داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
ماجرای ازدواج مادر سجاد (ع)
✅ در ماجرای فتح ایران بهدست سپاه اسلام، در عصر خلافت عمر بن خطاب، دختر یزدگرد سوم (آخرین شاه ساسانی) را که اسیر شدهبود به مدینه آورند، دختران مدینه برای تماشای چهره او سر میکشیدند، وقتی که وارد مسجد شد، مسجد از چهره نورانی او درخشان گشت (و زنان و دختران از دیدن جمال او شاد و شگفتزده شدند)، عمر به او نگاه کرد، او چهره خود را پوشانید و (به زبان فارسی) گفت: اف بیروج بادا هرمز: (وای روزگار هرمز سیاه شد).
عمر گفت: آیا این دختر به من ناسزا میگوید، آنگاه در مورد او تصمیم گرفت (که او را معرض فروش قراردهید.)
امیرمؤمنان علی (ع) به عمر فرمود: (تو این حق را نداری، به او اختیار بده، تا خودش، هرکس از مسلمین را خواست (به عنوان همسر) انتخاب کند).
عمر به او اختیار داد، او آمد و دستش را بر سر حسین (ع) نهاد (و بهاینترتیب در میان مسلمانان، حسین (ع) را برگزید).
امیرمؤمنان علی (ع) به او فرمود: نامت چیست؟
او پاسخ داد: (جهان شاه).
امیرمؤمنان (ع) (نام او را تغییر داد و) فرمود: بلکه (شهر بانویه) باشد.
سپس آن حضرت به امام حسین (ع) فرمود: (ای ابا عبدالله! از این دختر بهترین شخص روی زمین، برای تو متولد شد) و علی بن الحسین (امام سجاد) از او متولد شد.
و به امام سجاد (ع) (ابن الخیرتین) (پسر دو برگزیده) میگفتند، زیرا برگزیده خدا در میان عرب، (هاشم) (جد دوم پیامبر -ص) بود و در میان عجم (فارس)بود.
ابوالاسود دیلی، در این مورد، این شعر را گفت:
وان غلاما بین کسری وهاشم
لاکرم من نیطت علیه التمائم
(پسری که به (دو شخصیت) کسری و هاشم، منسوب است، گرامیترین فرزندی است که بر بازوی او (طبق رسم عرب، برای دفع چشم زخم) بازوبند بستهاند). (222)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
برخورد امام سجاد (ع) با شتر خود
✅ امام سجاد (ع) شتری داشت که 22 بار با آن شتر، از مدینه به مکه سفر کرد و در این 22 بار مسافرت (که هربار رفتوبرگشت آن حدود 160 فرسخ و جمعا 3520 فرسخ میشد) حتی یکبار، تازیانه به او نزد. (223)
هنگامیکه امام سجاد (ع) ازدنیارفت، آن شتر با پریشانی کنار قبر آمد و بر دو زانوی خود نشست و گردنش را بر خاک قبر میمالید و ناله میکرد …
❇️ در نقل دیگر آمده: (این شتر سراسیمه از چراگاه آمد و گردن خود را روی قبر نهاد و در خاک غلطید، امام باقر (ع) دستور داد او را به چراگاه خود باز گرداندند). (224)
این است معنی محبت و انسانیت، بهراستی فکر کنید کسی 3520 فرسخ بر شتری سوار شود و مسافرت کند، حتی یکبار به آن شتر تازیانه نزند.
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
خوی پرمهر امام سجاد (ع)
✅ در آن شبی که امام سجاد (ع) ازدنیارفت، ساعاتی قبل فرزندش امام باقر (ع)، را فراخواند و به او فرمود: (آب وضوئی بیاور).
امام باقر (ع)، آب وضو حاضر کرد.
امام سجاد (ع) فرمود: (این را نمیخواهم، زیرا مردار، در آن است).
امام باقر (ع) رفت و چراغ آورد، دید موش مردهای، درمیان آب است، آب وضوی دیگر آورد.
در اینهنگام امام سجاد (ع) به فرزندش امام باقر (ع) فرمود: (پسر جانم، امشب همان شبی است که به من وعده (رحلت از این دنیا) دادهاند، سفارش میکنم که برای شترم، اصطبلی بسازید، وعلوفهاش را آماده کنید … ).
امام سجاد (ع)، ازدنیارفت و هنگامیکه جنازه اش را دفن کردند، چیزی نگذشت که آن شتر، از اصطبل بیرون آمد و کنار قبر آن حضرت رفت و گردنش را روی قبر نهاد و ناله کرد و دیدگانش پرازاشک گردید.
به امام باقر (ع) خبر دادند که شتر از اصطبل خارج شده کنار قبر آمدهاست و ناله میکند، امام باقر (ع) نزدش آمد فرمود: (خدا برکت به تو دهد، اکنون آرام بگیر و برخیز).
شتر برنخاست، همان شتری که امام سجاد (ع) سوار بر او شده و به مکه میرفت، تازیانه را به پالانش میبست و به او نمیزد.
امام سجاد (ع) وقتیکه زنده بود، شبها انبانهای غذا را بهدوش میگرفت و در تاریکی بهصورت ناشناس به خانه مستمندان میبرد، وقتیکه ازدنیارفت، مستمندان دیدند که آن مرد ناشناس، دیگر نمیآید، کمکم برای آنها آشکار شد که آن مرد مهربان، امام سجاد (ع) بودهاست. (225)
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
گواهی حجرالاسود بر امامت امام سجاد (ع)
✅ امام باقر (ع) فرمود: پساز شهادت امام حسین (ع)، برادرش محمد بن حنفیه شخصی را نزد امام سجاد (ع) فرستاد و توسط او پیام داد که من با شما سخن محرمانهای دارم، ساعتی تعیین کن تا با هم صحبت کنیم.
امام سجاد (ع) پساز دریافت پیام، با پیشنهاد عمویش محمد حنفیه موافقت کرد و در جای خلوتی در مکه باهم به صحبت نشستند، در آن جلسه گفتگوی آنها بهاینترتیب بود:
محمد حنفیه: ای برادرزاده! میدانی که رسول خدا (ص)، امامت بعد از خود را به امیرمؤمنان علی (ع) وصیت کرد و بعد از او به امام حسن (ع) و بعد از او به امام حسین (ع) وصیت نمود، پدر شما (امام حسین) رضوان خدا بر او، کشته شد ولی وصیت نکرد، من عموی شمایم و با پدرت از یک ریشه میباشم و پسر علی (ع) هستم، اکنون با این سن و سبقتی که بر شما دارم، نسبت به شما که جوان هستید، به مقام امامت، نزدیکتر و مناسبتر میباشم، بنابراین در موضوع وصایت وامامت با من ستیز نکن (و بگذار زمام امور رهبری را من بهعهده گیرم). (226)
❇️ امام سجاد: ای عمو! از خدا بترس و ادعای چیزی که از آن تو نیست نکن، من تو را موعظه میکنم، مبادا راه جاهلان را بپیمایی! ای عمو! پدرم (صلوات خدا بر او) قبلاز حرکت بهسوی عراق، به من وصیت فرمود، وساعتی قبلاز شهادتش، درمورد وصایت (و امامت) با من عهد بست، اینک سلاح پیامبر (ص)، نزد من است و در این وادی قدم نگذار که میترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان گردد، همانا خداوند مقام امامت و وصایت را در نسل حسین (ع) مقرر فرمود، اگر میخواهی این موضوع را بفهمی (و کاملا برای تو اتمام حجت شود و روشن گردد) بیا باهم کنار کعبه نزد حجرالاسود برویم و در آنجا محاکمه خود را نزد خدا ببریم و از درگاه الهی بخواهیم تا امام بعد از امام حسین (ع) را معین کند.
✳️ محمد حنفیه با پیشنهاد امام سجاد موافقت کرد و باهم کنار کعبه، نزدیک حجرالاسود رفتند، امام سجاد (ع) به محمد گفت: نخست تو در درگاه خدا تضرع کن و از خدا بخواه تا این حجرالاسود سخن بگوید و گواهیدهد.
محمد حنفیه به راز و نیاز پرداخت، سپس از حجرالاسود خواست تا سخن به امامت او بگوید، ولی جوابی از حجرالاسود نیامد.
امام سجاد: ای عمو! اگر تو امام بودی، حجرالاسود جواب تو را میداد.
محمد حنفیه: ای برادرزاده! اکنون تو دعا کن و از خدا بخواه.
💠 امام سجاد (ع) به راز و نیاز با خدا پرداخت، سپس به حجرالاسود رو کرد و فرمود: (از تو میخواهم به آن خداوندی که پیمان پیامبران و اوصیاء و همه مردم را در تو قرارداده (همه باید نزد تو آیند و به پیمان خود با خدا وفا کنند) وصی و امام بعد از امام حسین (ع) را به ما خبربده.
ناگاه حجرالاسود، آنچنان جنبید که نزدیک بود از جای خود کندهشود، خداوند آن حجر را به سخن درآورد و آن حجر با کمال فصاحت به زبان عربی شیوا گفت: (خدایا! مقام وصایت و امامت بعد از حسین بن علی (ع) به علی پسر حسین (ع) فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) رسیدهاست).
آنگاه محمد حنفیه بازگشت و پیرو امام سجاد (ع) شد و امامت او را پذیرفت. (227)
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
پاسخ کوبنده امام سجاد (ع) به یزید
✅ هنگامیکه امام سجاد (ع) را (در ماجرای کربلا، بهصورت اسیر، همراه بازماندگان شهدای کربلا به شام) نزد یزید بن معاویه بردند، آن حضرت را در برابر یزید نگهداشتند.
یزید (مغرور برای نیکو جلوه دادن کار خود به یک توجیه مزورانه مذهبی پرداخت، آیهای از قرآن خواند و علت مصائبی که خاندان رسالت به آن دچار شدهاند را، عمل خود آنها دانست و گفت):
خداوند میفرماید:
و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم
: (هر مصیبتی به شما رسد، به خاطر اعمالی است که انجام داده اید)
(شوری - 30).
امام سجاد (ع) بیدرنگ در پاسخ فرمود: این در شأن ما نیست، بلکه در شأن ما این آیه (22 حدید) است:
ما اصاب من مصیبة فی الارض ولافی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها ذلک علی الله یسیر
: (هیچ مصیبتی در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد، مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر، برای خداوند آسان میباشد) (حدید - 22). (228)
(بنابراین مصیبت ما، از مصائب مورد قبول ما، برای تقویت دین است و دستورش در لوح محفوظ الهی آمدهاست، نه اینکه اعمال نامناسب ما باشد).
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
نمونه ای از مناجات امام سجاد (ع)
محمدبن ابی حمزه میگوید: پدرم گفت: امام سجاد (ع) را در یکی از شبها در کنار کعبه دیدم که نماز میخواند، قیام نماز را طول داد، بهگونهایکه دیدم گاهی بر پای راستش تکیه میداد و گاهی بر پای چپش تکیه میداد، سپس شنیدم مانند گریان میگفت:
(یا سیدی تعذ بنی وحبک فی قلبی … )
: (ای آقای من! آیا مرا عذاب کنی، با اینکه حب تو در قلبم هست، سوگند به عزتت اگر چنین کنی، مرا در قیامت با مردمی محشور کنی که دیر زمانی به خاطر تو با آنها دشمنی کرده ام). (229)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
دلداری امام سجاد (ع)، توسط منافقین شخصی ناشناس
✅ (عبدالله بن زبیر، دشمنترین مردم نسبت به خاندان رسالت بوده و چون پدرش در جنگ جمل کشته شد، میخواست از شیعیان امیرمؤمنان علی (ع) انتقام بگیرد، او پس از شهادت امام حسین (ع)، در حجاز، مردم را به سوی خود دعوت کرد، عده زیادی با او بیعت کردند، سرانجام حجاج بن یوسف به دستور عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) او را در مکه (پس از درگیری طولانی) کشت، در آن هنگام که هنوز حجاج با سپاه خود، به جنگ با عبدالله بن زبیر نیامده بود، شیعیان ترس آن داشتند که عبدالله به آنها آسیب برساند.
