هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
برترین انسانها در روز قیامت، از زبان علی (ع)
✅ اصبغ بن نباته میگوید: امام علی (ع) را در بصره، پس از فتح بصره (در جریان جنگ جمل) دیدم، سوار بر استر بود، به مردم رو کرد و فرمود: (آیا به شما خبر ندهم که بهترین انسانها در قیامت کیستند؟).
ابوایوب انصاری برخاست و گفت: (چرا ای امیرمؤمنان؟ به ما خبر بده، زیرا تو (در محضر پیامبر (ص) و هنگام دریافت وحی) حاضر بودی و ما غایب بودیم).
امام علی: (بهترین مخلوق در قیامت (هفت نفر) از فرزندان عبدالمطلب هستند که هیچکس فضیلت و برتری آنها را انکار نمیکند مگر کافر و منکر.
عمار یاسر: ای امیر مؤمنان! نام آنها را ذکر کن، تا آنها را بشناسیم.
امام علی: 1- بهترین مخلوقات در قیامت، پیامبرانند و بهترین آنها محمد (ص) است.
2- بهترین شخص در هر امتی، بعد پیامبرشان، وصی او است، تا آنکه پیامبری بعد از او آید (که او از وصی پیامبر قبل برتری دارد) و همانا بهترین اوصیاء وصی محمد (ص) (یعنی علی علیه السلام) است.
3-. بهترین مخلوقات بعد از اوصیاء شهیدان هستند و بهترین شهیدان، حمزه و جعفر (علیهما السلام) میباشند، جعفر (ع) دو بال تر و تازه دارد که با آن دو بال در بهشت پرواز میکند و به هیچکس از این امت جز او دو بال عطا نشدهاست، خدا آن را به احترام محمد (ص) و تجلیل از مقام آن حضرت، عطا نمودهاست.
و دیگر دو نوه پیامبر (ص)، حسن و حسین و دیگر مهدی (عج) است، خداوند هرکه از ما خانواده بخواهد، او را مهدی قرار میدهد (205)
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
آنگاه امام علی (ع) (برای تأیید سخنش) این دو آیه را تلاوت فرمود:
و من یطع الله والرسول فاولئک مع الدین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا ذلک الفصل من الله وکفی بالله علیما
: (و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بد که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهداء و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند.
این موهبتی است از ناحیه خدا و کافی است که او (از حال بندگان و نیات و اعمال آنها) آگاه است) (نساء - 69 -70) (206)
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
پیوستن خداش به علی (ع) و شهادت او
خداش: به سوی امیرمؤمنان علی (ع) حرکت کرد و به محضرش رسید و طبق برنامه پیش گفته: آیه سخره را آهسته میخواند.
امام علی (ع) تا او را دید خندید و فرمود: (ای برادر عبد قیس بیا نزدیک).
خداش: جا وسیع است، آمدهام پیامی به شما برسانم.
امام علی: بفرمائید چیزی بخورید و بیاشامید و لباسها را بکنید و روغنی بمالید و (پس از رفع خستگی) پیام خود را برسانید.
خداش: نیازی به آنچه گفتی ندارم.
امام علی: میخواهی با تو در جای خلوت بنشینم، تا اگر رازی داری به من بگوئی.
خداش: رازی ندارم، هر رازی برای من آشکار است.
امام علی: ای خداش تو را به خدائی که از خودت به تو نزدیکتر است و بین تو دلت، مانع میشود، همان خدائی که به خیانت چشمها و راز سینهها آگاه است، آنچه را من (از خوردن و نوشیدن و روغن مالیدن و خلوت کردن) به تو پیشنهاد کردم، آیا زبیر به تو سفارش نکرد که از این امور دوری کنی؟
خداش: خدا گواه است، همینطور است که میفرمایی.
امام علی: پس از آنکه آنچه از تو خواستم (و تو را به خدا سوگند دادم) اگر کتمان میکردی، به هلاکت میرسیدی.
ای خداش: آیا زبیر به تو سخنی نیاموخت که وقتی نزد من میآیی آن سخن را بخوانی؟
خداش: آری به من سخنی آموخت.
امام علی: آیا آن سخن، آیه سخره بود؟
خداش: آری.
امام علی: آن آیه را بخوان.
خداش: آن آیه را خواند.
امام علی (ع) مکرر به خداش فرمود: آیه را بخوان، او آیه را میخواند، علی (ع) غلطهای او را تصحیح میکرد و او تا هفتاد بار آن آیه را خواند.
خداش پیش خود میگفت: عجبا! چرا امیرمؤمنان (ع) دستور تکرار این آیه را میدهد.
آنگاه امام (ع) به خداش فرمود: (آیا احساس میکنی که دلت آرامش یافتهاست؟).
خداش: آری، سوگند به خدایی که جانم در دست او است (با خواندن مکرر آیه سخره) دلم آرامش یافت.
امام علی: اکنون بگو آن دو نفر چه پیامی را توسط تو برای من فرستادهاند؟
خداش پیام آنها را (قبلا ذکر شد) به امام علی (ع) ابلاغ کرد.
امام علی (ع) پاسخ همه فرازهای پیام آنها را داد و به خداش فرمود: پاسخ مرا به آنها ابلاغ کن (که خلاصه پاسخ امام علی (ع) به آنها چنین بود: ).
به آنها بگو: گفتار خود شما برای استدلال بر محکومیت شما کفایت می کند، خداوند گروه ستمگران را هدایت نمیکند.
اینکه: شما میپندارید برادر دینی و پسر عموی نسبی من هستید، در مورد خویشاوندی نسبی، آن را انکار نمیکنم (که در چندمین جد اعلا، به هم میرسیم) اگر چه نسبت (جاهلیت) با آمدن پیوند (و ملاک) اسلام قطع شد (زیرا آن پیوندی را که اسلام پذیرفت، آن را باید ملاک قرار داد)
و در مورد برادر دینی بودن شما، اگر راست می گوئید، شما با کارهای خود با قرآن کتاب خدا مخالفت نمودید و شیوه برادری دینی را از بین بردید و از تحت فرمان من خارج شدید و اگر در ادعای برادری، راستگو نیستید، پس دروغگو و بهتانزننده میباشید.
و در مورد مخالفت شما با مردم به خاطر من، از هنگام رحلت پیامبر (ص)، اگر شما از روی حق با آنها مخالفت نمودید (و با من بیعت کردید)، ولی بعدا با مخالفت با من، آن حق را دگرگون کرده و باطل نمودید و اگر از روی باطل با مردم مخالفت کردید، پس گناه آن باطل و گناه جدید مخالفت با من، بر گردن شما است، به علاوه انگیزه مخالفت شما با مردم (برای من نبود، بلکه) به خاطر طمع به دنیا بود (چنانکه آشکار شد.)
و در مورد اینکه: میگوئید: امید شما را قطع کردم و چنین معتقدید، خدا را شکر که عیب دینی بر من نگرفتید (زیرا قطع کردن امید آلودگان، جرم دینی نیست).
و اما انگیزه دوری من از شما، آن چیزی است (یعنی آن باطن ناپاکی است) که موجب سرپیچی شما از حق و بیعت شکنی شما شد و افسار بیعت را مانند چارپائی که افسارش را پاره می کند، پاره کردید و از گردنتان بیرون آوردید، پروردگار من، تنها خدای یکتا و بی همتا است و من چیزی را شریک او قرار نمی دهم و به آنها بگو: نگوئید سود فلانی کمتر است و دفاعش، سستتر میباشد، که اگر چنین بگوئید سزاوار نام شرک و نفاق خواهید شد.
اما اینکه: مرا از شجاعترین قهرمانان عرب خواندید و از این رو نفرین مرا مناسب شجاعت من ندانستید، بدانید که هر مقامی مناسب کاری است، شجاعت من در آنجا است که شما سخت در تنگنای دشمن قرار گیرید و خداوند دل توانمند به من بدهد و به دفاع برخیزم و در مورد نفرین من نباید بی تابی کنید، چرا که نباید نفرین من کسی را که به پندار شما، جادوگر از خاندان جادوگر است، بترساند.
آنگاه علی (ع) آنها را چنین نفرین کرد: ادامه👇
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
خدایا! اگر طلحه و زبیر بر من ستم کرده اند و نسبت ناروای (جادوگری و دست داشتن در قتل عثمان و … ) به من دادند و آنچه را که از رسول خدا (ص) در شأن من دیدند و شنیدند، ولی کتمان نمودند و با تو و پیامبرت مخالفت کردند، زبیر را با بدترین وضعی بکش و خونش را در گمراهیش بریز و طلحه را خوار گردان و در آخرت آنها را با سخت ترین مجازات کیفر فرما) (196)
ای خداش! آمین بگو.
خداش (که سخت تحت تأثیر بیان امام قرار گرفته بود، با صدق دل) گفت:
آمین: (خدایا مستجاب کن).
سپس خداش، خود را پیش خود سرزنش میکرد خطاب به خود می گفت: (به خدا من هرگز صاحب ریشی را ندیدم که خطایش از تو روشنتر باشد که پیام رسان پیامی باشد که قسمتی از آن قسمت دیگرش را نقض می کند و خداوند جای درستی برای آن نگذاشته است، من به سوی خدا میروم و از آن دو نفر (طلحه و زبیر) بیزاری میجویم).
امام علی: ای خداش نزد آن دو نفر برو و گفتار مرا به آنها ابلاغ کن.
خداش: نه به خدا، نمیروم، مگر اینکه از خدا بخواهی و دعا کنی که مرا بی درنگ به سوی تو باز گرداند و مرا در مسیر خشنودی خودش در مورد تو موفق کند.
امام علی (ع) برای خداش همین دعا را کرد، خداش نزد طلحه و زبیر رفت و پیام امام علی (ع) را به آنه ابلاغ کرد و سپس با شتاب (مخفیانه) به حضور علی (ع) بازگشت و به صف امام علی (ع) ملحق شد و در جنگ جمل، جزء یاران او گردید و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید، رحمت خدا بر او باد. (197)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
مسلمان شدن یهودی، بهدست علی (ع)
✅ عصر خلافت امام علی (ع) بود، آن حضرت در یکی از سفرها، از فاصله دور به طرف کوفه میآمد، یکی از یهودیان (یا مسجد) نیز در همان راه حرکت می کرد و به سوی اطراف کوفه می رفت، آن کافر به علی (ع) رسید (ولی علی (ع) را نمیشناخت) و باهم به سفر خود ادامه دادند، تا بر سر دوراهی رسیدند که یکی راه کوفه بود و دیگری راه اطراف کوفه بود.
⭕️ یهود دید که علی (ع) به راه کوفه نرفت، بلکه در همان راه که خودش حرکت میکرد، حرکت کرد، یهودی از علی (ع) پرسید: مگر نگفتی که من عازم کوفه هستم؟
امام علی: آری گفتم.
یهودی: (پس چرا به راه کوفه نرفتی و در این راه با من میآئی، با اینکه راه کوفه را میدانی؟).
🌹 امام علی: این، برای نیکو پایان دادن به رفاقت است، چرا که هر انسان رفیق راهش را، هنگام جدائی، تا چند قدم، بدرقه میکند، که پیامبر ما این گونه به ما دستور دادهاست.
یهودی: بهراستی پیامبر شما، اینگونه دستور دادهاست؟
امام علی: آری.
یهودی: پس مسلما هرکس از پیامبر شما پیروی کرده، بهخاطر این کارهای بزرگوارانه و این خصلت نیکو بوده که از او دیدهاست.
💗 (در همین هنگام که نور درخشان اسلام بر قلب یهودی تابیده بود، گفت: ) (من تو را گواه میگیرم که بر دین تو هستم و دین تو را پذیرفتم)، یهودی همراه امام علی (ع) به سوی کوفه آمد، در کوفه آن حضرت را شناخت که خلیفه مسلمانان و امیرمؤمنان است، اسلام را پذیرفت و رسما مسلمان شد. (193)
https://eitaa.com/besharat_ir
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
پیام فریبکارانه دشمن به علی (ع)
(یکیاز جنگهائی که در آغاز خلافت امام علی (ع) در سال 36 ه.ق رخ داد، جنگ جمل بود که در بصره واقع شد، آتش افروزان این جنگ، طلحه و زبیر بودند که بیعت خود با علی (ع) را شکستند و زیر پرچم عایشه، جنگ خانمان سوزی در بصره، بین مسلمانان، بر پا نمودند، جنگی که موجب شهادت پنج هزار نفر از یاران علی (ع) و هلاکت سیزده هزار نفر از لشکر عایشه، گردید (194) و خود طلحه و زبیر نیز با کمال خواری و گمراهی در همین ماجرا، به خاک هلاکت افتادند، اکنون در اینجا به پیامی که طلحه و زبیر، قبلاز جنگ برای علی (ع) توسط شخصی به نام (خداش) دادند و پاسخ علی (ع) و پیوستن خداش به علی (ع) و شهادت او، توجه کنید: )
🌀قبلاز جنگ جمل، طلحه و زبیر، یکی از یاران خود به (خداش) (بر وزن کتاب) را برای ابلاغ پیامشان به علی (ع)، نزد آن حضرت فرستادند، آنها به خداش گفتند:
(ما تو را نزد مردی میفرستیم که خود و خاندانش را از سالها قبل، به جادوگری و غیبگویی میشناسیم و تو ای خداش در میان اطرافیان ما، آنچنان مورد اطمینان هستی که اعتمادت از خودمان بیشتر است در این جهت که سخن علی (ع) تو را نفریبد، بلکه با او ستیز کنی تا حق را بر او آشکار سازی، خوب توجه کن که ادعای علی (ع) بیشتر از ادعای همه است، مبادا ادعای او تو را تحت تأثیر قرار دهد و مغلوب سازد، نیز بدان که یکی از راههای فریب دادن از ناحیه علی (ع) این است که با آوردن خوردنی و نوشیدنی و عسل و روغن و خلوت کردن با مردم، آنها را میفریبد، نبادا از غذای او بخوری، به عسل و روغنش دست نزن وبا او خلوت منشین و از همه این امور دوری کن و به یاری خدا به سوی او برو، هنگامیکه او را دیدی آیه سخره (195) را بخوان و از نیرنگ او و نیرنگ شیطان به خدا پناه ببر، وقتی به حضورش رفتی، با تمام توجه به او نگاه نکن و با او انس نگیر، آنگاه این مطالب را از جانب ما به او ابداع کن:
1️⃣دو برادر دینی و دو پسر عموی نسبی، تو را سوگند میدهند که قطع رحم نکنی.
2️⃣ به تو میگویند: آیا نمیدانی که ما از روزی که خداوند روح محمد (ص) را قبض کرد، اکنون که تو زمام امور رهبری را بهدست گرفتهای و به کمترین مقامی رسیدهای، احترام ما را ضایع نمودی و امیدمان را بریدی.
3️⃣ با وجود دوری ما از تو وسعت شهرهای نزد تو، کردار و قدرت ما را نسبت به خود نادیده گرفتی (با اینکه شهرهای وسیعی در نزدیک داری، ما را از حکومت در شهرهای دور مانند کوفه و بصره بازمیداری).
4️⃣ این را بدان، آن کسی که (مانند عمار و یاسر و … ) تو را از ما و همسوئی با ما منصرف میکند، سودش برای تو از ما کمتر است و دفاعش از تو نسبت به دفاع ما، سستتر میباشد.
صبح روشن برای دو چشم بینا، آشکار شد (و موضوع چون خورشید، روشن است).
5️⃣ به ما خبر رسیده که تو به ما بیاحترامی کردهای و ما را نفرین نمودهای، چهچیز تو را بر این کار وا داشت، با اینکه ما تو را از شجاعترین قهرمانان عرب میدانستیم (نفرین کار آدم شجاع نیست) تو نفرین بر ما را، کار معمولی خود قراردادهای و میپنداری نفرین تو ما را شکست میدهد.
https://eitaa.com/besharat_ir ادامه در دو پیام 👇بعد
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
رئیس جنیان در خدمت امام علی (ع)
✅ عصر خلافت امیرمؤمنان علی (ع) بود، آن حضرت در مسجد اعظم کوفه بالای منبر سخن میگفت و جمعیت بسیاری پای منبر او، سخنانش را گوش میکردند، ناگهان دیدهشد، اژدهائی از طرف یکی از درهای مسجد، وارد مسجد شد، مردم به جلو رفتند و خواستند او را بکشند، امیرمؤمنان (ع) شخصی را به سوی آنها فرستاد که به آنها بگوید دست نگهدارند و او را نکشند.
آن اژدها سینهکشان حرکت کرد تا پای منبر آمد و برخاست و روی دمش ایستاد و به امیرمؤمنان (ع) سلام کرد، حضرت اشاره کرد: بنشین، تا خطبه تمام گردد، پس از پایان خطبه، علی (ع) به آن اژدها توجه کرد و فرمود:
(تو کیستی؟).
او گفت: (من عمروبن عثمان) نماینده شما در میان جنیان هستم، پدرم از دنیا رفت و به من سفارش کرد تا به خدمت شما برسم و دستور شما را بهدست آورم، اینک نزد شما برای گرفتن دستور آمدهام، تا چه دستور فرمائی؟
امام علی: (تو را به تقوا و پرهیزکاری دعوت میکنم و سفارش میکنم که بازگردی و در میان جنیان، بهجای پدرت باشی و تو را به عنوان نماینده خودم در میان آنها منصوب کردم).
(عمرو) رفت و طبق وظیفه خود، بین جنیان حکومت کرد.
جابر جعفی میگوید: ماجرای فوق را امام باقر (ع) نقل کرد، من به آن حضرت عرض کردم: (آیا (عمرو) (نامبرده) نزد شما نیز میآید و آمدن او به خدمت شما واجب است؟).
امام باقر (ع) فرمود: آری. (192)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
نام (امیرمؤمنان) از مختصات علی (ع)
شخصی از امام صادق (ع) پرسید: آیا رواست که به امام قائم (عج) به عنوان (سلام بر تو ای امیرمؤمنان) سلام کرد؟
امام صادق: نه، روا نیست، خداوند تنها علی (ع) را به این اسم، نامید، قبل از علی (ع)، کسی به این نانم، نامیده نشده و بعد از او هم جز کافر، کسی آن نام را بر خود نبندد.
آن شخص پرسید: قربانت گردم، پس چگونه باید بر قائم (عج) سلام کرد؟
امام صادق: میگوئید السلام علیک یا بقیه الله: (سلام بر تو ای باقیمانده (و عصاره) خدا)، سپس آن حضرت، این آیه (86 سوره هود) را خواند: بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین: (اگر با ایمان باشید، باقیمانده (از حجتهای) خدا برای شما بهتر است. (191)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
اتمام حجت عجیب علی (ع) به ابوبکر
(آن هنگام که رسول خدا (ص) رحلت کرد و ابوبکر بر مسند خلافت نشست و خلیفه حقیقی رسول خدا (ص) یعنی علی (ع) را از حق خود باز داشتند) روزی علی (ع) به ابوبکر فرمود: قرآن میفرماید؛
ولا تحسبن الدین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
: (ای پیامبر! هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی دادهمیشود) (آل عمران -169).
و من گواهی میدهم که محمد رسول خدا (ص) شهید از دنیا رفت، سوگند به خدا آن حضرت نزد تو میآید، وقتی که نزد تو آمد یقین کن، چرا که شیطان نمیتواند خود را به حضرت آن حضرت در آورد، آنگاه علی (ع) دست ابوبکر را گرفت و شخص پیامبر (ص) را به ابوبکر نشان داد.
پیامبر (ص) به ابوبکر فرمود:
(یا ابابکر آمن بعلی و باحد عشر من ولده، انهم مثلی الا النبوه وتب الی الله مما فی یدک فانه لا حق لک فیه)
: (ای ابوبکر به (امامت) علی (ع) ویازده فرزندش، ایمان بیاور، آنها (در مقام رهبری و در وجوب اطاعت از آنها) مانند من هستند، فقط نبوت را ندارند، از آنچه (از مقام رهبری) در دست گرفتهای، در پیشگاه خدا توبه کن، زیرا تو در آن مقام، حقی نداری).
سپس پیامبر (ص) رفت و دیده نشده. (190)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
امتیازات شیعیان علی (ع)، از زبان پیامبر (ص)
جمعی به گرد پیامبر (ص) حلقه زدهبودند، آن حضرت فرمود:
(خداوند امت مرا در جهان طینت و سرشت، به من نشان داد و نامهای آنها را به من آموخت چنانکه به آدم (ع) آموخت، آنگاه رهبران و زمامداران از کنار من گذشتند، من برای علی (ع) و شیعیانش، از درگاه خدا طلب آمرزش کردم).
خداوند، یک مطلب را درباره شیعیان علی (ع) به من وعده داد.
شخصی پرسید: (ای رسول خدا! آن مطلب چیست؟).
پیامبر: آن مطلب چنین بود: 1- آمرزش برای مؤمنان شیعه 2- عفو از گناهان 3- تبدیل گناهشان به پاداشها و نیکیها. (189)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع)
علی (ع) خلیل محمد (ص)
پیامبر (ص) در بستر رحلت بود، به حاضران فرمود:
ادعوا لی خلیلی: (دوست خالص مرا حاضر کنید).
آن دو زن (دو همسر رسول خدا، حفصه و عایشه) به دنبال پدران خود (عمر و ابوبکر) فرستادند، آن دو نفر حاضر شدند، هنگامیکه چشم پیامبر (ص) به آنها افتاد، از آنها روی گردانید، سپس بار دیگر فرمود:
(خلیل و دوست خالص مرا حاضر کنید).
به دنبال علی (ع) فرستادند، هنگامیکه علی (ع) وارد شد و چشم پیامبر (ص) به آن حضرت افتاد، به او متوجه شد و سخنانی به او فرمود.
وقتی که علی (ع) از آن خانه بیرون آمد، عمر و ابوبکر به او گفتند: (خلیل تو چه سخنی به تو گفت).
علی (ع) فرمود: (پیامبر (ص) هزار باب علم را به من خبر داد، که از هر باب آن، هزار دیگر گشوده می شود و هزار حرف به من آموخت که هر حرف آن، کلید هزار حرف دیگر است). (185)
پیامبر (ص) در بستر رحلت بود و لحظات آخر عمر را طی می کرد، حضرت علی (ع) کنار بسترش آمد و سرش را زیر روپوش پیامبر (ص) برد (و پیامبر (ص) سر مبارک علی (ع) را دربرگرفت) آنگاه پیامبر (ص) به علی (ع)فرمود: (ای علی! هرگاه از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن، سپس مرا بنشان و از من سوال کن و بنویس). (186)
و طبق روایت دیگر فرمود: (آنچه میخواهی بپرس، سوگندبهخدا از هرچه بپرسی، پاسخ تو رامی دهم). (187)
(طبق نقل قطب راوندی (ره) امام علی (ع) فرمود: (همانگونه که پیامبر (ص) دستور دادهبود، بعداز کفنکردن، او را نشاندم، آن حضرت مر خبر داد از آنچه تا روز قیامت رخ میدهد، هیچ گروهی نیست مگر اینکه من گمراهان آنان را از طرفداران حق میشناسیم).) (188)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm