eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.1هزار دنبال‌کننده
464 عکس
158 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 ✍شمس‌الدین ایلدگز، حاکم آذربایجان در زمان سلجوقی بود، که به او اتابک هم می‌گفتند،مالیات سنگینی بر مردم خوی بسته بود، چرا که آنها را هم‌دست عثمانی‌ها برای کودتا تصور می‌کرد. مردم خوی از پرداخت مالیات به ستوه آمده بودند و رعیت در عذاب بودند. علیا خاتون زن فرماندار منصوب شمس‌الدین در خوی بود. 🔸زن بسیار مومنه‌ای بود که قرآن در منزل‌اش درس می‌داد و جزء معدود زنان باسواد در آذربایجان بود. روزی در کلاس درس قرآن یکی از زنان رعیت را دید که از شدت فقر تمرکز ندارد. خاتون گریست و گفت باید تدبیری بیندیشم. پیکی صدا کرد و پیراهنی زربافت داشت که هدیه و ارث مادرش بود بسی گران‌قیمت، آن را به پیک داد و گفت: 🔹نزد شمس‌الدین ببر و سلام مرا برسان و بگو این هدیه برای تو، از خراج سنگین مردم خوی صرف نظر کن، خدا خوشش نمی‌آید از فقر رو به نابودی هستند. پیک پیراهن را آورد و شمس‌الدین وقتی پیراهن را دید، به غرور و غیرتش برخورد و گفت: 🔸چه شده است که زنی بر ما کرامت پیشکش می‌کند و سخاوت رخمان می‌کشد، پیراهن را ببر و بگو، یک سال مالیات آنها را شمس الدین بخشید. پیک پیراهن را آورد، و داستان را گفت. خاتون پرسید، آیا شمس‌الدین پیراهن مرا دید؟ پیک گفت: آری بسته را باز کرد و دید. 🔹: چشم نامحرم بر آن افتاد، من دیگر بر تن نمی‌کنم. ببرید و بفروشید و با آن مسجد و پلی بنا کنید. مسجدی در شهر ساختند که بعدها از بین رفت ولی پل خاتون ماند. پلی که راه مسیر کاروان عثمانی به خوی از روی رود قطور بود. *خوي نام شهري در آذريايجان غربي 📚نقل از کتاب جوامع الحکایات و والمواعظ الحسنات به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃 ✍یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امیرالمومنین علی علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است. 🔸" اللَّهُمَّ آجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ کَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ کَرَائِمِي" 🔹"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری" 🔸یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و.... گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری. و این همان جمله معروف است که می گوید: ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🚨 ✍یکی از راه‌های جلوگیری از زودرس، این است که قبل از سیر شدن دست از غذا برداریم، چرا که پرخوری باعث فساد_هضم شده، خون صالح و متین به سلولهای بدن نمی‌رسد و موجب از بین رفتن طراوت و نشاط پوست و پیری زودرس می‌شود. 🔹 پیامبر(ص) فرمودند: حضرت عیسی(ع) از شهری عبور می‌کرد، مردی را دید که با همسرش اختلاف داشت و به حضرت عیسی(ع) عرض کرد: ای پیامبر خدا، همسرم زنی صالح است و بدی هم ندارد، ولی می‌خواهم از او جدا شوم. حضرت عیسی(ع) فرمود: چه نقصی در او هست که می‌خواهی از او جدا شوی؟ 🔸مرد گفت: همسرم دچار پیری زودرس شده و صورتش شکسته و فرسوده شده است. حضرت عیسی(ع) به زن فرمود: « اگر دوست داری طراوت به صورتت برگردد، هرگاه غذا میخوری، قبل از سیر شدن دست از غذا بکش، زیرا غذا وقتی در معده زیاد شود، طراوت و نشاط صورت را از بین می‌برد. » 🔹زن به این دستور عمل کرد و طراوت به صورتش بازگشت. 📚 علل‌الشرایع، جلد ۲، باب ۲۵۲ •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•       به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃 ✍روزی بانویی نزد دکتر شریعتی از اخلاق مادرِ همسر خود شکایت می‌کرد و می‌گفت: «انسانی بسیار کوته‌فکر است و تشکر کردن بلد نیست و ادبیاتِ سخن گفتن نمی‌داند.» 🔸دکتر به او گفت: «دخترم تحصیلات تو چیست؟» گفت: «لیسانس ادبیاتم.» پرسید: «سواد مادر شوهرت چیست؟» گفت: «بی‌سواد است.» 🔹دکتر چهره‌ای در هم کشید و گفت: «با این ایرادت به خودت توهین کردی. اگر قرار بود آن خانم پیر بی‌سواد، اندازه‌ی تو بفهمد و ادبیات تو را داشته باشد، تو برای چه این همه رنج تحصیل به خود داده‌ای و سال‌ها پشت نیمکت نشستی و لیسانس گرفتی؟!!! ✍و مولا علی (ع) چه زیبا فرمودند: «زکات خرد تحمل انسان‌های نادان است.» به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
کانال قم‌آنلاین.mp3
19.23M
🛑⚫️خبر چه سنگینه، خبر پر از درده به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✍در یکی از روستاهای کوهستانی "دیاربکر" ترکیه، آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه ۱۰ عدد توت فرنگی باشد، در ۵ کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟ دانش آموزان: آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟ 🔸معلم: شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟ دانش آموزان: ما تابحال توت فرنگی ندیده‌ ایم. معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر "بورسا" فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟ 🔹آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوای دیاربکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد. معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوته‌های توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت. 🔸بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفته‌اید، به پدر و مادرتان یاد بدهید. وقتی که توت فرنگیها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه می‌آورید. برای هر ۱۰ عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت. وقتی میوه‌ ها رسیدند، بچه‌ها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه ‌آوردند. 🔸معلم میپرسد که مزه‌شان چطور بود؟ بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم. معلم میخندد و میگوید همه شما نمره کامل را میگیرید، میتوانید بخورید. بچه‌ ها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند. بعد از دو سال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، 🔹در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند. معلم بودن یعنی این... فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب و تقسیم نیست. معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد. پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. بیایم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم. 🔸کاری کنیم بعد از مرگمان ما را بخاطر بیارند... به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔸 ✍متاسفانه “خواب زن چپه” عبارتی است که به توهین و تمسخر در مورد زنان بکار می‌رود و اسباب تحقیر بانوان است! اما واقعیتِ این است که شکل صحیح این مثل “خواب ظن چپه” می‌باشد. “ظن” یعنی توهم، گمان بردن و شک کردن و 🔹 هم خوابیست که برمبنای توهم و گمان شکل گرفته باشد. در واقع وقتی چیزی ذهن ما را خیلی به خود مشغول کرده باشد و یا وقتی در طول روز با موضوعی زیاد سر و کار داشته باشیم و یا وقتی موضوع حل‌نشده‌ای داشته باشیم یا مواردی مشابه پیش بیاید، 🔹این موارد در ناخودآگاه ما بخشی را به خود اختصاص داده و در خواب و رویاهای ما خود را نشان می‌دهند و به این خواب‌ها می‌گویند که معمولا بی‌اعتبار بوده و قابل اعتنا نیستند. هرچند شاید خیلی‌ها این را بدانند اما هستند افرادی که هنوز بعد از این که خانم‌ها خوابی را تعریف می‌کنند از جمله‌ی خواب زن چپه در مقام تمسخر و تحقیر استفاده می‌کنند. 🔹واقعیت این است که مردم عامی بدون آگاهی از نگارش صحیح ظن (به اشتباه زن) و جهل از معنی و واقعیت آن، این جمله را تکرار می‌کنند! این مثل در واقع در هر موردی به‌کار می‌رود که افراد توهم کاری غیر ممکن را داشته باشند. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
