eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
838 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 به یاد و نام سردار شهید خراسان و دلیر کردستان، محمود کاوه سالروز شهادت او در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج‌عمران است. @DefaeMoqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
حاج محمد کاوه و جمعی از رزمندگان اسلام در مراسم عزاداری و خاکسپاری پیکر سردار رشید اسلام شهید محمود کاوه
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلمی مستند از عملیات کربلای۲ و دقیقا همان محلی را روی قله نشان میدهد که بولدوزر جاده نیمه کاره را رها کرده و آنجابودکه شهید کاوه به امدادگران گفت مرا رو به قبله بگذارید و بروید مجروحان را نجات دهید 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شهید کاوه و باز خواست فرماندهان 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
karbala-2.mp3
1.2M
شرح توصیفی عملیات کربلای دو سال ۱۳۶۵ که منجر به شهادت سرلشکر شهید محمود کاوه شد 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی نایاب از ستون‌کشی لشکر ویژه شهدا به فرماندهی شهید محمود کاوه 🔴 هر گاه نیروهای لشکر به منظور عملیات و پاکسازی در منطقه‌ای در کردستان و آذربایجان غربی حرکت می‌کردند لرزه بر اندام ضدانقلاب و دشمن زبون می‌افتاد 🌴 دوران 💠 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم تاریخی از مراسم تشییع پیکر سردار شهید محمود کاوه در شهرهای ارومیه و مهابادو مشهد در استان های کردستان و خراسان و آذربایجان غربی ⏳ شهریور سال ۱۳۶۵ 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم تشییع پیکر پاک سردار رشید اسلام شهید محمود کاوه در گلزار بهشت رضا علیه السلام مشهد سال ۱۳۶۵ 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
سخنرانی_قالیباف_در_مراسم_تشییع_شهید.mp3
1.26M
📆11شهریور 1365–سالروز شهادت محمود کاوه، فرمانده مؤمن و دلاور لشکر ویژه شهدا - کردستان ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ 📢صوت | سخنرانی محمدباقر قالیباف، فرمانده لشکر5نصر در مراسم تشییع پیکر پاک شهید کاوه 🆔 @DefaeMoqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
🌷حرکت شهید محمود کاوه بسوی شهادت 🌷 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 در قرارگاه کماکان با محمود بر سر جلو نرفتن چانه می‌زدیم و او قبول نمی‌کرد اما ناگهان در کمال ناباوری نظرش برگشت و گفت باشه قبول، من جلو نمیرم و توی قرارگاه میمانم منصوری!تو هم نمی‌خواد بری مجید!تو هم همین جا بمون خود فرمانده گردان ها میرن توی محور هاشون عملیات رو انجام میدن نفس راحتی کشیدیم، انگار دنیا را بما داده بودند،خیال مان راحت شد محمود همه ی لشکرما بود و اگر اتفاقی برای او می افتاد لشکر ویژه شهدا از هم می‌پاشید. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با حالی خوش به محمود گفتم، همین که نمی ری جلو عملیات برای من پیروز شده به حساب می آد. دیگر فکرم آزاد شد،آستین هایم را بالا زدم و از سوله فرماندهی بیرون زدم،کنار یکی از تانکرها نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم حین وضو چند نفر را در حال بیرون آمدن از قرارگاه دیدم. آنها به طرف خط حرکت کردند. تاریکی شب اجازه نداد چهره شان را تشخیص بدهم.اما از آنتن های بیسیم هایشان حدس زدم، مسئول محورها هستند. بعد از وضو داخل سوله آمدم منصوری نشسته بود نماز مغرب را شروع کردم، در حین نماز صدای محمود را که از گوشی بیسیم بیرون می آمد شنیدم حسابی حواسم را پرت کرد،اصلا نفهمیدم نماز را چطور تمام کردم،سلام را گفته و نگفته به منصوری نهیب زدم،«محمود کجاست مرد حسابی؟!»عاجزانه گفت:رفت حالم خراب شد، با تشر گفتم «کی. آخه چرا گذاشتی بره» مگه قرار نبود نره جلو؟این ها را که گفتم منصوری از کوره در رفت و داد زد «مگه کسی از پس این آدم بر می آد؟مگه کسی میتونه جلوشو بگیره؟هر کاری کردم نره فایده ایی نداشت، منو پس زد و رفت. دیدم وضع او از من بدتر است، تازه شصتم خبر دار شد که چه رودستی خوردیم. محمود برای آنکه ما زیاد پاپیچش شده بودیم،سر کارمان گذاشته بود.آن چند نفر هم که من در تا یکی دیدم محمود و چند تا بیسیم چی بودند، مثل یخ در زمین وا رفتم، کار از کار گذشته بود، محمود به محور «گردان امام سجاد علیه السلام»رفته بود و حالا در نوک پیکان عملیات و حمله قرار داشت. (راوی : سید مجید ایافت) 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
قسمت ۱۱۱ به بهانه شهادت کاوه.mp3
6.4M
📢 صوت| نحوه شهادت محمود کاوه، فرمانده دلاور لشکر ویژه شهدا در دوران دفاع مقدس 🎤 راوی: جانباز سرفراز و همرزم شهید کاوه، 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
👈کانال "دفاع‌ مقدس" @DefaeMoqaddas ─ ایتا: 🆔 https://eitaa.com/DefaeMoqaddas ─ تلگرام: 🆔 https://telegram.me/Defa_Moqaddas
شهید محمود کاوه طراح فکور جبهه های نور با دیدی روشن و آینده نگر نسبت به مسائل دفاع مقدس و پیش بینی های دقیق نسبت به تمام تحرکات دشمن.
دفاع مقدس
شهید محمود کاوه طراح فکور جبهه های نور با دیدی روشن و آینده نگر نسبت به مسائل دفاع مقدس و پیش بینی
تریلی مهمات 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سال ۶۰ قرار شد یک گروه از سپاه سقز به فرماندهی بنده از سنندج یک تریلی مهمات جهت استفاده در نبرد آزاد سازی بوکان را به سپاه سقز برسانیم بعد از تحویل بار مهمات از سنندج به سمت دیواندره حرکت کرده که متاسفانه حوالی ظهر تریلی خراب شد و تا آن را تعمیر کنیم طول کشیده و هوا تاریک شدو با شهید جعفر کنعانی در جاده ایی گیر افتادیم که روز هم امنیت نداشت چه رسد به شب. دو راه بیشتر نبود یکی برگشت به سمت سنندج و یکی رفت به دیواندره که هر دو نامن و خطرناک بود. ما مسیر دیواندره را انتخاب کرده و خدا میداند چه شبی بر ما گذشت غوغایی بود بیسیم های ارتش و ژاندارمری کولاک میکردند و ما را ناسزا میگفتند خاطرم هست یکی از بیسیم ها مرا دیوانه خطاب کرد و گفت بخودت رحم نمیکنی به بقیه رحم کن تریلی پر از مهمات هست اما من و جعفر کنعانی قاطعانه تصمیم گرفته بودیم که از طریق محور قرق شده سنندج دیواندره بار را به دست محمود کاوه و چنگیز عبدی برسانیم زیرا که آنها آماده حمله به بوکان بودند . نهایتا در ۱۵ کیلومتری دیواندره به شهید مهدی حجتی مسئول عملیات سپاه دیواندره که از بچه های تربت حیدریه بود پیام دادم که مهدی خودت را برسان که لحظات آخر ماست و یادش گرامی او هم مانند عقاب خودش رو بالای سر ما رساند و پیام توقف داد و سپس گفت چراغ ها را روشن کن وقتی چراغ را روشن کردیم تازه محور را درشب دیدیم ساعت از نه و نیم شب گذشته بود که به دیواندره رسیدم و گفتند آقای ریحانی برادر کاوه و برادر چنگیز عبدی پشت خط تلفن منتظر شما هستند‌. هیچ وقت اون خنده از ته دل محمود و چنگیز از یادم نخواهد رفت آنجا که محمود با شادی گفت:رضا دمتگرم شاخ ضد انقلاب رو شکستی و غرورش رو له کردی و قرق شب ها رو در کردستان شکستی. تا اون‌دوران در تاریخ جنگ کردستان احدی جگر نکرده بود در شب ستون اسکورت آنهم ستون مهمات را جابجا کند. راوی سید رضا ریحانی
📸 تصویر دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی در زمان دفاع مقدس
🌹خاطره ای از گفتگوی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با رهبر عزیزمان ✍️یک‌بار آقا مرا صدا زدند و اشاره کردند که جلو بیا. وقتی نزدیک رفتم، کتابی را که در دستان‌شان بود، باز کردند و عکس چند تن از شهدا را نشان من دادند؛ شهید باکری، شهید باقری و شهید زین‌الدین. یکی از عکس‌ها، عکس خودم بود. آقا به من گفتند که عکس شما با بقیۀ عکس‌ها چه مطابقتی دارد؟ من هم از این‌که عکس دوران جوانیم بود، عرض کردم ما هم سن و سال بودیم. آقا فرمودند: آن‌ها وظایف خود را انجام دادند و رفتند. مصلحت خداوند بر این بود که شما بمانید و باشید و کاری که چه بسا سخت‌تر از کار آن‌هاست، انجام دهید. اگر شما نباشید، چه کسی می‌خواهد این کار را انجام دهد؟
🚩یا حضرت عشق ... مــا گــُم شـدگــانیـم که انـدر خـَــم ِ دنیــا... تنـهــا هنـَــر ماست ، که مَجنـــون حسینیـم... از دور ســـلام ...
⭐️ شهید سید مرتضی آوینی
⭐️ شهید قاسم سلیمانی
⭐️ شهید سید مرتضی آوینی
❣️ 🔹کی فکرش را میکرد یک دختر ساده ی مذهبی که آن روز تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده، یک روزی به این فکر کند که به شوهر آینده اش به مهدی بگوید دلش میخواهد مهریه اش فقط یک کلت باشد؟ برادرم هر دومان را خوب میشناخت .آمد به من گفت:"زندگی کردن با مهدی خیلی سخت است ها صفیه." گفتم:خودم میدانم. گفت مطمئنی پشیمان نمیشوی؟ گفتم، با اطمینان کامل "نه". شاید فکر مهریه هم از همینجا توی ذهنم شکل گرفت که باید ساده باشد.آنقدر ساده که هیچکس نتواند فکرش را بکند.مهدی هم به همین فکر میکرد.وقتی گفت "یک جلد کلام الله و یک قبضه کلت" شادی در چشم هر دومان و در سکوتی که در حرف مهدی پیش آمد موج میزد.چون من باز با اطمینان گفتم: "اگر غیر از این میگفتی شاید قضیه فرق میکرد.من هم خیلی وقت است که به کلت فکر میکنم" از همین جا بود که ایمان پیدا کردم مهدی رفتنی است. 🔸یک بار خودکاری از وسایلش برداشتم تا نمیدانم چه چیز مهمی را یادداشت کنم .تا دید نگذاشت از آن استفاده کنم. گفتم:"فقط چند کلمه" گفت:"اگر خودکار خودم بود حرفی نبود.مال مردم است" گفتم :"یعنی حتی برای چند کلمه هم نمیتوانم.؟" گفت:"حتی یک کلمه" یا آن بار که نان نداشتیم بهش گفتم:"عصر زودتر بیا خانه.نان هم یادت باشه حتما بخر!" زود که نیامد هیچ نان هم نخرید.تازه گفت:"امشب مهمان هم داریم.جلسه مهم مان را مجبور شدم بیاورم اینجا" گفتم:با کدام نان؟ گفت:راست میگویی آ. فرستاد بروند از تدارکات لشگر نان بیاورند.آنها هم که آرزوشان بود مهدی از آنها چیزی بخواهد سریع رفتند آوردند.فکر کنم پنج شش تایی بود.خودش رفت ازشان گرفت.توی پله ها نگاه مرا به نان دید.حتی دید دست دراز کرده ام بگیرمشان.گفت:"تو حق نداری از این نان ها بخوری صفیه!" گفتم چرا؟ گفت:این نان ها مال رزمنده هاست.فقط آنها حق دارند ازشان استفاده کنند. گفتم:من هم خب زن یک رزمنده ام. گفت: نمیشود اینقدر اصرار نکن. باورتان میشود من آن شب را با نان خرده های خشک شده ی ته سفره مان گذراندم؟ از زبان همسر شهید
⭐️ شهید محمد نصرالهی
مدرسه نقده 9 شهریور ماه 65 قبل از با چفیه در تصویر حضور دارد
31.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی برادر حاج محمد فرد در شب 13 رجب سال 1366 در جمع بچه های تخریب