eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.3هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
24.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وداع با پیکر شهید مهدی خوش سیرت و سخنرانی شهید حسین املاکی
دفاع مقدس
وداع با پیکر شهید مهدی خوش سیرت و سخنرانی شهید حسین املاکی
۶ تیر ماه ۱۳۶۶ - سالروز شهادت فرمانده تیپ ۲ محرم و جانشین لشکر ۱۶ قدس گیلان، شهید مهدی خوش‌سیرت - عملیات نصر ۴ -ماووت عراق 📷☝️دست پیمان وفاداری بین دو دلیرمرد گیلانی — شهیدان حسین املاکی و مهدی خوش سیرت💕 زمانی که خاکِ پاک وطن، در زیر چکمه های سربازان دشمن بود، همینان بودند که از جان شیرین خود گذشتند، تا الآن هموطنان ما در خطه گیلان، گلستان و مازندران، بتوانند در امنیت و آرامش، در ایام تعطیل، لحظاتی شیرین را در کنار خانواده های خود بگذرانند ⛱🏕🏚🏖🛶⛺️ 🙏🙏 ☝️سردار حسین املاکی همو که ایمان، شجاعت، خلاقیت، تدبیر و توانمندی اش چنان برجسته بود که توانست در مدت زمان اندک، توان رزمی بالای خود را در خدمت جنگ بکار گیرد. وی در سال ۶۴ از تیپ ۲۵ کربلا به تیپ ۱۶ قدس گیلان رفت و در آنجا واحد اطلاعات و عملیات را تقویت نمود. پس از عملیات والفجر ۸ در فاو، دیگر همرزمش نیز به او پیوست و هدایت و فرماندهی گردان های پیاده تیپ را بر عهده گرفت. سرداران گیلانی، چنان تحولی در عملیات ها ایجاد کردند که بعد از عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران، حضرت آیت الله خامنه ای در تمجید از آنها گفتند: 🌿 حماسه آفرینان لشکر قدس، در کربلای ۲ ؛کربلای دیگری آفریدند ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🌹شهید مهدی خوش سیرت، شخصیتی خالص، معنوی و محبوب فرمانده شجاع و نمونه کامل اشداء علی الکفار پ.ن: ✍️ دخترش، مهدیه، بعد از شهادت پدر به دنیا آمد .... و این نشان از اهمیت انجام تکلیف و وظیفه سردار خوش سیرت بود در برابر دین، کشور و مردم خود❤️ 🌴خوش سیرت، شهیدی که در ۱۶ عملیات، ۱۳ بار مجروخ شد!!
دفاع مقدس
۶ تیر ماه ۱۳۶۶ - سالروز شهادت فرمانده تیپ ۲ محرم و جانشین لشکر ۱۶ قدس گیلان، شهید مهدی خوش‌سیرت -
45.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 مصاحبه با شهید مهدی خوش سیرت 🎥 این فیلم از مصاحبه سردار مهدی خوش سیرت و شهید وحید رزاقی برداشت و تهیه شده است. 🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱ا 🌹شهید مهدی خوش سیرت در سال 1339 در شهرستان آستانه اشرفیه دیده به جهان گشود. در دوره سربازی عضو بسیج شد. در زمان حضورش در جبهه ها هميشه تلاش داشت در عمليات ها شركت كند. او در عمليات هاي طريق القدس، فتح المبين ، بيت المقدس ، فتح خرمشهر، رمضان، مسلم ابن عقيل ، محرم ، والفجر4، والفجر6، هور العظيم ، قدس ، بدر ، والفجر8 ، كربلاي2 ، كربلاي5 ، ونصر4 حضور داشت. او سرانجام در عمليات نصر 4 - فتح ماووت عراق در تاریخ 6/4/1366 به دیدار معبودش شتافت.🕊🕊 🌷شهیدی که 13 بار جانباز شد بهترین دلیل اینکه پس از 13 بار مجروحیت در عملیات‌‌های مختلف، هیچگاه در استراحت کامل بسر نبرد بلکه پس از بهبودی مختصر، دیگربار به جبهه می آمد و در جمع رزمنده هعا قرار می گرفت 🌷سرداری که از خانواده‌های شهدا خجالت می‌کشید! شهید خوش سیرت در روزهای پایانی عمر شریفش (اواخر جنگ) از خجالت خانواده‌های شهیدان و به خصوص پس از شهادت دو برادرش حسین و رضا خوش سیرت، بعد از هر عملیات نیز به مرخصی نمی‌آمد!! ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 💠 ۶ تیر ماه ۱۳۶۶ - سالروز شهادت فرمانده تیپ ۲ محرم و جانشین لشکر ۱۶ قدس گیلان، شهید مهدی خوش‌سیرت - عملیات نصر ۴ -ماووت عراق ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ا🇮🇷 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ا🇮🇷 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🎤 مصاحبه با شهید مهدی خوش سیرت 🎥 این فیلم از مصاحبه سردار مهدی خوش سیرت و شهید وحید رزاقی برداشت و
😊 📄 🌷هفتم اردیبهشت سال ٦٦ یک روز بعضی از فرماندهان و جانشینان گردان های لشکر قدس طبق روال معمول که به همدیگر سرکشی می کردند، نزد بنده آمدند که شهیدان خوش سیرت، لاهوتی، رزاقی و برادران عبدالهیان و محمد عبدالله پور در این جمع حضور داشتند. 🌷آن روز که معمولاً با هم شوخی می کردیم به بنده گفت: آقا[...]مدتی است که کله شما بوی شهادت می دهد و نورانیت و روحانیت در صورتتان موج می زند. فکر می کنم زمان شهادت و عروج شما خیلی نزدیک باشد. 🌷من هم سریع در جوابش گفتم: اتفاقاً بر عکس، شما نور بالا می زنید و قرار است بپرید. من باید بمانم و برای دیگران تعریف کنم که شما چطور جنگیدید، به شهادت رسیدید. این قدر هم مطمئن هستم که حاضرم طی نامه ای خطاب به حضرت عزرائیل- قابض الارواح - سفارش شما را بکنم. 🌷....این بود که همانجا کاغذی برداشتم و به عزرائیل ابلاغ کردم تا در آینده ای نزدیک ایشان را قبض روح نماید. شهید خوش سیرت با خنده و شوخی نامه را از من گرفت. فردای آن روز نامه ای مشابه به همان نامه با دست خط شهید خوش سیرت خطاب به عزرائیل در مورد بنده به دستم رسید. 🌷این قضیه گذشت و من که در مراحل اولیه عملیات نصر ٤ شدیداً مجروح شده و در بیمارستان سینای تهران بستری بودم، خبر جانکاه شهادت خوش سیرت را شنیدم. 🌷بعد از مدتی که به شهرستان آستانه اشرفیه رفتم، دیدم نمایشگاهی از لوازم شخصی شهید و دست نوشته ها و عکس های ایشان برگزار شده، از قضا همان نامه دست خط بنده به ایشان نیز در نمایشگاه برای تماشای عموم موجود است. خیلی هم شلوغ بود. 🌷محّمد عبدالله پور هم در کنارم بود و وقتی به آن نامه رسیدیم به من گفت: هر کس که می آید و این نامه را می بیند، می پرسد این آقائی که این نامه را نوشته کیست و کجاست؟ و همه می گویند عجب آدم بد چشمی بود!! و ادامه داد که خیلی دوست دارند تو را ببینند و من می خواهم بروم و از بلندگو شما را معرفی کنم و سپس راه افتاد که برود. 🌷....من که از شوخی های محّمد عبدالله پور و جدیت او در این جور مواقع خبر داشتم و می دانستم این کار از او برمی آید و الان است که مرا ببرد، اوضاع را قمر در عقرب دیدم و دیگر ماندن را صلاح ندانستم و مانند عراقی ها فرار تاکتیکی را بر قرار ترجیح دادم. 🌹آنچه خوانديد خاطره ای است از یک رزمنده دلاور گیلانی که نامش به درخواست خودش فاش نشده است. وی در سال های دفاع مقدس افتخار جهاد در رکاب سرداران شهید لشگر قدس گیلان را داشته است، از جمله شهید مهدی خوش سیرت، فرمانده تیپ دوم از این لشگر که خاطره فوق یادآور شوخ طبعی های آن سردار شهید است. دوران ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk گروه واتساپ دفاع مقدس ۱ 🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
📸 عکس گرفتن با شهید مهدی خوش سیرت
20.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 شرح مختصر از زندگی و مجاهدت های عارف شهید، سردار مهدی خوش سیرت، فرمانده تیپ و جانشین لشکر ۱۶ قدس گیلان 🌷
🌷 سال ۶۶ - سالروز شهادت محسن دین شعاری, جانشین واحد تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول الله ﷺ 🔴 در حین خنثی سازی مین ضد تانک در منطقه سردشت 🌴مزار مطهر شهید: تهران ▫️ قطعه ۲۹، ردیف ۳، شماره ۹ ▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ 🌱 متولد: ۱۳۳۸ -- (محله درخونگاه - تهران) در کوچه پس کوچه های تو در توی این محله قدیمی، کودکی رشد و نمو یافت که بعدها در سنین جوانی، معبرهای مین را برای راهیابی رزمنده ها به خطوط مقدم دشمن، می گشود. او در دوران نهضت، از جمله جوانان پرشور و فعال بود و در ماه های پیش از پیروزی انقلاب، به همراه برادر خود در پزشکی قانونی به تلاش شبانه روزی در جهت شناسایی و جابه جایی پیکر مطهر شهدا می پرداخت. بعد از پیروزی، پیرو درخواست امام مبنی بر بازگشت سربازان، خود را به محل خدمتش معرفی نمود. او در پادگان، برای سربازان برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته بود و به آگاهی بخشی افرادی که در انجام واجبات دچار سستی شده بودند، کمک می کرد. سال ۶۰ وارد سپاه شد و در سلک تخریبچی های لشکر ۲۷ درآمد. سال ۶۳ به خانه خدا مشرف شد. برای بار دوم نیز در سال ۶۶ ؛ عازم این سفر معنوی بود که به دلیل مسئولیت های سنگینی که در جبهه به عهده داشت، منصرف شد . . . و در همین ایام بود آسمانی شد🕊🕊 🌴عملیات های طریق القدس و کربلای یک، شاهد حضور دلاور مردی های این سردار رشید و گشاده رو بود.
دفاع مقدس
🌷 #عید_قربان سال ۶۶ - سالروز شهادت محسن دین شعاری, جانشین واحد تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول الله ﷺ 🔴 در
😊 از شهید حاج محسن دین شعاری 🍁 پاییز سال ۱۳۶۵ نیروهای لشکر ۲۷ در «اردوگاه کرخه» مستقر بودند. محل استقرار بچه های گردان تخریب با اردوگاه، مقداری فاصله داشت. یک روز می خواستم به آنجا بروم تا به چند نفر از بچه محل هایمان سر بزنم. کنار جاده خاکی ایستادم. اتوبوسی از سمت تدارکات و خدمات که حمام هم آنجا بود، آمد. دست بلند کردم و ایستاد. گفتم: برادر کجا می روید؟ گفت: میریم صفا... کوچه وفا... پلاکش هزار... اهلشی بیا بالا...! — جا خوردم. از این لات بازی ها در جبهه ندیده بودم!! به اجبار سوار شدم. غیر از او و راننده، کسی دیگری توی ماشین نبود. به چشم های او که نگاه کردم، احساس کردم خیلی آشناست. هر چه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس در دست اندازهای جاده شنی، بالا و پایین می شد و او می خندید و با همان لفظ حرف می زد! وقتی دید بدجوری نگاهش می کنم، با خنده گفت: مشتی، ما رو نشناختی؟ گفتم: نه. گفت: بابا منم، حاج محسن. گفتم: حاج محسن! فهمید هنوز نشناختمش، گفت: منم گفتم: جل الخالق! به حق چیزهای ندیده! معاون گردان تخریب، آن هم با این قیافه! پس آن همه ریش حنایی چی شد؟! او را اولین بار اوایل سال ۱۳۶۴ در گردان تخریب با همان ریش بلند دیده بودم. هر موقع برای دیدن دوستانم می رفتم، او را هم می دیدم و سلام و علیک داشتم. دین شعاری برخلاف قیافه اش با آن تیپ و ریشش که بعضی ها فکر می کردند خشن و باجذبه است، خیلی آدم خوش مشربی بود. چون فضای گردان باز و اردوگاهی بود و ساختمان نداشت، وقتی در چادر می نشستی همه را می دیدی که چه کسی می رود یا می آید. دین شعاری آدم فعال و پر جنب و جوشی بود و همیشه در مقر دیده می شد. او کسی نبود که در چادر بنشیند و فرماندهی کند. همیشه بین بچه ها بود و به خصوص با آن قیافه، بین همه شاخص بود. هر وقت آنجا می رفتم با اینکه من جزو آن گردان نبودم، اصلاً انگار نه انگار، برخوردش خیلی عادی بود. از همان جا قیافه و آن ریش بلندش در ذهنم مانده بود. (راوی: حمید داودآبادی) 🥀شهید حاج محسن دین شعاری، معاون گردان تخریب لشکر حضرت رسول (ص) که در پانزدهم مردادماه سال ۶۶ مطابق با عید سعید قربان به هنگام خنثی سازی مین ضد تانک در سردشت به شهادت رسید. پیکر مطهرش در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) آرام گرفته است. ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk گروه واتساپ دفاع مقدس ۱
دفاع مقدس
😊 🔸 خاطره ای از شهید دین شعاری: 💠 ريشتو مي‌ذاري زير پتو يا روي پتو؟ 🔹بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، جانشین تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم صحبت بوديم . 🔸يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم بود از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با خنده گفت: حاجي جون! يه سوال ازت دارم خدا وكيلي راستشو بهم مي گي؟ 🔹حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد و در حالي كه نگاه تندي به او انداخته بود گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم دروغ بوده؟!! 🔸بسيجي هم كه جا خورده بود سريع عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، ببخشين بدجور گفتم. يعني مي خواستم بگم بهم بگين... 🔹حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس. 🔺 مي خواستم بپرسم شماشب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟😁 ▫️حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد. نگاه پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟ 🤔 - هيچي حاجي همينجوري!!! - همين جوري؟ كه چي بشه؟ - خوب واسه خودم اين سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف بدي زدم؟ - نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه... 🔹حاجي همينطوري به محاسن نرمش دست مي كشيد. نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در ذهن خود مرور مي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن.🤔 🔸جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت: نگفتي حاجي، مي‌خواي فردا بيام جواب بگيرم؟😜 و همچنان مي خنديد. حاجي تبسمي كرد و گفت: باشه بعدا جوابت رو ميدم.😐 ▪️يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. حاجي او را صدا زد. جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!! 🔸حاجي با عصبانيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم.😂 🔹هر سه زديم زير خنده!!! دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😉 ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk گروه واتساپ دفاع مقدس ۱
🔴 صبح روز عید قربان ⏳ سال ١٣۶٧ 🕊🕊 جاده اهواز- خرمشهر اول مرداد 1367 🌷شهیدان: