eitaa logo
دیباج
92 دنبال‌کننده
346 عکس
50 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
دیباج ۲۰۷ 🔶شاهد دروغ 📌به‌جز مواردی که از قسم برای تاکید بر موضوعی و یا نشان‌دادن اهمیت فوق‌العاده آن استفاده می‌شود؛ مانند قسم‌هایی که خداوند در قرآن کریم یاد می‌کند و یا سوگندهایی که در سخن حضرات معصومین سلام الله علیهم دیده می‌شود، قسم‌های انسان‌های عادی، غالبا و یا دست کم در بسیاری موارد، پوششی است برای دروغی که در باطن سخن خود پنهان داشته‌اند، و گرنه انسانی که به درستی و سنجیدگی مدعای خود باور دارد، نیازی نمی‌بیند برای اثبات آن، قسم به خدا و شخصیت‌های مقدس را دستاویز قرار دهد. به گفته صائب تبریزی: سخن شمرده و سنجيده گوی بی سوگند که شاهدِ سخنان دروغ، سوگندست صائب معتقد است که وقتی کسی سوگند می‌خورد به احتمال قوی دروغ می‌گوید؛ چون سخن سنجیده نیاز به سوگند ندارد. @Deebaj
✅از کلام بزرگان 🔶مرگ رنگ آفتاب است و بیابان چه فراخ نیست در آن نه گیاه و نه درخت غیر آوای غرابان، دیگر بسته هر بانگی از این وادی رخت در پس پرده‌ای از گرد و غبار نقطه‌یی لرزد از دور سیاه: چشم اگر پیش رود، می‌بیند آدمی هست که می‌پوید راه. تنش از خستگی افتاده ز کار. بر سر و رویش بنشسته غبار. شده از تشنگی‌اش خشک گلو. پای عریانش مجروح ز خار. هر قدم پیش رود، پای افق چشم او بیند دریایی آب. اندکی راه چو می‌پیماید می‌کند فکر که می‌بیند خواب. @Deebaj
✅از سخن دیگران 🔶قدرت (هنوز)! پروفسور کارل دوک در کتاب «طرز فکر» میگه با دبیرستانی آشنا شده بود که مکانیزم نمره‌دهی جالبی داشت. در این مدرسه وقتی دانش‌‌‌‌آموزها نمره‌ای پایین میگرفتن به جای نمره یا استفاده از کلمه مردودی نوشته می‌شده «هنوز نه». به گفته این استاد دانشگاه تاثیر این عبارت به صورت باورنکردنی در تلاش بیشتر دانش‌آموزها و پیشرفت تحصیلی‌شون، موثر بوده. کلا وقتی ما به جای سرزنش کردن خودمون، کمی با خودمون مهربون‌تر باشیم، به جای انفعال و هیچ‌کاری نکردن، سعی می‌کنیم مسیرمون رو قدرتمندتر ادامه بدیم. پس سعی کنید از کلمه «هنوز» بیشتر در دایره لغاتتون استفاده کنید. ✍️بازنشر از: @organizationalbehavior @Deebaj
دیباج ۲۰۸ 🔶پرده‌خوانی 📌بچه که بودیم، کمتر خانه‌ای بود که در آن اثری از رسانه‌های تصویری متنوع امروزی باشد. یکی از سرگرمی‌های جذاب ما ‏بچه‌های روستایی دهه ۵۰، نشستن پای نقالی پرده‌خوانی بود که در طول سال، شاید یکی دو بار به روستای ما سر می‌زد و ‏همیشه رسانه خودش را که عبارت بود از پرده‌ای مصور- شبیه آنچه در تصویر می‌بینید- در میدان‌گاهی که ‏چهارگوشه آن با مسجد و حسینیه و آشپزخانه (بلغورخانه) و نیز برجی مدور محاصره شده بود، بر سینه دیوار می‌آویخت و ‏شروع می‌کرد حادثه جانگداز روز عاشورا را روایت‌کردن.‏ 📌من و کودکان هم سن و سالم که توی خاک‌های کوچه مشغول بازی بودیم، با شنیدن صدای دلنشین نقال، که از قضا چهره‌ای ‏دوست‌داشتنی هم داشت و همیشه پارچه‌ سبز چندلایه‌ای را دور سرش می‌بست و کتی بلند هم بر تن داشت، با شوق و ‏ذوق به طرف او می‌دویدیم. 📌خوب یادم هست وسیله نقلیه‌ای که با آن این طرف و آن طرف می‌رفت برای نقالی، موتور «ایژ روسی» ‏بود که انصافا سنگین بود و صدای خاصی هم داشت. این وسیله نقلیه برای پیمودن مسافت‌های طولانی وسیله مناسبی به نظر ‏می‌رسید.‏ 📌نقال همیشه با لبخند با بچه‌ها برخورد می‌کرد. تا بیاید با نقش‌های رنگارنگ پرده‌اش، چهره مرده و بی‌روح دیوار را روح ببخشد، ما از ‏آب جوی جاری کنار حسینیه، با کاسه‌های مسی آشپزخانه، زمین خاکی را آب پاشی کرده بودیم. 📌بوی عطر خاک مشام جانمان ‏را نوازش می‌داد. کم‌کم بزرگ‌ترها هم جمع می‌شدند و همه بی‌صبرانه، منتظر شروع نقالی، روی همان زمین خاکی و نمناک می‌نشستیم. دست‌هایمان را می‌زدیم زیر چانه و پلک نمی‌زدیم و سرتاپا گوش بودیم و چشم. ‏👇
📌در گوشه‌کنار گاهی صدای هق‌هق گریه زنان بلند می‌شد و بعضی بزرگ‌ترها که بغضشان می‌ترکید، با نقال که حادثه کربلا را ‏با جزئیاتش روایت می‌کرد، همراهی می‌کردند.‏ 📌نقالی که تمام می‌شد، کمک می‌کردیم نقال دوره‌گرد پرده شمایلش را دور چوبی صاف لوله کند و آنرا درون روکش چرمی‌اش ‏بگذارد و بیندازدش در خورجین موتور و برود تا نوبت بعد. ‏ چه روزگار خوشی داشتیم!‏ یاد همه پدران و مادران و اساتیدی که ما را با حسین علیه السلام، رفیق کردند، گرامی باد! @Deebaj
دیباج ۲۰۹ 🔶لذت ادبیات 📌اولین کتابی که از مجموعه آثار زنده یاد جلال آل احمد خواندم، «سه تار» بود؛ مجموعه سیزده روایت جورواجور که همگی از دغدغه‌های عقیدتی، سیاسی و اجتماعی نویسنده حکایت دارد. نام کتاب از روی نخستین روایت آن که داستان جوانی تارزن است، انتخاب شده است. برای من دو روایت آخر کتاب؛ یعنی: (اختلاف حساب) و نیز (الگمارک و المکوس)، جذابیت ویژه‌ای داشت. اختلاف حساب روایت کارمند بانکی به نام احمد علی خان است که همواره نگران پسر بیمارش است و سرانجام، در روزی که تا دیروقت برای بررسی اختلاف حساب‌ها در بانک می‌ماند، تلفنی خبر ناگواری را به او می‌دهند. الگمارک و المکوس هم روایت سفر نویسنده به عراق است. صحنه رویارویی او با پسرکی نوجوان از اهالی مازندران که در سفر عراق، مادرش ناپدید شده و لذا او نتوانسته است به وطن خود برگردد، نقطه ثقل روایت است. نویسنده از اینکه، علی رغم قولی که داده، نتوانسته آن نوجوان را به ایران بازگرداند، اظهار اندوه می کند. @Deebaj
کتاب خوب 🔶کتاب ۶۶ خطای شناختی در تصمیم‌گیری "66 خطای شناختی در تصمیم گیری" اثری است از "محمدرضا سلیمی" که در آن تعاریف ملموسی از این خطاها را به همراه "پیامدها و راه حل ها" ارائه می‌نماید. موضوع مورد بررسی این کتاب، به عنصر ذاتی بسیاری از کتاب‌های موفقیت و تصمیم‌گیری پرداخته است و یکی از مهم‌ترین موضوعات در مدیریت و روانشناسی است. هنگام مطالعه، تفسیر و قضاوت وقایع، خطاهای شناختی ما را در قفس فکری می‌اندازند و از ارزیابی دقیق موقعیت و انتخاب بهترین راه‌حل باز می‌دارند. اکثر اشتباهات