✳️ امام سجاد (ع) نیز نگران عبدالله بود و در این خصوص غمگین بود که مبادا ابن زبیر بر حجاز مسلط گردد و به شیعیان و خاندان رسالت ظلم نماید).
ابی حمزه ثمالی میگوید: امام سجاد (ع) فرمود: روزی از خانه بیرون آمدم و به این دیوار، تکیه دادم، ناگاه مردی که دو جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و به چهرهام نگاه کرد و فرمود:
(ای علی بن حسین! چرا تو را اندوهناک و غمناک میبینم؟ آیا اندوه تو برای دنیا است، که رزق و روزی خدا، هر روز برای نیکوکار و بدکار، آمدهاست).
گفتم: (اندوه من برای دنیا نیست، زیرا روزی دنیا همانگونه است که میگوئی به خوب و بد میرسد).
گفت: پس اندوه تو برای آخرت است، که آن هم وعدهای در دست خدای توانا است که حکم میفرماید.
گفتم: اندوه من، برای آن نیست، زیرا آخرت همانگونه است که گفتی.
گفت: برای چه اندوهگین هستی؟
گفتم: از فتنه ابن زبیر و وضعی که مردم دارند نگران هستم.
او خندید و گفت: ای علی بن حسین! آیا دیدهای که: کسی به درگاه خدا دعا (برای رفع بلا) کند و به استجابت نرسد؟
گفتم: نه.
گفت: آیا دیدهای که کسی به خدا توکل نماید و خداوند امور او را سامان ندهد؟
گفتم: نه.
گفت: آیا دیدهای که کسی چیزی از خدا بخواهد و به او ندهد؟
گفتم: نه.
سپس آن شخص (بعد از این نصیحت و دلداری) غایب گردید (230)
(آن شخص غایب، شاید خضر (ع) بوده و شاید فرشته و پیک الهی به صورت انسان بوده که برای دلداری امام سجاد (ع) آمده بود، بههرحال، منظور امام سجاد (ع) از نقل این ماجرا، این بود که در نگرانیها باید به خدا توکل کرد و در پرتو واگذاری امور به خدا و اتکاء به او، کارها سامان مییابد).
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
همنشینی امام سجاد (ع) با زیردستان
❇️ چند نفر جذامی (مبتلایان به بیماری جذام) در محلی نشسته بودند و صبحانه میخوردند (231) امام سجاد (ع) سوار بر الاغش از آنجا عبور میکرد، آنان وقتی که آن حضرت را دیدند، صدا زد: (بفرمائید با ما صبحانه بخورید).
امام: اگر روزه نبودم، دعوت شما را میپذیرفتم.
هنگامیکه امام سجاد (ع) به خانهاش رفت، روز دیگر دستور داد غذای لذیذ و گوارا فراهم کردند، سپس آن جذامیها را به صبحانه دعوت کرد و خود در کنار آنها نشست و با هم، غذا خوردند. (232)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
آخرین وصیت امام سجاد و امام حسین (ع)
✅ امام باقر (ع) فرمود: هنگامیکه پدرم لحظات آخر عمر را میپیمود، مرا به سینهاش چسبانید و فرمود: (پسر جان! تو را به همان چیزی که پدرم (امام حسین علیه السلام) هنگام شهادت به آن وصیت کرد، سفارش میکنم و آن اینکه:
یا بنی اصبر علی الحق وان کان مرا
: (ای پسر جان! در راه حق، استقامت کن، گر چه تلخ باشد). (233)
نیز امام باقر (ع) فرمود: پدرم در لحظات آخر عمر، مرا به سینهاش چسبانید و فرمود: پسر جان! تو را وصیت میکنم به آنچه پدرم هنگام شهادت به آن وصیت کرد و فرمود: پدرش به آن سفارش کردهاست:
یا بنی وظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله
: (ای پسر جان، بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری در برابر تو جز خدا ندارد). (234)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
در بین رویدادهای مختلفی که در عصر امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد، سه نمونه از همگان برجستهتر است:
1️⃣ اولین مورد، تشکیل سازمان وکالت و تثبیت مرجعیت دینی فقها بود.
