#مولایمن
🍂به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد...
🍂خدا «والعصر» گفت و از سر شوق
به آن روزی که میآیی قسم خورد...
اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
━━━🌺🍃
12.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠☫﷽☫🌠
📽 ناله های جانسوز پدری فلسطینی که چهار فرزند خود را در حملات وحشیانه صهیونیست ها از دست داده است .
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
#داستان_آموزنده
🔆احترام به جنازهی همه طبقات
💥روزی پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلّم با گروهی از اصحابش کنار راهی نشسته و مشغول گفتگو بودند. در این هنگام جنازهای از دور به نظر رسید، رسول خدا به احترام جنازه، از جای برخاست؛ دیگر اصحاب هم به پیروی از حضرت بلند شدند و ایستادند.
💥وقتی جنازه عبور داده شد، کسی از حضرت پرسید: «چرا به احترام جنازه یک یهودی برخاستید؟»
💥پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم از این پرسش ناراحت شد و فرمود:
💥«همه باید به جنازه، بدون توجّه به مذهب یا امّتی که به آن متعلق بوده، احترام کنند ولی حساب آن میّت با خداست.»
📚(تربیت اجتماعی ص 320 -داستانهایی از زندگی پیغمبر ما ص 146)
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#سرى_كه_روى_تن_اضافى_بود!!
🌷یکی از لحظاتی که هیچ وقت از یادم نمیرود وقتی بود که «سید عليرضا موسوی» یکی از بچههای شوخ و بامرام قائمشهری را دیدم که مشغول نوشتن متنی روی پیراهنش است: «اینجانب سیدعلیرضا موسوی، متولد سال.... از قائمشهر میباشم! اگر دیدید سرم از بدنم جدا شد، بدانید وصیت نامهام در فلانجا هست.» بعد رو به یکی از بچهها کرد و گفت: «اخوی پشت لباسم بنویس: این عاشق و مسافر کربلاست.» وقتی دلیل این کارش را از او پرسیدم؛ گفت: «دوست دارم همانند جدم امام حسین(ع) شهید شوم!»
🌷بعد از عملیات وقتی برای جمع آوری شهدا رفته بودیم، سر علیرضا را دیدم که از تنش جدا شده بود و در گوشهای افتاده بود! او به آرزویش رسیده بود! جنازه تمام شهدا را جمع کردیم و آنها را به مسجدی در خرمال بردیم؛ مسجدی که عراق آنجا را بمباران شیمیایی کرده بود و همه شهدا شیمیایی شده بودند.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید عليرضا موسوی
#راوی: رزمنده دلاور نورالله فردوسی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌹داستان آموزنده🌹
یکى از همسایگان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حضرت که مردى یهودى بود هر روز به هنگام عبور آن حضرت، از بالاى بام به بهانه ریختن خاکروبه ها در کوچه، خاکسترى با آتش بر سر و صورت آن حضرت مى ریخت. این برنامه هر روز ادامه داشت; تا آن که روزى پیامبر از کوچه گذشت و متوجّه خاکستر همسایه یهودى نشد. آن حضرت کنجکاو گشته، علّت آن را جویا شد. اصحاب و یاران عرض کردند: بحمداللّه مریض شده است و در بستر بیمارى به سر مى برد; پیامبر به قصد عیادت به طرف منزل یهودى حرکت کرد، هنگام در زدن، همسر آن مرد یهودى از پشت در منزل گفت: کیست؟ حضرت جواب داد: پیامبر اسلام! زن گفت: کارت چیست؟ حضرت فرمود: به عیادت شوهرت آمده ام! زن بى اختیار در را باز کرد. حضرت داخل شد و کنار بستر یهودى قرار گرفت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با احوالپرسى به گونه اى برخورد کرد که گویا این یهودى هیچگونه اذیّت و آزارى نسبت به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)روا نداشته است!
وقتى یهودى این شرح صدر و گذشت و اغماض پیامبر(صلى الله علیه وآله) را دید، عرض کرد: یا رسول اللّه! آیا این برخورد جزء برنامه دین توست، یا از اخلاق شخصى شماست؟ حضرت فرمودند: جزء برنامه دین اسلام است.
🌹
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔥عاقبت توهین و تمسخر🔥
سرهنگی در حمام به مرحوم آیة الله شاه آبادی استاد امام خمینی "ره" با لحن تندی گفته بود:مرتیکه! زود باش!!!
💥آن زمان حمام ها تاریک بودند. چراغ نداشتند. مرحوم آیة الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند چون می خواست از سطح حمام بگذرد،خیلی احتیاط می کرد که آب های کثیف به بدنشان نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند شروع می کند به توهین.
آیة ا....شاه آبادی از این تمسخر و طعن و توهین او خیلی ناراحت شد،👈ولی نه تنها چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند.
🔴فردای آن روز آیة الله شاه آبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را شنید که جنازه ای را میبردند. پرسید:
چه خبر شده است؟ اطرافیان گفتند
⚠️ آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت😕😥
مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: اگر چیزی در جواب به او گفته بودم ،
👈او نمی مُرد!!!!👉
✖️مردم! بترسید:
✖️زن دارید جوابتان را نمی دهد،
✖️شوهر دارید جوابتان را نمیدهد.
✖️پدر و مادر دارید،
✖️خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند
✖️سر خود را پایین میاندازند و میروند ،
✖️بترسید از خشم خدا!
🔴آنهایی که جواب شما را می دهند،کم خطر هستند ولی آنهایی که جواب نمی دهند، #خطرناک هستند یک وقت می بینید آهِ او شما را بدبخت می کند.
#آیت_الله_فاطمی_نیا
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚مكافات عمل ناموسى
عصر حضرت داوود عليهالسلام بود. مردى شهوتپرست به طور مكرر به سراغ يكى از بانوان میرفت و او را مجبور به عمل منافى عفت مینمود، خداوند به قلب آن بانو القا كرد كه سخنى به آن مرد بگويد، و آن سخن اين بود كه به او گفت: هرگاه نزد من مىآيى مرد بيگانهاى نزد همسر تو میرود.
آن مرد بى درنگ به خانه خود بازگشت ديد همسرش با يك نفر مرد اجنبى همبستر شده است، بسيار ناراحت شد و آن مرد را دستگير كرد و به محضر حضرت داوود عليهالسلام به عنوان شكايت آورد و گفت: اى پيامبر خدا! بلايى به سرم آمده كه بر سر هيچكس نيامده است.
داوود: آن بلا چيست؟ مرد هوسباز: اين مرد را ديدم كه در غياب من به خانه من آمده و با همسرم همبستر شده است.
خداوند به داوود عليهالسلام وحى كرد: به مرد شاكى بگو: كَما تُدينُ تُدان؛ همانگونه كه با ديگران رفتار میكنيد، با شما نيز همانگونه رفتار خواهد شد.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
اى نور چشم من به جز از كِشته ندروى
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱
#داستان_آموزنده
🔆شناسائى مجرمين در حضور استاندار
💥مرحوم قطب الدّين راوندى رحمة اللّه عليه و همچنين ديگر علماء به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند:
عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قصد خروج از شهر مدينه منوّره را داشتند.
💥امام حسين عليه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدينه خارج نشويد؛ بلكه روز پنج شنبه حركت كنيد و از شهر بيرون رويد.
💥و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائيد با خطر مواجه خواهيد شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت كردن اموال ، شما را نيز به قتل مى رسانند.
💥ولى آن ها مخالفت كرده و بر خلاف پيشنهاد امام حسين عليه السّلام از شهر مدينه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها يورش برده و تمامى آن افراد را كشتند و اموالشان را به غارت بردند.
💥وقتى امام حسين عليه السّلام از اين جريان آگاه شد، حركت نمود و نزد والى - استاندار - مدينه رفت .
💥همين كه حضرت وارد شد، والى مدينه قبل از هر سخنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! شنيده ام كه دوستان و غلامان شما را كشته اند و اموال آن ها را به يغما برده اند، اميدوارم كه خداوند به شما و خانواده هايشان صبر و پاداش نيك عطا فرمايد.
💥امام حسين عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى كنم ، آيا دست گير و مجازاتشان مى نمائى ؟
والى مدينه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟
💥حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور كه تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى كه حضور داشت اشاره كرد و فرمود: اين يكى از آن دزدان قاتل مى باشد.
💥آن شخص بسيار تعجّب كرد و عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخيص دادى كه من يكى از آن ها مى باشم ؟!
💥حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برايت بيان نمايم ، تاييد و تصديق مى كنى ؟
💥جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصديق و تاييد خواهم كرد.
💥آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت - فلان و فلانى - از منزل خارج شديد و در بيرون شهر مدينه چنين و چنان كرديد.
💥و بعد از آن كه امام عليه السّلام تمام نشانى ها و خصوصيّات را يكى پس از ديگرى بيان نمود، استاندار مدينه به آن كسى كه حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب كرد و گفت :
💥قسم به صاحب اين منبر! چنانچه حقيقت را نگوئى و اعتراف به گناه خويش نكنى ، دستور مى دهم كه تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ريز ريز كنند.
💥پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسين بن علىّ عليه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلكه تمام گفته هايش حقيقت و واقعيّت دارد، مثل اين كه آن حضرت شخصا همراه ما بوده است .
بعد از آن والى مدينه دستور داد: تمام متّهمين را إ حضار كردند؛ و يكايك آن ها بدون هيچ گونه تهديدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خويش كردند.
💥و سپس والى مدينه همه آن ها را محكوم به اعدام كرده و يكايك ايشان را گردن زدند.
الخرائج والجرائح : ج 1، ص 246، الثّاقب فى المناقب : ص 342، ح 266،بحار: ج 44، ص 181، ح 5، مدينة المعاجز: ج 3، ص 455، ح 975، اثبات الهداة : ج 2،ص 587، ح 62
✾
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#کلام_نورانی_استاد
🔆ذکر یونسیه
🔸وقتی حضرت یونس در شکم ماهی گرفتار شد، نشست فکر کرد، فهمید اشتباه کرده
وقتی که به اشتباهش اعتراف کرد خدا او را از گرفتاری نجات داد. وسپس می فرماید «و کذلک ننجی المؤمنین»
لذا راه نجات از گرفتاریها این است که انسان گناهش را به گردن بگیرد، به گناه خود اعتراف کند، فکر کند کجا اشتباه کردم، کجا خطا کردم؟! کجا از مسیر خارج شدم؟! تا خدا او را از بن بست نجات دهد.
🔸یا حتی از فراق امام زمان ارواحنافداه غم روی دلش نشسته اینجا هم باید #استغفار کند، چون اگر می دانستی در دوری از امام زمان چقدر داری ضرر می کنی باید جان بدهی، چرا زنده ای؟!!!
یک خرده تکان خوردی، بیدار شدی، فهمیدی از امام زمانت دور افتاده ای. مثل بچه ای که در بازار سرگرم شده، بازیهایش را کرده، حالا یاد پدرش افتاده گریه میکند، این وضعیت ماست. اینهم استغغار دارد.
اگر میخواهی از این غم نجات پیدا کنی بگو: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. خدا این بخاطر اعمال ماست که در این زندان غیبت افتاده ایم...
استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande