فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب های جمعه فاطمه /با اضطراب و واهمه
شیخ احمد کافی
💠 تشرف علامه میرجهانی خدمت آقا امام زمان عج
علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجهای حاصل نشده بود.
خودشان میفرمودند: روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند.
در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم.
آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم.
دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود میآید.
گفتم: آهسته آهسته میروم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم.
در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه میکردم که
دیدم:
شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکردهاید.
گفتم: تاکنون که نشده است،
گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟
گفتم: البته.
پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ.
پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی.
خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت.
دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید.
فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید.
گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟
فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را میدانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت.
در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید...
ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند...
📚کتاب داستان هایی از ملاقات امام زمان عج
عبدالكريم كفاش ؛ پيرمرد كفاشي بود كه وجود نازنين بقيه الله هر هفته به مغازه او مي آمدند
روزي از او سوال كردند كه اگر يك هفته نيايم چه مي كني ؟ عرضه داشت : آقا قطعا دق مي كنم .
آقا فرمودند : اگر غير از اين بود نمي آمدم
مرحوم سید عبدالکریم کفّاش اجاره نشین بود. روزی صاحب خانه ایشان را جواب کرد.
وی بلافاصله اسباب و اثاثیه خود را از منزل بیرون آورده و در کنار کوچه ای گذارده بود و از این بابت بسیار نگران به نظر می رسید.
در همان حال خدمت امام زمان – ارواحنا فداه – مشرّف می شوند. مرحوم آقا سید عبدالکریم می گوید: حضرت به من فرمودند: صابر باش.
عرض کردم: چَشم! اما مصیبت اجاره نشینی مصیبتی است که شما خانواده گرفتار آن نشده اید. آقا [لبخندي زدند و] فرمودند: برای تو منزل فراهم می شود. چیزی نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند و خیال ایشان از این جهت آسوده گردید.
📚منبع:کتاب روزنه هایی از عالم غیب / نویسنده:آیت اللَّه سید محسن خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمان آمدنت دیر شده
#قائم_آل_محمد
💠حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود: ای زراره! مهدی کسی است که گروهی دربارهی به دنیا آمدنش تردید روا میدارند، برخی خواهند گفت که پدرش از دنیا رفته و جانشینی برای خود به جا نگذاشته است و گروهی بر این باور خواهند بود که او به هنگام درگذشت پدرش در شکم مادر خود بوده است و افرادی نیز خواهند گفت مهدی دو سال پیش از رحلت پدر خویش به دنیا آمده است.
باید دانست که منظور خداوند حکیم از فرمان دادن به غایب شدن حضرت مهدی پس از ولادتش، این است که بدین گونه، شیعیان را بیازماید و پیروان راستین، ثابت قدم، خالص، برجسته و ممتاز او باز شناخته شوند.
آنگاه من از امام ششم پرسیدم:
_ اگر من تا آن روزگار بودم، بهتر است چه کاری انجام دهم؟
امام صادق علیه السلام پاسخ داد:
_ این دعا را بخوان «اللهم عرفنی نفسک فانک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...»
(بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خویشتن را به من نشناسانی، نمیتوانم پیامآورت را بازشناسم. پروردگارا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، توانایی شناخت حجت تو را نخواهم داشت.
کردگارا! حجت خود را به من بشناسان. زیرا اگر حجت خویش را به من نشناسانی، دین خود را از دست خواهم داد وگمراه خواهم شد.»
📚برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه76و 77
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
از حضرت امام باقر(سلام الله علیه) پرسيدند: مگر همه شما قائم به حق نيستيد؟ فرمود: آری. گفتند: پس چرا تنها دوازدهمين شما به اين نام، ناميده شد؟
فرمود: آن هنگام كه جدّمان حسين(سلام الله علیه) به شهادت رسيد، فرشتگان با اشك و آه، ضجه زنان گفتند: ای اله و ای سيد ما! آيا نمینگری كه با بنده برگزيده و فرزند برگزيده تو چه میکنند؟
خداوند به آنان چنين وحی كرد: ای فرشتگان من آرام باشيد! به عزّت و جلالم سوگند! حتماً از آن ها انتقام خواهم گرفت، هرچند مدت ها بگذرد؛ آن گاه پرده را كنار زد و امامان پس از حسين(سلام الله علیه) را به فرشتگان نماياند؛ در ميان آنان يكی ايستاده بود و نماز ميخواند، پس خداوند به فرشتگان فرمود: با اين شخص ايستاده (قائم) از آن ها انتقام می گيرم.
