@khakihaa چه می جویی؟عشق!این جاست....mp3
زمان:
حجم:
4.1M
🌴 ما وارث انبیا هستیم
و غایات الهی آفرینش انسان در وجود ماست كه معنا ميیابد.
ما از مرگ نميترسیم، كه مرگ ما شهادت است و شهادت، حیات عندالرب . . . .
عقلهای محجوب به آیینههای قیراندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست که معنای حیات عندالرب را دریابند؟
حیات عندالرب، نقطهی پایانی معراج بشریت است که به آن جز با شهادت دست نمیتوان یافت.
ای وجدانهای نیمخفته، چشم بیداری بگشایید و ای بیداران، گوش فرا دهید: ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفتهایم تا جهان را به سرنوشت محتوم خویش برسانیم. خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است. یا فالق الاصباح، ما را در راهی که اینچنین عاشقانه در پیش گرفتهایم یاری فرما.
☝️صوت ملکوتی شهید آوینی را به گوش جان #بشنویم
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🌴 کانال #دفاع_مقدس:
روایتگر رویدادهای جنگ
و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 سرزمین نینوا یادش بخیر
کربلای جبهه یادش بخیر
🎙با نوای حاج صادق آهنگران
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
روایتگر حال و هوای جنگ در دهه ۶۰
😊 خـاطـرات طنز جبهه
‼️حالگیری پدر
▫️ سال 62، توی خط پاسگاه زید مستقر بودیم، ماهها گذشته بود و از عملیات خبری نبود، بچهها هم مدت زیادی بود که به مرخصی نرفته بودند. زمزمه شروع عملیات دیگری هم بین واحدها پیچیده بود. خلاصه آنها بین دو راهی گیر کرده بودند؛ «آیا عملیاتی در راه هست یا نه؟ تکلیف مرخصیها چه میشود؟».
در همین اوضاع احوال بود که بچهها تصمیم گرفتند بروند پیش فرمانده گردان، صادق مکتبی و تکلیفشان را روشن کنند. در بین آنهایی که آن روز جمع شده و آمده بودند توی سنگر، پدر فرمانده گردان هم بود، نسبت فرزند و پدری این دو را خیلی از نیروها نمیدانستند جز چند نفر.
بچهها همه منتظر بودند، فرمانده گردان بیاید. چند دقیقهای گذشت، صادق با همان ابهت همیشگیاش وارد سنگر شد، همه به احترام فرمانده از جایشان بلند شدند، پدر صادق هم مثل بقیه بلند شد. او با تواضع از بچهها خواست که بنشینند، آنها سپس یکییکی شروع کردند به بیان مشکلاتشان. یکی می گفت: «من در روستا زمین کشاورزی دارم، باید بروم آنجا را آباد کنم». دیگری میگفت: «بچهام مریض شده، زودتر باید برای دوا درمانش بروم شهرستان» و ...
صادق هم خوب به حرفهاشان گوش کرده و جوابهایی که لازم میدانست به آنها می داد. نوبت به پیرمرد رسید، بدون اینکه از نسبت خودش با او چیزی بگوید، رو به فرمانده کرد و گفت: «حاج آقا! من دو تا از بچههام تو جبهه هستند، زن پیری هم دارم که چند وقتی است، کسالت دارد و باید تا دیر نشده ببرمش گرگان پیش دکتر، اگر اجازه بدهید بروم مرخصی!!».
شرایطی که تو منطقه بود و ملاحظات دیگری که هیچ کدام از نیروها نمیدانستند و فقط فرمانده از آن اطلاع داشت، همه و همه باعث شد که با بیشتر درخواستها موافقت نشود ... با خواست پیرمرد گردان هم مثل بقیه مخالفت شد.
بعضیها که از قبول نشدن خواستهشان پکر شده بودند، بعد از خداحافظی، از سنگر خارج شدند. پیرمرد منتظر ماند تا بچه ها همه آنجا را ترک کردند. در این هنگام، رفت سراغ فرمانده و گفت: «فلانفلان شده! حالا برای من فرماندهبازی در میآری؟ یعنی میخوای بگی، متوجه نشدی زنی که میگفتم مریض هست، مادرت هست؟ دو تا بچههایی که گفتم، تو جبهه هستند، یکیش خود تو هستی؟ حالا کارت به جایی رسیده که خودت رو به اون راه میزنی و میگویی با توجه به شرایطی که تو جبهه هست، نمیشود به مرخصی رفت، یالله!! کاغذ در بیار و تا کتکت نزدم برگه من رو امضا کن!!
. .. بعدش هم کلی لُغُز بار او کرد!!
فرمانده هم که در این هنگام عصبانیت همراه با شوخی پدرش را دید، بلند زد زیر خنده 😂
— (راوی: رحیم کابلی - رزمنده گردان حمزه سیدالشهدا (ع) - لشکر ویژه 25 کربلا)
-------------------------------------------
🔵 کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
😊 خـاطـرات طنز جبهه ‼️حالگیری پدر ▫️ سال 62، توی خط پاسگاه زید مستقر بودیم، ماهها گذشته بود و ا
خستہ ام بعد تـــــو از
این همہ شبــــ بیداری ...
دم بہ دم یادِ تــــــو و
درد و غــــم و بیداری ...
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
👆 بوسه پدر بر چهره فرمانده و فرزند شهیدش💕
🌷 سردار سرفراز شهید صادق مکتبی، فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا (ع) -- لشگر ۲۵ کربلا
🌴 دوران دفاع مقدس
-------------------------------------------
🔵 کانال دفاع مقدس
(ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ)
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
خستہ ام بعد تـــــو از این همہ شبــــ بیداری ... دم بہ دم یادِ تــــــو و درد و غـ
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 فایل صوتی | سخنان فرمانده شهید، صادق مکتبی در جمع نیروهای گردان
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🔵 کانال دفاع مقدس
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
هدایت شده از مهر تابان
🚩 شهیدی از گردان مالک اشتر در عملیات غدیر -- (آخرین عملیات زمان جنگ)
🌷 شهید محمود ابدی
🔸 گروهان روح الله
🌱 تولد ۲۹ مرداد ۱۳۴۸
🕊شهادت ۵ مرداد ۱۳۶۷
💠 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۷ ، ردیف ۱۴۳ ، ش ۱۰
#دردی_کشان_میخانه_عشق 💕
🌷 #شهیدان
⚪️همانان که با منش، و وصایاشان به زندگی و حیات ما ره گم کرده ها، معنی می بخشند
◽️ بدون یاد و ذکر خاطرات شهدا، همچون درختان خشک و بی بار و بریم
🌷 آنان به حیات طیبه و جاودانه دست یافته و عند ربهم یرزقون اند . . . . باشد که ما نیز با تمسک به راه و سلوک معنوی شان، رشحه ای از انوار قدسی آن عرشیان سفرکرده، بر زندگی و اعمالمان بتابد🤲
🌙 #ماه_پاره
🌷شهید عبدالحسین نوروزی نژاد
او در وصیت نامه اش نوشت: « خانواده عزیزم! اگر در جبهه شهید شدم، جسم مرا بدون غسل و کفن و با همان لباس هایم به خاک بسپارید» . . . و سپس با به اتفاق رفقایش از سپاه دزفول، راهی عملیات شد....
🌴🌴🌴 اردیبهشت ۶۱ _ عملیات بیت المقدس - نبرد برای بازپس گیری #خرمشهر 🌴🌴🌴
همرزم او می گوید:
قبل از آغاز عملیات، به خاطر گرمای هوا، همراه با تعدادی از بچه ها،کلاه های پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام، اسم و مشخصات خود را روی لبه آنها نوشته و به شوخی گفتیم: اگر شهید شدیم و چیزی از بدنمان نماند، لااقل از روی کلاهمان شناسایی شویم!
⚪️ این شوخی، در مورد این شهید عزیز به واقعیت پیوست!!!
◽️در حین عملیات، پاتک عراق سنگین بود، بطوری که دشمن برای هر نفر یک گلولۀ تانک شلیک می کرد ...
در آن شرایط که بچه ها مجبور شدند به خاکریز عقب برگردند، «عبدالحسین» سعی می کرد با شلیک آر پی جی جلوی عراقی ها را بگیرد، که ناگهان 🔥🔥 . . . و شهید عزیز ما پرکشید🕊🕊
🌗 غروب شد، اما خبری از «عبدالحسین» نیامد. شب، بچه ها برای بازپسگیری مواضع قبلی و شناسایی و انتقال پیکر شهدا جلو رفتند، اما نشانی از او نیافتند، ... تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا شد، فقط یک کلاه نیم سوخته بود که نامش روی آن نوشته شده بود!!
🌴 مادرش سه دهه انتظار کشید، ولی اثری از جسم پاک فرزندش بدستش نرسید .... و عاقبت او نیز دار فانی را وداع گفت.
🌷۲۹ مرداد ۶۸ - سالروز شهادت حسن شوکت پور
➖ سردار جانباز، تلاشگر خستگی ناپذیر جبهه ها
🔹فرمانده لجستیک لشکر۱۴ امامحسین (؏)
🔺معاونت لجستیک ستاد مشترک سپاه در دوران دفاع مقدس
ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱
▫️ذکر یاد و خاطزه شهید حسن شوکت پور از زبان رهبر انقلاب:👇
💠 اينها چيزهايى نيست كه از خاطره يك ملت برود: آن جوان دلاورى كه در جبهه جانباز مىشود؛ بعد از جانبازى، شركت و فعاليت او در جبهه آنچنان است كه او را گاهى روى دوش مىگيرند و براى شناسايى مىبرند؛ بارها جانباز مىشود. دو نفر از اين شهدا را ما داريم؛ همين #شهيد_محمود_اخلاقى كه اينجا عكسش هست؛ يكى هم #شهيد_شوكت_پور. اينها اول #جانباز شدند؛ در حال جانبازى به جبهه رفتند و بعد هم در نهايت، شهيد شدند.
ا💠◽️💠◽️💠◽️💠
#خاطرات_شهید
●براي او نيازهاي جسمي اش مهم نبود. آنچه برايش مهم بود تلاش و خدمت بود. برخوردش با همه طوري بود كه از دستش رنجيده نمي شدند. در سخت ترين شرايط اقتصادي تلاش مي كرد كه نيازهاي رزمندگان را برطرف سازد
●هر وقت پشتيباني عملياتي را بر عهده مي گرفت، رزمندگان با مشكلات مواجه نمي شدند، چون در كارهايش برنامه ريزي داشت. تمام مناطق غرب و جنوب و صحنههاي نبرد حسن را ميشناختند، چون تمام شب و روز او در جبهه ها ميگذشت
●اكثراً روزه بود، مخصوصاً روزهاي دوشنبه و پنج شنبه . در دماي 47 درجه اهواز جهت خودسازي روزه مي گرفت. با اين حال براي رزمنده هاصبحانه درست میکرد و میگفت :ثوابش بر اين است كه خودم صبحانه را درست کنم ، او با كمترين غذا افطار میكرد
●حسن اعتقاد به تجملات نداشت و دنياطلب نبود . هميشه منزل او مهمان بود. او به حلال و حرام توجه داشت
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷مرحوم رسول ملاقلی پور، کارگردان سینمای، در مورد شهید حسن شوکت پور میگوید:
در عملیات طریق القدس حسن آقا ٧٢ ساعت نخوابیده بود؛ یا پشت بی سیم بود یا پشت فرمان؛ هر کجا که کار بود، حسن شوکت پور هم بود؛ در عملیات والفجر ٨ قطع نخاع شد؛ با آن حال و روزش صبحها می آمد لجستیک سپاه کار می کرد و شبها هم به آسایشگاه برمی گشت....
🌷به او گفتم: حسن آقا، این همه سال جنگیدهای، بیابان ها و کوه ها رفته ای و آمده ای حالا استراحت کن. جواب داد: رسول، خیلی دلم می خواهد استراحت کنم؛ اما نمی شود. بدون اینکه بخواهم در زندگی برای عدهای تکیه گاه شده ام؛ می ترسم من بیفتم، آنها هم بیفتند؛ بعد هم رسول جان، خدا یک برگ مأموریت به ما داده است که تا نفس داریم باید به دنبال مأموریتمان باشیم، وقتی هم برگ مرخصی را داد، خب می رویم....
🌷با این حال یکی از خصلتهای شهید حسن شوکت پور حساسیت بر تخلف وعده است که خاطرات او گویای این مطلب است؛ در خاطره ای از او میخوانیم «داشت از ترافیک می گفت و مشکلات مسیر، که حسن با صدای بلند گفت: قابل قبول نیست یک رزمنده، یه بچه مسلمون یه بسیجی خوب خدا، مگه میشه از وعدهای که داده تخلف کنه.
🌷نگاهی به ساعتش کرد و گفت: چه تخلفی؟ فقط هفت دقیقه دیر اومدم. حسن که با این حرف بیشتر عصبانی شد زیر لب صلوات فرستاد و گفت: برادر من هفت دقیقه خیلی زیاده؛ توی میدون جنگ گاهی یه ثانیه سبب شکست و پیروزی میشه؛ اون موقع شما می گید فقط هفت دقیقه تأخیر کردم؟!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
دفاع مقدس
🌷مرحوم رسول ملاقلی پور، کارگردان سینمای، در مورد شهید حسن شوکت پور میگوید: در عملیات طریق القدس حسن
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 سردار گمنام جبهه ها، تلاشگر خستگی ناپذیر
🌷 شهید حسن شوکت پور
📹 نماهنگ #ویژه | جانبازی که تا آخر جبهه را رها نکرد
🌷 بیانات رهبر انقلاب درباره #شهید_شوکت_پور
➕بخش هایی از گفتگوی #رسول_ملاقلی_پور (کارگردان و فیلمساز جنگ) با برنامه #برداشت_دو درباره فیلم #سفر_به_چزابه و ذکر و یاد شهید والامقام حسن شوکت پور