eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
27.6هزار ویدیو
315 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
📌مرد از زن دلبری می‌خواند نه دلیری 📌در مورد آزار رساندن توسط زن به مرد روایت‌های زیادی داریم. این آزار می‌تواند زبانی باشد. 🌟پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) فرمودند: خانمی که شوهرش را آزار می‌دهد خدا نماز او را قبول نمی‌کند و هیچ عمل خوب و نیکویی را از او قبول نمی‌کند. 🌟در روایت داریم: نفرین شده است، نفرین شده است، زنی که مردش را آزار می‌دهد. 🌟در مورد خشونت روایت داریم که اگر زنی بر مردش غضب کند و داشته باشد، خدا او نمی‌بخشد. 📌فراموش نکنیم که مرد از زن دلبری می‌خواهد نه دلیری ☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡ رابطه مثل یک الاکلنگ میماند. باید نوبتی یک طرف بیاید.اگر همیشه فقط یک نفرکوتاه بیاید ، پس ازمدتی هردونفر زده میشوند ؛ یکی از بالا ماندن ودیگری از پایین ماندن...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
😍💝 🌹از زبان همسر شهید🌹 فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام...نمیدانم چرا اما از موقعی که از زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨 همه اش تصویر از جلو چشمانم رد میشد.هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇احساس میکردم . 😌برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم می ریختم. 😭انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم...بالاخره طاقت نیاوردم زنگ زدم به و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود...یک روز بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔 بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم... پیام دادم براش... برای اولین بار... نوشت:"شما؟" جواب دادم: " هستم. "😌کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد...از آن موقع به بعد ، هر وقت کار درباره موسسه داشتم، یک تماس و با محسن میگرفتم تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! شدم روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔دیگر از و داشتم میمردم دل توی دلم نبود😣فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..😯 ...😉 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❤️ کینه و دشمنی ها را کنار بگذاریم روزی می آید که دلمان برای زمانهای کنار هم بودن میشود 🔻زندگـے ناجوانمردانه است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•