eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻 وقتی عقل، عاشق شود عشق، عاقل می شود؛ و آن گاه تو می شوی... 🌻 .ا🌱💦🌱💦🌱💦🌱 . خدایا شده ام، شده ام، دل ام، احساس می کنم که این دنیا دیگر من نیست، با همه می ڪنم و می خواهم با خود باشم! ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو می‌روی و باز سفر می‌کنی از مُلک دو چشمم من تا به قیامت نگران غم چشمان تو هستم....
۱۵ فروردین ۱۳۴۱ -ولادت رزمنده، داود حق وردیان -منجیل گیلان 🌷شهادت ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ -آزادسازی خرمشهر اَلا مــــــادر بہ قـــربــــونِ جمــــالِت رخ چون بدر و ابرویِ ڪمانِت برو میــدان ڪہ تو نذرِ حسینی سـَروِ رعنای من، شیرم حلالت 💕 وداع با مادر ❤️ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق او به گوش میرسه وقتی در رو آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش رو کنار زده و روی خاک نشسته و گریه می‌کنه می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میری مدرسه و میای، آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید و به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ۱۰روز قبل از شهادتش تماس گرفت بعد از شنیدن مژده فرزند دار شدن گفت: اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ۱۰روز دیگر موعدش فرا می‌رسه ▫️ گروه واتساپ دفاع مقدس ۴ https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
🌷۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - شهادت رزمنده دفاع مقدس، داود حق وردیان 🌴عملیات آزادسازی خرمشهر ولادت: ۱۵ فروردین ۴۱ -منجیل گیلان اَلا مــــــادر بہ قـــربــــونِ جمــــالِت رخ چون بدر و ابرویِ ڪمانِت برو میــدان ڪہ تو نذرِ حسینی سـَروِ رعنای من، شیرم حلالت 💕وداع با مادر❤️ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق او به گوش میرسه وقتی در رو آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش رو کنار زده و روی خاک نشسته و گریه می‌کنه می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میری مدرسه و میای، آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید و به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ۱۰روز قبل از شهادتش تماس گرفت بعد از شنیدن مژده فرزند دار شدن گفت: اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ۱۰روز دیگر موعدش فرا می‌رسه 🔹 گروه واتساپ دفاع مقدس ۷ https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD
دیدن داغ سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است خواهر شهید محمد حسین باغبان با پیکر برادرش ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ا شهید باغبان، رزمنده بسیجی لشگر۱۴ امام حسین (ع) که در اسفند ۶۲ در عملیات خیبر شربت شهادت نوشید.. چند روز قبل از عملیات به یکی از همرزمانش گفت : اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه ی جوشکاری کبود بود. زمانی که او را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد 😭😭 یک خط روضه : برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری ...😭 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
سنگ را در ناله می‌آرد دوستان ... ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ " 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️ 📽 فیلمی زیبا و دیدنی از وداع عاشقانه رزمندگان اسلام قبل از عزیمت به عملیات 🎙 بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران.... 🌱انتشار مطالب کانال ، بدون ذکر منبع نیز آزاد است🌱
🌷۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - شهادت رزمنده دفاع مقدس، داود حق وردیان 🌴عملیات آزادسازی خرمشهر ولادت: ۱۵ فروردین ۴۱ -منجیل گیلان اَلا مــــــادر بہ قـــربــــونِ جمــــالِت رخ چون بدر و ابرویِ ڪمانِت برو میــدان ڪہ تو نذرِ حسینی سـَروِ رعنای من، شیرم حلالت 💕وداع با مادر❤️ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق او به گوش میرسه وقتی در رو آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش رو کنار زده و روی خاک نشسته و گریه می‌کنه می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میری مدرسه و میای، آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید و به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ۱۰روز قبل از شهادتش تماس گرفت بعد از شنیدن مژده فرزند دار شدن گفت: اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ۱۰روز دیگر موعدش فرا می‌رسه ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk گروه واتساپ ۱ 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
فلسفه قربان سر بریدن نیست دل بریدن است ؛ دل بریدن از هر آنچه که به آن تعلق داریم ...
دیدن داغ سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است خواهر شهید محمد حسین باغبان با پیکر برادرش ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ا شهید باغبان، رزمنده بسیجی لشگر۱۴ امام حسین (ع) که در اسفند ۶۲ در عملیات خیبر شربت شهادت نوشید.. چند روز قبل از عملیات به یکی از همرزمانش گفت : اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه ی جوشکاری کبود بود. زمانی که او را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد 😭😭 یک خط روضه : برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری ...😭
۱۵ فروردین ۱۳۴۱ -ولادت رزمنده، داود حق وردیان -منجیل گیلان 🌷شهادت ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ -آزادسازی خرمشهر اَلا مــــــادر بہ قـــربــــونِ جمــــالِت رخ چون بدر و ابرویِ ڪمانِت برو میــدان ڪہ تو نذرِ حسینی سـَروِ رعنای من، شیرم حلالت 💕 وداع با مادر ❤️ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق او به گوش میرسه وقتی در رو آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش رو کنار زده و روی خاک نشسته و گریه می‌کنه می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میری مدرسه و میای، آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید و به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ۱۰روز قبل از شهادتش تماس گرفت بعد از شنیدن مژده فرزند دار شدن گفت: اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ۱۰روز دیگر موعدش فرا می‌رسه ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅
🌷۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - شهادت رزمنده دفاع مقدس، داود حق وردیان 🌴عملیات آزادسازی خرمشهر ولادت: ۱۵ فروردین ۴۱ -منجیل گیلان اَلا مــــــادر بہ قـــربــــونِ جمــــالِت رخ چون بدر و ابرویِ ڪمانِت برو میــدان ڪہ تو نذرِ حسینی سـَروِ رعنای من، شیرم حلالت 💕وداع با مادر❤️ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق او به گوش میرسه وقتی در رو آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش رو کنار زده و روی خاک نشسته و گریه می‌کنه می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میری مدرسه و میای، آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید و به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ۱۰روز قبل از شهادتش تماس گرفت بعد از شنیدن مژده فرزند دار شدن گفت: اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ۱۰روز دیگر موعدش فرا می‌رسه ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
فلسفه قربان سر بریدن نیست دل بریدن است ؛ دل بریدن از هر آنچه که به آن تعلق داریم ...
دیدن داغ سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است خواهر شهید محمد حسین باغبان با پیکر برادرش ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ا شهید باغبان، رزمنده بسیجی لشگر۱۴ امام حسین (ع) که در اسفند ۶۲ در عملیات خیبر شربت شهادت نوشید.. چند روز قبل از عملیات به یکی از همرزمانش گفت : اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه ی جوشکاری کبود بود. زمانی که او را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد 😭😭 یک خط روضه : برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری ...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 🌷فریدون (محمد) تیموریان ، فرمانده گردان یا رسول لشکر ویژه ۲۵ کربلا.آمل بدنیا اومد و تو جبهه در جمع رزمندگان فریدونکناری بود.یک ساله بود مریض شد؛ پدر و مادرش بردنش مشهد و نذر کردند و محمد شفا گرفت... . 🌱 بزرگ شد و رفت جبهه ؛ هر بارم که برمی‌گشت مرخصی، مستقیم میرفت مشهد پابوس امام رضا بعد برمی‌گشت آمل پیش پدر و مادرش.سال ۱۳۶۳ تو عملیات بدر بشهادت رسید ؛ پیکرش به صورت اشتباهی رفت مشهدالرضا و در حرم امام رضا طواف داده شد و برای آخرین بار هم پیکر خونینش به پابوس آقا رفت. . 👆🎥 از بزرگوار سردار محمد تیموریان ( ۱۳۶۳) .