eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
احترام نظامی گروهی از افسران عراقی در حرم مقدس حضرت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین فرموده به مادر آرمان بگو؛ خیالش راحت باشه؛ پسرش تو بغل من بوده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 شیخ در گرفتن اجرت براي کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه اي که سوزن می زد و به اندازه کاري که می کرد مزد می گرفت. به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتري چیزي دریافت کند. یکی از روحانیون نقل می کند که : عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت : دو روز کار می برد ،چهل تومان. روزي که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود. گفتم: فرموده بودید 40 تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی یک روز کاربرد 📚کتاب کیمیای سعادت / شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام علی (ع) فرمود : الانصاف افضل الفضائل: انصاف برترین فضیلتها است  🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۸۹
: دل خانه خداوند است، کسی دیگر را در آن راه نده، فقط بایستی خدا در دل تو باشد و حکومت کند ولاغیر. از امیر المؤمنین سوال کردند از کجا به این مقام رسیدی؟ فرمودند: در دروازه دل نشستم و غیر خدا را راه ندادم. 📔کتاب ستارگان‌سپهر‌سلوک ‌
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخوام یه کلید بدم که هر قفل رو تو عالم باز میکنه!
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه تلاششون اینه که به همه نشون بدن تقصیر اینه
حضــــرت حق روبه موسای کلیـــــم گفت ای عبــد من ای نفس سلیـــــم از خـــودت پرسیده ای هرگـــز چـرا در جهــــــان پیغمبــــــری دادم تـورا علـــت آن ریشه دارد در قـــــدیــــــم تو جـــوان بودی و چوپان و حلیــم گــــوسفنــــدی روزی از گلـّـــه رمید در بیــــابــــان رو به هر سویی دوید تــیـــز دنبـــــالش دویدی با شتـــــاب او فــــراری سوی هر خــــاکی وآب می دویـــد و می دویـدی از پی اش دور تر شد هرچه کردی هی هی اش از فــــرار و از تکـــــاپوهـــای خود در نهایت گـــــوسفندت خسته شد بر زمین افتـــــاد بی حــــــال و نزار از ســـــرش افتـــــاد سـودای فــــرار تــــــا رسیدی پیش آن بسته زبـــان این سخـــن گفتی به او در آن زمــان ای زبان بسته چـــــرا کـــــردی فرار این چه حالست و چه تدبیر و چه کار هـــــم خودت را خسته کردی هم مرا خـــــارج از گلّه چــِـرا رفتی چَـــرا؟ هیچ کــــردی فکر گرگ و حمله اش بر جــــدا افتـــــاده ای از گـــله اش؟ روی دوش خــــود گرفتی گوسفنـــد ســـوی گــله بردی آن را بی گزنــــد جــــای این که چوب خودکوبی به او مهـــربــانی کـــردی و خـــوبی به او چـون که خلق و خوی نیکت دیده ام لایقت بـــــر ایــن نبــــوّت دیـــده ام شاعر اسماعیل‌علیخانی