📚بحار الانوار ج۴۵ ص۲۲۱
امام مهدی "عجل الله تعالی فرجه الشریف" موجود موعود ص۹۶
💠ابو برده میگوید:
در محضر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودیم و نماز جماعت را به امامت آن حضرت خواندیم، حضرت پس از پایان نماز با عجله برخاستند و خود را به در مسجد رساندند، دست خود را بر چهار چوب آن گذاشتند و با صدای بلند فرمودند:
«ای کسانی که با زبان اظهار اسلام میکنید، ولی ایمان در قلب شما راه نیافته، از عیبجویی و ذکر بدی مؤمنان بپرهیزید، زیرا هر کس درصدد عیب جویی مؤمنان باشد، خداوند عیوب او را دنبال کند و هر کس را خدا عیب جویی کند، او را رسوا گرداند، اگر چه (عیب او) در کنج خانه و پنهانی باشد.»
📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۱۴.
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد»
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛
با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است» عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت.
روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
📚 مجموعه شهر حکایات
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💎نیکی به اهل و عیال
امام رضا علیه السلام :
به نانخوران خود، نيكى كنيد و بر آنان توسعه دهيد، كه من از عالِم (امام کاظم) عليه السلام روايت مىكنم كه گفت: «خداوند، روزه دار را بر آنچه در خوردنى و آشاميدنى خرج كرده، محاسبه نمىكند و در اين مورد، اسرافى نيست».
أحسِنوا إلى عِيالِكُم ووَسِّعوا عَلَيهِم ؛ فَإِنَّهُ قَد أروي عَنِ العالِمِ عليه السلام أنَّهُ قالَ : «إنَّ اللّهَ لا يُحاسِبُ الصّائِمَ عَلى ما أنفَقَهُ في مَطعَمٍ ولا مَشرَبٍ ، وإنَّهُ لا إسرافَ في ذلِكَ».
📚 الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام، ص ٢٠٦
🔴شیطان و خطر وسواس و شک
💠زراره و ابوبصیر میگویند: به امام صادق علیه السلام عرض کردیم: مردی در نماز شک میکند که چند رکعت خوانده و چند رکعت مانده و هرچه نمازش را تکرار میکند باز همین شک و وسواس را دارد. چه کند؟ حضرت فرمودند:« به شک خود اعتنا نکند و نمازش را با همان وضع به آخر برساند.
سپس فرمودند: وسواس کار شیطان است، شیطان خبیث را با شکستن نماز و تکرار آن به طمع نیندازید و به او اجازه نفوذ ندهید، زیرا که او دست بردار نیست، بار دیگر شما را به وسوسه و شک میاندازد، بنابراین به شک خود اعتنا نکنید. وقتی شما اعتنا نکردید او مأیوس شده و به سراغ شما نخواهد آمد.
إنما یرید الخبیث أن یطاع فإذا عصی لم یعد إلی أحدکم: به راستی شیطان ناپاک میخواهد از او پیروی شود. پس هرگاه از او پیروی نشد دیگر به سوی شما باز نمیگردد. آری! وسواسی بودن نه تنها در نماز، کار شیطان است بلکه در کارهای دیگر نیز کار اوست و یک نوع مرض روحی و روانی است که باید جداً از آن پرهیز نمود.
📚بحارالانوار، ج27، ص8
💠 مدت ها بود که می گذشت و حاج احمد آقا[1] خواب امام را نمی دید تا اینکه یک شبی پدر را در خواب دید و از او سوال کرد در آن دنیا چه خبر است و اینگونه پاسخ شنیده بود که احمد اینجا خیلی سخت و همه چیز حقیقت است. همه رفتار و حرکات انسان حتی به اندازه دستی تکان دادن هم ثبت و ضبط می شود و بابتش حساب گرفته می شود.
من به لطف و توجه الهی گذشتم اما تو مراقب باش. سعی کن خوب باشی و تقوای الهی پیشه کنی.
پسرم زندگی پنجاه یا صد ساله دنیا به زندگی جاودان آخرت نمی ارزد که به آن لطمه وارد کنی. کاری کن که در سرای عقبی سربلند باشی.
امام نه تنها این نصیحت را در عالم خواب به فرزند خود کرده بود که مدت ها پیش از وفاتش آن هنگام که با حاج احمد آقا در حیاط منزل قدم می زدند نیز وقتی سید احمد آقا از پدر می خواهد تا او را نصیحتی بکنند، امام سه مرتبه[2] می گوید: احمد پنجاه سال زندگی دنیا آنقدر ارزش ندارد که آدمی به خاطر آن نافرمانی خدا را بکند.[3]
حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی در سحرگاه 21 اسفند ماه سال 73 بر اثر ایست قلبی و به دنبال آن سکته مغزی در بیمارستان بستری شد و با وجود تلاش بی وقفه تیم پزشکی در شامگاه بیست و پنجم اسفند ماه به دیدار حق شتافت.
2.این سه مرتبه، نشان از تاکید امام بر این گفته بوده است.
📚برگرفته از خاطره نقل شده از حجت الاسلام و المسلمین سید سراج الدین موسوی در کتاب یادگار سپیده.
داستان های عبرت آموز
💠 مدت ها بود که می گذشت و حاج احمد آقا[1] خواب امام را نمی دید تا اینکه یک شبی پدر را در خواب دید و
بمناسبت سالگرد رحلت یادگارحضرت امام "سیداحمدخمینی "