eitaa logo
داستان راستان
11.6هزار دنبال‌کننده
405 عکس
106 ویدیو
3 فایل
مدیریت کانال: @salmanzadeh57 لینک کانال تبلیغات ارزان: https://eitaa.com/joinchat/3347906861C14c82f0d0b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 مردى به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: ما مِنْ عَمَل قَبيح الّا قَدْ عَمِلْتُهُ فَهَلْ لى مِنْ تَوْبَه؟ كار زشتى نيست مگر آنكه من انجام داده ام، براى من راه توبه باز هست؟ فرمود: پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: مادرم از دنيا رفته ولى پدرم زنده است، حضرت فرمود اگر مى خواهى تمام گناهانت بخشيده شود برو به پدرت نيكى كن، آن مرد وقتى از مسجد بيرون رفت، حضرت فرمود: لَوْ كانَتْ أُمُّهُ. اگر مادرش زنده بود با نيكى به او به مغفرت خدا نزديك تر بود. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل , جلد 15 , صفحه 179 @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 روایت است که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رو می‏کند به یگانه فرزند عزیزش، وجود مقدس صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها، آن‌کسی که درباره‏اش می‏گوید: «بِضْعَةٌ مِنّی:‏ او پاره جگر من است» و می‏فرماید: «یا فاطِمَةُ اعْمَلی بِنَفْسِک:‏ دخترکم! خودت برای خودت عمل کن.‏ انّی لااغْنی عَنْک شَیئاً: من به درد تو نمی‏خورم، از انتسابت با من کاری ساخته نیست.» تعلیمات مرا بپذیر و دستورات مرا عمل کن، مگو پدرم پیغمبر است. پدرم پیغمبر است، به دردت نمی‏خورد، به دستور پدرت عمل کردن به دردت می‏خورد. شما وقتی زندگی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را مطالعه می‏کنید، می‏بینید در فکر این انسان کانّه وجود ندارد که من دختر پیغمبر آخرالزمان هستم. حدیث است که وقتی به محراب عبادت می‏ایستاد، بدنش به لرزه درمی‌آمد، ماهیچه‏های بدنش می‏لرزید، از خوف خدا گریه می‏کرد. شب‌های جمعه را تا صبح نمی‏خوابید و می‏گریست. ٤٧ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 شیخ حسین انصاریان : روایتی داریم که خیلی روایت جالب، تشویق‌کننده‌ و مهم است. حالا یا امام باقر(ع) یا حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: کسی را در قیامت محکوم می‌کنند که شما کم دارید و اهل دوزخ هستید. تمام مردان مؤمن عالم و زنان مؤمنهٔ عالم در قیامت دست بلند می‌کنند و می‌گویند: خدایا! او را به جهنم نبر. چرا؟ برای اینکه این یک‌نفر به گردن همهٔ ما حق دارد. چه کار کرده است؟! حداقل میلیاردها مرد و زن مؤمن هستند و این صدتا را می‌شناخته، دیگر از زمان آدم(ع) تا قیامت، مردان و زنان مؤمن را نمی‌شناخته است. چه حقی به گردن همه دارد و چه کار کرده است؟ خیلی‌ها که قبل از او بوده‌اند و او هنوز به‌دنیا نیامده بود، خیلی‌ها هم که بعد از او می‌میرند و او در دنیا نیست. می‌گویند: خدایا! او عادت داشت که در مغازه‌اش یا داخل خانه‌اش یا در راه رفتنش یا در نمازش، می‌گفت «أللّهُمَّ اغْفِر لِلْمُؤمنین وَ المُؤمِنات». برای تمام ما مردان و زنان اهل ایمان طلب آمرزش کرد و تو هم به خودت واجب کرده بودی که هرکس در حق دیگران دعا کند، دعایش را مستجاب کنی. او به گردن همهٔ ما حق دارد و حیف است به جهنم برود. خطاب می‌رسد: فرشتگان، او را از مسیر جهنم برگردانید. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 مفضل مى‌ گوید در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم، سخن از چگونگى اعمال به میان آمد. من گفتم عمل من چه مقدار کم است؟ حضرت فرمود عمل کم با پرهیزکارى، بهتر از عمل بسیار بدون پرهیزکارى است. گفتم عمل بسیار بدون پرهیزکارى چگونه مى‌ شود؟ حضرت فرمود مانند عمل کسى که به مردم و همسایگانش نیکی و محبت مى‌ کند و در خانه‌ اش به روى مردم باز است، ولى هنگامى که در معرض کار حرام قرار مى‌ گیرد از آن خوددارى نمى‌ کند و مرتکب حرام و گناه مى‌ شود. بلى، این است نمونه عمل بدون تقوا؛ اما شخص دیگرى نیز هست که کارهاى نیک انجام نمى‌ دهد، ولى اگر کار حرامى برایش پیش آمد خویشتندارى نموده و مرتکب کار حرام و گناه نمى‌ گردد و البته که شخص دومى بهتر از اولى است. ٧٠ص١٠٤ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: کسی که آرزوهایش طولانی است، کردارش نیز ناپسند است...... نهج‌البلاغه، حکمت ۳۶ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 موقعی که خلافت به عمربن عبدالعزیز منتقل شد، هیأت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیأتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیأت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید. خلیفه گفت: آن کس که سنش بیشتر است، حرف بزند. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! اگر میزان شایستگی، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند. کودک گفت: از شهر دوری به اینجا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس! طمع نداریم برای آن که از عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و امنیت زندگی می کنیم. ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم. آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری و قدردانی است. عمربن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن! کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار لغزش نشوی. عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد. گفتند: دوازده ساله است. ١ص٤٦ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 ومَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ (30 - انسان) و شما نمی‌خواهید مگر خدای بخواهد. پس در دنیا هر آنچه انسان اراده کند چه مؤمن و چه فاسق، اراده‌ی او منوط به خواستِ خداست تا محقق شود. مؤمنی می‌خواهد مسجدی درست کند باید خدا هم بعد از خواستن او بخواهد و فاسقی قصد کشتن کسی را دارد باید خدا هم بخواهد تا آن فرد کشته شود. ولَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ (24 - یوسف) آن زن باز در وصل او اصرار و اهتمام کرد و یوسف هم اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق را ندیده بود (به میل طبیعی) در وصل آن زن اهتمام کردی، ولی ما این چنین کردیم تا قصد بد و عمل زشت را از او بگردانیم که همانا او از بندگان برگزیده ما بود. آیه اشاره به دور کردن حضرت یوسف (ع) از موقعیت گناه با زلیخا اشاره دارد. آیا یوسف اینجا مجبور بود؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است بدانیم یک جبر وجود دارد و یک سلب اختیار در عمل که این دو متفاوت از هم هستند. کودک شما دستش را از نادانی سمت آتش می‌برد شما با گرفتن دست او و مانع شدن از رساندن دستش به آتش او را سلب‌الاختیار می‌کنید که نوعی محبت و لطف است و دور نگه داشتن یوسف (ع) از گناه سلب‌الاختیار کردن او بود و توفیق الهی است؛ چنانچه در آخر آیه اشاره صریح دارد که چون او از بندگان خالص ما بود ما اختیار او را در زمان گناه از او گرفتیم. اما اگر شما دست کودک خود را گرفته و خود سمت آتش ببرید این جبر است. پس جبر با سلب اختیار در عمل تفاوت عمیقی دارد. اگر خدا انسان را به سمت زنا دستش گرفته و مجبور کند اینجا جبر است و جای ملال و معصیت نیست. این امر در مورد انسان فاسق صدق نمی‌کند و خدا او را مورد چنین لطفی قرار نمی‌دهد. اگر یوسف (ع) بنده مخلصی نبود خدا او را برای زنا جبر نمی‌کرد؛ بلکه زمان معصیت اختیار او را از او با قرار دادن ترس در بنده از او سلب نمی‌کرد. برای همین است که در روایات آمده است مؤمن از همه در ترس و هراس است و هیچ کس از او در ترس و هراس نیست. و این دعا که همیشه زمزمه هر روز صبح نبی مکرم اسلام (ص) بود از این جهت می‌باشد: اللّهم لا تَکِلنا إِلی أنفُسِنا طَرفَةَ عَینٍ أبداً خدایا چشم بر هم زدنی ما را به حال خود وا مگذار؛ یعنی در زمان معصیت ما را سلب‌الاختیار با ایجاد ترس از خود فرما. اگر دقت کنیم همین سلب‌الاختیار هم به دست خود انسان صورت می‌گیرد؛ چنانچه در مورد یوسف نبی (ع) به صراحت می‌فرماید: لوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ یعنی یوسف با دیدن برهان و ادله‌ی خدا که نباید به زنِ شوهردار نزدیک شود ترس از خدا در دلش افتاد و سلب‌الاختیار شد. ترس خدا اگر عمیق و واقعی باشد اختیار گناه خود به خود از انسان گرفته می‌شود. این سلب‌الاختیار در فاسق توفیقی نیست. خدا دو نوع فاسق را سلب‌الاختیار می‌کند: نوع نخست: ولَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ (251 - بقره) و اگر خدا برخی مردم را در مقابل بعضی دیگر بر نمی‌انگیخت فساد روی زمین را فرا می‌گرفت، ولیکن خدا، خداوند فضل و کرم بر همه اهل عالم است. در این سنّت خداوند ظالم را بر ظالم مسلط و به دست همدیگر آنها را از بین می‌برد نوع دوم: مانند قارون: فخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ (81 - قصص) پس (از اندک زمانی) ما هم او را با خانه (و گنج و دارایی) اش به زمین فرو بردیم. خداوند او را شخصاً نابود می‌کند. نکته مهم این است که سلب‌الاختیار ظالم و فاسق در عمل نیست؛ یعنی خدا ظالم و فاسق را مانع در زمان معصیت نمی‌شود بلکه سلب‌الاختیار با کشتن و پایان زندگی او به حالت خفَت‌بار و وارد کردنش به آتشِ ابدی بعد از مرگ است. انسان فاسق بعد از مرگ اختیارش به کل از او گرفته می‌شود. ثمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ (32 حاقه) آن‌گاه به زنجیری که طولش هفتاد ذراع است (به آتش) در کشید. در آیه 26 فجر می‌فرماید: ولَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ و همانند او کس را به زنجیر نکشند (در جهنم). انسان فاسق که در دنیا اختیار عمل داشت بعد از مرگش کلاً به دلیل استفاده‌ی نادرست از اختیار در عملش و ستم و ظلم و تعدی، وارد عالم جبر می‌شود و هیچ اختیاری در برابر آتش و غضب الهی ندارد تا خود را از آن رها کند. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 بار الها پروردگارا رحمانا ای محبـــــوب من! براي بنده تر شدن خیلی"تلاش"ڪردم براي بد نگفتن... بد نشنیـــــدن... بد ندیـــــدن... گاهي لبخند "رضایتت"را با تمام وجود حـس كردم... و گاهي ، باز زمین خوردم... من امــا... ، نمك گیر"محبتت"شده ام لذت ترك گناه و آرامش داشتنت را چشیده ام ... صد بار اگر زمین خوردم ، باز دستهایم را بگیر... "رهایم نڪن"... تلاش مرا براي"بهتر شدن"بپذیر من... دوست داشتن هایت را میفهمم...! ای یگانه معبود من @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی، گاهی وقتا فقط زندگی کن... یاد قولهایی که به خودت دادی نباش، یه وقتایی شرمنده خودت نباش، تقصیر تو نیست تو تلاشتو کردی اما نشد... یه وقتایی جواب خودتو نده هر چی پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر...از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن...از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها...از باد...باران از همه لذت ببر. ‎@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 مرحوم حاجي نوري در دارالسلام مي‌فرمايد: از يكي از علماي نجف نقل مي‌كند كه در منزل كبوتري داشتيم گربه‌اي هم گاهي در منزل مي‌آمد و مي‌رفت روزي گربه به كبوتر مزبور كه مورد علاقة ما بود حمله كرد، گرفت و برد و خورد و بچه‌ها هم تعقيبش كردند ولي نتوانستند او را دريابند. من هم عصا را نزديك خودم گذاشته بودم تا وقتي گربه رسيد او را تنبيه نمايم امّا تا چند روز نيامد چون شعور دارد هوشيار است مي‌فهمد جايي كه دزدي و خيانت كرده نبايد به اين سادگيها آفتابي شود. روزي متوجه شدم كه آهسته آهسته مي‌آيد خيلي مقدس وار عمل به احتياط مي‌كند خودم را پنهان كردم كه نفهمد در كمينش هستم و فرار كند. داخل حجره خودم را پشت پرده پنهان كردم وارد كتابخانه شد من هم داخل شدم و درب را بستم تا گربه متوجه شد كه در بسته و من هم با عصا باو حمله‌ور شدم متوجه شد كار از كار گذشته است و اينطرف و آن طرف رفتن فايده ندارد يك مرتبه جستن كرد و روي كتابها اين طرف و آن طرف رفت تا روي رحل قرآن دستها و پوزه‌اش را روي قرآن گذاشت و به اصطلاح به قرآن پناهنده شد. من وقتي چنين ديدم كه حيوان به قرآن پناهنده شد، چوب را كنار گذاشتم و درب اطاق را باز كردم تا برود، گربه هم آهسته بيرون جهيد ولي توبه‌اش صادقانه بود چون از آن به بعد ديگر در خانه ما خيانت نكرد نه كبوتر نه ماهي نه گوشت، هيچ كدام را نبرد، اين است وضع حيوانات. ٣٠ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 افرادی که درصدد بودند با برنامه ریزی دقیقی آتش پرستی را در ایران زنده کنند، مراسم جشن آتش را برپا و شاه را به این مراسم دعوت کردند. وقتی خبر برگزاری این مراسم و دعوت از شاه به آقای بروجردی رحمه الله رسید، عصبانی شد و پیکی فرستاد تا شاه را از حضور در این مراسم باز دارد. وقتی فرستاده آیت اللّه بروجردی پیام اعتراض ایشان را به شاه رساند، شاه گفت: «آتش که چیزی نیست. ما نیز مایلیم در این مراسم حضور پیدا کنیم.» فرستاده (آیت اللّه سید موسی شبیری زنجانی) گفت: «بله، آقا خودشان می دانند که آتش چیزی نیست، ولی می فرماید: چنانچه شما در این مراسم شرکت کنید، بیگانگان در خارج از ایران این گونه تبلیغ می کنند که آتشی را که پیامبر اسلام هزار و چهارصد سال پیش خاموش کرده است، شاه دوباره روشن کرده است.» این سخنان، شاه را به فکر واداشت و دستور داد این مراسم به کلی لغو شود ١٨٦_١٨٧ @DastaneRastan
قصه ای از تشرف یافتگان.mp3
2.11M
🔹منبر کوتاه ➖➖➖➖ قصه عنایت و توجه امام زمان عجل الله فرجه به زائران داستان تشرف عاشقانه ➖➖➖➖➖ حرم مطهر ۵ - ۱۰ - ۱۴۰۳ حجت‌الاسلام ظهیری @DastaneRastan