنیا با نگاهمون یا زبان یا عملمون مشغولش بودیم و ملکه ما شده باشه و عادت بهش کرده باشیم چه اعمال خیر چه باطل و شر در برزخ هم با همون محشور میشیم و به عمل بهش مشغول میشیم ... گاهی با خودمون حساب کتاب کنیم و ببینیم به چی عادت کردیم تو این دنیا .... آدم میتونه در عین حال که خیارفروش باشه، هَمّ و غمش بشه ذکر خدا و خودش رو به عبادات و اعمال نیک عادت بده. یعنی در عین حال که میگه خیار دارم، خیار خوب دارم، از اون طرف هم در خلوت خودش ذکر خداوند رو داشته باشه و ذکر خداوند بگه و دل نبنده به دنیا و شغلی که داره. 🎤استاد عالی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌼بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند! ✍️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلی‌ها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بی‌نوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن‌، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت. قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و می‌گفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم. اگر اعتراف نمی‌کرد با تحقیقی که در محل می‌کردم، آبروی او را می‌بردم و به شدیدترین وجه مجازاتش می‌کردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانی‌ام در برابر تو اعتراف می‌کنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی. خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف می‌کنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف می‌کنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را می‌شناسم و تو مرا بهتر از من می‌شناسی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➥
❤️ فقیر وارسته در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت... از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست. ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ " مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت: " قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم " حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد. جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟" جوان پاسخ داد: " خیر! " حضرت پرسیدند:" چرا؟ " جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم✋️ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ... سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو...
🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻 🔆پیامبر صلی‌الله علیه و آله خندید ☘معمربن خلاد گفت: از امام رضا علیه‌السلام پرسیدم: جانم به فدایت! فردی در بین عده‌ای است و در بین سخنانش مزاح می‌کنند و می‌خندند! ☘امام فرمود: «اگر چیزی نباشد اشکالی ندارد.» (راوی گوید: گمان کردم که منظور ایشان فحش دادن است.) ☘سپس فرمود: مرد عربی نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و هدیه‌ای برای ایشان آورد و گفت: پول هدیه‌ام را بده، پیامبر صلی‌الله علیه و آله خندید. ☘هرگاه پیامبر صلی‌الله علیه و آله غمگین می‌شد، می‌فرمود: «اعرابی چه شد؟ ای‌کاش می‌آمد.» 📚کافی، سنن النبی صلی‌الله علیه و آله، حدیث 65 🍁🍁امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به پیامبر صلی‌الله علیه و آله عرض کرد: «همانا برایم (در همه کارها) شما اُسوه هستید.» 📚بحارالانوار، ج 20، ص 95 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔻اقامه نماز جماعت صبح در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ◽️آیت الله مرعشی نجفی می گوید: وقتی در قم ساکن شدم، کسی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) نماز صبح را اقامه نمی کرد. ◽️من تنها کسی بودم که از شصت سال پیش، یک ساعت قبل از طلوع فجر به حرم می رفتم و حتی در زمستان و شبهای برفی این کار را ترک نکردم. در شب هایی که کوچه ها پر از برف بود، همراه خودم پارویی می بردم و راه را باز می کردم و پشت در حرم می نشستم تا خادم، در را باز کند. ◽️در آغاز امر، فقط من خودم تنها نماز می خواندم تا اینکه کم کم یک نفر به من اقتدا کرد. سپس اندک اندک تعدادی آمدند و جماعت آغاز شد ◽️به این ترتیب، این نماز جماعت تا آخرین روزهای حیات ایشان ادامه داشت 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande