eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 مسیر پر خطری بود. هر آن ممکن بود اشرار بریزند جلوی ماشین شان یا حتی گروگانشان بگیرند. 🔻 هربار که حاجی از کرمان بلند می شد می رفت زاهدان برای سرکشی، همین کار را میکرد. نه محافظ با خودش می برد، نه از ماشین های گشتی استفاده میکرد. 🔷 راه طوری بود که حتی رده های پایین فرماندهی هم باید محافظ می بردند با خودشان، حاجی اما با راننده اش میرفت، دوتایی می زدند به جاده. 🔶 بالای پانصد کیلومتر را با هم میرفتند. 🔷 راننده دست به فرمان بود و مسؤل امنیت جنوب شرق کشور هم می نشست صندلی عقب، چراغ بالای سرش را روشن میکرد و آیه های قرآن را می خواند. داشت سوره ها را حفظ میکرد. 🔶 شب بود، روز بود، خیلی وقت ها گرم بود، خیلی وقت ها هم سرد و بارانی، همه اش هم ناامن. 🔷 حاجی آب توی دلش تکان نمیخورد. دل و جانش با قرآن توی دستش بود و آیه حاجی که زمزمه شان میکرد. 🖌 راوی: ابراهیم شهریاری 📚 سلیمانی عزیز، ص ۳۲ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: 🔻 مَن سَرَّهُ أن يَكونَ أقوَى النّاسِ فلْيَتَوكَّلْ علَى اللّه ِ؛ 🍃 هر كه خوش دارد قويترين مردم باشد، بايد به خدا توكّل كند.(كنزالعمّال،ح۵۶۸۶) اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande