eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
ياد آن بوسه كه هنگام وداع  بر لبم شعله حسرت افروخت .... 👆📷 قائم شهر_سال ۱۳۶۵_وداع و بوسه‌ حاج اصغر صادق‌نژاد بر گونه‌ی شهید حاج عقیل مولایی🌷 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس
📩 پروردگارا خودت میدانی یک بنده گنهکارم یک بنده گنهکارم که دوست دارم بسوی تو ایم.خدایا دوست دارم که فردای قیامت با بدن پاره پاره و خونی پیامبر(ص) و مولایم را زیارت کنم تا وقتی چشمم به انها افتاد,شرمنده نباشم. . (🌷 از فیض اله بزرگی اتویی از ویژه ۲۵ ... )
📷 تا خودت بابا مامان نشی نمیفهمی این لحظه رو ، این عکس رو !!!! . دوران جنگ تحمیلی
💢 از هادی محمدی امرئی( : ۲۰ ۱۳۶۴ :) . ▫️قلم به دست گرفتن و مطالب را به روي کاغذ آوردن چه آسان است اما عمل کردن به متن آن چه مشکل خدايا سپاس بيکران تو را که ما را به راه راست هدايت فرمودي " خدايا از اينکه مرا به کردستان و به جبهه مبارزه با منافقين ذر اين خطه کشاندي تو را شکر گويم و عاجزم از اينکه اين همه لطف و عنايت تو را سپاس گويم " خدايا مرا ببخش از اينکه نتوانستم آنطور که شايسته ايي تو را بندگي نمايم . . ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شلمچه ؛ کربلای ۵؛ تو کانال خط مقدم 🎙 چقدر قشنگ گفت برادر معینی زاده از فرماندهان توپخانه لشکر ویژه ۲۵ کربلا که تو مصاحبه اش بیان کرد: 🌴 فقط امام امت قدر بسیجیان را می‌داند. . دوران دفاع مقدس
🔥 اسپند روی آتیش دلش ریخته و می‌گوید: چشم بد دور ؛ برگشتی جانم !!! . 📷 تشییع پیکر شهید_سوادکوه_دهه ۶۰
آن روزها در دل خاکی جبھه‌ها ؛ موی‌سپید و گفتار شیرین یک کھنه سرباز قدرت جنگیدن جوان‌ها را چند برابر می‌کرد. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس
🌷 محمد شعبانیان () از لشکر ویژه ۲۵ _ کربلای ۵ . ▫️ // 🚌 شعبانیان در زمانی که جبهه نیاز به کمک مالی داشت، مینی بوسی خرید ودرآمد کار با آن را به جبهه ارسال می کرد. دوستانش با دیدن کار کردن او روی مینی بوس، فکر کردند محمد از سپاه استعفاء داده است، ولی با گذشت زمان متوجه شدند او عصرها با ماشن کار می کند تا هزینه اش را به جبهه ارسال نماید. . ▫️ : ✍ برادران و خواهران حزب ا... بیدار باشید . در حال حاضر بیش از 90% دستگاههای تبلیغاتی جهان اعم از رادیوها ، تلویزیونها ، روزنامه ها ، مجلت و خبرگزاریها در اختیار و یا لااقل در جهت اهداف صهیونیسم جهانی قرار دارند و همگی در حد مهمی از برنامه های خود را به سمپاشی علیه انقلاب اسلامی اختصاص نمی دهند ای عزیزان بیایید بیشتر تشکیلاتی باشین و با هم اتحاد داشته باشید و دشمن از این اتحاد شما می ترسد ، زیرا اسلام خود مسلمین را به اتحاد دعوت می کند و این اتحاد شما باعث شد که همه توطئه ها پوچ شود و پوزه تمام ابرقدرتها به خاک مالیده شود .
▫️رفیقانم دعا کردند و رفتند ▫️مرا زخمی رها کردند و رفتند 💕 🌷
دفاع مقدس
▫️رفیقانم دعا کردند و رفتند ▫️مرا زخمی رها کردند و رفتند #لشکر_ویژه_۲۵_کربلا 💕 #همیشه_
🌴 شب بدنیا اومد. اسمش راگذاشتند . گذشت و گذشت و تو جبهه شد فرمانده‌ی لشکر ... حاج حسین بصیر بعد ۷ سال حضور در جبهه و شرکت و در ۲۲ عملیات در سال ۱۳۶۶ رسید. . 📩 از شهید حاج حسین : گريه كردن اگر در راه خدا و براي امام حسين (ع) و اهل بيتش باشد خوب است، گريه كردن براي مظلوميت امام حسين (ع)، گريه كردن براي مظلوميت حضرت زهرا (س) شايسته است ... گريه براي كسي نيست مگر اينكه انسان به مراد مطلوب خود نرسد انسان بايد براي خودش گريه كند چون كه وضعيت خودش معلوم نيست كه، چطور مي ميرد !!!!! .
💠 . ▪️یک روز سیدمجتبی بچه‌های هیأت را به روستای ایرا، (از توابع شهر آمل) که منطقه ای ییلاقی و باصفا بود، برد.هدف، زیارت و دیدار با حضرت علامه حسن زاده آملی بود. یکی یکی بچه‌ها را فرستاد داخل اتاق. خودش هم، همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست. . ▪️حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند.سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه، روی شانهی او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم:«علامه به شما چی گفت؟» . ▪️سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف می‌زد. از نفری که جلوتر نشسته بود، ماجرا را پرسیدم. گفت:«وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: بنده در چهره ی شما نوری می‌بینم. بیشتر مواظب خودتان باشید.»وقتی برای برگشت، سوار ماشین شدیم، سید دوباره به حضور علامه رسیده بود.( راوی: حمید فضل الله نژاد) . ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 . 🎥 عطاالله میرزایی، یکی از تصویربرداران جنگ تحمیلی است که در ۱۹ سالگی به عضویت لشکر ۲۵ کربلا مازندران در آمد و ۲۸ ماه با حضور در مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور بخش‌هایی از آنچه در دوران دفاع مقدس گذشت را به تصویر کشید. .
🌴 یاد اون اعزام ها بخیر... یاد دلتنگی ها ، حرف‌های دم گوشی و اشک های یواشکی و قول و قرارها و آغوش ها ذره ذره تماشا کردن ها و وداع و خداحافظی ها و چشم انتظاری ها و عکس های یادگاری... . 📷 به ویژه ۲۵ _ دهه‌ی شصت 🇮🇷 .
⚪️ 🌷 شهید وحید رزاقی‌ از . ▫️شهید رزاقی از رزمندگان گیلانی لشکر ویژه ۲۵ کربلا, که در نوجوانی، با سن و سال کم و باجثه ی نحیف و کودکانه اش به جبهه آمد یک روز شهید خوش سیرت با من تماس گرفت و گفت:«وحید رزاقیان در منطقه ی شما مجروح شده، می ترسم روحیه اش را ببازد، به او سری بزن تا روحیه اش تقویت شود و اگر نیاز بود او را به پشت جبهه منتقل کن.» . ▫️به سرعت رفتم سراغ وحید، تا اینکه او را پیدا کردم. وقتی او را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی می خواستم با شوخی و خنده کردن به او روحیه بدهم که گفت: «من امروز، ۱۵ روز است که به سن بلوغ رسیدم و این ترکشی که به من اصابت کرده، گناهان ۱۵ روزه ی مرا پاک کرده است. شما دعا کنید که خداوند مرا شهید کند🤲 🎙 : سردار میرشکار . (ع) 💕
گفتمش زیباترین لبخند چیست؟ گفت: لبخندی که عشق گاهِ جان دادن بر لبِ مردان نشاند ... ۱۱ آبان ۱۳۶۱ -- سالروز عروج ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
گفتمش زیباترین لبخند چیست؟ گفت: لبخندی که عشق گاهِ جان دادن بر لبِ مردان نشاند ... ۱۱ آبان ۱۳۶۱ --
⚪️ . تو جبهه به رضا آرپی جی مشهور بود . یک روز در یکی از پاتک های دشمن تانکی نزدیکش اومد . حمیدرضا در میان شهدا خودش را به شهید شدن زد به محض نزدیک شدن تانک نیم خیز بلند شد لوله تانک را گرفت و نارنجک را داخل تانک انداخت و آن را منفجر کرد. آرزویش پوشیدن لباس سبز مقدس پاسداری و به عضویت در آمدن در این نهاد مقدس بود چون شاغل در کارخانه نساجی بود سپاه قبول نکردند . به مادرش سفارش کرد بعد از شهادتش آرم سپاه را روی کفنش بگذارند که مادرش  به این سفارش عمل کرد. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
نگاه کن، کوچ پرستوها را تا به حال دیده بودی... 📷 || سال ۱۳۶۳ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
دفاع مقدس
🌊 والفجر ۸ تسخیر فاو در یک نگاه #والفجر_هشت #کلیپ ┄┅
🕊🕊 ▪️دوتا برادر بودند در لشکر ویژه ۲۵ کربلا، اهل روستای وسطی کلای مازندران. عباس ۲۷ ساله بود و منوچهر ۲۵ ساله ... اول اردیبهشت ۱۳۶۵ عباس در منطقه فاو به شهادت رسید. به منوچهر گفتند برای مراسم برادرت برو مرخصی... قبول نکرد و در جبهه ماند. در طی ۷۲ ساعت، خبر شهادت هر دو را به همسران و نیز مادر داغدارشان رساندند . 🌴 شادی روحشان صلوات
29.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار کلیپ تصاویر غواصان لشکر ویژه ۲۵ کربلا در عملیات والفجر هشت 🌖 غروب بیستم بهمن ۱۳۶۴ . 🎞 رزمندگان غیور لشکر ۲۵ در اصلی ترین نقطه رودخانه اروند، دقیقا در جبهه روبرویی؛ به خط دشمن زدند و نذر کرده بودند، صبح عملیات در صورت فتح فاو، پرچم امام رضا(ع) را بر مناره مسجد فاو نصب کنند، که این امر محقق شد و پرچم آقا صبح عملیات توسط سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا به اهتزاز درآمد... (ع) دوران دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🎞 تصاویر، متعلق به نیروهای لشکر ویژه ۲۵ کربلاست. 🌹🌷که در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ در منطقه به شهادت رسیدند🕊🕊
💢 (ع) . ▫️ سید جمال طالبی.متولد ۱۳۴۶ سنگده. شانزده سالگی رفت جبهه.هشت مرحله عازم مناطق جنگی شد تا سال ۱۳۶۵ ، روز ۵ آذر در خرمشهر تیر به قلبش اصابت کرد و بشهادت رسید.🕊🕊 . ▫️تیربارچی بود . در گردان امام محمد باقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا . در گردان معروف بود که همیشه و در همه حال با وضو بود و موقع اذان نماز خود را به جا می آورد.متواضع بود و با حجب و حیا. اسم امام حسین که می آمد اشک از دیدگانش جاری می‌شد. روزی در یکی از گردان های لشگر، سنگر اجتماعات نیروها دچار حادثه شده بود ، توسط بلندگو درخواست کمک کردند ، سید اولین نفری بود که در محل حادثه حاضر شد و توانست تعداد زیادی از افراد را از زیر آوار بیرون آورد . 
🔆 صبح بخیر، روز خود را با و پر از اندیشه های زیبا شروع کنید... 🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 📷 بیگلو اهواز _دو رزمنده گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا 👆( سمت راست: شهید محمود آقاجان زاده_سمت چپ : جانباز ۷۰ درصد نخاعی برادر دماوندی) دوران جنگ تحمیلی ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🎂 🌷 . 🔖 / برادر قاسم حسینی : ساعت 6 صبح آمده بود پیش من و گفت جهت گشت جاده مریوان نیرو می خواهند ببرند اسم من را خط زدند گفتم اشکالی ندارد فردا برو .گفت نمی شود من حتماً باید امروز بروم . از من نارحت شده بود و گفت تو دوست فرمانده هستی به او بگو من باید بروم به هر حال با اصرار زیاد از فرمانده اجازه گرفتیم که او برود ساعت 9 صبح بی سیم زدند که بین راه کمین کرده بودند و کلیه سرنشینان تویوتا به شهادت رسیدند .برادرش عباس نقل می کند : همیشه می گفت آیا می شود یک روز عکس مرا مثل باقی شهدای سنگده بر تابوت بزنند و صدای الله اکبر ، خمینی رهبر سر دهند.🇮🇷  .
📩 . 🏷خدایا مرا بسوزان؛ همراه سوختن گناهان من را هم بسوزان.خدایا چه بگویم که از بار گناهانم باخبری و میدانی در خلوت چقدر معصیت کردم.خدایا توبه کردم...قبول دارم عهد شکنم، قبول دارم بند عاصی و گنه کارم،خدایا دستم به دامان توست ، اول پاکم کن و بعد خاکم کن.خدایا در جوانی آمدم و در جوانی خودم را به تو سپردم...خدایا مرا ببخش که محتاج عفو و بخشش تو هستم.
💢 . ▫️پدر شهید : تابستان ها پیش آقای خطیبی در چاکسر کاشی کاری می کردند. به خاطر صداقت و رفتار خوب او آقای خطیی هر روز با موتور  می آمد دنبالش می گفت نمی خواهد کاری بکنی فقط بیا پیش من باش . بعضی وقت ها با شهید علی محمدی تابستان ها یخ می فروختند . هیچ وقت بیکار نمی نشست کار می کرد تا کمک خرج خانه باشد .زمانی که می خواست به جبهه برود و رضایت نامه آورد که امضا بزنم این کار را نکردم و قبول هم نکردم همان شب خواب دیدم در بیابانی هستم  و سگ ها به من حمله کردند  و من می خواستم فرار کنم ولی نمی توانستم وقتی که پسرم اسدالله آمد  سگ ها همه فرار کردند . وقتی صبح بیدار شدم رفتم به انجمن و گفتم من رضایت می دهم که پسرم به جبهه برود .