تنها واجب الهی كه در آن هیچ عذری پذیرفته نمی‌شود! 💠حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله: ▫️در جنگ احد پس از تدفین عمویم حمزه نشسته بودم، که جبرئیل نازل شد و گفت خداوند تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: 🔹 نماز را واجب کردم، ولی آن را از معذور و دیوانه و طفل برداشتم؛ 🔹 روزه را واجب کردم، ولی آن را بر مسافر تکلیف نکردم؛ 🔹 حج را واجب کردم، ولی آن را از گردن بیمار و ناتوان ساقط کردم؛ 🔹 زکات را واجب نمودم، ولی آن را از تهیدست و نیازمند نخواستم؛ ⚠️ امّا دوستی و ولایت علی‌بن‌ابیطالب (علیهماالسلام) را واجب کردم و محبّتش را بر تمام اهل آسمانها و زمین الزام نمودم، بدون آنکه به احدی رخصت داده باشم (و هیچ عذری از هیچ کس در این زمینه نمی‌پذیرم)! 📚 بحار الأنوار ج ۴۰  ص ۴٧ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹خاطره شنیدنی شهید امیرعبداللهیان از جلسه ایشان با سردار سلیمانی در مقر مخفیانه شان در سوریه به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔖#فقط‌برای‌خودت 🔖 ✍روزی پسـری جـوان و پرشـور از شهـری دور نزد شیوانا آمد و به او گفت که می خواهد در کمترین زمان ممکن درس‌های معرفت را بیاموزد و به شهر خودش برگردد. شیوانا تبسمی کرد و گفت : برای چه این قدر عجله داری ! ؟ پسرک پاسخ داد : می خواهم چون شما مرد دانایی شوم و انسان‌های شهر را دور خود جمع کنم و با تدریس معرفت به آنها به خود ببالم ! 🔸شیوانا تبسمی کرد و گفت : تو هنوز آمادگی پذیرش درس‌ها را نداری ! برگرد و فعلاً سراغ معرفت نیا ! پسرک آزرده خاطر به شهر خود برگشت . سال‌ها گذشت و پسر جوان به مردی پخته و باتجربه تبدیل شد. ده سال بعد او نزد شیوانا بازگشت و بدون این که چیزی بگوید مقابل استاد ایستاد ! شیوانا بلافاصله او را شناخت و از او پرسید : 🔹آیا هنوز هم می خواهی معرفت را به خاطر دیگران بیاموزی ؟ ! مرد سرش را پایین انداخت و با شرم گفت : دیگر نظر دیگران برایم مهم نیست. می خواهم معرفت را فقط برای خودم و اصلاح زندگی خودم بیاموزم . بگذار دیگران از روی کردار و عمل من به کارآیی و اثر بخشی این تعلیمات ایمان آورند . 🔸شیوانا تبسمی کرد و گفت : تو اکنون آمادگی پذیرش تمام درس‌های معرفت را داری. تو استاد بزرگی خواهی شد ! چرا که ابتدا می خواهی معرفت را با تمام وجود در زندگی خودت تجربه کنی و آن را در وجود خودت عینیت بخشی و از همه مهم تر نظر دیگران در این میان برایت پشیزی نمی ارزد ! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
♥️جملاتی کوچک با مفاهیم بزرگ : ✍دو چیز شما را تعریف میکند. بردباری تان، وقتی هیچ چیز ندارید و نحوه رفتارتان، وقتی همه چیز دارید 🔸تنها دو روز در سال هست که نمیتوانی هیچ کاری بکنی یکی دیروز و دیگری فردا 🔹دو شخص به تو می‌آموزد. یکی آموزگار، یکی روزگار اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانت 🔸آدما دو جور زندگی میکنن یا غرورشونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن یا انسانها رو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن 🔹دو چیز که برا همه درسته همه يادشون می‌مونه باهاشون چيكار كردى ولی يادشون نميمونه براشون چیکار كردى به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃 ✍هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهی که وجه معاش تو را متکفل شوم و مایحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فکر آن آسوده شوی؟ 🔸بهلول گفت: اگر سه عیب در این کار نبود، راضی می شدم؛ 🔹اول آنکه تو نمی دانی به چه محتاجم، تا آن را از برای من مهیا سازی. 🔹دوم اینکه نمی دانی چه وقت احتیاج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازی. 🔹سوم آنکه نمی دانی چقدر احتیاج دارم تا همان مقدار بدهی. ولی خداوند تبارک و تعالی که متکفل است این هر سه را می داند آنچه را محتاجم ،وقتی که لازم است و به قدری که احتیاج دارم می رساند. 🔸ولی با این تفاوت که تو در مقابل پرداخت این وجه، با کوچکترین خطایی ممکن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهی . به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande