eitaa logo
دفاع مقدس
3.6هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
9.8هزار ویدیو
809 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 آخرین ورق زندگی 🌿 بخوانیم و بسوزیم. که ما ماندیم و آنها رفتند. و رفتن حقشان بود. نه حق ما......... ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 📄 بخوانیم دلنوشته حسن را..... ✍️ اکنون آخرین فرصت های دنیاست، آخرین لحظات است. شاید که آخرین روز عمرمانیز باشد. وامشب باهمه شبهای دیگرفرق دارد. امشب آسمانها خون خواهندگریه کرد. ستارگان باهمه فروغ و روشنایی شان مرواریدهای خونین راخواهندبرچید. امشب شب حمله شب ازخودگذشتن ،شب هدیه دادن. خداوندا هدیه اینجانب رابپذیر. امشب شب معراج، شب پرواز، شب دیداربامهدی(عج)، شب ایمان شب فداکاری، شب ایثار، شبی که گل های محمدی برچیده خواهندشد. شب جویبارهای خون الله ،الله،الله. ⚪️همه وسایلشان را آماده کرده اند و آماده رزم می باشند و گروه گروه و دسته دسته به محل های ازپیش تعیین شده حرکت میکنند و هرگروه ماموریت خاص خود را آماده انجام دادن هستند. ماهم از ماموریت به مهندسی یافته ایم تامعبرمیان میدانهای مین بزنیم و یا احیانا معبر را گشادکنیم. آرامشی عجیب سراسرقلبها رافراگرفته است، گویی که آرامتر از این ممکن نیست. همانا یادخدا قلبها را آرام میکند. سبحان الله، الله اکبر، لااله الا الله. گهگاهی درمیان اینهمه هیاهو یادخانه می افتم، یادخانواده عزیزم،یاد مادر ،مادری که همیشه برایم زحمت می کشید و من هرگز جبران زحمت هایش رانتوانستم بکنم. وقتی که به یادرنج های زندگی اش می افتم ابرهای قلبم شروع به باریدن میکند.که همه دریاهای قلبم راپرمیکند.نه،نه،هرگز ازیادم نمی روی مادر. ای پدر،ای خواهر،ای برادرم حتی هحرت ازاین دنیای فانی هم نمیتواند فاصله بین من وشما عزیزان ایجادکند . اما با وجود این همه درد و رنج ها و این همه گرفتاری ها وقتی که به اسلام فکری می کنم می بینم که درد اسلام بالاتر از اینهاست. بنابراین بار دیگرعاجزانه از شماعزیزانم و همه فامیل های عزیزم میخواهم که در شهادت من گریه نکنید.وغمگین نشوید. گریه برای اسلام باشد.گریه برای گرفتاری مسلمین باشد.و می گویم که اگر برای من اشک بریزید. قلبم را شکسته خواهیدکرد. 🌷حسن جدی 1/11/66 🕊🕊 شهادت: عملیات بیت المقدس 2...شهادت 1/11/66 🌴 دوران
🌺🍃🍃حسن مرد خدا بود شهادت 1 بهمن 1366 توی بالاتفاق بچه ها اهل معنویت بودند اما بعضی ها یه سر و گردن از بقیه بلند تر بودند. شهید یکی از اونها بود. بعضی ها به اشتباه اهل معنویت وآخرت بودن رو با گوشه گیری و دوری از اجتماعات اشتباهی میگیرند. شهید حسن جدی الگوی تمام وکمال یک رزمنده تخریبچی عارف بود. حسن بود یک آن از یاد خدا غافل نبود و این گره خوردن با خدا رو هرکس که کنارش بود احسای میکرد حسن بود. حسن همیشه عطر زده و خوش بود بود حسن همیشه منظم ومرتب بود حسن مبادی آداب بود حسن میان بچه ها بود حسن اهل نیمه شب بود حسن اهل تبسم بود و در یک کلام بود هروقت مراسمی توی گردان بود برای برپایی هرچه باشکوه تر مراسمات کمک میکرد اگر مسابقه ورزشی بود سعی میکرد زودتر از همه اعلام آمادگی کنه. اگر مسابقه حفظ سوره های قرآن بود اسم حسن هم توی لیست بود برای نظافت چادر و شستن ظروف به قول بچه های جبهه(شهردارچادر) اسم حسن همیشه اول لوح بود در آموزش های تخریب هم حسن از بهترین و سخت کوش ترین ها بود. و در عملیات هم حسن شیر بود. روز عملیات نصر4 از نزدیک نترسی و دلاوری حسن رو دیدم. دشمن با گلوله های کاتیوشا خط مقدم رو زیر آتش گرفته بود. از شدت انفجارهای پشت سر هم همه کلافه بودند و سینه ها به زمین چسبیده بود یکعده شهید شده بودند و مجروحان هم کمک میخواستند.کسی جرات از زمین کندن را نداشت منتظر یک نفر بودن که سینه از خاک بلند کند. حسن از جا کنده شد و تجهیزات خود را رها کرد و به سمت مجروحین دوید و دیگران هم پشت سر او جلو رفتند. حسن اهل شهادت بود و ما اهل ماندن... و حسن شهید شد و ما اسیر.. اسیر دنیا خدا به ما رحم کند. خدا از تقصیرات این حقیر بگذرد من با حسن خیلی شوخی میکردم و او هم به من محبت داشت من میخواستم با این کارها حسن رو از آسمون واز ملکوت روی زمین بکشم اما حسن اصلا اهل زمین نبود. اگر روی زمین بود توی آسمون سیر میکرد... یادش بخیر...خیلی عزیز بود. (راوی: جعفرطهماسبی) 🌴 دوران
📷 عکسی که در چنین روزی به ثبت رسید:. ۱ بهمن ۱۳۶۶ 🔰ماجرای این عکس چیست؟👆 زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور(کردستان) صورت می گیرد. در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو شهید بزرگوار به شهادت میرسند همرزمان این شهدا این عزیزان رو زیر برف پنهان میکنند وبه عقب برمیگردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه میمونند تا حتما دوستانشونو برگردونن. روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف وسرما و کوهستان، شهدا رو روی دوششون حمل میکردن. سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن. که اونجا این عکس و چندتا عکس دیگه بیادگار می مونه سمت راست: شهید حجت مقدم🌷 وسط: آقا عطا سمت چپ: شهید مالک اوزم چلویی🌷 شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱ عملیات بیت المقدس۲ ⚪️ دوران جنگ تحمیلی هدیه بروح تمامی شهدای کربلای ۵ و بیت المقدس ۲ صلوات
هدایت شده از دفاع مقدس
"این خانواده در بهشت هستند" به یاد یک خانواده باصفای پایین شهری "خانواده شهیدان دستواره🌷🌹🌷
۱ بهمن ۱۳۳۸ -- سالروز تولد محمدرضا دستواره جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول‌ الله‌(ص) (لشگر پایتخت) ا🚩🌱🌷🌱🌷🌱🚩 👇👇 💠 همه چیز را از حاج_احمد یاد گرفتم! 🌷شهیددستواره، از ارادت و دلدادگی خود نسبت به احمد متوسلیان می‌گوید: 🌴سیدمحمدرضا دستواره هستم و طبق اطلاعات شناسنامه ای، سال ۳۸ در محلۀ علی‌آباد تهران یا همان "گود" بدنیا آمدم.تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه تحصیل دادم و بعد هم وارد مبارزات_سیاسی شدم.روز چهارم آبان ۵۷ درحال توزیع اعلامیه های امام توسط مأمورین ساواک بازداشت شدم و بعد از چند ساعت بازداشت، آزادم کردند 🌻بعد از پیروزی انقلاب در 12 آبان 58 وارد سپاه شدم و از دی ماه همان سال به مناطق آشوب زده غرب کشور اعزام شدم که این مقطع،نقطه عطف زندگی من است. چون در این مأموریت با حاج احمد متوسلیان آشنا شدم 🌸 همانطور که بارها و در همه جا گفته ام، من از یک محیط فاسد بلند شده ام. اگر انقلاب نبود، سرنوشت من معلوم نبود چه میشد.حتی وقتی توی سپاه آمدم، باز سرنوشت من معلوم نبود،چون امکان داشت آدمی بشوم که سپاهی‌گری را به عنوان یک شغل انتخاب کرده باشم و یک اسلحه روی دوش خود بیندازم و پُست بدهم و سر برج بروم و حقوق‌ام را بگیرم 🍀من نمی خواهم از حاج احمد بُت بسازم؛ اما آدمی به اسم حاج احمد بر سر راه من قرار گرفت و وسیله ای شد تا من این جوری که الآن هستم بشوم و نخواهم به سپاهی‌گری به چشم یک شغل نگاه کنم. حاج احمد استاد من است. او مرا بار آورده! همه چیز را او بمن آموخته. این حرف شعار نیست. والله حرف قلب من است، ولو این که پایبندی به این مطلب، به اخراج من از سپاه منجر شود ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🤲 آخرین نماز 🕊و عروج ملکوتی 🌷 شهید علی بهزادی از سنگر برادر جانباز علیرضا معینیان...! - سلام...! ▫️ سلام علیکم...! - ظاهرا خیلی خسته ای... خدا قوت...! ▫️ممنون...! - کی رسیدید...؟ ▫️همین الآن...! - چکار کردید...؟ ▫️الحمدلله همه بچه ها رو کشیدیم عقب... و تو سنگرهای خط خودمون مستقر شدند...! - خودت چکار می کنی...؟ ▫️منم میرم یه جائی استراحت کنم... خیلی خسته ام...! - خو بیا پیش خودمون استراحت کن...! ▫️ممنون... هنوز نماز نخوندم... آفتاب هم داره در میاد...! - باشه... بیا تو سنگر خودمون... نمازتم همینجا بخون...! ▫️توی این سنگر... که جای خودتون هم نیست...! می رم پیش بچه های گروهان نجف... یه جائی پیدا می کنم... - نه بابا... کجا میخوای بری... بیا... برات یه جا باز می کنیم...!... آقا حمید... عبدالرحمن... یکم جا بدید علی بیاد نمازش رو بخونه... پیش خودمون هم استراحت کنه...! ▫️باشه فرمانده... هر چه شما دستور بدید...چه جائی بهتر از سنگر شما... یا الله...! - بیا... یا علی... دستتو بده به من... بیا بالا...! 〰 علی آخرین نمازش را صبح روز یکم بهمن ۶۵ با تیمم خاک شلمچه، همراه با درد جراحات عمیق سر و پهلو... از کربلای ۴... و جسمی خسته از عملیات شب گذشته... خواند و به خواب رفت... و همزمان با صدای انفجار گلوله ای سنگین... در میان سنگر کوچکشان... برای همیشه به آسمان پرواز کرد🕊و شهیدان عبدالرحمن مرغیان...و حمید ضیائی را نیز با خود برد... تا به کاروان حاج اسماعیل فرجوانی(فرمانده گردان کربلا) و دوستان شهیدش رسید...و تا ۱۱ اردیبهشت ۹۹در انتظار دیدار مادر مهربانش در باغ های بهشت منتظر ماند راوی: همرزم شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 📽 / فرازی زیبا از وصیتنامه غواص خط شکن ، سردار شهید : ✍... برادرانم سنگر به خون آغشته ام را پر کنید و اسلحه ی بر زمین افتاده ام را بر گیرید و به دشمنان اسلام ثابت کنید ما در راه خدا تا آخرین قطره خونمان و تا آخرین نفرمان خواهیم جنگید. بدانید بلاخره حق پیروز است و فتح نهائی با ماست... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، غواص شهید ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز شهرستان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گروهان غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر(عج) لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرین خود رسید و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز نمود🕊🕊 دوران جنگ تحمیلی
هدایت شده از دفاع مقدس
گفتم به عاشقی که گدایی چه سان کنم ؛ گفتا برو به طوس بگو یا أبا الجواد (ع)
49.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم // رزمندگان اسلام در محور 🌷 محل شهادت دکتر چمران قسمت اول دوران جنگ تحمیلی
50.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم // تحرک رزمندگان اسلام در محور قسمت دوم دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم // حضور رزمندگان اسلام در محور 🌷 محل شهادت دکتر چمران قسمت سوم دوران جنگ تحمیلی
45.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 حی علی الصلوه 🎥 فیلم // نماز جماعت رزمندگان اسلام 🤲 محور 🌷 محل شهادت دکتر چمران 🕊🕊🌸 قسمت چهارم دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
46.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم // رزمندگان اسلام در محور 💕 ساده، صمیمی، معنوی ...🌱 قسمت پنجم دوران جنگ تحمیلی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷💦 شهدای غواص -- سال ۶۴ 🎞 کلیپی که اخیرا توسط یک عکاس قدیمی منتشر شده است.👆
aviny_89.mp3
207.8K
🔷 صوتی آسمانی از سید شهیدان اهل قلم در برنامه «روایت فتح» ♦️طوفان رعب می پیچد و بر قلب مضطرب دشمن حمله می برد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سفارش حاج قاسم عزیز به خواندن نماز، حتی در حین حرکت و بحبوحه نبرد و عملیات .... دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 برای اولین بار کلیپی از سرباز شهید اسلام سردار حاج قاسم سلیمانی منتشر می‌شود که به مجاهدان عراقی سه بار تاکید می‌کند که به نماز شب اهمیت دهند؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید سنگر سردار شهید محمد حسین یوسف الهی را و نماز شب شهید یوسف الهی در باران شدید هوا بارانی بود من و مهدی شفازند و حسین یوسف الهی طبق معمول داخل یک سنگر خوابیده بودیم نیمه های شب باران خیلی شدید شد به طوری که آب به داخل سنگر نفوذ کرده بود. خواستم بچه ها را بیدار کنم دیدم حسین نیست فکر کردم حتما حسین زودتر از من متوجه شده و تنهایی برای درست کردن آن بیرون رفته با عجله خارج شدم اما او را ندیدم. باران آنقدر شدید بود که چیزی نگذشت لباسم کاملا خیس شد. همونطور که داشتم اطراف را نگاه می‌کردم یکدفعه احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان خورد. سعی کردم با احتیاط عمل کنم آهسته و با احتیاط جلو رفتم و خودم را پشت تانکر رساندم. صحنه ای دیدم که سرجایم خشکم زد حسین داخل یکی از چاله های پشت تانکر به نماز ایستاده بود آنهم در آن باران شدید. واقعا چه چیز باعث شده بود که او نیمه های شب زیر باران خواب را رها کند و در آن شرایط سخت به نماز بایستد.؟ راوی محمد رضا مهدی زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🎙سخن حزن آلود همراه با گریه حاج قاسم عزیز در روز تشییع شهید حسین یوسف الهی 🌴 هدیه به روح ملکوتی شهید محمد حسین یوسف الهی صلوات.... ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌿 سیره ی شهید محمد حسین یوسف الهی ▫️زندگی شهید یوسف الهی سراسر معنوی بود. به عبادت اهمّیت فراوانی می داد و هیچ چیز مانع ارتباطش با خدا نمی شد... به تمام نیروهایش عشق می ورزید و مانند یک برادر مهربان برایشان دلسوزی می کرد هر وقت بچّه ها برای شناسایی می رفتند آنها را تا ابتدای محور همراهی می کرد و همانجا منتظرشان می نشست تا برگردند. 🌗 یک شب در منطقه مهران من محمد حسین و یکی دیگر از بچّه ها به نام سید محمود برای شناسایی رفته بودیم سید محمود جلو رفت و من و محمد حسین بالای رودخانه گاوی منتظرش ماندیم، سید حدود دو ساعت دیر کرد. در این فاصله محمد حسین به گوشه ای رفت و سرگرم نماز و عبادت شد. این حالت او خیلی برایم عجیب بود که هیچ وقت حتی در منطقه خطر نیز از عبادت و راز و نیاز با خدا غافل نمی شد. رفتار و کردار او به گونه ای بود که لحظه به لحظه زندگی اش و جزء به جزء حرکاتش انسان را به یاد خدا می انداخت. (منبع: کتاب « حسین, پسر غلامحسین) صفحه ۱۳۲ --راوی: محمد علی کار آموزیان ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
👆📷 پنج شهید در یک قاب تصویر: شهید قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان .... در کنار عارف شهید محمدحسین یوسف الهی 🌷 در سمت چپ حاج قاسم: شهید محمدعلی ابراهیمی، مسئول مخابرات لشکر ۴۱ نشسته، سید بزرگوار و دوست صمیمی ما ( (دانشگاه امام حسین «ع» فعلی) دوره مخابرات و الکترونیک می دیدیم. --- پاییز و زمستان ۱۳۶۱ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📷 تنی چند از دوستان که در دوره آموزشی مخابرات در پادگان امام حسین (ع) تهران شرکت داشتند، از یگان های مختلف سپاه از سراسر کشور. نشسته: شهید ابراهیمی، مسئول مخابرات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در کنار شهید قره یاضی، از ستاد مرکزی سپاه ایستاده: برادر کرامت از دزفول و سه تن دیگر از شیراز پاییز و زمستان ۶۱ مکان: محوطه زمین صبحگاه پادگان یا همان دانشگاه امام حسین(ع) که اکنون شکل آن کاملا تغییر کرده ...
😊 نمی‌دانم تقصیر حاج آقا بود که نماز را خیلی سریع شروع میکرد و بچه‌ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس درحالی که بغل دستی هایشان را خیس میکردند، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه ها بود که وضو را می‌گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می‌کردند .... و مکبّر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و اِنَّ الله معَ الصّابرین… بنده خدا حاج آقا ؛ هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند تا کسی از جماعت محروم نماند. مکبّر هم کوتاهی نکرده، چشم‌هایش را دوخته بود به ته صف تا اگر کسی اضافه شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد... وقتی برای لحظاتی کسی نیومد ظاهراً بنا به عادت شغلی‌اش بلند گفت: یاالله نبود …؟؟؟ حاج آقا بریم ....! نمی‌دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن… :)