1_1675584553.zip
1.17M
📚 کتاب | #آخرین_خاکریز
📄۱۹۶ صفحه
✅ انتشار به مناسبت ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن عزیز
#آزادگان
-------------------------------------------
🍂 کانتل دفاع مقدس
#بخوانید 👇
دوست عراقی من!
"مُنقذ عبدالوهاب الشریده" (ابو حیدر) سال 1325 در منطقه "ابی الخصیب" بصره در جنوب عراق متولد شد. او که تحصیلات آکادمیک خود را در ایتالیا و اسپانیا به پایان برده بود، سالها در مدارس و دانشگاه های کشور های عربی تدریس کرد و از اساتید هنر دانشگاه مستنصریه بغداد بود.
اواخر سال 1366 منقذ همچون دیگر مردم مظلوم عراق، بالاجبار از کلاس های دانشگاه که در آن جا نقاشی و مجسمه سازی را تدریس می کرد، به خط مقدم نبرد اعزام شده بود.
بمباران شیمیایی شهر عراقی حلبچه توسط هواپیماهای عراقی که به شهادت بیش از 5000 زن و بچه بی گناه منجر شد، از صحنه هایی بود که منتقذ را شدیدا تکان داد. آن جا بود که منقذ تسلیم نیروهای ایرانی شد و همراه دیگر اسرا، به اردوگاه اسرای عراقی در تهران اعزام شد.
ابو حیدر تحت تاثیر جنایاتی که در حلبچه دیده بود، تابلوهای نقاشی بسیاری کشید. در کنار نقاشی مجسمه هم میساخت. او سوگواری مردم ایران را در ارتحال حضرت امام خمینی (ره) روی سنگ مرمری به ابعاد سه در یک متر حجاری کرده است که از آثار خوب هنری آن دوران به شمار میآید.
انتفاضه فلسطین، قیام مردم عراق، سوگواری مردم ایران در ارتحال امام خمینی و عاشورا، مضامینی بود که این هنرمند عراقی در مدت اسارتش در ایران به خلق 200 تابلو نقاشی در این حوزه پرداخت.
پس از آتش بس و تبادل اسرای دوکشور منقذ از جمله اسرایی بود که در زمره آخرین گروه ها برای بازگشت به کشورش قرارگرفت. در آن زمان، به دلیل مشکلات پیش آمده بین ایران و عراق، تبادل اسرا متوقف شد و ابو حیدر از خیل کاروان آزادشدگان جا ماند.
6 تیر ماه 1371 رئیس حوزه هنری نامه ای به مقام معظم رهبری نوشت و شرحی از احوال منقذ را در آن یادآور شد. باوجودی که تبادل و آزادی اسرای عراقی متوقف شده بود، چند روز بعد مقام معظم رهبری دستور آزادی او را صادر فرمودند و منقذ پس از 5 سال زندگی در اردوگاه اسرا، آزاد شد.
منقذ با وجودی که برخی بستگانش در کانادا زندگی می کردند، پس از آزادی در ایران ماند و زندگی کرد. کار او در حوزه هنری بود. با استفاده از وسایل و تجهیزات خاص و دست ساز خودش، طرح جلدهای زیادی برای کتاب های دفتر ادبیات و هنر مقاومت که خاطرات دفاع مقدس را منتشر می کرد، ارائه داد.
از سال 1371 همیشه منقذ را در دفتر ادبیات می دیدم و با او رفیق شده بودم. دوستی با کسی که تا چندی قبل در جبهه مقابل ما بوده و حالا به خاطر علم و هنرش آزاد شده بود، برایم خیلی جالب بود.
یکی از روزها دوربینم را با خود به حوزه هنری بردم تا چند تایی عکس با دوستان و بچه ها بیندازم. منقذ دوربین را که دستم دید، خیلی خوشحال شد. او درخواست کرد تا چند تایی عکس از او با همکاران و دوستانش در واحد نقاشی و مجسمه سازی حوزه بیندازم که انداختم.
هنرمندان حوزه هنری وی را به عنوان یک استاد صاحب سبک در نقاشی و مجسمهسازی میشناختند. مرداد 1388 نمایشگاهی از آثار منقذ در حوزه هنری برگزار شد و مورد استقبال اهل هنر قرار گرفت.
چند سالی گذشت که شنیدم منقذ برای ادامه زندگی به کانادا نزد برادرش رفته است. دیگر از او خبری نداشتم تا این که برحسب اتفاق خبر ناراحت کننده ای شنیدم. آن گونه که مطلع شدم، منقذ مدتی در سلیمانیه عراق به سر برد، سپس عازم سوریه شد و از آن جا به کاندا و سرانجام برای ادامه فعالیت هنری و آکادمیک به آمریکا رفت.
سرانجام اسیر آزاد شده عراقی "منقذ عبدالوهاب الشریده" (ابو حیدر) روز جمعه 4 مهر 1393 در سن 68 سالگی بر اثر بیماری قلبی، در شهر نشویل ایالت تنسی آمریکا، در غربت و فراموشی فوت کرد.
حمید داودآبادی
-------------------------------------------
🍂 کاناال دفاع مقدس
📷 تصاویر و نمونه کارهای "مُنقذ عبدالوهاب الشرید
▫️ اسیر هنرمند — نقاش، مجسمه ساز عراقی
👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ذلت_نمی_پذیرم
📽 فیلم / صحنه های چ از عملیات عاشورایی #کربلای_پنج در منطقه غرقه به خون #شلمچه
🎤 همراه با اشعار حماسی #حاج_صادق_آهنگران
🎙... گر با لبان تشنه در کربلا بمیرم
ذلت نمی پذیرم
نهضت ادامه دارد زینب شود سفیرم
ذلت نمی پذیرم
با جان و دل پسندم آنچه خدا پسندد
تن را به روی خاک و سر را جدا پسندد
دل را شکسته خواهد جان را فدا پسندد...
🏴 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سید اکبر صادقی (عمو صادقی)
فرمانده گردان امام سجاد ( علیه السلام)
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 سرزمین نینوا یادش بخیر
🌴 کربلای جبهه یادش بخیر
ا◽️▫️◽️▫️◽️▫️◽️▫️◽️
☝️🎞 تصاویر زیبایی از
رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء
با نوای حاج صادق آهنگران
🌴 به کانال دفاع مقدس بپیونذید
#بخوانید 👇
📸 عکاسی در جنگ
▫️به مناسبت ۲۸ مرداد #روز_عکاس
امروزه با پیشرفت تکنولوژی و تحهیزات عکاسی، تصویربرداری از اتفاقات و حوادث پیرامون، هیچ کاری ندارد. یک بچه هم می تواند دستش را بگذارد روی دکمه، رگباری صدتا عکس بگیرد و یکی از آنها را در پیجش قرار دهد و پز عکاسی بدهد!
زمان جنگ، نه امکانات بود نه پول!
بله پول.
هر حلقه فیلم 36 تایی 90 ریال بود و هر بار که می خواستم بروم جبهه، مجبور بودم از جیب خودم، چندتایی فیلم عکاسی بخرم و با خود ببرم.
نه عکاس بودم نه ماموریتم این بود. عشق داشتم از بچه ها عکس بگیرم. بعدا که می آمدم تهران، عکسها را برایشان چاپ می کردم. هر قطعه عکس 9 در 12 سانتی متر هم 40 ریال هزینه چاپش بود.
یعنی هزینه چاپ یک حلقه 36 تایی می شد:
90 ریال فیلم
90 ریال هزینه ظهور
1440 ریال هزینه چاپ
در مجموع 1620 ریال
کل حقوقی که بابت 3 ماه حضور در جبهه می دادند، ماهی 24000 ریال یعنی 72000 ریال بود.
حالا حساب کنید مثلا در یک عملیات 10 حلقه فیلم خریدم و چاپ کردم، شد حدود 16200 ریال. حدود یک چهارم حقوق 3 ماه.
در هر عملیات، یک کیسه مخصوص مواد ضد گاز شیمیایی را خالی می کردم، دوربین کوچکم را توی کیسه مشمایی می پیچیدم و داخل آن، به کمرم می بستم تا همه جا همراهم باشد.
همان که توی عکس ها به کمر دارم.
اینها را گفتم تا بدانید ماها که خودمان دوربین داشتیم و می خواستیم از جبهه عکس بگیریم، چه داستانی داشتیم.
از یک طرف عشق داشتیم صحنه ها و تصویر دوستان را از دست ندهیم؛ از طرف دیگر پول نداشتیم!
حالا بینید هر عکس آن زمان که دوربین دیجیتالی وجود نداشت، چقدر ارزش داشت و مهم بود.
این عکس ها، نتیجه حس هنر و کنجکاوی بنده است.
تابستان 1365 در اردوگاه کرخه، وقتی شهید "علی اصغر صفرخانی" گردان شهادت را برای میدان تیر و شلیک آر.پی.جی برده بود، از او خواهش کردم بگذارد من و "محمود صادقی" گلوله های مان را جدا از بقیه شلیک کنیم تا عکس بگیریم.
کنار آر.پی.جی زن ایستادن، خود را محکم نگه داشتن، نترسیدن و مقابل شدت انفجار و صدای وحشتناک شلیک، می شود این عکسها. آن هم بدون پایه دوربین و فقط روی دست با یک دوربین ساده معمولی.
یک عکس من از محمود گرفتم یک عکس هم او از من.
انفجار صورت گرفته، ولی هنوز گلوله از دهانه قبضه خارج نشده است.
این روزها وقتی تلویزیون مستندهای خارجی را نشان می دهد که با پیشرفته ترین و گران ترین دوربین ها از شلیک اسلحه و خروج گلوله فیلم می گیرند، یاد این عکس خودم می افتم.
ما هم برای خودمان عجوبه ای بودیم ها!
فقط کشف نشدیم!
( داودآبادی)
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
#بخوانید 👇 📸 عکاسی در جنگ ▫️به مناسبت ۲۸ مرداد #روز_عکاس امروزه با پیشرفت تکنولوژی و تحهیزات عکاس
📷 به مناسبت #روز_عکاس
🔹کاظم اخوان، عکاس، خبرنگار و رزمنده درستاد جنگهای نامنظم شهید چمران
🔸او در ساتل 61 همراه حاج احمد متوسلیان به لبنان رفت و پس از آن به اسارت صهیونیست ها درآمد
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ کانال دفاع مقدس
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
#بخوانید 👇 📸 عکاسی در جنگ ▫️به مناسبت ۲۸ مرداد #روز_عکاس امروزه با پیشرفت تکنولوژی و تحهیزات عکاس
در دنیایی که همه چیز
خیلی زود فراموش میشود
این عکاسان هستند
که با ثبت یک لحظه
راوی تاریخ می شوند ...
19 August
World Photography Day
#روز_جهانی_عکاسی
بر راویان حماسه دفاعمقدس مبارک
بر چوبِ حراجش
زدهایم منطقمان را
آنگاه که پایِ دل مان
لنگ به عشق است ...
#نوجوانان
#مجروحین
#دفاع_مقدس
🌱 ۲۸ مرداد ۱۳۴۴ - زادروز رزمنده خطه شمال، شهید سیدقاسم پورصادق
🌷 شهادت : دی ماه ۶۶ — شلمچه
مزار: گلزار شهدای معتمدی - شهرستان بابل
📄 دستنوشته شهید:
✍️ خدایا! من در این دنیای پوچ چیزی ندیدم که خوشایند باشد، خدایا بنده ام بلی بنده تو نه بنده دیگران اما بنده ای که از مولایش فرمان نمی برد بنده بودم اما با هوای نفسم مبارزه نمی کردم خدایا! بنده تو بودم اما از تو فرمانبری نداشتم. خدایا! الان پشیمانم آمدم تا یکبار هم شده برای تو و به راه تو باشم چون درخت اسلام احتیاج به آبیاری دارد، خدایا! آمدم که این جان ناقابلم را هدیه کنم مرا بپذیر ای خدای من.
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ کانال دفاع مقدس
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆ا 28 مرداد ماه #سال_1367
🎥 فیلم | قرائت بخشی از زيارت عاشورا توسط آیتالله خامنهای
🌸 🍀 در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ کانال دفاع مقدس
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 مادر سردار هور، شهید علی هاشمی امروز به فرزندش پیوست.
◇ عروج این بانو و مادر فداکار و پرهیزگار را به بیت معظم، شهید هاشمی تسلیت عرض مینماییم.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📹☝️ اولین دیدار جانسوز مادر سردار هور،
شهید علی هاشمی با پیکر فرزند شهیدش بعد از ۲۲ سال
🩸 ″ شهید که باشی
یک بار شهید میشوی
مادر شهید که باشی هر روز ...
چه دلی دارند مادران شهدا
غیر قابل وصف....″
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🔹 مادر سردار هور، شهید علی هاشمی امروز به فرزندش پیوست. ◇ عروج این بانو و مادر فداکار و پرهیزگار را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرازی از سخنرانی سردار شهید علی هاشمی فرمانده دلاور قرارگاه فوق سری نصرت مستقر در منطقه عملیاتی جزیره مجنون
در جمع رزمنده ها و فرماندهان یگان ها
🌴 دوران جنگ تحمیلی
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🎥 فرازی از سخنرانی سردار شهید علی هاشمی فرمانده دلاور قرارگاه فوق سری نصرت مستقر در منطقه عملیاتی ج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یک فیلم کمتر دیده شده از سردار آشنای هور
🔹 در این فیلم سردار شهید علی هاشمی به همراه سردار مهدی کیانی و سردار احمد غلامپور دیده میشوند.
🔹 بخشی از وصیت نامه شهید علی هاشمی " فرمانده ی سرّی ترین قرارگاه اطلاعات جنگ، قرارگاه نصرت ":
مرگ میآید، ولی چه بهتر که خودمان به سراغ مرگ برویم در خون بغلتیم، نه اینکه مرگ به سراغ ما بیاید و در رختخواب ذلت بمیریم.
🔹 سردار هور وقتی به فرماندهی سپاهششم منصوب شد، کلید فرماندهی را به رئیس ستادش داد،
نمیخواست پشت میز فرماندهی بنشیند! میگفت هرکس میخواهد مرا ببیند بیاید در جزیره مجنون ...
#سردار_هور
#شهید_بیشاهد
#راز_نگهدار_جنگ
#بنبست_شکن_جنگ
#علمدار_اطلاعات_و_عملیات
#شهید_سرلشکر_علی_هاشمی
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⚪️ به کانال دفاع مقدس بپیوندید
چه می جویی؟عشق!این جاست....mp3
4.09M
🌴 ما وارث انبیا هستیم
و غایات الهی آفرینش انسان در وجود ماست كه معنا ميیابد.
ما از مرگ نميترسیم، كه مرگ ما شهادت است و شهادت، حیات عندالرب . . . .
عقلهای محجوب به آیینههای قیراندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست که معنای حیات عندالرب را دریابند؟
حیات عندالرب، نقطهی پایانی معراج بشریت است که به آن جز با شهادت دست نمیتوان یافت.
ای وجدانهای نیمخفته، چشم بیداری بگشایید و ای بیداران، گوش فرا دهید: ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفتهایم تا جهان را به سرنوشت محتوم خویش برسانیم. خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است. یا فالق الاصباح، ما را در راهی که اینچنین عاشقانه در پیش گرفتهایم یاری فرما.
