دفاع مقدس
🔻 خلبان شهید ابوالفضل مهدیار؛ از حضور در کودتای نقاب تا شهادت در خلیج فارس 📆 ۱۹ تیرماه ۱۳۵۹ - سا
📆 ۱۹ تیرماه ۱۳۵۹ - سالروز کشف كودتای نافرجام نوژه (كودتای نقاب)
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🔖روایتی ناب از کودتای نقاب (نوژه)
🔻شهید ابوالفضل مهدیار؛ از حضور در کودتای نقاب تا شهادت در خلیج فارس
🔹ابوالفضل مهدیار، در خرداد ماه 1327ش، در قم متولد شد. در بهمن سال 1347ش، وارد نیروی هوایی گردید و پس از طی دوره پیشرفته پرواز در آمریکا به ایران بازگشت و به عنوان خلبان اف4 انتخاب و به پایگاه یکم شکاری منتقل شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به پایگاه ششم شکاری منتقل شد اما، در تاریخ یکم اسفند ماه، 1358، بازخرید شده و از خدمت رها میگردد. او در تیرماه سال 1359 به جرم شرکت در کودتای نقاب بازداشت شد.
🔹روز دادگاه مهدیار فرا رسید و نظامی مذکور در دادگاه حاضر شد. کاملاً مشخص بود که خیلی منقلب شده است و با بقیه کودتاچیان، فرق اساسی پیدا کرده است. به عبارتی، بقیه كودتاچیان در مقطع دادگاه، تقاضای اظهار ندامت و پشیمانی نموده و تقاضای عفو میكردند. اما سروان مهدیار، یك حالت عجیبی داشت. در دادگاه خیلی از ته دل واقعاً گریه میكرد و میگفت من نمیگویم مرا اعدام نكنید، مرا اعدام بكنید ولی بهعنوان كودتاچی اعدام نكنید. مرا ببرید در جبهه به عنوان كیسه شن از من استفاده كنید، مثلاً بزنند من كشته شوم، ولی در جبهه كشته شوم. یا به هر طریقی كه میدانید مرا ببرید از هواپیما در جبهه پرت كنید تا آنجا كشته بشوم.
🔹این وضعیت كه پیش آمد، رئیس دادگاه که آقای ریشهری بودند، حكم ندادند و این پرونده را برداشتند و بردند محضر حضرت امام و عفو این را گرفتند.
🔹شهید مهدیار در روز یکم آبان ماه در دو پرواز جهت حمله به بندر فاو و اسکله امالقصر عراق، به عنوان لیدر شرکت نمود و ضربات سهمگینی بر پیکره دشمن بعثی وارد آورد. ساعت 12ظهر روز دوم آبان سال 1359 دو فروند اف 4 به لیدری سرگرد خلبان ابوالفضل مهدیار و کمک سروان محمود شادمانبخت جهت بمباران مجدد اسکله امالقصر به پرواز در میآیند. با رسیدن روی هدف خلبانان، ابتدا با تیربار اسکله را هدف قرار میدهند و سپس بمبهای mk82 خود را روی اسکله میریزند که در حال گردش به سمت مرز، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن قرار میگیرد. به شهادت و گواهی خلبانان شماره دو پرواز، هر دو خلبان اقدام به اجکت مینمایند و هواپیما در دهانه فاو به داخل خلیج فارس سقوط میکند ولی نیروهای بعثی هر دو خلبان را بر خلاف تمامی کنوانسیونهای بینالمللی، در آسمان به رگبار میبندند تا پیکر بیجان آنان در خلیج فارس، برای همیشه آرام گیرد.
📚منبع: کتاب "قدر مطلق یک توطئه"
کانال #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلمی قدیمی درباره کشف کودتای ۱۸ تیر ۱۳۵۹ نوژه
🎞 ☝️ مصاحبه محسن رضایی، مسئول وقت اطلاعات سپاه درباره این کودتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فیلم که اسفند60 در آستانه عملیات فتحالمبین،در منطقه عمومی غرب رودخانه کرخه ضبط شده، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه،در جمع نمازگزاران تیپ 8 نجفاشرف و نیروهای جهادسازندگی نجفآباد صحبت میکند
در این فیلم که توسط مرحوم محمود اصفهانی (باهنر) ضبط شده، پس از چند لحظه شعار دادن رزمندهها، اقامۀ نماز جماعت ظهر توسط مرحوم حاجعلی منتظری دیده میشود که طی آن دوربین تلاش دارد حضور محسن رضایی در صف نماز را به تصویر بکشد
پس از خواندن دعای وحدت، توسط حاضرین و در فاصلۀ بین دو نماز، اصفهانی به سراغ فرمانده سپاه میرود تا با او مصاحبه کند ولی محسن رضایی مشغول نماز مستحبی شده و این مصاحبه به بعد از نماز جماعت عصر موکول میشود
رضایی در صحبتهایش چند تذکر به نیروها میدهد. اولین تذکر در خصوص چیدمان نیروهای بعثی در چندین ردیف دفاعی است که فرمانده سپاه تاکید میکند کسی اجتهاد به رای نکند و اسرا را از بین نبرد.
دومین تذکر اصلی فرماندۀ سپاه در این صحبت کوتاه، بر میگردد به لزوم حفظ سازمان نیروهای حملهکننده و مسائل دیگری مانند اهمیت شناخت زمین.
بسیاری از چهرههایی که در این فیلم دیده میشود، در عملیاتهای بعدی بشهادت میرسند
دفاع مقدس
در این فیلم که اسفند60 در آستانه عملیات فتحالمبین،در منطقه عمومی غرب رودخانه کرخه ضبط شده، محسن رضا
تأسیس سپاه پاسداران
حضرت امام خمینی در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸
طی فرمانی به شورای انقلاب، رسماً تشکیل این نهاد مقدس را اعلام نمودند.
هسته های اولیه سپاه، همزمان با پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷ شکل گرفت. در آن زمان، تعدادی از انقلابیون باسابقه که در زمان شاه دست به مبارزه مسلحانه نیز می زدند، اقدام به جذب و یارگیری از میان نیروهای مؤمن، جوان و شناخته شده انقلابی کردند. آنها در چند نقطه از تهران مستقر شده و شروع به آماده سازی و آموزش به منظور پاسداری از انقلاب نوپای اسلامی نمودند. گروهی به سرپرستی ابو شریف در پادگان جمشیدیه، گروهی به سرپرستی ابراهیم یزدی در محل ساواک در خیابان پاسداران تهران . . . و نیز گروه هایی تحت نظارت محمد منتظری، دکتر چمران (معاون بازرگان، نخست وزیر موقت) و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی....
اینها هر کدام جداگانه فعالیت داشتند تا اینکه ضرورت یکپارچه نمودن آنها مطرح شد، لذا آیت الله خامنه ای از سوی حضرت امام مأمور شدند تا آنها را متحد و یکدست نمایند. در نتیجۀ ادغام این چند گروه، سپاه پاسداران شکل و در روز دوم اردیبهشت رسمیت یافت و آغاز بکار آن، رژه در خیابان انقلاب، از مقابل دانشگاه تهران و در برابر دیدگان مردم بود.
از بنیانگذاران سپاه می توان به شهید کلاهدوز، ابوشریف، عباس دوزدوزانی، جواد منصوری،آیت الله خامنه ای، آیت الله لاهوتی، محمدمنتظری، یزدی ... اشاره نمود. محسن رضایی در اوایل تشکیل سپاه، مسئول اطلاعات بود که پس از مرتضی رضایی در سال ۱۳۶۰ به سمت فرمانده سپاه برگزیده شد که تا سال ۱۳۷۶ ادامه داشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷24 تیر ماه 1361 - سالروز شهادت جلال افشار
تولد: اصفهان – 1335
شهادت: عملیات رمضان – شلمچه
مزار: گلستان شهدای اصفهان
🎥روایتی از مردان عصر ظهور 🌿
بعد از شهادت، عکسش را بردیم محضر آیت الله بهاءالدینی.
جلال را خوب می شناخت. حالا خبر شاگرد عارف مسلکش را آورده بودند برایش.
صورت جلال افشار را توی قاب نگاه می کرد و اشک می ریخت.
به مان گفت «امام زمان ازمن یک سرباز خواستن، منم آقای افشار رو معرفی کردم. حالا این اشک ها، اشک شوقه.»
#شهید_اذان
🌷آیت الله بهاء الدینی عاشق اذانهای جلال بود. موقع اذان میفرمود: آنکه اذان را با معنا میگوید، اذان بگوید. و منظورش جلال بود. وقتی هم اذان میگفت، میفرمود: ایشان خیلی خوب اذان میگویند. در تشویقش میفرمودند: احسنت بابا!
🌷غروب روز ۲۴ تیر ۱۳۶۱، در منطقه علملیاتی رمضان و در ماه رمضان، وقتی آفتاب داشت غروب میکرد، آماده اذان گفتن شد و به بچهها گفت تا آماده نماز شوند. بچهها یکی یکی از سنگرها برای وضو بیرون میآمدند و جلال آماده اذان گفتن میشد که گلوله توپی آمد و ترکشی نثار پهلویش نمود. هنوز زیر لب داشت اذان میگفت. او شهید اذان شد.
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید جلال افشار
📚 کتاب "جلوه جلال"
🌱🌱🌱🌱🌱
#سربازی_که_انتخاب_شد!
🌷از اصفهان به قم میرفت. صدای آهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو آزار میداد. رفت و با خوشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار رو خاموش کنید، یا برا خودتون بزارین. راننده با تمسخر گفت: اگه ناراحتی میتونی پیاده شی! جلال رفت توی فکر، هوای سرد و بیابان تاریک و.... قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه، اینبار به راننده گفت: اگه خاموش نکنی پیاده میشم. راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما!
🌷....جلال پیاده شد. اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همین که جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت: بیا بالا جوون، نوارو خاموش کردم. وقتی سالها بعد خبر شهادت جلال رو به آیت الله بهاء الدینی دادن، ایشون درحالیکه به عکسش نگاه میکرد فرمود: امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، من هم صاحب این عکس رو معرفی کردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #فیلم | نشان دادن ارادت پیرمرد رزمنده بسیجی به آقا ❤️
🌴 دوران #دفاع_مقدس
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
عمرم، جانم، ماه تابانم
ا💐🌱💐💕🌱❤️🌱💕💐🌱💐
🌿سالروز ولادت حضرت رهبر، مولایمان سید علی❤️
او تولد یافت که رهبر باشد
ما همه عاشق و او دلبر باشد
او تولد یافت گردد نورعین
پرترین آقا پس از پیر خمین
آقا جان؛
مهم نیست تاریخ تولدتان 29 فروردین است یا 24 تیر، اینها بهانه ای است که ما یادمان نرود چه نعمتی بزرگی به ما ارزانی شده،خدا را صد هزار مرتبه شکر🤲🤲
به کانال #دفاع_مقدس بپیوندید
☝️محفل انس ورفاقت باشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای زیبای سید حسن نصرالله برای رهبر انقلاب"
🤲 «خدایا بقیه عمر مرا به عمر سیدنا القائد اضافه کن» 🤲
دبیر کل حزب الله لبنان:
▫️برای طول عمر رهبر انقلاب دعا کنیم. دعای من در سالهای قبل این بوده و امسال هم همین است.
▫️من نمیگویم که خدایا از عمر من بگیر و به عمر رهبر انقلاب اضافه کن بلکه میگویم بقیه عمر مرا به عمر سیدنا القائد ببخش. چرا که امروز ایشان عمود استوار خیمه مقابله با فتنهها هستند.
دوران #دفاع_مقدس 💕
تاثیر دیدار امام و عشق و علاقه ویژه بین امام و رزمندگان
در مرحله ای از عملیات کربلای ۵، در غرب کانال ماهی و شرق بصره، نیروهای لشکر ۲۱ حضرت رسول (ص) تحت فشار شدیدی قرار داشتند. تعداد محرومین و شهداء نسبتاً زیاد بود. گر چه مدت تقریباً دو ماهی بود که نیروها به مرخصی نرفته و سختی های زیادی را متحمل شده بودند، اما پایمردی و تلاش آنها بسیار قابل تحسین بود. به پاداش این کار رزمندگان، ترتیب ملاقاتی با حضرت امام برای آنها داده شد. جریان کار از این قرار بود که روز پنجم فروردین ۱۳۶۶ توسط حاج سید احمد آقا و آقای توسلی درخواست خود را مطرح کردیم. تعطیلات عید بود و همه در حال استراحت. ملاقاتهای رسمی هم همه تعطیل بود. با همه اینها وقتی که حضرت امام با درخواست ملاقات رزمنده ها مواجه شدند، با آغوش باز پذیرفتند. این همه لطف و محبت نسبت به رزمنده ها برای ما هم بسیار تعجب آور بود. خلاصه خدمت ایشان رسیدیم. گزارش اوضاع و احوال لشکر و آمادگی بسیجی ها و سپاهیان را برای ایستادگی و جانبازی به حضورشان ارائه کردیم. آن بزرگوار بسیار خوشحال شده و لطف و محبت خاصی ابراز داشتند.
عشق و علاقه بین امام و رزمندگان دو طرفه بود و با هر دیدار امام گویی جانی تازه در کالبدها دمید می شد و تمام خستگی ها از تنها زدوده می گردید. در جبهه و در کوران عملیات و در هر حالت اگر رزمندگان کسی را می دیدند که احتمال می دادند به ملاقات حضرت امام برود، سلام خود را به حضور آن بزرگوار تقدیم می داشتند و دیگر ذکری و حرفی از خانواده های خود نداشتند
دفاع مقدس
دوران #دفاع_مقدس 💕 تاثیر دیدار امام و عشق و علاقه ویژه بین امام و رزمندگان در مرحله ای از عملیات ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🚩 منزلگه قرب
📽 دیدار پرشور رزمندگان با پیر جماران❤️
🌱 رزمندگان ما در ظلمتكدهی این سیارهی خاكی، مبشران نوری هستند كه از شمس ولایت در آیینهی صافی وجودشان تابیده است. امروز آنان در مدار كهكشانی خویش به منزلگه قرب رسیدهاند، یعنی توفیق دیدار یافتهاند و منتظرند تا چشمشان به جمال نایب ولایت كلیه روشن شود. تا لحظهای دیگر، انتظارها پایان ميیابد و سپیدهی نیابت كه بشارت طلوع با خود دارد، در مشرق ظاهر ميگردد. باش تا صبح دولتت بدمد كاین هنوز از نتایج سحر است
گفتار شهید آوینی🌷
عشق و محبت شدید رزمندگان دفاع مقدس به امام خمینی (ره) یکی از بارزترین انگیزههای تحمل سختی و شوق به پیروزی در میان آنها به شمار میرفت.
🌴 #خمینی ، محبوب قلبهای مؤمن و خداجوی در طول اعصار تاریخ
#بت_شکن_قرن
دوران #دفاع_مقدس 💕
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 #هوس_کرببلا
📽 کلیپی زیبا و دیدنی از دوران دفاع مقدس با نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز ( هرکه دارد هوس کرببلا ، بسم الله )
🎙هرکه دارد به سرش شور و نوا ، بسم الله
هرکه دارد هوس کرببلا ، بسم الله
هر که لبیک به فرمان خمینی گوید
به خداوند قسم راه حسینی پوید
هر که فرمان برد از روح خدا ، بسم الله
هر که دیدار حسین بن علی می خواهد
هر که دیدار ائمه و علی می خواهد
بودش مهر و وفا عشق و صفا ، بسم الله
هرکه دارد هوس کرببلا ، بسم الله...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
جاذبه ها ،
همیشه به سمت پایین نیستند!!
کافیست پیشانیت به خاک باشد ،
به سمت آسمـان خواهی رفت ...🌈
عراق ، پاسگاه زید ، ۲۷ تیر ۱۳۶۱ ، عملیات رمضان
📷 تصویر یک رزمنده تخریبچی که به حالت سجده به شهادت رسیده است.
▫️ عکاس: علی فریدونی
ا▫️💠▫️💠▫️💠▫️
🌗 شب #عملیات_رمضان ، پشت میدان مین رزمنده ها زمین گیر می شوند.
از میان ۱۵۰ داوطلب، ۲۰ نفر از آنان اجازه عبور از میدان مین را پیدا می کنند تا با گذشتن از آن، معبر پیشروی به سوی دشمن گشوده شود. ... آن بیست نفر، به نوبت روی زمین غلت زده و تن خود را در معرض مین ها قرار می دادند و آنها را منفجر می کردند ...و به این وسیله راه ستون نیروها به سمت دشمن باز شد.
#بخوانید 👇
⚪️ پاهای استوار عبدالکریم
▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند.
سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آنسمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریمزاده" خبری هست یا نه.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی میگفت اتفاق جالبی خواهد افتاد.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: - احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده ... سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود.
— عکاس: حمید داودآبادی
🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گلزار شهدای اندیمشک
📚 نقل از کتاب: تفحص
✍️ نوشته: حمید داودآبادی
⚪️ دعوتید به کانال شهدا:
کانال #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ۲۳ تیر ۱۳۴۳ - سالروز تولد شهید محمدرضا تورجی زاده
🔰 #فیلم | صحبت های مادر بزرگوار شهید تورجی زاده ، به همراه مداحی از شهید؛
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده
ذاکر و مداح اهل البیت (ع)
فرمانده دلاور گردان یا زهرا {س} - (لشکر امام حسین(ع)💥
شهادت: اردیبهشت ماه ۱۳۶۶
عارف دلسوخته لشگر امام حسین (ع) در عملیات کربلای ۱۰ در منطقه مرزی بانه (کردستان) در حین هدایت گردانش از ناحیه ی پهلو و بازو مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد🕊🕊
دفاع مقدس
🌱 ۲۳ تیر ۱۳۴۳ - سالروز تولد شهید محمدرضا تورجی زاده 🔰 #فیلم | صحبت های مادر بزرگوار شهید تورجی ز
درد عاشق را . . .
دوایی بهتر از معشوق نیست
شربتِ بیماری فرهاد را شیرین کنید
پ.ن: شهد شیرین شهادت بر تو گوارا باد
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده
🌱 ۲۳ تیر ۱۳۴۳ - سالروز تولد شهید محمدرضا تورجی زاده- فرمانده فرمانده گردان یا زهرا {س} - (لشکر امام حسین(ع)💥
دفاع مقدس
درد عاشق را . . . دوایی بهتر از معشوق نیست شربتِ بیماری فرهاد را شیرین کنید پ.ن: شهد شیرین شهادت
💥ذاکر و عارف دلسوخته
فرمانده دلاور گردان یا زهرا {س}
"شهید محمد رضا تورجی زاده"💥
🎞 فرازی از وصیتنامه شهید:
« زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیّت لقای خدا و شهادت بود
امروز بعد از گذشت این مدت، راغبتر شدهام
که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید
.
خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیّت به تن کردم
که برای من کفنی باشد آغشته به خون
خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است
من میدانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم، امیدوارم
اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم
با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ ها راه است
.
هم رزمانم، سخنی با شما دارم، همیشه گفتهام:
بسیجیها، سپاهیها
این لباسی که بر تن کردهاید
خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا {سلام اللّه علیها}
پس لیاقت خود را به اثبات برسانید
.
نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید
روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید
نماز شب را وظیفه خود بدانید
حافظی بر حدود الهی باشید
در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست
در این حرم باید از ناپاکی ها به دور بود
عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید
به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید
که نابودیتان حتمی است
💠 پدر و مادرم همانطور كه قبلاً مقاوم بوديد
در اين فراز از زندگیتان نيز صبر كنيد و با صبرتان دشمن را به ستوه آوريد
دوست دارم جنازهام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود
مرا از كودكی خود از محبان حسين{ع} و زهرا{س} تربيت كرديد
از طعن دشمنان نهراسيد
.
نهايت و اوج محبّت، فانی شدن در راه معشوق است
و من فانی فی اللّه هستم
همه بايد برويم كه إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ راجِعُون
فقط نحوهی رفتن مهم است و با چه توشهای رفتن
💠 برادر و خواهرانم
در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید
هر چه میکنید و هر چه میگویید با رضای او بسنجید
به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید
.
اگر جنازهای از من آوردند
دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید:
یا زهرا {س}
.
خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما
در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا منور فرما
خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده
خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم
خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی
که در جوار خودت در عرش الهی
در کنار مولا حسین{ع} هستند قرار بده
والسلام
محمد رضا تورجی زاده
عملیات رمضان (2).pdf
981.7K
📗پی دی اف | #کتاب
⚪️ #عملیات_رمضان
✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
دفاع مقدس
📗پی دی اف | #کتاب ⚪️ #عملیات_رمضان ✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
⚪️ خاطره ای از عملیات رمضان
#وقتی_گلوله_جای_گلوله_میخورد...!!
🌷مرحله پنجم عملیات [عملیات رمضان] شروع شد. همه چیز طبق طرح پیش میرفت. لودر و بلدوزرهای جهاد سازندگی و مهندسی سپاه به همراه رزمندهها جلو میرفتند. باید روبروی دژ خاکریز میزدند تا عراقیها، نیروهای پراکنده شده در بیابان را نزنند. قرار شد نیروهای حاج همت از غرب دژ و نیروهای احمد از شرق آن، زدن خاکریز را شروع کنند، ادامه بدهند تا در نزدیک اولین مثلث دژ، خاکریز را به هم وصل کنند.
🌷هوا که تاریک شد رانندگان نشستند پشت فرمان و تا خود صبح تماموقت کار کردند. فقط کسی از لودر پیاده میشد که زخمی و شهید شده باشد. صد متری در وسط دو خاکریز مانده بود که هوا روشن شد. تانکهای عراقی در فاصله یک کیلومتری روبروی این صد متر باقیمانده آرایش گرفته بودند و بهنوبت شکاف بین دو سد خاکی را میکوبیدند.
🌷در این یک تکه جا، گلوله جای گلوله میخورد. عراقیها میدانستند اگر دو سر خاکریز وصل شود راه نفوذشان بسته میماند. احمد با چشمهایی که مثل دو پیاله خون روی صورت خاکآلودش خودنمایی میکرد دنبال راهی بود که این فاصله را بپوشاند و آنقدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلوتلو میخورد.
🌷طاقت ایستادن نداشت، با اینحال نمیتوانست دست روی دست بگذارد. رفت سراغ بچههای زرهی و مهندسی. چند راننده لودر و بلدوزر را انتخاب کرد گفت کسانی را میخواهد که داوطلب شهادت باشند. احمد به فرمانده زرهی گفت دو سه تا نفربر بیار جلو، روبروی عراقیها با سرعت به چپ و راست حرکت کنند و گردوخاک راه بیندازند تا دید آنطرف کور بشه و بتونیم خاکریز رو به هم وصل کنیم.
🌷ساعتی بعد یکی از رانندهها که حسابی خسته بود از حال رفت و از بالای لودر نقش زمین شد. کسی نبود جای او را پر کند. بچهها جمع شدند دور او و آب به صورتش زدند. بهش روحیه میدادند و قربان صدقهاش رفتند تا با همان حال و روز دوباره نشست پشت فرمان. چند دقیقه بعد گلوله توپ کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید. رانندهی خسته، زخمی که شد به عقب فرستادنش. بقیه زدن خاکریز را ادامه دادند.
🌷نزدیک ۱۰ کیلومتر طول کل خاکریز بود که ۹۹۰۰ متر آن را در شب، ۸ ساعته زده بودند، اما ۱۰۰ متر باقیمانده در روز ۵ ساعت طول کشید. با هر زحمتی بود بالاخره نزدیکیهای ظهر دو سمت خاکریز به هم وصل شد. احمد نفس راحتی کشید و با به هم چسبیدن دو سر خاکریز جناح چپ منطقه کمی آرام شد.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید احمد کاظمی
📚 کتاب «مثل من و تو (زندگینامه شهید احمد کاظمی)» به نویسندگی یحیی نیازی محقق و نویسنده مرکز اسناد ✍️
دفاع مقدس
⚪️ غبار جبهه بر چهره آنان نشست تا در روز محشر و هول قیامت، غبار غم بر رخ آنان ننشیند و به پاداش جهاد
💠 روایتی ناب از فرماندهی احمد كاظمى در #عملیات_رمضان
🔹عملیات رمضان اگر چه با شكست روبروشد اما احمد یک حماسه خلق كرد:
▫️در رمضان پنج مرحله عملیات انجام میشود که در چهار مرحله آن قرارگاه سوم صاحبالزمان حضور دارد و تنها در یک مرحله که لشکر نصر از سمت شلمچه انجام میدهد آنها حضور نداشتند.
در مرحله پنجم اتفاق عجیبی میافتد که نمیتوان برای آن واژه مناسبی که در شان آن باشد پیدا کرد؛ در این ماجرا فقط احمد نقش دارد. در هر چهار مرحله از عملیات با عدمالفتح روبرو میشویم، یعنی نقطه هدف را فتح میکنیم ولی مجبور به عقبنشینی میشویم. قرارگاه اصلی در مرحله پنجم تصمیم میگیرد یک نقطهای را تصرف کند که بگوید حاصل عملیات رمضان این است تا جا پایی برای عملیات آینده شود. در مرحله پنجم قرار بود یک خاکریز دو جداره از مرز به سمت مواضع مثلثی بزنیم تا بتوانیم محل را نگه داریم. محسن رضایی از لشکر امام حسین، حاج رضا حبیب الهی را صدا زد و از او خواست شبانه ده کیلومتر دو خاکریز دو جداره بزند. حاج رضا حبیب الهی برای چند شب در داخل خاک ایران این کار را تمرین کرد و بعد اعلام آمادگی کرد که اگر خط را بشکنید، کارم را از دو طرف شروع میکنم.
صبح با شهید ردانیپور برای بازدید رفتیم و مشاهده کردیم که خاکریزی به ارتفاع چهار متر زده است! به طوری که از کامیون بالاتر بود و عراقیها صبح چشمانشان را باز کردند دیدند که یک خاکریز عظیم جلویشان صف کشیده است. البته صد متر مانده بود تا دو طرف خاکریز به هم برسند که صبح شده بود و کار ناتمام ماند و عراقیها تمام نیروهای زرهیشان را متمرکز این قسمت کرده بودند تا ما نتوانیم آن صد متر را تکمیل کنیم؛ آتش آنها به حدی سنگین بود که آن صد متر تبدیل به جهنم شده بود.
من و شهید ردانیپور آن منطقه را گشت میزدیم و حتی در مثلثی نزدیک بود گم شویم تا اینکه به نقطه حد شهید کاظمی رسیدیم. ما در همان نقطه صد متر بودیم که دیدیم آتش دشمن زیاد است، و لودر سالمی هم که کار بکند نیست!
در آنجا احمد کاظمی را دیدم که یک بلندگو در یک دستش و یک دعا هم در دست دیگرش داشت. دو نفربر هم در دو طرف خاکریز گذاشته بود و با بلندگو دستور میداد: "نفربر گَرد کن!" (گرد و خاک ایجاد میکرد) همزمان با آن دعای فرج را میخواند: خدایا ما هیچ نداریم و همه چیز تو هستی، همه بار گناهان بر دوش ما است و این تو هستی که باید ببخشی.
در تمام این مدت نیز پیاده این مسیری که خاکریز نداشت و با توپ و مسلسل به آنجا شلیک میکردند را پیاده طی میکرد و نیروهایش را حفظ میکرد در حالی که هر لحظه ممکن بود تکهتکه شود. احمد دو توپ 106 پشت خاکریز گذاشته بود، همچنین دو تیربار و حدود 30 نفر نیرو آنجا مستقر کرده بود و به آنها گفته بود به سمت دشمن شلیک کنید. دشمن با تمام تجهیزات خودش به آنجا شلیک میکرد و خودش آن مسیر را تردد میکرد و به نفربرها گفته بود این مسیر را حرکت کنند تا خاک مسطح شود تا لودر بتواند این قسمت را هم خاکریز ایجاد کند. در واقع هیچچیزی جز معجزه احمد را حفظ نکرد زیرا مثل این میماند که زیر دوش آب بروید و خشک بیرون بیایید.
آن لودر حدود 20 متر (یک پنجم از آن فاصله جهنمی) خاکریز زده بود که به وسیله گلوله تانک دشمن منهدم و راننده آن نیز بهشدت مجروح شد. البته شهید ردانیپور در آن زمان بیکار ننشسته بود و به قرارگاه بیسیم زده بود که لودر و بولدوزر بفرستند. اما احمد تا آمدن لودرهای جدید گفت نباید بگذاریم عراقیها بفهمند لودرمان را زدهاند و به همین جهت به نفربرها دستور داد گرد و خاک کنند و کارشان را ادامه بدهند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا لودرهای جدید آمده بودند.
▫️احمد كاظمى به مثابه يك لشكر
روايت محسن رخصت طلب راوى و تاريخنگار جنگ تحمیلی از فرماندهى احمد كاظمى
🌴 #عملیات_رمضان سال ۶۱ مقارن با ماه مبارک رمضان در جنوب بصره به وقوع پیوست که در این عملیات رزمندگان اسلام تا رودخانه دجله پیشروی کردند واز آب دجله وضو ساختند.
در آن روزهای گرم مرداد ماه تعدادی از رزمندگان با زبان روزه شرکت کردند. گرمای طاقت فرسا و مقاومت در مقابل پاتک دشمن و نبود خاکریز مناسب روزگار سختی را برای لشکریان رقم می زد. اسلحه و آرپی جی ها بر اثر تابش خورشید و شلیک پی درپی چنان داغ شده بودند که از روی لباس هایی که از تن درآورده و به عنوان دستگیره از آن استفاده می نمودند قابل تحمل نبود و رزمندگان برای دور ماندن از آسیب شلیک گلوله های مستقیم تانک خود را به زمین داغ منطقه می چسباندند.
و براستی سخت بود صحنه های شهادت دوستان و همسنگران. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
—(راوی: حبیب الله ابوالفضلی)