شناختی در طول زمان و در نتیجه تکامل و زندگی ما بر روی زمین و در مغز ما ایجاد شده است و بسیاری از آنها به ما کمک کرده‌اند تا بقای خود را ادامه دهیم یا سریعتر فکر کنیم و بهتر قضاوت کنیم. شاید بتوان خطاهای شناختی را محصول محاسبات مغز انسان در نظر گرفت که در عین اینکه از فواید زیادی برخوردار، معایبی نیز دارد. کتاب "66 خطای شناختی در تصمیم گیری" به قلم "محمدرضا سلیمی"، نمونه‌های فرضی مهارت‌های حل مسئله کهن و جدید را نشان می‌دهد که ممکن است منجر به یک اشتباه شناختی در دنیای امروز شود. اگرچه تفاوت های قابل توجهی در نحوه تعریف و تمایز سوگیری شناختی و تحریف شناختی وجود دارد، ممکن است همپوشانی‌هایی نیز وجود داشته باشد که طبقه‌بندی‌های ارائه شده در این کتاب، ممکن است برای شناخت آنها مفید باشد. @Deebaj
✅دیباج ۲۱۰ 🔶آیین مهروزی 📌دخترم درباره رَوایی نیکی‌ورزیدن با مسیحیان از من می‌پرسد. او خود باورمند به آموزه‌های زیبای دین است. در باورش نمی‌گنجد که اسلام از برقراری نیکی و رفتار پسندیده با کسانی که به مقدسات او احترام می‌گذارند، منع کرده باشد. 📌برایش امام حسین عزیز است و چون علاقه یک خانم مسیحی که از قضا پزشک نیز هست را به محبوب خویش می‌بیند، همین نقطه اشتراک، کشش ایجاد می‌کند؛ اما چون دغدغه باورهای خود را دارد، بی‌قرار می‌شود و از درستی یا نادرستی این رابطه دوستانه می‌پرسد و چون پاسخ می‌شنود که خداوند انسان را کرامت بخشیده و از نیکی و دادگری درباره غیر مسلمانانی که با مؤمنان کین‌توزی نمی‌کنند، نهی نفرموده است، دلش آرام می‌گیرد. @Deebaj
سخن معصوم علیه السلام 🔶سرنوشت ذریه زهرا سلام الله علیها 📌قالَ الامامُ المُجتَبى عليه السلام : «وَاللّه ِ لَقَدْ عَهِدَ إلَيْنا رَسُولُ اللّه ِ يَمْلِكُهُ إثناعَشَرَ إماما مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَفاطِمَةَ، ما مِنّا إلاّ مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ.» جناده گويد: در روزهاى واپسين عمر امام مجتبى عليه السلام خدمت آن حضـرت رسيدم. آن حضـرت به من نگاهى كرد و فـرمــود:  «سوگند به خداوند كه رسول خدا به ما وعده نمود: امامت و وصايت بعد از او را دوازده نفر به دست مى‌گيرند؛ يازده نفر آنان از فرزندان على و فاطمه عليهماالسلام هستند. سپس حضرت فرمود: ما جانشينان او در فرجام كار، در راه خدا يا مسموم مى‌گرديم و يا كشته مى‌شويم.» @Deebaj
از سخن معصوم علیه‌السلام 🔶شوینده گناهان 🌹امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید: (مَن لم یَقدِرْ على ما یُکَفِّرُ بهِ ذُنوبَهُ فَلْیُکثِرْ مِنَ الصَّلاهِ على محمّدٍ وآلِهِ فإنّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدماً؛ هر که نمى‌تواند کارى کند که به‌سبب آن گناهانش زدوده شود، بر محمّد و خاندان او بسیار صلوات فرستد؛ زیرا صلوات گناهان را ریشه‌کن مى‌کند.) 📚(الأمالی للصدوق: ۱۳۱/۱۲۳) @Deebaj
آمدم ای شاه پناهم بده! آمدم اي شاه، پناهم بده خط اماني ز گناهم بده اي حَرمَت ملجأ درماندگان دور مران از در و، راهم بده اي گل بي خار گلستان عشق قرب مکاني چو گياهم بده لايق وصل تو که من نيستم اِذن به يک لحظه نگاهم بده اي که حَريمت به مَثَل کهرباست شوق و سبک خيزي کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمي جان، سوز به آهم بده لشگر شيطان به کمين من است بی‌کسم ای، شاه پناهم بده از صف مژگان نگهي کن به من با نظري، يار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سياهم بده اي که عطابخش همه عالمي جمله حاجات مرا هم بده 🖊حبیب الله چایچیان (حسان) @Deebaj
✅از کلام بزرگان 🔶یوسف زیبای درون خبری است نورسیده، تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد، تو مگر جگر نداری قمری است رونموده، پَر نور برگشوده دل و چشم وام بستان ز کسی اگر نداری عجب از کمان پنهان، شب و روز تیر پران بسپار جان به تیرش، چه کنی سپر نداری مس هستی‌ات چو موسی، نه ز کیمیاش زر شد چه غم است اگر چو قارون، به جوال زر نداری به درون توست مصری که تویی شکرستانش چه غم است اگر ز بیرون، مدد شکر نداری شده‌ای غلام صورت، به مثال بت پرستان تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری به خدا جمال خود را چو در آینه ببینی بت خویش هم تو باشی، به کسی گذر نداری خردا! نه ظالمی تو که وِرا چو ماه گویی؟ ز چه روُش ماه گویی، تو مگر بصر نداری؟ سر توست چون چراغی، بگرفته شش فتیله همه شش ز چیست روشن، اگر آن شرر نداری؟ تن توست همچو اشتر که برد به کعبه دل ز خری به حج نرفتی نه از آنک خر نداری تو به کعبه گر نرفتی بکشاندت سعادت مگریز ای فضولی که ز حق عَبر (مفر) نداری @Deebaj  
دیباج ۲۱۱ 🔶ایمان و پشتکار 📌تصور نادرستی از ، ، و در ذهن بسیاری از افراد که گمان می‌کنند دیندار واقعی هستند، شکل گرفته است که باعث عدم پیشرفت آنان در زندگی می‌شود. 📌انسان باایمان کسی است که به(مبدأ)، به‌عنوان نقطه آغاز هستی و (مقصد) به‌مثابه سرانجام جهان و هنگامه چیدن میوه‌های تلاش، باور دارد. با این ایمان است که او خود را از به سوی آغاز می‌کند و در مسیر حرکت از هیچ‌گونه فروگذار نمی‌کند. او «ایمان» را نیروی محرکه‌ای قوی برای رسیدن به مقصد زندگی می‌بیند و نه توجیهی برای تنبلی و کاهلی. 📌این جمله از ؛ مربی مشهور فوتبال، شنیدنی است: «در اولین مسابقه كه مربیگری می‌كردم دعا كردم و از خدا خواستم كه برنده باشم؛ اما نبردیم. فهمیدم تیم مقابلم هم خدا دارد، پس از آن به بعد تلاش كردم.» @Deebaj
✅از سخن دیگران 🔶مقام آدمیت 💢سر تا پایم را خلاصه کنند، می‌شوم مشتی خاک! که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه، یا سنگی در دامان یک کوه، یا قدری سنگ‌ریزه در انتهای یک اقیانوس. شاید خاکی از گلدان‌، یا حتی غباری بر پنجره؛ اما مرا از این میان برگزیدند: برای نهایت، برای شرافت، برای انسانیت و پروردگارم بزرگوارانه اجازه‌ام داد برای: نفس‌کشیدن، دیدن، شنیدن، فهمیدن و ارزنده‌ام کرد بابت نفسی که در من دمید. من منتخب گشته‌ام: برای قرب، برای رجعت، برای سعادت. من مشتی از خاکم که خدایم اجازه‌ام داده: به انتخاب، به تغییر، به شوریدن، به محبت. وای بر من اگر قدر ندانم…! 📚کانال: داستان‌های کوتاه @Deebaj
دیباج ۲۱۲ 🔶وفاق و نفاق 📌انسان‌ها دارای طبیعت‌ها، دیدگاه‌ها و سلیقه‌های متفاوتند و این تفاوت رازی است که فهم و گشودن آن، گشایش بسیاری از گره‌های زندگی اجتماعی آدمیان را سبب می‌شود. 📌شاید هیچ دو انسانی را نتوان یافت که آینه وجودشان، از هر نظر، دیگری را بازتاب دهد. همیشه تفاوتی هست و این تفاوت‌های هر چند خرد و اندک، سرچشمه تلاش‌ها و رقابت‌ها و پیشرفت‌هاست. 📌خردمندانه نیست تلاش کنیم همه دیدگاه‌ها و قلب‌ها را با خود و یا نگاه ویژه خود به موضوعات گوناگون در جهان هستی، هماهنگ کنیم؛ چرا که این کار نه تنها ناسودمند؛ بلکه ناممکن است. 📌کسانی که در پی خشنودساختن همگان‌اند، پرده از نفاق خود برمی‌دارند، و گر نه، حق با باطل، عدالت با جور و ستمدیدگی با ستمگری، توافق نمی‌کنند. 📌علی علیه السلام هم قدرت جذب موافقت ملازمان حق را داشت و هم نیروی دفع دورویی بیماردلان جبهه نفاق را. @Deebaj
دیباج ۲۱۳ 🔶حدیث زندگی 📌حدیث شریف کساء که به قرائت آن بسیار سفارش شده و مؤمنان به خواندن آن در جمع‌های خانوادگی اهتمام دارند، پر است از عبارات مهرآمیزی که خاندان پیامبر با آن یکدیگر را مخاطب قرار می‌دهند. 📌به گفته مرحوم حاج اسماعیل : از ، ادبِ صحبت‌کردن با فرزندان و شوهر و همسر را بیاموزید. وقتی می‌خواهید از منزل خارج شوید، اهل خانه را خشنود کنید و بیرون بیایید. وقتی هم خواستید وارد خانه شوید، بیرونِ در استغفار کنید و صلوات بفرستید، هر ناراحتی که دارید بیرون بگذارید و با روی خوش داخل [خانه] شوید. اهل خانه هم با روی خوش به استقبال شما بیایند. کمال زن و مرد در این‌ است. @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج ۲۱۴ 🔶آبروداری خداوند به نعمت ولایت اهل بیت علیهم السلام و دوست‌داران خاص ایشان بر ما منت گذاشته است. اهل بیتی که پاک‌اند و پاکیزه و وجودشان جز به راستی و درستی آراسته نیست. در وانفسای جهان معاصر که «ایسم‌های» مختلف، هر کدام به سویی راهبری می‌کنند و فرزند انسان از فراوانی آنها سرگیجه می‌گیرد و سرانجام به دره هولناک الحاد و انکار می‌افتد و مقدسات را به سُخره می‌گیرد، تنها این خانه و اهل آن هستند که داروی آرامش‌بخش و شفابخش ایمان را به مشتاقان پیشکش می‌کنند و به آنان در این دیوانه‌خانه دنیا، آبرو می‌بخشند. آنان که از این خاندان آبرو یافته‌اند، با تمام وجود از آن پاسداری می‌کنند. خدایا! این آبرو را از ما مگیر! @Deebaj
تجربه‌نگاری 🔶بی‌تفاوت نباشیم! 📌داشتم از دخترم نورا عکس می‌نداختم. تو عکس متوجه این دختر شدم که کنار موکب امام حسین(ع) وسط یک جمعیت مذهبی با این وضعیت اومده بود.. خلاصه که طاقت نیاوردم. با نورا رفتیم سراغش. 📌گفتم: سلام عموجان! سلام کرد با تعجب! گفتم: عموجان! شما چند سالته؟ (تازه فهمید قضیه چیه.) گفت: عمو! من ۱۶ سالمهريال کوچیکم هنوز. گفتم: عموجان! ۱۶ سال ؟؟!!! میدونستی اگر ۳۰ سال پیش ۱۶ سالت بود الان پسرت بازنشسته ارتش بود؟ خندید، یخش باز شد. گفتم حالا که خندیدی، می‌دونی لباست مناسب اینجا نیست؟ گفت: زشته عمو؟ گفتم: نه برای خونه خیلیم قشنگه. بازم خندید. گفتم: عموجان! لباس اول در شان دختر خانم مودبی مثل شما نیست. بعدم، در شان این مکانی که به اسم امام حسین برپا کردن، نیست.👇
📌گفت: اتفاقا اومده بودم بیام موکب، چون امام حسین رو دوست دارم (دوستاش خندیدن بهشون گفت مرض راست میگم) گفتم: می‌دونی تا خدا دوستت نداشته باشه نمی‌تونی امام حسین رو دوست داشته باشی؟ رفت تو فکر ... گفت: عمو! دو ساعته اینجام ولی هیچکس بهم هیچی نگفته بود، منم فکر کردم مشکلی نداره لباسم. (انصافا موندم چی جوابش بدم!) ولی خودمو نشکوندم. گفتم: عموجان! شاید فکر کردن از این بی‌جنبه‌هایی که نمی‌شه باهات حرف زد. (دوستش گفت: اتفاقا خیلی بی جنبس و خندیدن) خلاصه که قول داد بره خونه عوض کنه و برگرده. 📌عرضم اینه که، ما مقصریم اگر گناه انقدر راحت شده، یعنی خود گناهکار منتظره یکی بهش اعتراض کنه، ولی ما می‌گیم: بی‌خیالش، کی اهمیت میده؟ نگاه نمی‌کنیم حکم چه کسی رو داریم زیر پا می‌زاریم. این دختر حتی اگر امشب به قولش عمل نکنه ولی باز همیشه منتظره یکی بهش معترض بشه، پس بهتر می‌پوشه. 🖌از کانال: روشنگری @Deebaj
دیباج ۲۱۵ 🔶سجاده و زُنّــار! در سفر به لبنان، با دوستان همراه به شهر جونیه و منطقه حریصا رفتیم. منطقه‌ای مسیحی‌نشین، با نمادهای غربی و مسیحی. در بالای کوهی که از درختان «ارز» - نماد پرچم لبنان- پوشیده بود، کلیسایی قدیمی قرار داشت که در مجاورت آن، کلیسایی مدرن برافراشته بودند. با تله کابین به بالای کوه صعود و از کلیسای قدیمی بازدید کردیم، با کشیش بزرگ آنجا که از قضا ریاست دانشگاه واقع در فضای کلیسا را نیز بر عهده داشت، نشستی داشتیم. دیداری صمیمانه بود و پس از پایان، دفتر یادبود کلیسا را امضا کردیم. کلیسای مدرن در حال آماده‌سازی بود و هنوز افتتاح نشده بود. پس از گشت و گذار علمی، با تله‌کابین به پایین کوه بازگشتیم. نماز ظهر و عصر را نخوانده بودیم و چیزی به غروب خورشید نمانده بود. سرگردان دنبال جایی برای نماز می‌گشتیم. خانم مسیحی جوانی که مغازه فروش اشیای تزیینی و بدلیجات داشت، متوجه سرگردانی ما شد. رفت از داخل مغازه‌اش سجاده‌ای آورد و ما در بیرون مغازه او، در گوشه‌ای، نماز خواندیم. او هم خدا را می‌شناخت، اما به سبک و سیاق خودش، پس با ما همدلی کرد. از نگاه عرفانی، «زنار» عبارت است از کمربند خدمت و طاعت محبوب بستن. باید کمر به طاعت خداوند بست و این کمر بستن به طاعت جز با خدمت به خلق خدا به دست نمی‌آید. چه مسلمان باشی و چه مسیحی و چه گبر، خدا خدمت خالصانه به بندگانش را دوست دارد و از کنار آن بی اعتنا نمی‌گذرد. ♦️زنّار: کمربندی که مسیحیان در کشورهای اسلامی به کمر خود می‌بستند تا آنان را از مسلمانان متمایز نماید. @Deebaj