فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید ابوالفتح نظری، جمعی گردان یازهرا(س)
⚪️ تازه دامادی که هنوز آثار حنای عروسی بر دستان داشت، شب عملیات در جمع رزمنده ها زمزمه می کرد:
🌗 امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود💕
☀️صبح عملیات، پیکر مطهر او را یافتند، در حالی که تیر چهار اول به سرش اصابت کرده بود🌷
#عملیات_والفجر۸
🌴 #فتح_فاو
#امدادهای_غیبی
پ.ن: چهارلول، سلاح ضدهوایی که برای شلیک به هواپیماهای جنگی دشمن از آن استفاده می کنند!!
دوران جنگ تحمیلی
🎥👆در کنار ابوالفتح نظری، شهید اعتدالپور (که سه برادر شهید اند) نیز دیده می شود ....
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
💦 #خاطره_بارانی 💦
💧💦 معجزهی باران در میدان مین 💥
⛈🌧 باران باریدن گرفت؛ آن هم بارانی سیلآسا. همه ناامیدانه و بهتزده فقط دعا میخواندند. مدتی بعد سیلاب از کانالها جاری شد. ناگهان یکی از برادران فریاد زد: «بچهها! مینها بر روی آب شناورند.» . . . 💥... داشتیم از خوشحالی بال در می آوردیم .....
#بخوانید 👇👇
🎙مسعود شیخی، جانباز و رزمنده دوران دفاع مقدس، خاطره ای را از عملیات محرم تعریف می کند:
⌛️ آن روزها، عطر و بوی شهدا کوچه و محله های شهر و روستا را آکنده کرده بود. خداوند به ما هم توفیق داد .... و راهی جبهه ها شدیم. خوب به یاد دارم عملیات محرم بود. با رسیدن به منطقه، عازم خط شده و در جایی در عقبه، در چادرها اسکان یافتیم.
در عصر یکی از روزها (سال ۶۱) موتورسواری که از بچه های یزد بود، محاسن بلندی پر از گرد و خاک داشت و سر و دست او باندپیچی شده بود نزدیک چادر محل اقامت ما توقف کرد. همه به دور او جمع شدند. به فرمان او بچه ها به خط شدند که برای آنها صحبت کند. هواپیماهای عراقی مرتب مقر ما را بمباران می کردند. چندین بار سخنرانی به هم خورد. در یکی از بمباران ها تعدادی از نیروها بر اثر انفجار ناشی از بمب ها سوختند🔥🔥. صدای آژیر آمبولانس ها غم فراق یاران را بر سینه می فشرد.
بالاخره فرد موتورسوار که فرمانده ما بود حرف آخرش را زد و چنین گفت: «عزیزانم امشب شب عملیات است»....
تازه فهمیدم که ایشان برادر انتظاری، فرمانده عملیات و از بچه های یزد است. نیروها حال و هوای دیگری داشتند. اگر اغراق نکنم اشک شوقشان جبهه را بارانی کرده بود. همه از هم خداحافظی می کردند. چهره نورانیشان دنیا را در نظرم پوچ و بی ارزش کرده بود.
بعد از نماز مغرب و عشا تجهیزات را به دوش گرفته و حرکت کردیم، هوا تاریک شده بود. بچه ها زیر لب سرود عشق را زمزمه می کردند. عجب شور و حالی داشتیم. حرکت به سمت خط آغاز شد. کم کم وارد رمل ها شدیم و پس از طی مسافت زیادی به پشت میدان های مین و سیم خاردار رسیدیم. هرکس برای خود سنگر و پناهگاهی تهیه کرد.
حدود ۱۷ تن از بچه ها در یکی از کانال های آب مخفی شده بودند. صدای انفجار و شلیک تیربارها و غرش توپ ها با صدای مهیب هواپیما به گوش می رسید. ناگهان یکی از فرماندهان به نام برادر شایق که او هم یزدی بود سراسیمه بالای کانال آب آمد و گفت: «برادرها !!! هرچه سریعتر متفرق شوید» همگی خیلی سریع سنگر گرفتیم. ناگهان گلوله توپی درست خورد وسط کانال آب .... که اگر متفرق نشده بودیم هیچکدام مان زنده نمی ماندیم.
در آن شب ظلمانی هرکس مسئولیتی به عهده گرفت و همگی با روحیه بالا آماده بودند تا اینکه اولین رمز عملیات از پشت بیسیم اعلام شود. با شلیک اولین گلوله، عملیات آغاز شد. صدای دلنشین «یا مهدی(عج) و یا حسین(ع)» بر صدای توپ و غرش مسلسل ها غلبه داشت. با چشم خود می دیدم که عزیزترین دوستانم در کنارم به خاک و خون می غلتیدند.
عراق وسط کانال ها, مین های بیشماری کار گذاشته بود و همه خوب می دانستند که عبور از کانال ها غیر ممکن است. هوا آرام و آسمان ستاره باران بود. عبور از کانال های پر از مین، فکر همه را مشغول کرده بود. بچه ها چاره ای نداشتند. دست به آسمان بلند کرده و دعای توسل می خواندند، حال و هوای عجیبی حاکم بود. در این اثنا ناگهان صدای غرش آسمان به گوش رسید. ترس وجود همه را فرا گرفته بود .... که اگر باران بیاید کار دشوارتر می شود.
باران شروع به باریدن کرد، آن هم بارانی سیل آسا. همه ناامیدانه و بهت زده فقط زیر لب، دعا می خواندند. سیلاب از کانال ها جاری شد. ناگهان یکی از برادران فریاد زد: «بچه ها! مین ها بر روی آب شناورند.»
همه شروع کرد به گفتن: یا حسین(ع) ... بچه ها خوشحال و شادمان بودند چون مانع عبور برداشته شد و می توانستیم از معبرها عبور کنیم. عراقی ها با دیدن این ماجرا در بهت و حیرت فرو رفته بودند.
با نزدیک شدن به دشمن ، یورش به آنها شروع شد . خط دشمن زبون و سراپا مسلح با هجوم رزمندگان سپاه اسلام فروریخت. بچه ها از کانالها بالا رفتند. جنگ سختی در گرفت. عراقی ها درحالیکه متحمل تلفات زیادی شده بودند پا به فرار گذاشتند. سه روز عملیات پی در پی ادامه داشت. تا اینکه اعلام شد به اهداف مورد نظر خود رسیدیم. خط را تحویل داده و کم کم آماده بازگشت به عقب شدیم....
دوران جنگ تحمیلی
#امدادهای_غیبی
💦 #باران_مامور_خدا_بود
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪️ #طبس
📽 مستندی بسیار زیبا و دیدنی در مورد واقعه طبس و شکست خفت بار آمریکا در عملیات پنجه عقاب
🎙بخشی از بیانات حضرت امام خمینی (ره) در خصوص واقعه طبس : نباید بیدار شوند ، آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردهاند؟ نباید بیدار شوند؟ کی این هلیکوپتر آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند. شنها مأمور خدا بودند. باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد ؛ این باد مأمور خداست....
🇮🇷 ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ و صحرای طبس یادآور شکست خفتبار متجاوزان آمریکایی در عملیات «پنجه عقاب» و تبلور قدرت امداد الهی است ؛ واقعه عبرتآموز در تاریخ معاصر که ناکامی آمریکا در دستیابی به توطئههای شوم خود و حقانیت ایران اسلامی را به جهانیان نشان داد.
✌️فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ
#انقلاب_اسلامی
#امدادهای_غیبی