eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
🌷 ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ - سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران پاوه - یار و همرزم حاج
🌷 ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ - سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران پاوه - یار و همرزم حاج احمد متوسلیان 💠زمانیکه غلامرضا قربانی مطلق فرماندهی یک منطقه حساس را بر عهده داشت، قالب عزیزانی که بعداً پرچمداران نام آور سپاه شدند، نیروهای ساده و گمنام بودند!! ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 رضا قربانی مطلق در فروردین ۵۸ پس از یک دوره فشرده آموزشی در محل کاخ سعد آباد به عضویت سپاه منطقه درآمد. او در همانجا بود که با هر دو همرزم جدا ناشدنی خود آشنا شد «احمد متوسلیان» و «محمد توسلی»، و از آن پس تا اعزام به کردستان، در بانه، بوکان و سنندج و سرانجام در پاوه دوشادوش یکدیگر، به ستیز با ضدانقلاب پرداختند. او در ۴ اردیبهشت ۵۹ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. زمانیکه احمد به محل انفجار رسید بر بالین یار دیرین خود نشست و آرام و بی صدا، اشک ریخت. پیکر در هم کوفته «غلامرضا» را در پاوه غسل دادند و برادر احمد شب همه شب را تا خروسخوان صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست. «غلامرضا » اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته و نظاره گر رفتار ماست. مزار شهید: قطعه ۲۴ ،ردیف ۳۱ ،شماره ۳۱
دفاع مقدس
🌷 ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ - سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران پاوه - یار و همرزم حاج
💠 باز این غلامرضا بود که شروع کرد‼️ ▫️ با سلام و صلوات، در پی دیگران سوار شدم. مقصد شهرستان بود. سر اکیپ گروه، احمد متوسلیان روی رکاب مینی‌بوسی ایستاده بود و بچه‌ها تک‌تک از کنار او رد می شدند و روی صندلی‌های زه‌وار در رفته مینی‌بوس می‌نشستند. همه خندان و سبکبال، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند. 🔸صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد: «همه هستن؟ کسی جا نمونه، برادرها چیزی را فراموش نکردند؟» 🍃 دستش را درست مثل بچه‌های کلاس اولی بالا برد و با جدیت گفت: «برادر احمد، ما لیوان آبخوریمان جا مانده، اشکالی نداره؟» 🌺 خنده از همه بچه‌ها بلند شد و هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین، با دست به پشت راننده زد و بدین‌سان، حرکت رزم‌آوران اعزامی از سپاه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان آغاز شد. ✨ راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود، که دوباره صدای غلامرضا بلند شد: «برادرا توجه کنند، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ... 🍂 ... و پس از مکث کوتاهی ادامه داد: «اللّهمَ سردِ هوا، گرمه زمین، لبو لبو داغه، آش رو چراغه، شلغم تو باغه»!! در پایان هر فراز از رجز طنزآمیز مطلق، همه با هم و محکم جواب می دادیم: «هی»! 💠 ، چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد. به راحتی می شد از چشمانش خواند: «باز این غلامرضا شروع کرد». لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد... —(راوی: محمدعلی صمدی) 😊 در جبهه ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
🎞 #کلیپ | در باره شهید غلامرضاقربانی مطلق، فرمانده سپاه پاسداران پاوه و از همرزمان حاج احمد متوسلی
💠 چهره دیپلمات !! پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر، غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه پاوه معرفی شد و برادر احمد ، فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت .بر خلاف برادر احمد که اقتدار و سخت گیری اش معروف بود ،غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت .به راحتی با هر کس می جوشید و محبتش خیلی زود به دل می نشست .تنها کسی که به راحتی جرات می کرد با برادر احمد شوخی کند ،همو بود و تعجب آنکه با این اخلاق و روحیات ،چگونه با برادر احمد چنین رفیق و همدم شده بود؟!! به خصوص که گهگاه سیگار هم می کشید ،حال آنکه برادر احمد از سیگار تنفر عجیبی داشت. البته آنها برخی مواقع بر سر مسائلی دعوا می کردند ،اما خیلی زود دوباره با هم کنار می آمدند! غلامرضا زبان فصیح و شیوایی داشت ،زمانی که احتیاج به سخنرانی ،مذاکره ،بحث و یا از این قبیل کارها بود ، برادر احمد او را می فرستاد .هر وقت از غلامرضا علت این امر را می پرسیدند بلند می خندید و می گفت: من چهره دیپلمات برادر احمد هستم‼️ ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🌷 ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ - سالروز شهادت سردار گمنان سپاه، غلامرضا قربانی مطلق — فرمانده سپاه پاسداران پاوه و یار و همرزم حاج احمد متوسلیان
حاج احمدمتوسلیان و غلامرضا از بدو آشنایی در سپاه منطقه ۶ تهران دوشادوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان پاوه در دی ماه ۱۳۵۸ حاج احمد که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش غلامرضا قربانی مطلق نهاد و حکم فرماندهی سپاه پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب ، که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید ، صادر شد و حاج احمد فرماندهی عملیات سپاه «پاوه» را پذیرفت...
دفاع مقدس
حاج احمدمتوسلیان و غلامرضا از بدو آشنایی در سپاه منطقه ۶ تهران دوشادوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقاب
پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و حاج احمدمتوسلیان ،فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت .بر خلاف احمد که اقتدار و سخت گیری اش معروف بود ، غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت .به راحتی با هر کس می جوشید و محبتش خیلی زود به دل می نشست .تنها کسی که به راحتی جرات می کرد با احمد شوخی کند ،همو بود و اطرافیان متعجب بودند که با این اخلاق و روحیات ،چگونه با احمد چنین رفیق و همدم شده است ؟ زمانی که در پادگان بانه مستقر شدیم ؛هر روز صبح الاطلوع حاج احمد متوسلیان همه نیروها را وادار می کرد در آن هوای سرد و زمین یخ زده ؛مدت زیادی سینه خیز بروند تا آمادگی جسمی شان بیشتر شود . او و غلامرضا با یک کلت رولور در دست ،بالای سر نیرو ها می ایستادند و هر کس تنبلی می کرد ،یک گلوله کنار گوشش شلیک کرده و فریاد می زدند بجنب ...یک بار در حین سینه خیز رفتن ،من حسابی خسته شدم و تصمیم گرفتم که هر طوری شده کمی استراحت کنم . دقت کردم و تعداد گلوله هایی را که غلامرضا و احمد شلیک کرده بودند ،شمردم . وقتی که غلامرضا آخرین گلوله اش را شلیک کرد ،من طاقباز دراز کشیدم و نفس راحتی کشیدم .آمد بالای سرم و گفت :یعنی چه برادر ؟بجنب وا لا شلیک می کنم . با رندی گفتم :من دیگه نمی روم ،هر کاری می خواهی بکن . لوله اسلحه را به موازات گوشم قرار داد و فریاد زد :خجالت بکش برادر ،برو والا می زنم . اما من با خیال راحت گفتم :آسمان به زمین بیاید ،من دیگه سینه خیز نمی روم .و او باز هم تهدید کرد :به برادر احمد می گم بیاد خدمتت برسه . صبح روز چهاردهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ که «غلامرضا» و« علی شهبازی» جلوی مقر سپاه مشغول صحبت بودند ،سفیر مرگبار خمپاره ۱۲۰ و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد .«غلامرضا» و« علی» هر دو میان غبار و دود ناشی از انفجار گم شدند و زمانی که خودمان را با لای سر آنها رساندیم ،تنها «علی» بود که ناله می کرد .«غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ،روی خاک دراز کشیده بود . یکی از پاهایش به طور کامل از زیر کمر قطع شده و سینه و پهلویش ،مشبک شده یود .فریاد یا حسین فضای پادگان را پر کرد هر کس سر در گریبان خود گرفته بود و ناله می کرد .زمانی که حاج احمد از ماجرا با خبر شد به زحمت خودش را کنترل کرد . سر انجام با رسیدن به بالا ی سر جنازه ، بغضش ترکید . نشست و آرام و بی صدا ،اشک ریخت .پیکر در هم کوفته «غلامرضا» را در پاوه غسل دادند و « حاج احمد» شب تا صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست. 📎فرماندهٔ سپاه پاوه 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۲/۱/۱۴ تهران ●شهادت : ۱۳۵۹/۲/۱۴ پاوه ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
#خاطرات_شهید پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و حاج
دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد پ.ن: در عکس پایین (میانی) سمت چپ احتمالا سردار شهید محمد توسلی هست
📸 حاج احمد متوسلیان و شهید غلامرضا قربانی مطلق، پس از پاکسازی پاوه از ضدانقلاب - سال ۵۸ 🔹 احتمالا حاج احمد از تهران بازگشته و از قنادی پدرش مقداری شیرینی باخود آورده و در حال پخش آن بین نیروها هستند
🌷 شهید ، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پاوه 🔹 در سال 1332 در محله «امير اتابك» تهران ديده به جهان گشود و سر نوشت چنين رقم خورد كه تنها فرزند خانواده باشد. از او پسري به نام حسن به يادگار مانده به اضافه چند قطعه عكس. شهيد «مطلق» از آن رو مورد توجه و در ياد ماندني است كه در مقابل جسم در خون طپيده او زانوي ادب بر زمين نهاد و چون ابر بهاري ،زاز زار گريست «حيدر» رزمندگان ،تعلق خاطر عجيبي به دو تن از رزمندگان داشت ،يكي همين غلامرضا مطلق و ديگري محمد توسلي. زاري و ناله حاج احمد را تنها در كنار پيكر اين دو تن ديده اند و بس .يك نكته قابل توجه ديگر نيز وجود دارد. ▫️«احمدمتوسليان» و «غلامرضا» از بدو آشنايي ،دوشادوش يكديگر در تمامي صحنه هاي مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پي آزاد سازي شهرستان« پاوه» در دي ماه 1358 كه سرپرستي فاتحان شهر را بر عهده داشت به جاي اينكه خود فرماندهي سپاه شهر را به دست گيرد اين مسئوليت را بر دوش «غلامرضا قرباني مطلق» نهاد و حكم فرماندهي سپاه به نام اين جوان قد بلند و خوش مشرب ،كه ريش انبوه و سياه و موهاي مجعدش جذابيت خاصي به او مي بخشيد ،صادر شد و فرماندهي عمليات سپاه «پاوه» را پذيرفت. اين عمل متوسلیان نشان دهنده اعتقاد و اطمينان وافر آن عزيز به توانايي و مديريت شهيد «مطلق» است . 🔸عروج زود هنگام «غلامرضا» اين فرصت را به نداد تا نتيجه نهايي سرمايه گذاري خود را ببيند. به يقين می توان گفت كه اگر شهادت زود هنگام در تقدير اين فرمانده هميشه خندان رقم نمي خورد ،او يكي از فرماندهان كليدي دفاع مقدس مي توانست باشد. پرچمداري كه چه بسا نامش همرديف «همت» و «موحد دانش» و «زين الدين» و ... برده مي شد . زماني كه او فرماندهي سپاه يك شهر مهم را بر عهده داشت ،قالب عزيزاني كه بعدا پرچمداران نام آور سپاه اسلام شدند نيروهاي ساده و گمنام بودند. 📝 در فروردين 1358 ،پس از يك دوره فشرده آموزشي در محل كاخ سعد آباد ؛ «غلامرضا» به سپاه تهران واقع در خيابان خردمند اعزام شد .در همان جا بود كه با هر دو همرزم جداناشدني خود آشنا شد؛ و ، و از آن پس تا اعزام به ،در« » ،« » و « » و سر انجام در دوشادوش يكديگر ،به ستيز با پرداختند . 🌾 صبح روز چهارم ارديبهشت ماه سال 1359 كه «غلامرضا» و جلوي مقر سپاه مشغول صحبت بودند، سفير مرگبار خمپاره 120 و پس از آن صداي مهيب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد. «غلامرضا» و « علي» هر دو ميان غبار و دود ناشي از انفجار گم شدند و زماني كه نیروها خودشان را بالاي سر آنها رساندند ،تنها «علي» بود كه ناله مي كرد . 🌟 «غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ، روي خاك دراز كشيده بود . يكي از پاهايش به طور كامل از زير كمر قطع شده و سينه و پهلويش ،مشبك شده يود .فرياد يا حسين فضاي پادگان را پر كرد، هر كس سر در گريبان خود گرفته بود و شیون و ناله مي كرد. 🔸زماني از ماجرا باخبر شد به زحمت خودش را كنترل كرد. سرانجام با رسيدن به بالاي سر جنازه ،بغضش تركيد. نشست و آرام و بي صدا ،اشك ريخت. ✳️ پيكر در هم كوفته «غلامرضا» را در غسل دادند و شب، همه شب را تا خروسخوان صبح در كنارش ماند و در خلوت خود تلخ گريست. «غلامرضا » اكنون در بهشت زهرا آرام گرفته و نظاره گر رفتار ماست. "خيلي غريبانه و گمنام" 🌷بهشت زهرا (سلام الله عليها) تهران – قطعه 24 ،رديف31-شماره31
📷 شهید غلامرضا قربانی مطلق و احمد متوسلیان - سپاه پاوه ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️ 🔻برخورد حاج احمد متوسلیان با آشوبگر ها 🔹یکی از همرزمان قدیمی احمد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، از نخستین روزهای سپاهی گری احمد روایت می كند : 🔸با احمد متوسلیان بعد از پیروزی انقلاب آشنا شدم . آن روزها او در منطقۀ ۳ سپاه استان تهران - معروف به سپاه خیابان خردمند - به عنوان مسئول گروه ضربت سپاه به کار مشغول بود . مسئولیت گروه ضربت سپاه ، برنامه ریزى برای مقابله و مهار آشوب‌هاى خیابانی منافقین و سایر گروهک هایی بود که هر روز خدا ، در سطح معابر و گلوگاه های اصلی شهر تهران درگیرىهاى ایذایى و اغتشاش موضعی ایجاد میكردند . گروهكها با این كارهایشان به كل ، آسایش و امنیت خاطر را از مردم سلب كرده بودند . احمد در برخورد با این آشوبگرىها ، خیلى فعال عمل می كرد و به همراه همرزمان صمیمی اش غلامرضا قربانی مطلق ، غلامعلی پیچک ، محمد توسلی ، حاج علی اصغر اكبری و سایرین به کار مقابله با اغتشاشات ضد انقلابی در سطح تهران مشغول بود . 📚منبع: کــتاب آذرخــش مــهاجر
🌷 شهیدان غلامرضا قربانی مطلق و محمد توسلی، دو تن از همرزمان حاج احمد متوسلیان که این سردار شجاع و سلحشور در فراغشان می گریست و بی‌تابی می کرد
دفاع مقدس
🌷 شهیدان غلامرضا قربانی مطلق و محمد توسلی، دو تن از همرزمان حاج احمد متوسلیان که این سردار شجاع و س
🍃شهید محمد توسلی در سال ۱۳۳۴ در خانی آباد تهران دنیا آمد. پدرش را در سن نوجوانی از دست داد. او کار میکرد و هزینه زندگی پنج نفره شان را به دست میآورد و در کنار کار، تحصیلاتش را تا مقطع دانشجویی ، رشته ادامه داد. 🍃با آغاز انقلاب و تاسیس سپاه، عضو آن نهاد انقلابی شد. کنار در کردستان فعالیت کرد. 🍃همزمان با حمله صدام به کشور، در کردستان بود و با شجاعت به نبرد با ضد انقلاب و جدایی طلبان پرداخت. سرانجام در تاریخ۵٩.٧.۱۰ در تنگه گاران- محور مریوان همراه تعدادی از همرزمان به شهادت رسید... ✨روحش شاد راهش پررهرو باشد 📅تاریخ تولد :۱ دی ۱٣٣۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ مهر ۱٣۵٩ 🥀 مزار شهید : بهشت زهرا (س) — قـطعـه: ۲۴ — ردیـف: ۴۵ — شـماره: ۸ ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹 پ.ن: لحظه ای که حاج احمد متوسلیان می شنود، محمد توسلی به شهادت رسیده است بلافاصله به سردخانه مریوان می آید این دست مبارک و مطهر سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان است که وقتی ملحفه را کنار می زند و پیکر غرقِ به خون صمیمی ترین و عزیزترین دوست و یارش را می بیند، بعد از چند لحظه بیهوش می شود... فقط خدا می داند در آن لحظه ای که چشمش به پیکر خونی محمد افتاده، چه حالی شده است حاج احمد! در نقل ها آمده است که حاج احمد سه روز از اتاقش بیرون نیامد و برای محمد سوگواری می کرد و می گریست...
دفاع مقدس
‍ 🍃شهید محمد توسلی در سال ۱۳۳۴ در خانی آباد تهران دنیا آمد. پدرش را در سن نوجوانی از دست داد. او کار
خاطرات سرکارخانم مریم کاتبی - قسمت 1.ogg
164.6K
🔵 خاطرات (امدادگر و پرستار دوران دفاع مقدس و پرستار بیمارستان مریوان- در زمان فرماندهی حاج احمد متوسلیان) درمورد واقعه ی شهادت قسمت: اول ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
26.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪️ بیان خاطرات جنگ در حضور رهبر انقلاب 📽 | خاطره‌ شنیدنی خانم مریم کاتبی از امدادگران بهداری سپاه‌ مریوان در دوران فرماندهی حاج احمد متوسلیان ایام درگیری با تجزیه طلبان در کردستان ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
⚪️ بیان خاطرات جنگ در حضور رهبر انقلاب 📽 #فیلم | خاطره‌ شنیدنی خانم مریم کاتبی از امدادگران به
⚪️ بیان خاطرات جنگ در حضور رهبر انقلاب 📽 | خاطره‌ شنیدنی خانم مریم کاتبی از امدادگران بهداری سپاه‌ مریوان در دوران فرماندهی حاج احمد متوسلیان ایام درگیری با تجزیه طلبان در کردستان ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