☝️صوت ملکوتی شهید آوینی را به گوش جان #بشنویم
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🌴 کانال #دفاع_مقدس:
روایتگر رویدادهای جنگ
و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 سرزمین نینوا یادش بخیر
کربلای جبهه یادش بخیر
🎙با نوای حاج صادق آهنگران
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🌴 کانال #دفاع_مقدس ؛ روایتگر حال و هوای جنگ در دهه ۶۰
😊 خـاطـرات طنز جبهه
‼️حالگیری پدر
▫️ سال 62، توی خط پاسگاه زید مستقر بودیم، ماهها گذشته بود و از عملیات خبری نبود، بچهها هم مدت زیادی بود که به مرخصی نرفته بودند. زمزمه شروع عملیات دیگری هم بین واحدها پیچیده بود. خلاصه آنها بین دو راهی گیر کرده بودند؛ «آیا عملیاتی در راه هست یا نه؟ تکلیف مرخصیها چه میشود؟».
در همین اوضاع احوال بود که بچهها تصمیم گرفتند بروند پیش فرمانده گردان، صادق مکتبی و تکلیفشان را روشن کنند. در بین آنهایی که آن روز جمع شده و آمده بودند توی سنگر، پدر فرمانده گردان هم بود، نسبت فرزند و پدری این دو را خیلی از نیروها نمیدانستند جز چند نفر.
بچهها همه منتظر بودند، فرمانده گردان بیاید. چند دقیقهای گذشت، صادق با همان ابهت همیشگیاش وارد سنگر شد، همه به احترام فرمانده از جایشان بلند شدند، پدر صادق هم مثل بقیه بلند شد. او با تواضع از بچهها خواست که بنشینند، آنها سپس یکییکی شروع کردند به بیان مشکلاتشان. یکی می گفت: «من در روستا زمین کشاورزی دارم، باید بروم آنجا را آباد کنم». دیگری میگفت: «بچهام مریض شده، زودتر باید برای دوا درمانش بروم شهرستان» و ...
صادق هم خوب به حرفهاشان گوش کرده و جوابهایی که لازم میدانست به آنها می داد. نوبت به پیرمرد رسید، بدون اینکه از نسبت خودش با او چیزی بگوید، رو به فرمانده کرد و گفت: «حاج آقا! من دو تا از بچههام تو جبهه هستند، زن پیری هم دارم که چند وقتی است، کسالت دارد و باید تا دیر نشده ببرمش گرگان پیش دکتر، اگر اجازه بدهید بروم مرخصی!!».
شرایطی که تو منطقه بود و ملاحظات دیگری که هیچ کدام از نیروها نمیدانستند و فقط فرمانده از آن اطلاع داشت، همه و همه باعث شد که با بیشتر درخواستها موافقت نشود ... با خواست پیرمرد گردان هم مثل بقیه مخالفت شد.
بعضیها که از قبول نشدن خواستهشان پکر شده بودند، بعد از خداحافظی، از سنگر خارج شدند. پیرمرد منتظر ماند تا بچه ها همه آنجا را ترک کردند. در این هنگام، رفت سراغ فرمانده و گفت: «فلانفلان شده! حالا برای من فرماندهبازی در میآری؟ یعنی میخوای بگی، متوجه نشدی زنی که میگفتم مریض هست، مادرت هست؟ دو تا بچههایی که گفتم، تو جبهه هستند، یکیش خود تو هستی؟ حالا کارت به جایی رسیده که خودت رو به اون راه میزنی و میگویی با توجه به شرایطی که تو جبهه هست، نمیشود به مرخصی رفت، یالله!! کاغذ در بیار و تا کتکت نزدم برگه من رو امضا کن!!
. .. بعدش هم کلی لُغُز بار او کرد!!
فرمانده هم که در این هنگام عصبانیت همراه با شوخی پدرش را دید، بلند زد زیر خنده 😂
— (راوی: رحیم کابلی - رزمنده گردان حمزه سیدالشهدا (ع) - لشکر ویژه 25 کربلا)
-------------------------------------------
🔵 کانال دفاع مقدس