✅ سازمان وکالت مجموعهای از شیعیان با رهبری امام معصوم علیهالسلام بود تا در پرتو آن بتوانند ضمن تثبیت آموزههای دین، ارتباط بین شیعیان با امام را حفظ کنند؛ چرا که عصر ائمه بهویژه امام کاظم علیهالسلام عصر محدودیت فعالیتهای شیعی بود و شیعیان در خفقان شدیدی قرارداشتند. هرحرکتی که سبب میشد حکومت وقت به ارتباط بین مردم و امام کاظم (علیهالسلام) پیببرد، عواقب بدی برای آن حضرت و شیعیان درپیداشت.
جمعآوری وجوهات شرعی از دیگر وظایف مهم وکلا بود. بنابراین وظایف این سازمان به امور مالی منحصر نبود و وظایف سیاسی، دینی و ارشادی را نیز شامل میشد.
🔺 راهکار امام کاظم در تقویت رابطه مردم با امام
* عدهای معتقدند این سازمان در زمان امام صادق علیهالسلام شکل گرفت.
درباره زمان شکلگیری این سازمان دو نظر وجود دارد:
عدهای معتقدند این تشکیلات از نیمه دوم عصر امامت، یعنى از زمان امام صادق علیهالسلام شکل گرفت و عدهای آن را در عصر امامت امام کاظم میدانند که تا پایان عصر غیبت تداوم داشت. درهرصورت در زمان امام موسی بن جعفر شاهدیم وکلاى آن حضرت در نقاطی مثل کوفه، بغداد، مدینه، مصر و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند. امام نیز مدام این ساز و کار را تقویت میکردند.
وظایف دیگری که برای این سازمان برشمردند عبارتند از: نقش علمی و دینی، نقش ارشادی در معرفی امام معصوم (ع) پس از شهادت امام پیشین، تحویل نامههای حاوی سؤالات شرعی و درخواستهای شیعیان از امامان (ع) به محضر ایشان و نیز دریافت و تحویل پاسخ آنها به شیعیان، رفع اختلافات و منازعات شیعیان و غیره.
📚خبرگزاری تسنیم ۱ فروردین ۹۹
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
در بین رویدادهای مختلفی که در عصر امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد، سه نمونه از همگان برجستهتر است:
اسماعیلیه مدعی قائمیت فرزند ارشد امام صادق شدند
2️⃣ دومین رویداد مربوط به جریان اسماعیلیه یا 6 امامیه بود. این جریان معتقد به امامت اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام داشتند؛ چرا که قائل بودند فرزند بزرگتر صاحب امامت میشود. این درحالی بود که اسماعیل در حیات پدرش امام صادق از دنیا رفت.
امام که نسبت به فتنه پساز خود درباره واقفیه علم داشت، پساز فوت اسماعیل رفتار جالبی را پیش گرفت.
زرارة بن اعین گفت: حضرت صادق داود بن کثیر رقى و حمران بن اعین و ابا بصیر را خواست. مفضل بن عمر نیز آمد و گروهى را آورد تا سى نفر رسیدند. گفت داود صورت اسماعیل را بگشا. روپوش از روى او برداشت فرمود خوب نگاه کن مرده است یا زنده. عرض کرد آقا مرده است. به یکیک آنها نشان داد تا همه دیدند فرمود خدایا تو شاهد باش. دستور داد او را غسل دهند و کفن کنند. بعد مجدد فرمود مفضل صورتش را باز کن ببین زنده است یا مرده؟ همه نگاه کنید. گفت آقا مرده است. فرمود درست نگاه کردید و دقت کردید؟ گفتند بله؛ از این کار امام درشگفت بودند.گفت خدایا تو شاهد باش.
خلاصه اینکه امام بار دیگر این رفتار را هنگام دفن اسماعیل انجام داد و پس از دفن نیز رو به مردم کرد و فرمود: این مرده غسل داده و کفن کرده که در لحد گذاشته شده کیست؟ گفتند اسماعیل پسر شما است. فرمود خدایا شاهد باش. در این موقع دست موسى را گرفته فرمود: این رهبر واقعى است و حقیقت با اوست و بقیه ائمه و پیشوایان از نسل او خواهند بود تا خداوند زمین و ساکنان آن را در اختیار دوازدهمین پیشوا گذارد.
🔺آگاهیبخشی امام صادق از فتنه اسماعیلیه
امام صادق علیهالسلام با ناراحتی فرمود: خدایا شاهد باش بهزودى گروهى هواپرست تصمیم میگیرند نور خدا را خاموش کنند؛ (اشاره به موسى بن جعفر کرد) اما خداوند نور خود را تمام خواهد کرد گرچه کافران نخواهند. اشاره حضرت به آیه8 سوره صف بود: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ».
دومین موردی که سبب ابطال عقیده اسماعیلیه و عدم توجیه رفتار آنها بود، احادیث متعدد نبوی بهویژه لوح جابر است که اسامی یکیک ائمه علیهمالسلام در آنها مشخص بود.
در هر صورت آنها فتنه کردند و با وجود آنکه متوجه مرگ اسماعیل شدند، گفتند او همان قائم است و بهزودی بازمیگردد.
عدهای از شیعیان هم که پذیرفتند، مدعی شدند در حکم خدا بداء و تغییر صورت گرفته و امامت به امام کاظم رسیدهاست. هرچند در ظاهر پذیرفتن امامت امام کاظم برایشان غنیمت بود، اما مبانی فکری آنها غلط است؛ بداء یعنی حکم قبلی خدا نسخ شود و حکمی دیگر جایگزین شود. همانطور که گفتیم، از ابتدا حکم خدا بر امامت امام کاظم علیهالسلام بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر عترت علیهمالسلام بارها به آن اشاره کردهبودند.
ارشد بودن فرزند در انتقال نسل امامت هم باطل است؛ چه اینکه در سلسلسه پیامبران، نبوت از نسل هارون تداوم یافت درحالیکه موسی علیهالسلام بزرگتر بود همچنان که از لحاظ جایگاه نیز بسیار فراتر از برادرش هارون بود.
📚خبرگزاری تسنیم 1 فروردین 99
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
واقفیه معتقد بر قائمیت امام هفتم شدند
3️⃣ سومین رویداد، مربوط به واقفیه یا هفتمامامیها بود. آنها بر خلاف اسماعیلیه بر امامت امام کاظم متوقف شدند.
آنان میگفتند موسیبنجعفر آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکردهاست و یا حداقل ما از آن آگاه نیستیم. سران واقفیه از وکلایی بودند که راه انحراف پیش گرفتند و اموالی که از امام کاظم نزدشان ماندهبود، به امام رضا واگذار نکردند. اینها اگر متوسل به دروغ نمیشدند، باید فرزند ایشان را به امامت قبول میکردند و وجوه را تسلیم ایشان میکردند. لذا منکر فوت امام کاظم شدند و معتقد به قائمیت ایشان شدند.
هرچند برخی از آنها به دلیل شبهات فکری و عقیدتی به واقفیه گرایش یافتند که در جای خود محل بررسی است؛ آنها با استناد به روایاتی که قائم را امام کاظم علیهالسلام معرفی کردهبود، بر مهدویت ایشان تصریح کردند.
بر این اساس واقفیه میگفتند امام کاظم رجعتی خواهد داشت و در آن علیه ظلم و ستم قیام خواهد کرد. هرچند عدهای از اینها از کارشان پشیمان شدن و بازگشنتند. در مقابل آنها، شیعیانی بودند که به امامت امام رضا گرایش یافتند که قطعیه شهرت یافتند.
دستاویز دیگر آنها در عصر امام رضا علیهالسلام دیر فرزنددار شدن آن حضرت بود. این امر بهانهای در دست واقفیان شده بود، همانها که در امامت امام رضا شک داشتند، به ایشان اعتراض میکردند که چگونه دعوی امامت میکند درحالیکه جانشینی ندارد. امام علیهالسلام آنها را دعوت به صبر میکرد و میفرمود خداوند پسری به من میبخشد که میان حق و باطل جدایی اندازد. با وجود آنکه شاهد ولادت امام جواد (علیهالسلام) بودند، باز هم به عقاید خود ماندند؛ لذا امام رضا (علیهالسلام) در توصیف آنها فرمود: واقفیه خران از شیعیان هستند؛ الْوَاقِفَةُ هُمْ حَمِیرُ الشِّیعَةِ». سپس استناد به آیه فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا؛ نان جز مانند حیوانات نیستند، بلکه گمراهترند.»
همه اینها از جهالت یک عده شیعیانی ناشی میشد که معرفت کافی به امام نداشتند و این زنگ خطری نیز برای ما محسوب میشود. کسانی لغزیزند که سبقهای در مسائل دینی داشتند و همنشین اهلبیت (علیهمالسلام) بودند.
♦️زمانیکه امام کاظم خود را فدای شیعیان کرد
عجیب است که امام کاظم علیهالسلام در روایت قابل تأملی فرمود: خدای عز و جل بر شیعه غضب کرد، پس مرا مخیر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم، بهخدا من با دادن جان خودم ایشان را حفظ کردم؛ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى اَلشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی». یعنی شیعه به دلیل رفتارهای منفی که پیشگرفتهبود، در معرض غضب الهی قرار داشت، اما امام کاظم با گروگذاشتن جان خویش و وساطتی که بهخرج داد، از خدا برای شیعیان مهلت گرفت. هرچند اهلبیت جز خواست و رضایت خدا نمیخواهند.
📚خبرگزاری تسنیم 1 فروردین 99
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوره مائده آیه 26 سرگردانی بنیاسرائیل در بیابان:
قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ ۛ أَرْبَعِينَ سَنَةً ۛ يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ ۚ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ
خداوند (به موسی) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره (سرنوشت) این جمعیّت گنهکار، غمگین مباش!»
#امام_زمان
کانال معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
ابوالصّلت هروی روایت کرده:
در جمعه آخر ماه شعبان خدمت حضرت رضا(علیهالسلام) رسیدم، حضرت فرمود: ای ابوالصّلت بیشتر ماه شعبان گذشت و این روز جمعه پایان آن است، پس تدارک و تلافی کن در انجام آنچه از این ماه باقی مانده و کوتاهیهایی که در گذشته این ماه کردهای و بر تو باد که بر آنچه برای تو سودمند است روی آوری و بسیار دعا و استغفار کرده و قرآن تلاوت کن و از گناهان خود بهسوی خدا توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسد، خود را برای خدا خالص کرده باشی؛
و امانت و حق کسی را برعهده خود مگذار مگر آنکه اداکنی و در دل خویش کینه کسی را وامگذار مگر آنکه بیرون کنی و گناهی را مگذار جز آنکه ترک کنی و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود، بر او توکل کن که هرکس بر خدا توکل کند، خدا او را بس است و در باقیمانده ماه این دعا را بسیار بخوان:
اللّٰهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنا فِيما مَضَىٰ مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فِيما بَقِيَ مِنْهُ.
خدایا، اگر در آنچه از ماه شعبان گذشت ما را نیامرزیدی، پس در آن مقدار که از آن باقی مانده است ما را بیامرز.
کانال بشارت در ایتا👇
https://eitaa.com/besharat_ir
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم ششم امام سجاد علیه السلام
کمال و کرامت مادر امام باقر (ع)
✅ مادر امام باقر (ع)، به نام (فاطمه) (ام عبدالله) دختر امام حسن مجتبی (ع) بود، او از نظر معنوی بهدرجهای از کمال رسیدهبود که امام صادق (ع) روزی که او یاد کرد و فرمود (او (صدیقه) (بسیار راستگو) بود و در خاندان امام حسن (ع)، بانویی مانند او دیده نشد) (کانت صدیقة، لم یدرک فی آل الحسن امرئة مثلها).
او روزی زیر دیواری شکاف خورد و صدای ریزش سختی به گوش رسید، او فرمود: (نه، به حق مصطفی، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد) (لا وحق المصطفی ما اذن لک فی السقوط).
دیوار در هوا معلق ایستاد و سپس او به سلامت از آنجا گذشت، آنگاه امام صادق (ع) (به خاطر رفع خطر از او) صد دینار صدقه داد. (235)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm